سند نامه ::
 
نطق دفاعیه بازرگان در دادگاه

يادداشت نطق دفاعى آقاى مهندس بازرگان در اولين جلسه دادگاه تجديدنظر دادرسى ارتش در عشرت‏آباد
بسمه تعالى
يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ... فان لم تفال فما بلغت رسالته
اى پيغمبر آنچه برتو از ناحيه پروردگارت نازل شده است (به مردم) برسان اگر نكردى پس رسالت او را نرسانده‏اى واللّه‏ ... من‏الناس ـ و خدا تو را از مردم حفظ مى‏كند.
اين دستور خدا به پيغمبرش بود به ما هم اينطور دستور داده است: ولكم فى رسول‏اللّه‏ اسوهٍ‏حسنه ـ و براى شما پيروى نيكويى در پيغمبر خداست. قبل از هر صحبت سپاس خدا را به جاى آوريم كه سلامتى و صبر و ايمان بما عطا فرموده ما را پيش مردم و وجدان خودمان محبوب و سرافراز كرده است. خوشحاليم كه با توكل و نشاط بيشترى در اين دادگاه حاضر شده‏ايم:
آن را كه حساب پاك است
از محاكمه چه باك است
اينكه مى‏گوييم از محاكمه چه باك است مقصودم در دادگاه عدل الهى است زيرا هر قدر پرونده ما در دادگاه شما قطورتر و سنگين‏تر باشد در دادگاه خدا سبكتر و حسابمان پاكتر خواهد بود. بنابراين اگر طرف ما يعنى هيئت حاكمه نگرانى نداشته باشد براى ما نگرانى نيست. اين محاكمه دو جانبه است همان‏طور كه دادگاه ماست دادگاه هيئت حاكمه نيز مى‏باشد شما دادرسان پرونده ما هستيد و ملت ايران دادرس شما و هيئت حاكمه خواهد بود. فعلاً مرحله مقدماتى دادگاه است.
تكليف فرموده‏ايد هرگاه در زمينه مرور زمان ـ نقش پرونده ـ صلاحيت دادگاه ايرادى داشته باشم بيان نمايم. بنده هم درباره اين سه موضوع از طرف دوستان و خودم صحبت مى‏كنم.
1ـ مرور زمان ـ از اين بابت ما ايرادى نداريم. ما به خاطر چيزى به زندان انداخته و به دادگاه كشيده شده‏ايم كه به هيچ‏وجه كهنه و مشمول مرور زمان نيست. يعنى مطالبه حقوق مردم ايران و مبارزه با استبداد و استعمار.
از انقلاب مشروطيت1 ايران كه مبدا آزاديخواهى و تحول اجتماعى كشور ما است پنجاه تا شصت سال بيشتر نمى‏گذرد پنجاه و شصت سال در حساب عمر يك مملكت لحظه‏اى حساب مى‏شود، بنابراين آزاديخواهى در ايران مسئله كاملاً تروتازه است اتفاقا متهمين رديف 1 و 2 و 3 شما از نسل و نژاد همين حادثه اجتماعى هستند. خود من زائيده سال صدور فرمان مشروطيت مى‏باشم. دو نفر از آقايان ديگر هم يكى دو سال جلوتر و عقب‏تر با دوران آزاديخواهى مشروطيت‏طلبى يا مبارزه با استبداد بدنيا آمده‏ايم، در اين فكر زندگى مى‏كنيم و آخر سر اميدواريم در حالى كه آزادى قانون اساسى واقعا در مملكت حكمفرما شده باشد بميريم : السلام علينا يوم ولدنا و يوم نسوت و يوم نعث حيا.
2ـ نقض پرونده: در اين قسمت حرف زياد داريم. پرونده ما سراسر نقض و ناجور است.
قبل از دادگاه اقل كه براى پرونده‏خوانى ما را مى‏آوردند و نامه‏هاى اعمالمان را جلومان مى‏گذاشتند با چيزهاى عجيبى روبرو شديم قبلاً خيال مى‏كرديم دستگاههاى انتظامى مملكت خصوصا سازمان اطلاعات و امنيت كشور با آن طول و تفصيل و تحميل بودجه سنگين كه بر ملت فقير مى‏نمايد و اين همه اعضاى رسمى و جاسوس كه در همه جا دارد دستگاههاى با اطلاع موشكاف با دقت و با وجدانى هستند! اما قلبى كاملاً توخالى غير از گرفتن و زدن و كشتن و آزار مردم كار ديگرى بلد نيستند ـ اطلاعاتشان سطحى و ناقص غالبا غلط و گاهى ضد و نقيض است.
وكلاى مدافع محترم نمونه‏ها و نظاير بسيارى از اين بى‏قيديها و نواقص را نشان داده و خواهند داد. در يك گزارش محرمانه كه در پرونده بنده است ديديم اداره اطلاعات شهربانى كل كشور نه تنها از وضع نهضت آزادى بلكه از قسمت اجراييات و كلانتريهاى خودش هم بى‏خبر است. در گزارش مورخ 11 / 2 / 42 محل نهضت آزادى ايران را خانه شماره 141 خيابان كاخ مى‏نويسد. در حالى كه اين خانه در يك سال و هشت ماه قبل از آن (مرداد 1340) به وسيله پاسبانان بسته و تا چند روز كه ممنوع‏الورود بود از طرف آنها نگهبانى مى‏شد. تابلو را شبانه برداشتند و ما مجبور شديم اجاره محل را فسخ كنيم و دربدر باشيم. پرونده تنظيمى آئينه خلافكارى‏ها و ناشيگرى‏ها است. نشان مى‏دهد كه دادرسى ارتش اصلاً بلد نبوده و نمى‏دانسته يا نمى‏خواسته دست پرونده لااقل محكمه‏پسند تنظيم كند. آقايان وكلاى مدافع ما در جريان 20 جلسه جمعا 32 فقره نقص تحقيقات و نقص و خلاف قانون پرونده‏ها را در مراحل بازجويى و بازپرسى به اتكاى مدارك و دلائل قانونى نشان دادند. ولى دادستان دادگاه گذشته جوابى نداند ـ يعنى نداشتند كه بدهند.
مجددا آقايان موارد نقص پرونده و اعتراضها و ايرادهاى قانونى خود را به مراحل دادرسى و به دادگاه غيرقانونى بدوى بيان خواهند كرد. اگر در دادگاه فعلى تشخيص داديد و قرار صادر فرموديد كه پرونده ناقص است و بايد برگردد اميدواريم حكم شما براى دادرسى ارتش به منزله تعليم و تنبيهى باشد و خدمت غيرمستقيم ما گردد. انتظار داريم مانند آن دفعه خستگى به تن آقايان وكلاى مدافع نماند و در ميان دادرسان محترم گوش شنوا و قلم به زبان گويا وجود داشته باشد كه با شهامت لازم قرار نقص صادر نمايند.
در هر حال ما نگرانى و امتناعى از كشف حقيقت و بيان مطالب نداريم. از معرفى نهضت آزادى ايران و افكار و اعمال خودمان آن‏طور كه هست خشنود خواهيم شد.
دادگاه بدوى نگذاشت ما چهره‏نگارى از نهضت و خودمان و آئينه‏دارى براى دادگاه بنماييم. ما را وادار به سكوت نمود. چرا ما سكوت كرديم؟ ـ چون نمى‏خواستيم براى درو ديوار و براى تماشاچيان معدودى كه زن و بچه خودمان بودند صحبت كنيم. ما سكوت مخصوصا كرديم تا مردم ايران و دنيا بدانند در چه شرايطى محاكمه مى‏شويم.
روزى كه دادگاه بدوى وارد بحث در ماهيت شد و به ما تكليف دفاع كرد دولت ايران با سروصداى فراوان جشن سالگرد پانزدهمين سال اعلاميه جهانى بشر را مى‏گرفت و خود را مدافع و مجرى كامل آن مى‏دانست. ما بدون بحث و تفسير ماده دهم آن اعلاميه را خوانديم : «هركس با مساوات كامل حق دارد كه دعوايش به وسيله دادگاه مستقل و بى‏طرفى منصفانه و علنى رسيدگى شود.» توقع و تقاضاى ما علاوه بر اين چهار مطلب چيز ديگرى نبود اما به ما داده نشد. عليرغم ماده ديگرى از همان اعلاميه كه مى‏گويد «آزادى براى كسب اطلاعات و افكار و اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممكن» در مملكت و مطبوعات ما از آنها خبرى نبود (سازمان امنيت مانع درج اخبار دادگاه در روزنامه‏ها بود و شهربانى كل كشور آقاى مهندس حسن عبوديت را به جرم اينكه حامل اوراق پلى‏كپى شده خلاصه اخبار قسمتى از جلسات دادگاه بوده است زندان و بيرحمانه شكنجه كرد و هنوز هم ايشان در زندان است) دادگاه غير مستقل و غير علنى و غيرقانونى بود ـ ما سكوت كرديم. اما سكوت ما از صحبت كردن خيلى رساتر و گوياتر درآمد. به 5000 كيلومترى دادگاه رسيد. اعتراض‏نامه‏اى به امضاى بيش از چهل نفر استادان طراز اول سوربن پاريس و دانشگاههاى فرانسه و مكتشفين معروف مراكز تحقيقات علمى فرانسه و همچنين مورخين و فلاسفه و نويسندگان نامى و رؤساى اتحاديه‏هاى بين‏المللى حقوق بشر به ايران طرفدار صلح و آزادى ـ عليه دادگاه نظامى و محاكمه ما در اروپا منتشر شد. اعتراض ما در دادگاه اين بود كه دادگاه غيرعلنى و بنابراين غيرقانونى است. حال مى‏گوييم جلوگيرى دولت از انتشار ـ مدافعات ما در دادگاه نه فقط خلاف قانون بلكه خلاف مردانگى ـ مروت است. آيا شرافت سربازى و رسم آدمى به شما اجازه مى‏دهد كسى را به دوئل دعوت كنيد ولى فقط خودتان اسلحه بدست بگيريد؟ هيأت حاكمه از افشاى عمل خود و جوابهاى ما ترس دارد. حتما حرفهاى ما را منطقى و قانونى و معقول ملت و دنيا مى‏داند كه نمى‏گذارد كسى آنها را بشنود. دستگاه با چنين عملى زير حكم برائت ما و محكوميت خود امضاء مى‏گذارد. به گفته ولهز: در نظام ديكتاتورى و حكومت زور ممكن است آرامش و آسودگى ظاهرى براى طبقه حاكمه بوجود بيايد ولى اين آسودگى همراه با سيادت مردم نيست. جامعه تنها در صورت آزادى عقيده و بيان مى‏تواند روى سعادت را به بيند وقتى ما ديديم بحمداللّه‏ فرياد مظلوميت و حقانيت ما (ولو يك كلمه از هزار كلمه آن) به هم‏وطنان و همنوعان رسيد و مراجع بزرگ تقليد و علماى اعلام پيغام و دستور دادند كه حرفمان را بزنيم دانشگاهيان و بازاريان و طبقات ملت نيز از ما خواستند در اين دادگاه دفاع و اتمام حجت كنيم. اين اوامر و خواسته‏ها براى ما وظيفه و به ياد امر خدا افتاديم كه فرمود: يا ايهالرسول بلغ ما انزل‏اليك من بكّ ـ فان لم تفعل فما بلغت رسالته ـ واللّه‏ بعصمك من‏الناس ما هم تأسى به رسول خدا مى‏كنيم.
دانشگاه تهران كه در تهران 25 دى ماه گذشته در آن شرايط خفقان و اخراج و زندان به عنوان اعتراض به رأى دادگاه چنان اعتصاب يك روزه پرشكوهى كرد. اين اعتصاب و اعتراض براى خاطر آزادى و عدالت و براى تأييد مرام و مقصد نهضت بود ـ براى ما مأموريت و وظيفه شد.
مردم تهران و روزه بگيران ماه رمضان كه از بالاى منابر وعاظ با شهامت فداكار به نام آنها و از زبان آنها فرياد عليه زندانى بودن و محكوميت حضرت آيت‏اللّه‏ طالقانى1 و سايرين را بلند مى‏كردند و با وجود دستگير شدن‏هاى متوالى ديگرى مى‏آمد و همين اعتراض و همدردى را ابراز مى‏داشت. آنها نيز به ما مأموريت و رسالت ابلاغ و دفاع مى‏دادند ... پس ما ديگر اين بار خود را موظف به دفاع و صحبت مى‏دانيم. يقينا ملت پشتيبان و همصداى ما خواهد بود و از راى ملت خدا نگهبان ماست. واللّه‏ يعصمك من‏الناس ـ انشاءاللّه‏. يك علت ديگر نيز ما را تشويق به كلام و دفاع مى‏نمايد و آن اينكه دادگاه آنقدر هم بى‏تماشاچى و بى مستمع نيست در دادگاه قبلى گفتند «نوارى كه اينجا ضبط صوت مى‏كنند به حضور اعليحضرت برده مى‏شود و ايشان استماع مى‏فرمايند» ... چه بهتر !
ما از خدا مى‏خواهيم شخص اول مملكت بلاواسطه ـ بى‏تحريف حرفهاى ما را بشنود. پادشاه مملكت نيز احتياج دارد دو كلمه حرف حسابى از زبان اشخاصى كه نه ترس دارند نه طمع بشنود. چه حرفهاى ما و چه اظهارات با صراحت و با ارزش اين افسران رشيد شجاع ما.
چه بهتر كسانى از طريق اين نوار ضبط صوت برابر شخص اول مملكت بايستند و صحبت كنند كه قرون طولانى استبداد قامت آنها را نتوانسته است خم كند و جز در پيشگاه ذات ذوالجلال ركوع و سجود و تنظيم و تسبيح نمى‏كنند! شاه مملكت بايد افتخار نمايد كه در ميان ملت ايران اشخاصى هم پيدا مى‏شوند كه «غلام‏زاده»1 و «نوكر جان نثار»2 نيستند! و بحمداللّه‏ ما تنها چنين نيستم. هيأت حاكمه در هر حمله نفرات ... بيشترى از اين نوع افراد را مقابل خود ديده و مى‏بينند ايشان سالهاى سال حرف مردم را از زبان نوكران و چاكران استماع فرمودند. يك بار هم از زبان آزاد مردان (ولى نه آزاد مردان!! كنگره‏اى سازمان امنيت كه نه آزاد بودند نه مرد! بشنوند. يقينا فايده و ثمر بيشتر خواهد داشت. همين پريشب گذشته روزنامه‏ها چنين نوشته بودند.
«اعليحضرت همايونى در افتتاح بيستمين دوره اجلاسيه كميسيون اقتصادى آسيا و خاور دور فرمودند:
ملل آسيا اكنون چشم باز كرده‏اند. آنها ديگر سرنوشت خود را مقدر نمى‏دانند ... منطقه ما مسئوليت عظيمى براى برآوردن آرزوهاى مشروع مردم كه با ايده‏آل سازمان ملل متحد نيز هماهنگ است بر عهده دارد آنچه به مراتب مهم‏تر از اعزام انسان به كره ماه انسان‏هايى است كه در روى زمين زندگى مى‏كنند ...» انسانى كه از آزادى و حقوق اوليه انسانى محروم است. در هر حال گفتنى زياد داريم مى‏خواهيم از هم اكنون رو به درگاه احكم الحاكمين كرده بگوييم: «بارالها تو شاهدى كه ما و وكلاى مدافع ما به پيروى از فرمانى كه به پيغمبرت دادى آماده ابلاغ هستيم. اگر نرسانيم دادگاه و دستگاه دهان ما را بسته است.
3ـ اما صلاحيت دادگاه دادگاه حاضر حائز كليه شرايط ... عدم صلاحيت است اگر ده دليل بر اثبات اين مدعا باشد بنده يكى از آنها را عرض كرده بقيه را به حضرت وكلاى مدافع عزيز واگذار مى‏كنم. تنها دليل را كه دليل لازم ندارد و خودتان هم قبول داريد عرض مى‏كنم. نه فقط دادرسان محترم آن را قبول داريد و اذعان مى‏كنيد بلكه افتخار هم به آن مى‏كنيد. اگر از شما بپرسند مختصرا لطفا بفرماييد چه كاره هستيد؟ سينه جلو داده مى‏فرماييد «من سربازم»
كجا كار مى‏كنيد؟ ـ «در ارتش شاهنشاهى»
كلام ما و دليل سلب صلاحيت دادگاه هم همين جا است. وارد اين بحث نمى‏شويم كه اتهام ما سياسى است و بر طبق اصل 79 متمم قانون اساسى بايد با حضور هيأت منصفه محاكمه بشويم. و درباره ساير ايرادها نيز حرف نمى‏زنم فقط به عنوان خاطرات دوران نظام وظيفه اين شعار را كه در سربازخانه بدر و ديوار زده بودند بيادتان مى‏آورم: «ارتش روح كشور است و انضباط روح ارتش است» گفتم خودتان تا «فرح‏آباد» خواهيد رفت. يقينا فهميديد كه از كجا مى‏خواهم سر در بياورم. معذالك براى حفظ در پرونده و نوار و براى آنكه باز پيراهن عثمانى درست نكنند توضيح و تصديع مى‏دهيم: آقايان چون خود را سرباز و ملزم به اطاعت در دستور و انضباط ارتش مى‏دانيد. استقلال رأى نداريد خواب كه همه كارها را كرديد و سرما را بريديد با تأسف و تواضع مى‏فرماييد «المأمور و معذور» البته خواهيد فرمود «خير چنين نيست دادگاه مستقل است و بر طبق قانون و دستور عدالت ما رأى مى‏دهيم» «اتفاقا آقاى رئيس دادگاه هم بلافاصله بعد از شنيدن جمله فوق كلام ناطق را قطع كرده و اينطور گفتند».
بخود اجازه تكذيب فرمايشاتتان را نمى‏دهيم و دليل و سابقه خصوصى از آقايان نداريم.اما تا آنجا كه دادگاههاى نظامى را ديده و شنيده‏ايم موارد و شواهد عديده‏اى در نظرمان هست كه قضات و حتى وكلاى مدافع به محض اينكه خواسته‏اند با استقلال رأى بدهند و از وجدان و قانون اطاعت كنند گرفتار خيلى چيزها شده‏اند!
در هر حال براى آقايان و در هر مقام و كارى انضباط و اطاعت اساس و قرار كار افسران ارتش است ما هم انضباط و احترام و اطاعت سرمان مى‏شود. در ارتش كار نمى‏كنيم ولى در فرهنگ و دانشگاه پيوسته به معلمين خود احترام گذاشته و از شاگردان انضباط و اطاعت خواسته‏ايم بحمداللّه‏ احترام و اطاعت هم هميشه ديده‏ايم. اما ما و شاگردانمان آن احترام و اطاعت را براى خاطر درس و علم مى‏فهميم. هيچ وقت توقع نداريم اگر معلمى بگويد 6=2×2 يا مسلميات عقلى را ناديده بگيرد. كسى كوركورانه از او اطاعت نمايد. تمام اطاعت و احترام در مدرسه به خاطر علم و حقيقت است.ما نوكر علم و حقيقت هستيم ـ نه آنكه علم و حقيقت قربانى و فرع بر احترام و عنوان ما بشود! در چنان مكتب و مدرسه‏اى نرفتن بهتر از رفتن است .
درباره افسران و ارتش نيز مى‏گوييم و يقين داريم تصديق مى‏فرماييد كه ارتش و ارتشيان به خاطر امنيت مملكت و برقرارى عدالت‏اند. انضباط و اطاعت از دستور از آن جهت روح ارتش شده است كه مردم در حريم امنيت نفس بكشند و به اميد عدالت زندگى و رشد نمايند.
انضباط و اطاعت از دستورهاى مافوق هر قدر هم لازم و مقدس باشد تا پشت در دادرسى و دادگاه اجازه ورود و عمل دارد ـ نبايد پا در حريم قضاوت بگذارد. حكم ديگر با عدالت و انصاف است حال اگر استقلال رأى و حكومت قانون وجود ندارد و قرار است از مافوق دستور و نظر گرفته شود. نبودن دادگاه و دادرسى بهتر از بودن آن است. همانطورى كه ما معلمين خود را نوكر دانش و خدمتگزار دانشجو مى‏دانيم افسران و دادرسان نيز بايد خود را خدمتگزار عدالت و امنيت و ملت بدانند. اميدواريم اين گفته استوارت ميل را قبول داشته باشيد كه با پيشرفت امور درمان زمانى فرا رسيد كه ديگر مردمان نمى‏توانستند. بپذيرند كه حكمرانان نبايد بالضروره قدرتهاى مستقل و مستبدى باشند و هميشه منافع حكمرانى با منافع توده مردمان متناقض باشد. متوجه شدند حق آنست كه دارندگان نيروى حكمرانى وكيل و خادم آنها باشند و تنها با رضايت آنان حق حكمرانى يابند. تنها با اين ترتيب است كه ملت مى‏تواند از ستم حكمرانان خود مصونيت كامل داشته باشد.» دادرسان محترم با توجه به اين كه در تمام طول خدمت بر حسب وظيفه سربازى از مطالعه و دخالت در سياست ممنوعه و محروم بوده‏ايد و حق داريد كه الفباى سياست را بلد نباشيد مأموريت يافته و به حكم همان اطاعت و انضباط سربازى حاضر شده‏ايد.
با علم بعدم صلاحيت و سابقه در محاكمه يك عده اشخاصى و جمعيت صد در صد سياسى قضاوت نمائيد. اين خود تأييد عرض بنده و دليل بارز بر عدم صلاحيت دادگاه نيست؟ خصوصا كه غالب دادرسان دادگاههاى نظامى در حقوق و قوانين هم كمترين سابقه و سررشته ندارند. اطاعت يا خدمت وقتى توأم ا صلاحيت و تربيت قبلى نباشد چه بسا كه با وجود منتهاى حسن نيت و عشق به وطن منتهى به خسارت و خيانت مى‏شود. مثلاً اگر حضرت آيت‏اللّه‏ كه فن جنگ نياموخته‏اند در موقع حمله به مملكت از فرط فداكارى و خدمتگزارى برود پشت تانك يا جت بنشينند و آنها را برانند! چه خواهد شد! جز آنكه خودشان و تانك و جت را به دست دشمن بدهند كار ديگرى خواهد كرد؟ ... كار قضاوت و سياست هم فنى نيست كه به صرف افسر وظيفه شناس بودن كسى وارد آن بشود! اين قبيل قضاوتها نتيجه‏اش ظلم و حق كشى و خيانت به ملت و مملكت است. در پايان عرايضم ضرر ندارد نكته‏اى را به عنوان اتمام حجت يا دلالت (هر طور كه خودتان قبول كنيد) يادآور شوم. خصوصا كه دادرسان محترم را به عنوان افراد مسلمان و عامل به فرائض دينى به ما معرفى كرده‏اند. اتفاقا در محيط دادرسى ارتش بيش از همه جاهاى ديگر به فرمايشات و شمائل حضرت اميرمؤمنان بر مى‏خوريم. همين على ابن ابيطالب مولاى بزرگوار و خليفه جهاندار به مالك اشتر فرماندار اعزامى خود به مصر چنين دستور مى‏فرمايد (نقل از ترجمه مرحوم جواد فاضل)1 ولا نقولى اِنى مؤخر آمر فاطاع ... فانظر الى عظمت ملك اللّه‏ فوقك وقدرته منك على ما لاتقدر علينا من نصيك» اى مالك هرگز مگو كه من مأمور و معذور هرگز مگو كه به من دستور داده‏اند و بايد كوركورانه اطاعت كنم. هرگز طمع مدار كه تو را كوركورانه اطاعت كنند ... مالكا هر قدر كه خود را فعال و قادر مى‏بينى بياد دار كه خداوند از تو فعال‏تر و قادرتر است.»
بعد از قرائت رأى كذائى دادگاه بدوى حضرت آيت‏اللّه‏ طالقانى براى اخطار و انذار سوره شريفه والفجر را تلاوت كردند. حالا بنده قبلاً براى تعيين و تذكر آياتى از آن سوره را قرائت مى‏كنم: الم‏تركيف فعل ربك بعاد ارم ذات العباد التى لم يخلق مثلها فى البلاد آيا نمى‏نگرى پروردگارت چه رفتارى با عاد كرد؟ با آن كاخ‏هاى ستون افراشته اِرم ـ كه مانند آن در كشورها ايجاد نشده بود.
و ثمودالذين جابو الضحر بالواد و فرعون ذى الاوتاد الذين طغو فى البلاد و قوم ثمودى كه صخره‏ها را از صخره‏ها مى‏شكافتند ـ و فرعون صاحب ميخهاى محكم ـ همان كسانى كه در سرزمين‏ها طغيان كردند فاكثرو فيها افساد نصب عليهم ربك سوط عذاب ان ربك لما لمرصاد و تا مى‏توانستند فساد را زياد كردند ـ تا آنكه بالاخره تازيانه عذاب خدا بر سرشان ريخت ـ بدان كه پروردگارت حتما در كمين گاه ستم كار است.



* يادداشت نطق دفاعى آقاى
مهندس بازرگان

در اولين جلسه دادگاه
تجديدنظر دادرسى ارتش در عشرت‏آباد
..........
هست گلهايى در اين گلشن كه از سرما نمى‏ميرد وندرين افسرده شب هرگز عطر صحرا گسترش را از مشام ما نمى‏گيرد سياوش كسرائى (از مجله دانشجو)
1ـ رجوع شود به كتاب: فراز و فرود انقلاب مشروطيت، سيدمصطفى تقوى، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر، 1384
1ـ رجوع شود به كتاب: آيت‏اللّه‏سيدمحمود طالقانى به روايت اسناد ساواك، 3 جلد، تهران، مركز بررسى اسناد تاريخى
1ـ منوچهر اقبال همواره خود را «غلام زاده» مى‏ناميد
2ـ اميراسداله علم در برابر شاه خود را «نوكر جان نثار» مى‏دانست.
1ـ سخنان على‏ابن ابى‏طالب (ع) از نهج‏البلاغه، ترجمه جوادفاضل، تهران، انتشارات علمى