سند نامه ::
 
نامه سرگشاده به آقاى هويدا

تاریخ 1 / 5 / 56
در شامگاه پنج‏شنبه بيست و سوم تيرماه كه «بدقولى خارجى» و «بدشانسى شما» و ضعف «تكنولوژى غرب» بعد گسترده‏اى يافته و كار خاموشى روزمره برق به جايى رسيده بود كه براى نخستين بار تلويزيون هم برنامه خود را قطع كرد در زير نور شمع و در گرماى طاقت‏فرسا در حالى كه دورنماى «تمدن بزرگ» ادعايى جلوى ديدگان خيالم خودنمايى مى‏كرد نگاهى به روزنامه كيهان انداختم.
عنوانهاى درشت مصاحبه اختصاصى شما با سردبير آن روزنامه كه چند صفحه را پر كرده بود نظرم را به خود جلب كرد.
سراپاى آن تكرار گزافه‏گوييهاى گذشته بود «ملت ايران در اين مدت دراز كه زمامدارى كشور را به عهده داريد بخوبى فهميده است كه شما از پيروان راستين مكتبى هستيد كه اعتقاد دارند «دروغ هر چه بزرگتر باشد باوركردنى‏تر است».
در آن مصاحبه شما به يك رشته سخن‏پردازى درباره «پيشرفتهاى بى‏سابقه» نه تنها در دوره «برنامه پنجم» بلكه در «پانزده ساله» گذشته پرداخته و همه تنگناهاى كشور را زائيده «پيشرفتها» و «انقلاب» تلقى كرده بوديد بى‏آنكه روشن كنيد اين چگونه انقلابى است كه تنگناآفرين شده و اين چگونه پيشرفتى است كه زندگى نابسامان و سردرگم كنونى مردم ايران را ساخته.
اگر در بررسى‏اى كه از اين «پانزده ساله» كرده‏ايد آن همه عاشقانه از كارهاى خود سخن نمى‏گفتيد و آمارى از پيشرفتهاى ايران در كار كشاورزى، صنعت، آموزش و پرورش، بهداشت و تأمين مسكن و ساير زمينه‏هاى زندگى اجتماعى و اقتصادى بدست مى‏داديد من هم مى‏توانستم با شيوه‏اى علمى نادرستى اين ادعا را كه ايران در پانزده ساله گذشته پيشرفتى بنيادى كرده است نشان دهم و فاجعه عظيمى را كه زير نام «اصلاح و انقلاب» در كشور رخ داده و طبق قانون اساسى شما به عنوان نخست‏وزير با همه وزيرانى كه در اين مدت بر سر كار بوده‏اند مسئوليت تام و تمام آن را به عهده داريد ثابت مى‏كردم.
اما آنچه در مصاحبه شما مرا به سختى دچار شگفتى كرد قسمتهايى بود كه نظر روزنامه كيهان را هم به خود جلب كرده و جمله‏اى از آن را به صورت تيتر در چند صفحه تكرار كرده بود.
شما گفته بوديد «هنوز هم شايد اشباح متعلق به گذشته وجود داشته باشد كه يادآور كاريكاتورهايى از روح سرگردان اپرا هستند آنها نمى‏توانند بدون ارباب خارجى زندگى كنند» و در جاى ديگر اضافه كرده‏ايد «افراد انگشت‏شمارى كه هر چند سال يك بار يك ارباب خارجى جديد كشف مى‏كنند متعلق به دنياى نمايش روحوضى هستند، آنها هر چند سال يك بار به اين تصور كه صداى تشويق‏آميز ارباب خارجى را شنيده‏اند از خواب بيدار مى‏شوند و سروصدايى به راه مى‏اندازند اين افراد پيش از انقلاب شاه و مردم كم و بيش مضحك بودند اما امروز صددرصد خنده‏آور هستند اين لعبت‏ها پيش از انقلاب سرنخهايى به اينجا و آنجا داشتند اما امروز تنها به اميد آن سرنخها قر و غمزه‏اى ارائه مى‏دهند»
آقاى هويدا از اين قسمت از گفتار شما به سادگى نمى‏توان گذشت و كلى‏بافى كردن درباره كسانى كه «ارباب خارجى» دارند در شأن يك نخست‏وزير كه بايد خود را در پيشگاه تاريخ و در برابر منافع ملت مسئول بشناسد پذيرفتنى نيست. مردم ايران بيش و كم مى‏شنيدند در سطح دستگاه حاكمه كسانى كه براى مدتى تابعيت خارجى را پذيرفته بودند يا كسانى كه هنوز هم «برگ سبز» اشتغال در كشورهاى بيگانه را در جيب دارند يافت مى‏شوند، مردم مى‏دانند كه شما به دستيارى همين كسان با انجام برنامه‏هاى خاص درآمد سرشار نفت ايران را به باد چپاول داديد و بخش عمده آن را بار ديگر به كشورهاى خارجى برگردانديد و كشاورزى و دامدارى را به روزى انداختيد كه مردم براى تغذيه روزمره خود هم نيازمند خارجيان هستند و شما با كمك همين اشخاص زير عنوان «سياست مستقل ملى» هر روز تسليم آزمنديهاى يك كشور خارجى شديد و با جسارت بى‏مانندى به جدايى رسمى گوشه‏هايى از اين سرزمين بى‏هيچ نظرخواهى از مردم تن در داديد و در جاى ديگر از پشت بر مبارزان كرد كه براى كسب حقوق انسانى خود قيام كرده بودند خنجر زديد.
اما خوب پيدا بود شما كه به همكارى با اين نورچشمى‏ها عادت كرده‏ايد روى سخنتان با كسانى است كه در برنامه «انقلاب» ادعايى شركت نداشته‏اند و بايد آنها را در بيرون از دستگاه حاكمه و در ميان مردم جستجو كرد ولى در هر صورت كسانى كه به قول شما «با صداى ارباب خارجى از خواب بيدار مى‏شوند» يا به عبارت ساده‏تر دست‏نشانده بيگانه باشند در هر كجا هستند وجودشان بزرگترين خطر را براى استقلال كشور دارد و يك نخست‏وزير نبايد درباره وجود اين چنين كسانى به بذله‏گويى رامشگرانه اكتفا كند و وظيفه دارد اين اشخاص را با نام و نشان به ملت ايران بشناساند.
شما كه از وجود اين همه دستگاههاى پرعرض و طول اطلاعاتى، امنيتى و انتظامى برخوردار هستيد و در اين «پانزده ساله» به يارى همين دستگاهها كوچكترين جنبشى را در هر گوشه ايران به شدت سركوب كرده‏ايد و صدها جوان مبارز ايرانى را به خاك و خون كشانده‏ايد،
خوب بود دستور دهيد اين سازمانها همه نيروى خود را به كار اندازند و مدارك ارتباط كسانى را كه «نمى‏توانند بدون ارباب خارجى زندگى كنند» بدست آورند و پرونده اتهامى آنها را به دادگاه‏هاى صلاحيت‏دار مى‏فرستاديد تا در برابر ديدگان مردم به دادرسى كشيده شوند و به كيفر برسند.
خوب پيدا است كه خودتان هم اين گفته‏هاى پر از ابتذال را باور نداريد وگرنه در برخورد با يك خطر بزرگ ملى به جمله‏پردازى بى‏سروتهى در يك مصاحبه اكتفا نمى‏كرديد و به هر حال اگر كوچكترين اعتقادى به گفته خود داريد هر فرد ايرانى بى‏صبرانه انتظار دارد افرادى را كه «صداى ارباب خارجى از خواب بيدار كرده» معرفى شوند و به كيفر ارتباط زشت و ضدملى خود برسند.
اما آقاى هويدا آنچه در اين ميانه بسيار تأسف‏آور بود لحن وقيحانه گفتار شما و كلمه‏هاى ركيكى بود كه بكار برده بوديد، به راستى شما فراموش كرده‏ايد در چه كار هستيد و به جاى چه كسانى قرار گرفته‏ايد، شما از ياد برده‏ايد بر كرسى نخست‏وزيرى ايران نشسته‏ايد كه يك روز قائم‏مقام و اميركبير بر آن مى‏نشسته‏اند و پس از مشروطيت مردانى چون مستوفى‏الممالك، مشيرالدوله و دكتر مصدق بر آن تكيه داشتند و حتى نخست‏وزيرانى هم كه اين سطح را نداشتند كسانى چون فروغى و قوام بودند.
در صحنه سياست ايران از سالهاى دور تاكنون هرگز ديده نشده است كه صاحب مقامى ابتذال سخن را به چنين پايه‏اى برساند و در زمينه مسائل ملى لحنى بكار برد كه تنها از زبان تماشاگران برنامه كافه‏هاى جاهلى شهر كه در آن مردانى به لباس زن مى‏رقصند و يا زنانى با كلاه و عصا با ادا و اطوار به روى صحنه مى‏آيند شنيده مى‏شود.
در اينجا بايد گفت شما در بيان «اين جمله‏ها و كلمه‏ها» شخصيت اصلى خود را بازيافته و عريان نشان داده‏ايد اين چنين سخن گفتن تنها مى‏تواند در خور غلام عباس هويدا باشد. غلام عباس هويدايى كه پدرش حبيب‏اللّه‏ عين‏الملك خانه‏زاد عباس افندى پيشواى بهائيان بوده و حتى نام‏گذارى او به اين مناسبت انجام گرفته و نياى مادريش محمدخان سردار همان جاسوس سيانف و ژنرال پاسكيويچ در جنگ ايران و روس بوده كه خيانت او و پسرانش حسن خان سردار و حسين خان سردار را يكى از «جهات اربعه» شكست ايران و انعقاد قرارداد ننگين تركمانچاى نوشته‏اند.
غلام‏عباس هويدايى كه عضو حقير يكى از لژهاى فراماسونرى در ايران است و مجله خواندنيها در شماره ـ / 49 سال هفتم تاريخ 19 / 11 / 1325 خود درباره وى مى‏نويسد «به موجب خبر راديو پاريس ضمن ايرانيان توقيف شده در پاريس به اتهام قاچاق يك نويسنده، سه روزنامه‏نويس سه عضو سفارت، يك سرهنگ و يك تاجر بزرگ مى‏باشند به موجب خبر بعدى تقريبا پنجاه نفر تاكنون دستگير شده‏اند از جمله آقايان اميرعباس هويدا دبير اول سفارت... در يادداشتى كه دولت فرانسه به ايران داده قيد شده است كه حقوق دبير اول شما معلوم و مخارج او نيز معين است ولى تحقيق كنيد ويلاى مشاراليه در خارج پاريس از چه محلى خريدارى شده است» پس چندان هم تعجب‏آور نيست اگر غلام عباس هويدا با چنان خانواده خوش‏سابقه‏اى و با چنين گذشته درخشانى اين اصطلاحهاى ناشايسته را كه بى‏شك در محفلهاى شبانه آموخته است براى ديگران بكار برد.
آقاى هويدا من در اين نامه با همان شيوه‏اى سخن گفتم كه درخورتان بود و بسيار برايم تأسف‏آور است كه ملت ايران به اجبار سالهاى دراز چون شمايى را در مقام نخست‏وزيرى تحمل مى‏كند كه به ناچار اين پى‏آمدهاى ناهنجار نيز بوجود آيد.
شما در سخنان خود از «افراد مضحك» سخن گفته‏ايد بيائيد با وجدان خود خلوت كنيد و در آن خلوت يك بار ديگر به عكسى كه از شما در لباس مردم ساده‏دل «دهكده ابيانه» كه هرگز شايستگى كدخدايى آنها را هم نداريد انداخته‏اند نگاه كنيد آيا هماهنگ كردن لباس آن مردم شرافتمند با آن كلاه كپى و عصا و پيپ فرنگى‏مآبانه در كنار چهره‏اى كه دست آفرينش در ساختن آن هنر خاصى بكار برده است يكى از مضحك‏ترين ديدنيهاى روزگار نمى‏باشد؟ آقاى هويدا شما در مصاحبه خود با آن همه اضطراب كه در آن نهفته بود نشان داديد كه به گفته نيما «آب در خانه مورچگان افتاده است» و من هم آنچه را كه از شما مى‏دانستم و بايد كه سرانجام روزى به ميان مردم برده مى‏شد بر روى كاغذ آوردم اگر كوچكترين حقيقتى در خود سراغ داريد بيائيد به جاى سخن گفتن در برابر چاپلوسان بله قربان‏گو و به قاضى‏رفتنهاى يكجانبه، در يك مصاحبه راديو تلويزيونى با مخالفان خود روبرو شويد تا مردم ايران داورى كنند كه شما كيستيد و آنها كيانند.
آقاى هويدا، اگر در گفتار من خلاف واقعى مى‏بينيد به عنوان افترا به دادگسترى كه قانون اساسى آن را «مرجع رسمى تظلمات عمومى» دانسته است شكايت بريد تا با دلايل و مدارك زنده آنچه را گفته‏ام ثابت نمايم.
ابوالفضل قاسمى 1






1ـ ابوالفضل قاسمى فرزند تقى در سال 1300 ه ش در يكى از شهرهاى استان خراسان (درگز يا قوچان) به دنيا آمد. مشاراليه يك نوبت به اتهام عضويت در حزب توده دستگير شد كه از اين اتهام تبرئه گرديد و از سال 1343 با مقررى مناسب به همكارى با ساواك پرداخت.
ابوالفضل قاسمى در سال 1350 مدتى در بندرعباس بود و سپس به تهران مراجعت كرد و در كتابخانه دانشگاه تهران مشغول به كار شد. وى كه عضويت شوراى مركزى جبهه ملى را داشت و مدتى دبير كل حزب ايران نيز بود، در سال 56، متصدى كتب خطى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران شد و در آذر 57 با عنوان متصدى كتابخانه مركزى و مركز اسناد دانشگاه تهران، بازنشسته شد.
اهميت همكارى وى براى ساواك به حدى بود كه گزارشات وى با درجه عالى ارزيابى گرديد و تنها براى يك فقره گزارش از محافل سران جبهه ملى و نهضت آزادى در سال 57، مبلغ / 000 / 500 ريال تشويقى دريافت كرد.
مشاراليه كه در سال 1357 به رهبرى حزب ايران رسيده بود و از مدافعان شاهپور بختيار بود، پس از پيروزى انقلاب اسلامى، با وى در طرح كودتا شركت كرد كه به همين علت دستگير و محاكمه شد.