سند نامه ::
 
بازداشت آیت الله فلسفی

موضوع : بازداشت فلسفى واعظ
بعرض مى‏رساند
آقاى افشار بوسيله تلفن از تجريش اطلاع داد كه ساعت 10 / 20 دقيقه امشب آقاى فلسفى واعظ كه قصد شركت در مجلس ختم مرحوم آيت‏الله بروجردى را در امامزاده قاسم تجريش داشت داخل محوطه امامزاده قاسم توسط مأمورين پليس تهران بازداشت و تحت‏الحفظ اعزام گرديد.1 .
ارشد نگهبان اداره كل سوم
رشيدى
اداره يكم و سوم
تلفنا بدفتر ويژه اطلاع داده شد
گزارش كتبى هم بدهيد
در اجراى امر مراتب كتبا نيز بدفتر ويژه اطلاعات اعلام گرديد

ثابتى
19 / 12 / 41

در پرونده انفرادى آقاى فلسفى
واعظ بايگانى شود
21 / 12 / 41


1 ـ آقاى فلسفى ماجراى دستگيرى خود را در تقويم جيبى خود پس از رسيدن به امام زاده قاسم شميران و شركت در مجلس سالگرد رحلت آيت اله بروجردى چنين نوشته است: «ساعت هشت شب بعد از ظهر 18 اسفند 1341 به محل برگزارى مجلس رسيدم و از اتومبيل پياده شدم. يك افسر شهربانى با چند نفر پاسبان مرا احاطه كردند و به ماشين سوار نمودند و به كلانترى تجريش بردند حدود نيم ساعت در آنجا بودم. از آنجا مرا به ساختمان شهربانى واقع در ميدان سپه آوردند. بعد از حدود يك ساعت توسط سرهنگ طاهرى و دوازده پاسبان مرا به زندان قزل قلعه بردند و در آنجا زندانى كردند.آنها رعايت حالم را مى‏كردند آن موقع خيلى جرأت نداشتند كه با من به خشونت رفتار كنند. زيرا مى‏ترسيدند كه عمل خشن آنها موجب عكس‏العمل شديدترى در منبرم بشود. لذا بجاى اينكه مرا داخل زندان ببرند، به اتاقهاى بهدارى زندان بردند. در آنجا يك تخت بود كه بر روى آن مى‏نشستم و همانجا مى خوابيدم و يك نفر سرباز هم با تفنگ در بيرون اتاق بهدارى نگهبانى مى داد. چون در جايى كه پشه و مگس هست نمى توانم بخوابم، لذا آن شب تا صبح بيدار بودم و با مگس‏ها و پشه‏ها ور مى‏رفتم. از داخل زندان هم خبر نداشتم. فقط يادم هست آقاى امينى شهردار تهران در دوره نخست وزيرى مصدق، صبح آمده بود لب حوض كنار بهدارى تا وضو بگيرد. وقتى مرا ديد، چون مأمورين آنجا بودند او با من به عربى صحبت كرد، گويى دعا ميخواند. مى‏گفت «ايهاالشيخ نحن فى ذلك المكان!» روز بعد بازپرسى‏هايى كردند كه شما در منبر چه مى خواستيد بگوئيد؟ گفتم: شرم آور است شما اشخاص را منبر نرفته گرفته‏ايد و آورده‏ايد اينجا و مى‏پرسيد مى‏خواستيد چه بگوئيد؟! شما اجازه بدهيد من منبر بروم و حرف بزنم بعد آن حرفهاى مرا دليل قرار دهيد ومرا بگيريد و بياوريد و بازپرسى كنيد.» بهرحال پس از دو روز آزاد شدم. (در ساعت 10 صبح روز دوشنبه 20 / 12 / 41) در واقع آنها مى‏خواستند قدرت خودشان را نشان بدهند. لذا بعد از آزادى نيز تا مدت 48 روز ممنوع المنبر بودم. همان منبع ص 249