يادداشت نطق دفاعى آقاى مهندس بازرگان در اولين جلسه دادگاه تجديدنظر دادرسى ارتش در عشرتآباد بسمه تعالى يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ... فان لم تفال فما بلغت رسالته اى پيغمبر آنچه برتو از ناحيه پروردگارت نازل شده است (به مردم) برسان اگر نكردى پس رسالت او را نرساندهاى واللّه ... منالناس ـ و خدا تو را از مردم حفظ مىكند. اين دستور خدا به پيغمبرش بود به ما هم اينطور دستور داده است: ولكم فى رسولاللّه اسوهٍحسنه ـ و براى شما پيروى نيكويى در پيغمبر خداست. قبل از هر صحبت سپاس خدا را به جاى آوريم كه سلامتى و صبر و ايمان بما عطا فرموده ما را پيش مردم و وجدان خودمان محبوب و سرافراز كرده است. خوشحاليم كه با توكل و نشاط بيشترى در اين دادگاه حاضر شدهايم: آن را كه حساب پاك است از محاكمه چه باك است اينكه مىگوييم از محاكمه چه باك است مقصودم در دادگاه عدل الهى است زيرا هر قدر پرونده ما در دادگاه شما قطورتر و سنگينتر باشد در دادگاه خدا سبكتر و حسابمان پاكتر خواهد بود. بنابراين اگر طرف ما يعنى هيئت حاكمه نگرانى نداشته باشد براى ما نگرانى نيست. اين محاكمه دو جانبه است همانطور كه دادگاه ماست دادگاه هيئت حاكمه نيز مىباشد شما دادرسان پرونده ما هستيد و ملت ايران دادرس شما و هيئت حاكمه خواهد بود. فعلاً مرحله مقدماتى دادگاه است. تكليف فرمودهايد هرگاه در زمينه مرور زمان ـ نقش پرونده ـ صلاحيت دادگاه ايرادى داشته باشم بيان نمايم. بنده هم درباره اين سه موضوع از طرف دوستان و خودم صحبت مىكنم. 1ـ مرور زمان ـ از اين بابت ما ايرادى نداريم. ما به خاطر چيزى به زندان انداخته و به دادگاه كشيده شدهايم كه به هيچوجه كهنه و مشمول مرور زمان نيست. يعنى مطالبه حقوق مردم ايران و مبارزه با استبداد و استعمار. از انقلاب مشروطيت1 ايران كه مبدا آزاديخواهى و تحول اجتماعى كشور ما است پنجاه تا شصت سال بيشتر نمىگذرد پنجاه و شصت سال در حساب عمر يك مملكت لحظهاى حساب مىشود، بنابراين آزاديخواهى در ايران مسئله كاملاً تروتازه است اتفاقا متهمين رديف 1 و 2 و 3 شما از نسل و نژاد همين حادثه اجتماعى هستند. خود من زائيده سال صدور فرمان مشروطيت مىباشم. دو نفر از آقايان ديگر هم يكى دو سال جلوتر و عقبتر با دوران آزاديخواهى مشروطيتطلبى يا مبارزه با استبداد بدنيا آمدهايم، در اين فكر زندگى مىكنيم و آخر سر اميدواريم در حالى كه آزادى قانون اساسى واقعا در مملكت حكمفرما شده باشد بميريم : السلام علينا يوم ولدنا و يوم نسوت و يوم نعث حيا. 2ـ نقض پرونده: در اين قسمت حرف زياد داريم. پرونده ما سراسر نقض و ناجور است. قبل از دادگاه اقل كه براى پروندهخوانى ما را مىآوردند و نامههاى اعمالمان را جلومان مىگذاشتند با چيزهاى عجيبى روبرو شديم قبلاً خيال مىكرديم دستگاههاى انتظامى مملكت خصوصا سازمان اطلاعات و امنيت كشور با آن طول و تفصيل و تحميل بودجه سنگين كه بر ملت فقير مىنمايد و اين همه اعضاى رسمى و جاسوس كه در همه جا دارد دستگاههاى با اطلاع موشكاف با دقت و با وجدانى هستند! اما قلبى كاملاً توخالى غير از گرفتن و زدن و كشتن و آزار مردم كار ديگرى بلد نيستند ـ اطلاعاتشان سطحى و ناقص غالبا غلط و گاهى ضد و نقيض است. وكلاى مدافع محترم نمونهها و نظاير بسيارى از اين بىقيديها و نواقص را نشان داده و خواهند داد. در يك گزارش محرمانه كه در پرونده بنده است ديديم اداره اطلاعات شهربانى كل كشور نه تنها از وضع نهضت آزادى بلكه از قسمت اجراييات و كلانتريهاى خودش هم بىخبر است. در گزارش مورخ 11 / 2 / 42 محل نهضت آزادى ايران را خانه شماره 141 خيابان كاخ مىنويسد. در حالى كه اين خانه در يك سال و هشت ماه قبل از آن (مرداد 1340) به وسيله پاسبانان بسته و تا چند روز كه ممنوعالورود بود از طرف آنها نگهبانى مىشد. تابلو را شبانه برداشتند و ما مجبور شديم اجاره محل را فسخ كنيم و دربدر باشيم. پرونده تنظيمى آئينه خلافكارىها و ناشيگرىها است. نشان مىدهد كه دادرسى ارتش اصلاً بلد نبوده و نمىدانسته يا نمىخواسته دست پرونده لااقل محكمهپسند تنظيم كند. آقايان وكلاى مدافع ما در جريان 20 جلسه جمعا 32 فقره نقص تحقيقات و نقص و خلاف قانون پروندهها را در مراحل بازجويى و بازپرسى به اتكاى مدارك و دلائل قانونى نشان دادند. ولى دادستان دادگاه گذشته جوابى نداند ـ يعنى نداشتند كه بدهند. مجددا آقايان موارد نقص پرونده و اعتراضها و ايرادهاى قانونى خود را به مراحل دادرسى و به دادگاه غيرقانونى بدوى بيان خواهند كرد. اگر در دادگاه فعلى تشخيص داديد و قرار صادر فرموديد كه پرونده ناقص است و بايد برگردد اميدواريم حكم شما براى دادرسى ارتش به منزله تعليم و تنبيهى باشد و خدمت غيرمستقيم ما گردد. انتظار داريم مانند آن دفعه خستگى به تن آقايان وكلاى مدافع نماند و در ميان دادرسان محترم گوش شنوا و قلم به زبان گويا وجود داشته باشد كه با شهامت لازم قرار نقص صادر نمايند. در هر حال ما نگرانى و امتناعى از كشف حقيقت و بيان مطالب نداريم. از معرفى نهضت آزادى ايران و افكار و اعمال خودمان آنطور كه هست خشنود خواهيم شد. دادگاه بدوى نگذاشت ما چهرهنگارى از نهضت و خودمان و آئينهدارى براى دادگاه بنماييم. ما را وادار به سكوت نمود. چرا ما سكوت كرديم؟ ـ چون نمىخواستيم براى درو ديوار و براى تماشاچيان معدودى كه زن و بچه خودمان بودند صحبت كنيم. ما سكوت مخصوصا كرديم تا مردم ايران و دنيا بدانند در چه شرايطى محاكمه مىشويم. روزى كه دادگاه بدوى وارد بحث در ماهيت شد و به ما تكليف دفاع كرد دولت ايران با سروصداى فراوان جشن سالگرد پانزدهمين سال اعلاميه جهانى بشر را مىگرفت و خود را مدافع و مجرى كامل آن مىدانست. ما بدون بحث و تفسير ماده دهم آن اعلاميه را خوانديم : «هركس با مساوات كامل حق دارد كه دعوايش به وسيله دادگاه مستقل و بىطرفى منصفانه و علنى رسيدگى شود.» توقع و تقاضاى ما علاوه بر اين چهار مطلب چيز ديگرى نبود اما به ما داده نشد. عليرغم ماده ديگرى از همان اعلاميه كه مىگويد «آزادى براى كسب اطلاعات و افكار و اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممكن» در مملكت و مطبوعات ما از آنها خبرى نبود (سازمان امنيت مانع درج اخبار دادگاه در روزنامهها بود و شهربانى كل كشور آقاى مهندس حسن عبوديت را به جرم اينكه حامل اوراق پلىكپى شده خلاصه اخبار قسمتى از جلسات دادگاه بوده است زندان و بيرحمانه شكنجه كرد و هنوز هم ايشان در زندان است) دادگاه غير مستقل و غير علنى و غيرقانونى بود ـ ما سكوت كرديم. اما سكوت ما از صحبت كردن خيلى رساتر و گوياتر درآمد. به 5000 كيلومترى دادگاه رسيد. اعتراضنامهاى به امضاى بيش از چهل نفر استادان طراز اول سوربن پاريس و دانشگاههاى فرانسه و مكتشفين معروف مراكز تحقيقات علمى فرانسه و همچنين مورخين و فلاسفه و نويسندگان نامى و رؤساى اتحاديههاى بينالمللى حقوق بشر به ايران طرفدار صلح و آزادى ـ عليه دادگاه نظامى و محاكمه ما در اروپا منتشر شد. اعتراض ما در دادگاه اين بود كه دادگاه غيرعلنى و بنابراين غيرقانونى است. حال مىگوييم جلوگيرى دولت از انتشار ـ مدافعات ما در دادگاه نه فقط خلاف قانون بلكه خلاف مردانگى ـ مروت است. آيا شرافت سربازى و رسم آدمى به شما اجازه مىدهد كسى را به دوئل دعوت كنيد ولى فقط خودتان اسلحه بدست بگيريد؟ هيأت حاكمه از افشاى عمل خود و جوابهاى ما ترس دارد. حتما حرفهاى ما را منطقى و قانونى و معقول ملت و دنيا مىداند كه نمىگذارد كسى آنها را بشنود. دستگاه با چنين عملى زير حكم برائت ما و محكوميت خود امضاء مىگذارد. به گفته ولهز: در نظام ديكتاتورى و حكومت زور ممكن است آرامش و آسودگى ظاهرى براى طبقه حاكمه بوجود بيايد ولى اين آسودگى همراه با سيادت مردم نيست. جامعه تنها در صورت آزادى عقيده و بيان مىتواند روى سعادت را به بيند وقتى ما ديديم بحمداللّه فرياد مظلوميت و حقانيت ما (ولو يك كلمه از هزار كلمه آن) به هموطنان و همنوعان رسيد و مراجع بزرگ تقليد و علماى اعلام پيغام و دستور دادند كه حرفمان را بزنيم دانشگاهيان و بازاريان و طبقات ملت نيز از ما خواستند در اين دادگاه دفاع و اتمام حجت كنيم. اين اوامر و خواستهها براى ما وظيفه و به ياد امر خدا افتاديم كه فرمود: يا ايهالرسول بلغ ما انزلاليك من بكّ ـ فان لم تفعل فما بلغت رسالته ـ واللّه بعصمك منالناس ما هم تأسى به رسول خدا مىكنيم. دانشگاه تهران كه در تهران 25 دى ماه گذشته در آن شرايط خفقان و اخراج و زندان به عنوان اعتراض به رأى دادگاه چنان اعتصاب يك روزه پرشكوهى كرد. اين اعتصاب و اعتراض براى خاطر آزادى و عدالت و براى تأييد مرام و مقصد نهضت بود ـ براى ما مأموريت و وظيفه شد. مردم تهران و روزه بگيران ماه رمضان كه از بالاى منابر وعاظ با شهامت فداكار به نام آنها و از زبان آنها فرياد عليه زندانى بودن و محكوميت حضرت آيتاللّه طالقانى1 و سايرين را بلند مىكردند و با وجود دستگير شدنهاى متوالى ديگرى مىآمد و همين اعتراض و همدردى را ابراز مىداشت. آنها نيز به ما مأموريت و رسالت ابلاغ و دفاع مىدادند ... پس ما ديگر اين بار خود را موظف به دفاع و صحبت مىدانيم. يقينا ملت پشتيبان و همصداى ما خواهد بود و از راى ملت خدا نگهبان ماست. واللّه يعصمك منالناس ـ انشاءاللّه. يك علت ديگر نيز ما را تشويق به كلام و دفاع مىنمايد و آن اينكه دادگاه آنقدر هم بىتماشاچى و بى مستمع نيست در دادگاه قبلى گفتند «نوارى كه اينجا ضبط صوت مىكنند به حضور اعليحضرت برده مىشود و ايشان استماع مىفرمايند» ... چه بهتر ! ما از خدا مىخواهيم شخص اول مملكت بلاواسطه ـ بىتحريف حرفهاى ما را بشنود. پادشاه مملكت نيز احتياج دارد دو كلمه حرف حسابى از زبان اشخاصى كه نه ترس دارند نه طمع بشنود. چه حرفهاى ما و چه اظهارات با صراحت و با ارزش اين افسران رشيد شجاع ما. چه بهتر كسانى از طريق اين نوار ضبط صوت برابر شخص اول مملكت بايستند و صحبت كنند كه قرون طولانى استبداد قامت آنها را نتوانسته است خم كند و جز در پيشگاه ذات ذوالجلال ركوع و سجود و تنظيم و تسبيح نمىكنند! شاه مملكت بايد افتخار نمايد كه در ميان ملت ايران اشخاصى هم پيدا مىشوند كه «غلامزاده»1 و «نوكر جان نثار»2 نيستند! و بحمداللّه ما تنها چنين نيستم. هيأت حاكمه در هر حمله نفرات ... بيشترى از اين نوع افراد را مقابل خود ديده و مىبينند ايشان سالهاى سال حرف مردم را از زبان نوكران و چاكران استماع فرمودند. يك بار هم از زبان آزاد مردان (ولى نه آزاد مردان!! كنگرهاى سازمان امنيت كه نه آزاد بودند نه مرد! بشنوند. يقينا فايده و ثمر بيشتر خواهد داشت. همين پريشب گذشته روزنامهها چنين نوشته بودند. «اعليحضرت همايونى در افتتاح بيستمين دوره اجلاسيه كميسيون اقتصادى آسيا و خاور دور فرمودند: ملل آسيا اكنون چشم باز كردهاند. آنها ديگر سرنوشت خود را مقدر نمىدانند ... منطقه ما مسئوليت عظيمى براى برآوردن آرزوهاى مشروع مردم كه با ايدهآل سازمان ملل متحد نيز هماهنگ است بر عهده دارد آنچه به مراتب مهمتر از اعزام انسان به كره ماه انسانهايى است كه در روى زمين زندگى مىكنند ...» انسانى كه از آزادى و حقوق اوليه انسانى محروم است. در هر حال گفتنى زياد داريم مىخواهيم از هم اكنون رو به درگاه احكم الحاكمين كرده بگوييم: «بارالها تو شاهدى كه ما و وكلاى مدافع ما به پيروى از فرمانى كه به پيغمبرت دادى آماده ابلاغ هستيم. اگر نرسانيم دادگاه و دستگاه دهان ما را بسته است. 3ـ اما صلاحيت دادگاه دادگاه حاضر حائز كليه شرايط ... عدم صلاحيت است اگر ده دليل بر اثبات اين مدعا باشد بنده يكى از آنها را عرض كرده بقيه را به حضرت وكلاى مدافع عزيز واگذار مىكنم. تنها دليل را كه دليل لازم ندارد و خودتان هم قبول داريد عرض مىكنم. نه فقط دادرسان محترم آن را قبول داريد و اذعان مىكنيد بلكه افتخار هم به آن مىكنيد. اگر از شما بپرسند مختصرا لطفا بفرماييد چه كاره هستيد؟ سينه جلو داده مىفرماييد «من سربازم» كجا كار مىكنيد؟ ـ «در ارتش شاهنشاهى» كلام ما و دليل سلب صلاحيت دادگاه هم همين جا است. وارد اين بحث نمىشويم كه اتهام ما سياسى است و بر طبق اصل 79 متمم قانون اساسى بايد با حضور هيأت منصفه محاكمه بشويم. و درباره ساير ايرادها نيز حرف نمىزنم فقط به عنوان خاطرات دوران نظام وظيفه اين شعار را كه در سربازخانه بدر و ديوار زده بودند بيادتان مىآورم: «ارتش روح كشور است و انضباط روح ارتش است» گفتم خودتان تا «فرحآباد» خواهيد رفت. يقينا فهميديد كه از كجا مىخواهم سر در بياورم. معذالك براى حفظ در پرونده و نوار و براى آنكه باز پيراهن عثمانى درست نكنند توضيح و تصديع مىدهيم: آقايان چون خود را سرباز و ملزم به اطاعت در دستور و انضباط ارتش مىدانيد. استقلال رأى نداريد خواب كه همه كارها را كرديد و سرما را بريديد با تأسف و تواضع مىفرماييد «المأمور و معذور» البته خواهيد فرمود «خير چنين نيست دادگاه مستقل است و بر طبق قانون و دستور عدالت ما رأى مىدهيم» «اتفاقا آقاى رئيس دادگاه هم بلافاصله بعد از شنيدن جمله فوق كلام ناطق را قطع كرده و اينطور گفتند». بخود اجازه تكذيب فرمايشاتتان را نمىدهيم و دليل و سابقه خصوصى از آقايان نداريم.اما تا آنجا كه دادگاههاى نظامى را ديده و شنيدهايم موارد و شواهد عديدهاى در نظرمان هست كه قضات و حتى وكلاى مدافع به محض اينكه خواستهاند با استقلال رأى بدهند و از وجدان و قانون اطاعت كنند گرفتار خيلى چيزها شدهاند! در هر حال براى آقايان و در هر مقام و كارى انضباط و اطاعت اساس و قرار كار افسران ارتش است ما هم انضباط و احترام و اطاعت سرمان مىشود. در ارتش كار نمىكنيم ولى در فرهنگ و دانشگاه پيوسته به معلمين خود احترام گذاشته و از شاگردان انضباط و اطاعت خواستهايم بحمداللّه احترام و اطاعت هم هميشه ديدهايم. اما ما و شاگردانمان آن احترام و اطاعت را براى خاطر درس و علم مىفهميم. هيچ وقت توقع نداريم اگر معلمى بگويد 6=2×2 يا مسلميات عقلى را ناديده بگيرد. كسى كوركورانه از او اطاعت نمايد. تمام اطاعت و احترام در مدرسه به خاطر علم و حقيقت است.ما نوكر علم و حقيقت هستيم ـ نه آنكه علم و حقيقت قربانى و فرع بر احترام و عنوان ما بشود! در چنان مكتب و مدرسهاى نرفتن بهتر از رفتن است . درباره افسران و ارتش نيز مىگوييم و يقين داريم تصديق مىفرماييد كه ارتش و ارتشيان به خاطر امنيت مملكت و برقرارى عدالتاند. انضباط و اطاعت از دستور از آن جهت روح ارتش شده است كه مردم در حريم امنيت نفس بكشند و به اميد عدالت زندگى و رشد نمايند. انضباط و اطاعت از دستورهاى مافوق هر قدر هم لازم و مقدس باشد تا پشت در دادرسى و دادگاه اجازه ورود و عمل دارد ـ نبايد پا در حريم قضاوت بگذارد. حكم ديگر با عدالت و انصاف است حال اگر استقلال رأى و حكومت قانون وجود ندارد و قرار است از مافوق دستور و نظر گرفته شود. نبودن دادگاه و دادرسى بهتر از بودن آن است. همانطورى كه ما معلمين خود را نوكر دانش و خدمتگزار دانشجو مىدانيم افسران و دادرسان نيز بايد خود را خدمتگزار عدالت و امنيت و ملت بدانند. اميدواريم اين گفته استوارت ميل را قبول داشته باشيد كه با پيشرفت امور درمان زمانى فرا رسيد كه ديگر مردمان نمىتوانستند. بپذيرند كه حكمرانان نبايد بالضروره قدرتهاى مستقل و مستبدى باشند و هميشه منافع حكمرانى با منافع توده مردمان متناقض باشد. متوجه شدند حق آنست كه دارندگان نيروى حكمرانى وكيل و خادم آنها باشند و تنها با رضايت آنان حق حكمرانى يابند. تنها با اين ترتيب است كه ملت مىتواند از ستم حكمرانان خود مصونيت كامل داشته باشد.» دادرسان محترم با توجه به اين كه در تمام طول خدمت بر حسب وظيفه سربازى از مطالعه و دخالت در سياست ممنوعه و محروم بودهايد و حق داريد كه الفباى سياست را بلد نباشيد مأموريت يافته و به حكم همان اطاعت و انضباط سربازى حاضر شدهايد. با علم بعدم صلاحيت و سابقه در محاكمه يك عده اشخاصى و جمعيت صد در صد سياسى قضاوت نمائيد. اين خود تأييد عرض بنده و دليل بارز بر عدم صلاحيت دادگاه نيست؟ خصوصا كه غالب دادرسان دادگاههاى نظامى در حقوق و قوانين هم كمترين سابقه و سررشته ندارند. اطاعت يا خدمت وقتى توأم ا صلاحيت و تربيت قبلى نباشد چه بسا كه با وجود منتهاى حسن نيت و عشق به وطن منتهى به خسارت و خيانت مىشود. مثلاً اگر حضرت آيتاللّه كه فن جنگ نياموختهاند در موقع حمله به مملكت از فرط فداكارى و خدمتگزارى برود پشت تانك يا جت بنشينند و آنها را برانند! چه خواهد شد! جز آنكه خودشان و تانك و جت را به دست دشمن بدهند كار ديگرى خواهد كرد؟ ... كار قضاوت و سياست هم فنى نيست كه به صرف افسر وظيفه شناس بودن كسى وارد آن بشود! اين قبيل قضاوتها نتيجهاش ظلم و حق كشى و خيانت به ملت و مملكت است. در پايان عرايضم ضرر ندارد نكتهاى را به عنوان اتمام حجت يا دلالت (هر طور كه خودتان قبول كنيد) يادآور شوم. خصوصا كه دادرسان محترم را به عنوان افراد مسلمان و عامل به فرائض دينى به ما معرفى كردهاند. اتفاقا در محيط دادرسى ارتش بيش از همه جاهاى ديگر به فرمايشات و شمائل حضرت اميرمؤمنان بر مىخوريم. همين على ابن ابيطالب مولاى بزرگوار و خليفه جهاندار به مالك اشتر فرماندار اعزامى خود به مصر چنين دستور مىفرمايد (نقل از ترجمه مرحوم جواد فاضل)1 ولا نقولى اِنى مؤخر آمر فاطاع ... فانظر الى عظمت ملك اللّه فوقك وقدرته منك على ما لاتقدر علينا من نصيك» اى مالك هرگز مگو كه من مأمور و معذور هرگز مگو كه به من دستور دادهاند و بايد كوركورانه اطاعت كنم. هرگز طمع مدار كه تو را كوركورانه اطاعت كنند ... مالكا هر قدر كه خود را فعال و قادر مىبينى بياد دار كه خداوند از تو فعالتر و قادرتر است.» بعد از قرائت رأى كذائى دادگاه بدوى حضرت آيتاللّه طالقانى براى اخطار و انذار سوره شريفه والفجر را تلاوت كردند. حالا بنده قبلاً براى تعيين و تذكر آياتى از آن سوره را قرائت مىكنم: المتركيف فعل ربك بعاد ارم ذات العباد التى لم يخلق مثلها فى البلاد آيا نمىنگرى پروردگارت چه رفتارى با عاد كرد؟ با آن كاخهاى ستون افراشته اِرم ـ كه مانند آن در كشورها ايجاد نشده بود. و ثمودالذين جابو الضحر بالواد و فرعون ذى الاوتاد الذين طغو فى البلاد و قوم ثمودى كه صخرهها را از صخرهها مىشكافتند ـ و فرعون صاحب ميخهاى محكم ـ همان كسانى كه در سرزمينها طغيان كردند فاكثرو فيها افساد نصب عليهم ربك سوط عذاب ان ربك لما لمرصاد و تا مىتوانستند فساد را زياد كردند ـ تا آنكه بالاخره تازيانه عذاب خدا بر سرشان ريخت ـ بدان كه پروردگارت حتما در كمين گاه ستم كار است. * يادداشت نطق دفاعى آقاى مهندس بازرگان در اولين جلسه دادگاه تجديدنظر دادرسى ارتش در عشرتآباد .......... هست گلهايى در اين گلشن كه از سرما نمىميرد وندرين افسرده شب هرگز عطر صحرا گسترش را از مشام ما نمىگيرد سياوش كسرائى (از مجله دانشجو) 1ـ رجوع شود به كتاب: فراز و فرود انقلاب مشروطيت، سيدمصطفى تقوى، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر، 1384 1ـ رجوع شود به كتاب: آيتاللّهسيدمحمود طالقانى به روايت اسناد ساواك، 3 جلد، تهران، مركز بررسى اسناد تاريخى 1ـ منوچهر اقبال همواره خود را «غلام زاده» مىناميد 2ـ اميراسداله علم در برابر شاه خود را «نوكر جان نثار» مىدانست. 1ـ سخنان علىابن ابىطالب (ع) از نهجالبلاغه، ترجمه جوادفاضل، تهران، انتشارات علمى |