گزارش1 محترما بعرض ميرساند. از ساعت 20 روز 3 / 11 / 43 ـ مأمور مسجد لرزاده بودم از ساعت 21 الى 30 / 22 آقاى فلسفى بالاى منبر رفته ابتدا در مورد آيات مذهبى صحبت نمود سپس بياناتى باين مضمون ايراد كرد كه قانون بايد روى اقامه عدل باشد روزى هارون الرشيد آمد، برود مردم فرار كردند و بهلول روى زمين خوابيده بود هارونالرشيد به بهلول گفت مرا مىشناسى گفت بلى مىشناسم كه چه آدم بدبختى هستى هارون الرشيد گفت براى چه بدبخت هستم بهلول گفت براى اينكه اگر در شرق باشى و در مغرب ظالمى در حق مظلومى ظلم بكند تو مسئول هستى يك كاغذ از بغل خود بيرون آورده و گفت من اين ماده قانون را براى شما ميخوانم آقايان مطابق ماده 960 قانون مدنى هيچكس نميتواند از كسى سلب حرمت بكند اگر اين قانون را در آمريكا و اروپا ببرند همه آنها باين قانون درود ميفرستند اما اين قانون در مملكت ايران يعنى جبر كشيدن و زجر بردن بايد مردم آزادى داشته باشند تا بتوانند كاسب و تاجر با خيال راحت كسب كنند مردم به روحانيت ايمان و علاقه دارند نميتوانيم حرف خود را بالاى منبر بزنيم بخدا قسم منبر براى من زندان است اگر مسئوليت دينى نداشته باشم بالاى منبر اصلاً نميروم اگر مردم آزادى داشته باشند ميتوانند كاسبى كنند و بايد بين دولت و ملت روابط دوستى برقرار باشد دولت به مردم احتياج دارد نه مردم بدولت مردم هستند كه دولت هست و آزادى بمردم بدهد مردم هم بدولت علاقه پيدا ميكنند آقايان در تمام دنيا حقوق روحانيت را دولت ميپردازد ولى در ايران حقوق روحانيت از خزانه حضرت حجت و حضرت سيدالشهدا پرداخت ميشود من بعنوان راهنمائى و نصيحت اينها را بدولت ميگويم و جز نصيحت نظرى ندارم جمعيت در حدود سه هزار نفر پاى منبر وى بودند مراتب جهت اطلاع گزارشا بعرض رسيد. ـ امضاء رونوشت برابر اصل است . 1ـ ساواك گزارش سخنرانى روز 5 / 11 / 43 در مسجد لرزاده را نيز به شرح زير آورده است : تاريخ: 6 / 11 / 43 شماره : 23441 / 20 الف محل: تهران موضوع: سخنرانى فلسفى واعظ ساعت 2100 روز 5 / 11 / 43 فلسفى واعظ در مسجد لرزاده واقع در خيابان خراسان شروع بصحبت نمود. نامبرده ضمن سخنان خود گفت دولت بايد بمردم آزادى بدهد و بمردم التماس كند كه از او انتقاد كنند. اگر يك چنين دولتى باشد مردم هم سعادتمند ميشوند. در غير اينصورت مردم به بدبختى و نابودى كشيده خواهند شد. دنياى امروز ديگر اجازه اين را نميدهد كه يكنفر بيايد و بگويد هر چه من ميگويم بايد مردم اطاعت نمايند و كسى حق ندارد از خود اظهارنظرى بكند. نامبرده در اين جا مثالى آورده و گفت در موقعيكه آيزنهاور رئيس جمهورى آمريكا بود در حدود سيصد نفر از مردم آمريكا انتقـادات خـود را در روى پارچهاى مينوشتند و در مقابل كنگره آمريكا اجتماع ميكنند. آيزنهاور دستور ميدهد كه كسى نبايد مزاحم آنان شود و خود نيز از مردم بخاطر انتقادشان تشكر كرد. در خاتمه فلسفى در مورد وصيت حضرت على گفت حضرت فرمود بچههاى من مبادا به قاتل من آزار برسانيد اگر من زنده ماندم او را مىبخشم اگر از بين رفتم شما فقط يك ضربت بيشتر باو نزنيد و حتى حضرت از غذاى خود به قاتل ميداد سپس قانون مردم و قانون اسلام را تشريح كرد و گفت من مدت 3 شب بايد استراحت كنم و اگر توانستم شب آينده خواهم آمد و دنباله صحبت را ادامه ميدهم. |