سند نامه ::
 
نقش ساواك در سقوط رژیم پهلوی

مظفر شاهدی

طرح مسئله و فرضیات

هنگامی كه در ماه‌های پایانی سال 1335 شمسی مجلسین شورای ملی و سنا قانون تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) را تصویب كردند، كمتر كسی آینده خوشایندی برای این پدیده جدیدالولاده پیش‌بینی می‌كرد. از همان آغاز نشانه‌هایی وجود داشت حاكی از نقش آتی این سازمان در سركوب باز هم بیشتر مخالفان سیاسی و گسترش هرچه فزون‌تر روش استبدادی و خودكامانه حكومتی كه حداقل بعد از كودتای 28 مرداد 1332 آشكارا روشهای دموكراتیك را به كناری نهاده، در راه ناصواب نقض صریح قانون اساسی و نادیده گرفتن حقوق اساسی مردم گام نهاده بود. بدون تردید، مقصود نهایی از تشكیل ساواك تثبت همان اهداف نامیمونی بود كه كودتاگران داخلی و خارجی از هنگام سقوط دولت مصدق و سركوب فزاینده مخالفان حكومت دنبال می‌كردند. بدین ترتیب، با دوری حكومت از نظام نیم‌بند مشروطه كه پس از عزل رضاشاه از سریر سلطنت و جانشینی محمدرضا به فاصلة یك دهه در عرصه سیاسی، اجتماعی كشور پدیدار شده بود، به زودی آشكار شد كه بدون وجود یك سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی كه بتواند مخالفتهای پراكنده را در نطفه شناسایی و سركوب نماید، استمرار مشی خلاف رویة حكومت با موانع و مشكلاتی جدی مواجه خواهد شد.

بخش مهمی از دلایل تشكیل ساواك در مخالفتهای سیاسی‌ای نهفته بود كه به‎رغم سیاستهای سركوبگرانه حكومت طی سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 علائم روشنی از سر برآوردن دوباره آن وجود داشت. بنابراین مهم‎ترین وظیفه‌ای كه برای سازمان جدیدالولاده ساواك در نظر گرفته شد حمایت از روند تثبیت، تحكیم و تداوم روش استبدادی حكومتی بود كه اساساً با یاری مستقیم قدرتهای خارجی (در درجه اول آمریكا و سپس انگلستان) در عرصه سیاسی، اجتماعی كشور استقراری دوباره یافته بود و پذیرفته بود كه صرفاً به شرط تضمین تداوم حیاتش در چارچوب خواسته‌ها و اهداف حامیان خارجی حاكمیتش را تداوم خواهد بخشید. به عبارت دیگر، تشكیل ساواك نتیجه كودتای 28 مرداد 1332 و تحولات پس از آن بود.

به موازات برقراری امنیت داخلی آن‎هم در چارچوب نظام استبدادی، تأسیس ساواك این امكان را برای سازمان سیا فراهم می‎كرد كه اهداف جاسوسی، اطلاعاتی ویژة خود را نیز در پوشش راه‎اندازی یك شبكه محلی اطلاعاتی ـ امنیتی دنبال نماید. از این رو، سیا در روند تشكیل ساواك نقشی قاطع و درجه اوّل ایفا كرد و طی دوران فعالیت آن نیز در تجهیز، راهبری، هدایت و آموزش پرسنل آن سازمان برنامه‎ریزیهای گسترده‎ای داشت تا از ساواك در راستای اهداف اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی خود ­ كه به دوران جنگ سرد بازمی‎گشت، در برابر شوروی و نفوذ كمونیسم و طرفداران آن در ایران و برخی كشورهای دیگر بهره ببرد.

آمریكا در دوران جنگ سرد، به تدریج، كمربندی امنیتی متشكل از كشورهای اقماری خاورمیانه در بخشهایی از مرزهای جنوبی شوروی ایجاد كرده بود كه در آن میان، ایران با برخورداری از موقعیتی بسیار استراتژیك و حساس  به خاطر دارا بودن بیش از دوهزار كیلومتر مرز مشترك آبی و خاكی با شوروی، در مهم‎ترین كانونهای این كمربند حفاظتی جای داشت.

آمریكا كه از اواخر جنگ جهانی دوم به تدریج نفوذش را در ایران آغاز كرده بود، پس از كودتای 28 مرداد 1332 به سرعت موقعیتش را در ایران تحكیم بخشید و با به دست آوردن سهم قابل توجهی از قرارداد نفتی كنسرسیوم (40% ) كه با برخی قراردادها و كمكهای مالی ـ نظامی و اعتباری دیگر همراه بود در فاصله‌ای كوتاه به قدرت درجه اول تائیر گذار در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران ارتقاء مقام یافت. در همان حال، با تضمینهایی كه رژیم پهلوی به آمریكا داده بود، از خاك ایران به عنوان پایگاهی برای اهداف و منافع استراتژیك و جاسوسی ـ اطلاعاتی خود برضد شوروی و اردوگاه كمونیسم بهره می‌برد. در این میان البته تشكیل و راهبری ساواك می‎توانست آمریكائیان و سیا را در نیل به این اهداف بسیار مهم و استراتژیك یاری فراوانی دهد. بدین ترتیب، ساواك علاوه بر استحكام نظام استبدادی حكومت پهلوی كه متضمن سركوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بود؛ در اهداف اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی سیا و آمریكایی‌ها برضد شوروی و سایر رقبای سیاسی و مخالفان آنان در ایران و سایر نقاط جهان (البته به تشخیص سیا)، كمكهای قابل توجهی در اختیار آنان قرار می‌داد.

به طور كلی تشكیل و فعالیت ساواك دو هدف اساسی را دنبال می‎كرد:

1. تثبیت، تحكیم و تداوم نظام استبدادی؛

2. پشتیبانی از روند استیلای خارجی.

بدین‎ترتیب، اهداف وجودی تشكیل ساواك آشكارا در جهت نقض حقوق اساسی مردم؛ و مشروطیت‌زدایی، و گسترش نفوذ خارجی (آمریكایی‌ها) تنظیم شده بود. از اینرو، از همان آغاز فعالیت ساواك نزد افكار عمومی مردم ایران به عنوان طلیعة دور تازه‎ای از سركوب و خفقان (به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) با محكومیت روبرو گردید.

اینكه چرا ساواك، طی حدود 22 سالی كه در عرصه سیاسی، اجتماعی و ... كشور فعالیت می‎كرد، با بهره‌گیری از روشهای خلاف اصول و غیرانسانی به سركوب و از میان برداشتن تمام مخالفتها و موانعی همت‌ گمارد كه در برابر رژیم استبدادی پهلوی قد علم می‌كردند؟ و اساساً، چگونه سازمانی كه جهت دفاع از یك نظام حكومتی خودكامه تشكیل شده بود، نه تنها نتوانست ضامن بقای آن گردد بلكه با سوء عملكرد و تأسی به روشهای خشن و غیر انسانی، بیش از پیش خشم و كین مردم را علیه حكومتگران برانگیخت و موجبات سقوط سریع‎تر آن را فراهم آورد؟ موضوعی است كه در اولویت بررسی و تحلیل تاریخی این نوشتار قرار دارد.

ساواك مولود خشونت

پس از كودتای 28 مرداد 1332، هم كودتاگران خارجی و هم حكومتگران داخلی تردیدی نداشتند كه از آن پس ملتی ناراضی و مخالف را پیش روی خود خواهند داشت. بنابراین، در شرایطی كه تبعیت از خواسته‌های مردم امكان‎پذیر نبود، تنها راه پیشبرد خواسته‌ها در كاربرد خشونت و از میان برداشتن قهرآمیز مخالفان از عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور جستجو شد. به فاصله كوتاهی پس از كودتا، این روش در پیش گرفته شده بود. زمانی كه ساواك تأسیس شد مدتها از روند سركوب و منزوی ساختن خشونت‌آمیز مخالفان سیاسی سپری می‌شد و علی‌الظاهر هم رژیم سلطه‌پذیر پهلوی و هم آمریكائیان تداوم این روش ناپسند حكومتداری را كارآمد تشخیص داده‌ بودند. به ویژه اینكه آمریكایی‎ها از همان دوران نخست‌وزیری سپهبد فضل‌الله زاهدی برای كارآمد كردن دولت وقت، برخوردهای قهرآمیز با مخالفان را تشویق می‎كردند:

آمریكا برای تقویت دولت زاهدی، اقدام‌های گوناگونی را انجام داد، كه در نتیجه چنین اقدام‌هایی به ایجاد یك رژیم جدید خودكامه و باثبات‌تر، در پایان سال 1954، كمك كرد. سپس آمریكا اقدام‌هایی را به منظور افزایش ثبات سیاسی درازمدت ایران، در پیش گرفت و ایران را در استراتژی جهانی خود برای سد پیشروی اتحاد شوروی، جای داد. این اقدام‌ها اثر بسزایی در سیاست داخلی ایران داشته و مایه افزایش توانایی‌های سركوبگرانه و محدود كننده حكومت شده و در نتیجه به مقدار فراوانی استقلال عمل آن را بالا برد.[1]

آمریكائیان سیاست حمایت از روشهای قهرآمیز سركوب مخالفان را طی سالهای پس از تأسیس ساواك تداوم بخشیدند و با آموزش، هدایت، تجهیز و ... بر توانمندی این سازمان در برخورد با مخالفان افزودند. در راستای همین هدف بود كه:

برنامه كمك امنیتی آمریكا به مقدار فراوانی كارآرائی نیروهای امنیتی ایران را بهبود بخشیده، و در نتیجه اساساً [به] توان استقلال عمل خود، افزایش داد. مهم‎ترین این برنامه‌ها، برنامه آموزش و روابط اطلاعاتی سیا با ساواك بود كه ساواك را قادر ساخت تحت رهبری شاه، نقشی رخنه‌گرانه، در سیاست داخلی ایران بازی كند. البته بیشتر كمك آمریكا به نیروهای مسلح ایران نیز به منظور بهبود توان رزمی آن، ایجاد آموزش و تجهیزات بهتر و بالا بردن روحیه آن بود كه در نتیجه كارآیی نیروهای مسلح را در امور امنیت داخلی بهبود بخشید. كمك آمریكا به ژاندارمری و شهربانی، این دو سازمان را در زمینه امنیتی به صورت سازمان‌هایی پیشرفته و نسبتاً كارآمد در آورد. از آنجا كه بازداری و سركوبی در دهه‌های 1960 و 1970 مهم‎ترین شیوه حكومت ایران در جهت افزایش استقلال عمل آن به‌شمار می‌‌آمد، كمك امنیتی آمریكا، به مقدار فراوانی، مایه افزایش استقلال عمل حكومت ایران شد.[2] همزمان با رشد عایدات ناشی از افزایش قیمت نفت علاوه براینكه رژیم پهلوی توانایی مالی و به تبع آن نظامی روزافزونی برای برخورد قهرآمیز با مخالفان را كسب كرد. آمریكائیان «سلطه‌گر» هم بیش از پیش بر این مهم صحه‌ گذاردند و برنامه كمك‌های امنیتی ـ نظامی خود را بر حكومت افزایش دادند[3] و در این میان سازمان سیا كه روابط و همكاری نزدیكی با ساواك داشت در سركوب مخالفان و بهره‌گیری آن از روش‌های قهرآمیز و خشن در مواجهه با مخالفت‌ها امكانات و نیز اختیار عمل فراوانی به ساواك داد و این روند تا دوران انقلاب كماكان تداوم یافت.[4]

بدین ترتیب، مخالفان نظاره‎گر نفوذ و سلطه‎جویی آمریكایی‎ها در شؤون مختلف كشور بودند، و حمایت آنها از روشهای خشن و غیر انسانی ساواك در سركوب مخالفان، عامل مهم تداوم روش استبدادی حاكمیت بود.

خشونت تنها روش كارآمد ساواك

بانگاهی گذرا به كارنامه فعالیتهای ساواك، این باور به‎درستی تقویت می‌شود كه این سازمان هیچگاه درصدد برنیامد از روشهای معقول و منطقی‌تری جز تأسی به خشونت و سركوب غیراصولی بهره بگیرد. دوران فعالیت 22 ساله ساواك سراسر مملو از كاربرد پرشمار و مداوم شیوه‌های قهرآمیز برخورد با اقشار و گروه‎های مختلف سیاسی و اجتماعی بود.

دامنه سیاستهای خشونت‌آمیز ساواك، البته صرفاً، در حیطه برخورد با مخالفان سیاسی نبود، بلكه رعب و وحشت ایجاد شده از سوی این سازمان تا اقصی نقاط كشور گسترانیده شده، روند رو به رشد فضای بدبینی و خبرچینی در سراسر كشور از مهم‎ترین اثرات سوئی بود كه حضور سنگین و خلاف رویه ساواك بر جای نهاده بود. بدین ترتیب، ترس از ساواك به زودی در جامعه ایرانی همه‌گیر شد و علاوه بر مخالفان سیاسی، كه دائماً در معرض تعقیب، مراقبت و آزار رسانیهای ساواك قرار داشتند، سایر مردم هم هیچگاه از آسیب‌رسانیها و وحشت‌آفرینیهای ساواك خلاصی نیافتند. حتی مهم‎ترین رجال و كارگزاران حكومت كه در وفاداری آنان به رژیم تردیدی وجود نداشت. بر همین اساس، پژوهشگران به درستی «تشكیل این سازمان [را] آغاز سانسور یك ملت» خوانده‎اند و «نام ساواك با زندان، شكنجه و مرگ همراه بود. حتی خارج از كشور همراه با كا. گ. ‌ب.، اشتازی و سایر سازمانهای اطلاعاتی جهان به عنوان یكی از مخوف‌ترین تشكیلات امنیتی درآمد.» یعنی، جامعه «ایرانی زندانی همیشگی سازمان اطلاعات و امنیت كشور شد.» این همه اقدامات غیر انسانی نقشی بود كه از سوی حكومت و به‌ویژه سیا و آمریكائیان برای ساواك در نظر گرفته شده ‌بود.[5]

همراه با گسترش اعمال روشهای حاكمیت استبدادی در ایران (به‌ویژه  طی سالهای میانی دهة 1340 به بعد) رعب و وحشت‌آفرینی ساواك هم نمود بیشتری می‌یافت. تا جایی كه به كارگزاران ریز و درشت حكومت مربوط می‌شد ساواك وظیفه داشت آنان را هرچه فزون‌تر در جرگه مطیعانی وارد سازد كه در برابر شاه و اراده او هیچ‌گونه حق انتقادی را روا نمی‌دانستند.[6]

به همین جهت، حتی مرتبط‌ترین افراد و گروه‌های سیاسی، اجتماعی با حكومت و رژیم پهلوی هم، جسارت لازم را برای انتقاد از اوضاع اسفبار سیاسی، اجتماعی كشور نداشتند و از بیم مواجهه با رعب و هراسی كه ساواك بر دلها افكنده بود، ترجیح می‌دادند به همان «زندگی [توأم با] رفاه و آسایشی» كه برایشان ایجاد شده بود، رضایت داده با دوری جستن ارادی از امور و مباحث سیاسی فقط به «منافع شخصی خود» بیاندیشند.[7]

با این احوال صرف عدم دخالت در امور سیاسی و مخالفت علنی با حكومت موجبات رهایی افراد و كارگزاران حكومت از آزارهای ساواك را فراهم نمی‌كرد. در خاطرات برجای مانده از رجال و كارگزاران وفادار به رژیم پهلوی به موارد متعددی برمی‌خوریم كه حاكی از حضور آزاردهنده و در عین‌حال تمام ناشدنی ساواك در شئون مختلف زندگی و فعالیت اجتماعی آنان بود.[8]

بنابراین نارضایتی از حكومت و گرایش به سوی مخالفت علنی و روزافزون با رژیم پهلوی مختص مخالفان سیاسی نبود؛ بلكه با مشكل‌سازیهای دائمی ساواك برای مردم (كه همیشه مربوط به مسایل سیاسی هم نبود) به تدریج انبوه فراوانی از جامعه ایرانی به صف ناراضیان و مخالفان پیوستند. برای نمونه، وقتی مینو صمیمی كه سالها وفادارانه به حكومت خدمت كرده بود، درصدد برآمد از ریاست سازمان حمایت از كودكان كه تحت كنترل فرح پهلوی بود، استعفا دهد با مشكل‌سازیها و آزارهای پایان‎ناپذیر ساواك مواجه شد. در خاطرات مینو صمیمی كه آشكارا به نقش ساواك در ایجاد نارضایتی عمومی در آن روزگار اشاره دارد،

چنین می‌خوانیم:

در منزل نامه‌ای هم برای ملكه نوشتم و در آن به زعم خود با افشای موارد گوناگون خلافكاری در سازمان، علل استعفا از كارم را به اطلاع وی رساندم. ولی البته بعدها پی‌بردم این نامه نه هرگز به دست ملكه رسید و نه حتی موقعی كه در دفتر مخصوص ملكه مشغول كار شدم، توانستم نامه خودم را در بایگانی دفترش بیابم ... حدسم این بود كه اعضای دفتر ملكه نامه مرا بلافاصله سر به ‌نیست كرده‌اند.

درعوض یك روز صبح مأموری از ساواك به منزلم آمد و گفت قصد دارد دربارة علت استعفایم از سازمان حمایت از كودكان تحقیقاتی انجام دهد.  ولی ضمن گفتگو با او دریافتم كه ساواك چون مرا به چشم یك فرد یاغی می‌نگرد، هدف دیگری جز ادب كردنم تعقیب نمی‌كند.

مأمور ساواك با لحنی تهدیدآمیز می‌گفت: رفتارم موقع ترك محل خدمت در سازمان تحت سرپرستی شهبانو، نشانه‌ای بود مبنی بر عدم وفاداری به شهبانو و در نتیجه عدم وفاداریم به رژیم شاهنشاهی، در پاسخ او هرچه كوشیدم موقعیت خودم و اوضاع حاكم بر سازمان را برایش تشریح كنم، اصلاً موفقیتی به دست نیاوردم و لذا در پایان چون هیچ گریز راهی به نظرم نمی‌رسید ناچار به مأمور ساواك قول دادم منبعد هر شغلی به من پیشنهاد شود چشم بسته آن را بپذیریم و ابداً هم در معقولات دخالت نكنم.

آنچه به گردن گرفتم به این دلیل چاره ناپذیر بود كه می‎دانستم ساواك از قدرت كافی برای جلوگیری از كار كردنم در هرجایی ـ ولو بخش خصوصی ـ برخوردار است و حتی می‌تواند به راحتی مرا از ادامه تحصیل در دانشگاه بازداشته در نهایت به یك «عنصر نامطلوب» تبدیل كند.

ابتدا ساده‌لوحانه تصور می‌كردم، ساواك خیلی خوشحال است از اینكه می‌بیند یك نفر به خاطر دفاع از «آرمان‌های شهبانو» به مبارزه با یك گروه فاسد برخاسته است، ولی خیلی زود فهمیدم حقیقت چیز دیگری است و تشكیلات ساواك به جای آنكه رأساً‌ در صدد مقابله با جریان‌های فسادانگیز برآید، تا از این طریق هم‌نارضایتی روزافزون مردم را  كاهش دهد و هم موجب استمرار حاكمیت شاه و رژیم سلطنت شود ـ برعكس هیچ وظیفه‌ای برای خود جز مداخلات مكارانه برای سرپوش نهادن بر واقعیت‌های تلخ نمی‌شناسد ... با توجه به همین شیوه فقط می‌شد حدس زد كه ساواك دارد گورشاه را می‌كند.[9]

فریدون هویدا برادر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر وقت هم در این‌باره چنین نوشته است: «ساواك كه كلیه فعالیت‌هایش كاملاً جنبه محرمانه و پنهانی داشت، تمام سعی خود را به كار می‌گرفت تا محیطی آكنده از ترس به وجود آورد و با این كار چنان جو مسمومی به تمامی جامعه از صدر تا ذیل حكمفرما كرده بود كه هیچ‌كس واقعاً جرأت نداشت در حضور دیگران سخنی به میان بیاورد تا جایی كه اگر دوستانم هم می‌خواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولاً مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل می‌بردند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را می‌زدند.»[10]

دهشت‌آفرینی و روشهای ناپسند ساواك در برخورد با منتقدین وفادار به رژیم به حدی گسترش یافته بود كه حتی در روستاهای دورافتاده كشور هم كسی را یارای اعتراض به برخی نارساییهای بهداشتی و نظایر آن نبود و چه‌ بسا علاقمندان به فعالیت در چارچوب همان نظام سیاسی نیز پس از آنكه در فاصله‌ای اندك با اعمال فشار و مشكل‌سازیهای ساواك مواجه می‌شدند به زودی در می‌یافتند كه چاره‌ای جز ترك خدمت ندارند.[11] اعمال چنین روشهایی، همگام با خفقان و فضای رعب‌آلود سیاسی و اجتماعی، زمینه‌های مناسب‎تری برای گسترش جو ریاكاری، چاپلوسی و تملق فراهم می‌كرد و هر چه زمان بیشتری سپری می‌شد فضای بی‌اعتمادی و اختناق بر شكل‌گیری فزون‌تر مخالفان و ناراضیان از حكومت دامن می‌زد.[12] بدین ترتیب، در شرایطی كه كارگزاران، رجال و وفاداران به حكومت در سطوح مختلف هیچگاه از آزار رسانیهای ساواك آسوده خاطر نبودند، مخالفان سیاسی رژیم، وضعیتی به مراتب اسفبار را تجربه می‌كردند. به همین دلیل، در فاصله‌ای كوتاه پس از تشكیل ساواك و در تعقیب سیاستهای خشن فرمانداری نظامی (پس از كودتای 28 مرداد 32) مخالفان سیاسی از هرگونه امكان فعالیت سیاسی ـ قانونی با حكومت منع شدند و بالاخص پس از تحولات دوران موسوم به انقلاب سفید و سركوب شدید مخالفتهای علما و روحانیون دهشت‌آفرینی ساواك در حق مخالفان سیاسی از گروه‌ها و تشكلهای مختلف شدت بیشتری یافت. تاجایی كه خیلی زود آشكار شد در آینده‌ای نه چندان دور مخالفان حكومت در عرصه سیاسی و اجتماعی جایی نخواهند داشت. حتی زندگی فردی و خصوصی آنان با مشكل‌سازیها و آزاررسانیهای دائمی ساواك مواجه شد. هنگامی كه آشكار شد ساواك امكان و اجازه تنفس سیاسی حتی بسیار محدود و كنترل شده‌ای را هم به مخالفان حكومت نمی‌دهد به تدریج زمینه‌های لازم برای شكل‌گیری روشهای خشن‌تر مبارزه سیاسی با رژیم پهلوی فراهم شد. رشد و شكل‌گیری گروههای چریكی و مبارزان مسلح از سالهای نخست دهة 1340 كه در پایان آن دهه روندی شتاب‌آلود به خود گرفت، اساساً از اعمال همان سیاستهای خشن انسداد سیاسی ساواك نشأت می‌گرفت.

بنابراین ساواك مهم‎ترین عامل شكل‌گیری گروههای مختلف سیاسی و مبارزان چریكی و مسلحی بود كه تصور می‎كردند برای برون‌رفت از فضای رعب‌انگیز و دهشت‌آفرین موجود چاره دیگری جز سرنگونی رژیم پهلوی وجود ندارد. همین كه ساواك مخالفان سیاسی حكومت را در كوتاه مدت از عرصه سیاسی، اجتماعی كشور دور ساخت، موجی ایجاد شد برای رشد و گسترش فعالیتهای جدی‌تر مخالفان و منتقدینی كه بنیانهای مبارزه برای سرنگونی رژیم را پی‌ریزی كردند. یكی از فعالین مبارزات چریكی آن روزگار در خاطرات خود به شرایط سیاسی، اجتماعی خفقان‌آلودی كه موجبات رشد جریان چریكی و مبارزه با حكومت خودكامه پهلوی را فراهم آورد، چنین اشاره كرده است:

در میان یكی از دژهای سنگین شمال شهر، دور از شهر پرغوغا و دورتر از گودهای جنوب، در سرسرای بزرگی كه با قالی‌های ابریشم بافت زیبا و چلچراغ‌های بزرگ و نورافشان تزئین شده است، در پشت میزی خاتم‌كاری و مرصع، مردی با نام افسانه‌ای نشسته است. او كه نه هنرمندی است بزرگ و نه جادوگری زبردست، برچنان ثروت هنگفتی چنگ انداخته كه هیج حسابداری قادر به محاسبه آن نیست. این مرد افسانه‌ای تاج و تختش را مدیون بیگانگان است، او به دست كاردار سفارت انگلیس در تهران به تخت شاهی نشسته و با یاری سازمان جاسوسی آمریكا از سرنگونی در طوفان‌های مردمی نجات یافته و بر اریكه قدرت چسبیده است. او سال‌هاست كه به زبان‌های لاتین فرمان می‌گیرد و به زبان فارسی فرمان می‌راند ...

او بود كه با انقلاب سفیدش زمین‌داران بزرگ را از صحنه قدرت بیرون راند و با بورژوازی نوپای تجاری و صنعتی، عهد و پیمان بست و در نقش شریك دزد و رفیق قافله خود را «آریامهر» خواند. «آریامهر» و خاندانش با انبان‌های لبریز از درآمدهای عمومی، یكباره صاحب صنایع و مراكز مالی و تولیدی بی‌شماری شدند. هرجا چپاولگری و سودجویی كلانی در كار بود، همكاری و همدستی آنان آشكار می‌شد. برای حفظ این زد و بندها و تاراج ثروت‌های عمومی، باید ملتی را به زنجیر كشید و هر اعتراضی را در نطفه خفه‌كرد. دست‌هایی را می‌بینی كه از سویی، اهرم‌های سركوب و خفقان و آزادی‌كشی را در همه‌جا به حركت در می‌آورد و از سوی دیگر پول‌های كلانی را كه از كیسه ملتی بدبخت دزدیده است در اینجا و آنجا، در اروپا و آمریكا جابه‌جا می‌كند.

در چنگ آهنین شاه، یك ملت سی میلیونی به زانو نشسته و او پنهان در كاخش، سرنوشت ملتی را به بازی گرفته است. درآمدهای نفتی در هرج و مرج بی‌رویه‎ای گرفتار است. نابرابری‌های اجتماعی در همه‌جا دیده می‌شود. اصلاحات ارضی، روستائیان به فقر نشسته را از دهات و كار در مزارع به شهرهایی كه بیمارگونه ورم می‌كنند روانه كرده است و انبوه فقیران نوپای جامعه در گودهای اطراف شهرها می‎لولند. رژیم شاه با تبلیغات پر سر و صدای خود دروغ‌های بزرگ را در قالب ارقام به‎خوبی به خورد افكار عمومی می‌دهد و ایران خفقان گرفته را جزیره ثبات می‌خواند. قلم‌هایی كه به تملق نمی‌نویسند، در دست‌ها می‌شكنند و صدایی كه به چاپلوسی نمی‌پردازد در گلو خفه می‌شود. همه باید آن‌طور كه آن مردك می‌اندیشد، بیندیشند. همه باید بدان‌گونه كه او می‌خواهد بگویند و بنویسند . پر رویی او به جایی رسیده ‌است كه اعلام می‌كند كه «ایران جایی برای دگراندیشی نیست. یا با مائید یا برمائید».

شكنجه‌گران ساواك در پستوهای اوین و زندان‌های دیگر، به انسان‌كشی، به معنای واقعی آن مشغولند. آنها دگراندیشان را به جرم آزاداندیشی به شكنجه، زندان و حتی به جوخه‌های اعدام می‌سپارند تا از این راه هر حركت آزادیخواهانه‎  خواهانه‌ای را در آغاز آن نابود كنند.[13]

علاوه بر گروه‌ها و سازمان‌های چریكی و طرفداران مبارزه مسلحانه كه كمتر به هدفی جز سقوط رژیم پهلوی می‎اندیشیدند، بسیاری دیگر از گروه‌های سیاسی ـ مذهبی نیز كه بر همان نهج مخالفت سیاسی باقی مانده بودند، به‌ویژه پس از سركوبگریهای دوران انقلاب سفید بر این باور درست قرار گرفتند كه در شرایط بروز و ظهور خفقان روزافزون سیاسی و اجتماعی و نادیده گرفته‌شدن ابتدایی‌ترین حقوق مردم كشور از سوی حاكمیت، برای آنان راهی جز تغییر نظام سیاسی حاكم بر كشور باقی نمانده است. در این میان به‌ویژه علما و روحانیون كه در سراسر دهه چهل و پنجاه نامدارترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بوده و به سیاست‌های فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ... آن اعتراض شدیدی داشتند بیش از دیگر گروههای سیاسی مخالف بر سقوط نظام سیاسی وقت تأكید كردند.

در واقع، با تداوم مخالفت روحانیون و سایر گروههای اسلامی كه به تدریج از انسجام بیشتری هم برخوردار می‌شدند زمینه‌های اصلی و نهایی شكل‌گیری تحركات انقلابی فراهم گردید.

بررسی خاطرات برجای مانده و اسناد و مدارك پر شمار منتشر شده نشان می‌دهد كه در پدید آمدن روند مبارزه و مخالفت سازمان یافته گروه‌های مختلف سیاسی، سوء عملكرد و روش‌های خشن و دهشت‌آفرین ساواك نقش قابل توجهی داشت.

شكنجه عجین با نام ساواك

طی سالهای فعالیت ساواك هزاران ‌تن از مخالفان سیاسی و مبارزان چریكی رژیم

پهلوی تحت شدیدترین شكنجه‌های روحی و جسمی مرگبار قرار گرفته و از آن

 میان، دهها تن جان خود را از دست دادند. شكنجه مخالفان و مبارزان سیاسی كه در تمام دهة 1340 ادامه یافته بود پس از تشكیل كمیته مشترك ضد خرابكاری به اوج رسید.

اسناد و مدارك پرشمار و خاطرات مبارزان و مخالفان سیاسی آن روزگار و نیز آثار و مدارك برجای مانده در بازداشتگاه‌ها، و زندانها، به‌ویژه پس از تشكیل كمیته مشترك ضدخرابكاری حاكی از رواج شكنجه‌های مرگبار پرشماری است كه از سوی ساواك اعمال می‌شد. به نوشته مهین دولتشاه فیروز، همسر مظفر فیروز «آژان‌های ساواك با ادواتی كه از آمریكا برای شكنجه دادن وارد می‌شد زندانیان سیاسی را اگر به سوی مرگ نمی‌فرستادند بدون تردید برای همیشه لذت زندگی را در آنها می‌كشتند و بسیاری از بین آنها زمینگیر و فلج، به نام زندگی نفس می‌كشیدند.»[14]

یكی از زندانیان سیاسی كه مدتها در زندان ساواك بیتوته كرده انواع شكنجه‌های مأموران ساواك را روی خود یا دیگران تجربه یا مشاهده كرده، به گونه‌های متعدد شكنجه‌های مرگبار و غیرانسانی ساواك در خصوص زندانیان و متهمان سیاسی چنین اشاره كرده‌است:

1. با زن‌ها در مقابل شوهر كه به‌حضور می‌طلبیدند مقاربت می‌كردند گاه چهار تا پنج آژان ساواك با یك زن نزدیكی می‌نمودند.

2. خرس دستآموز داشتند كه به رختخواب زنهای مبارز می‌انداختند.

3. این درندگان با پسرهای  زندانی سیاسی حتی یك ساعت قبل از اعدام با لگد و شلاق سیمی، همخوابگی می‎كردند.

4. ناخن‌ها و دندان‌های زندانی سیاسی را با بیرحمی غیرقابل وصف می‎كشیدند این شكنجه وحشتناك بود، زندانی بدبخت زیر دست و پای جلادان تا نفس و هوش داشت فریاد می‎كشید و بودند آن‌هایی كه پس از این عمل وحشیانه مبتلا به جنون شدند.

5. گوشت سینة دخترها را با منقاش طوری می‌كشیدند كه خون از آن فواره می‌زد.

6. با آتش سیگار صورت، دست و آلت تناسلی زندانیان سیاسی را می‎سوزاندند، بیشتر هم این شكنجه را با رادیاتور برقی انجام می دادند. زندانیان سرسخت و مقاوم را روی تخت برقی سرخ شده از حرارت می خواباندند طوری كه زندانی برای همیشه فلج می‌شد، بلایی كه بر سر مهندس بدیع‌زادگان آوردند كه مثل حیوانات روی چهار دست و پا راه می رفت.

7. زندانی سیاسی را با یك قلاب آهنی ساخت آمریكا از پا به سقف می‌آویختند و سرش كه به طرف زمین آویخته بود به تشنج می‌افتاد و چندین زندانی در اثر این شكنجه جان سپردند.

8. كاسك‌های خاردار كه از آمریكا خریداری كرده‌اند آلت دردناكی است كه بر زندانی می‌گذارند و خارها به پوست و گوشت سر فرو می رود و خون مانند جویبار از دور آن به صورت زندانی می‌ریزد و این شكنجه ایست كه بر سر خود من رفت و هنوز زخم آن در پوست سرم پیداست و همچنین روی دست و پایم آتش سیگار.

9. دوش آب سرد در سرمای زمستان در سلول‌های نمناك و تاریك كه تمیز روز از شب ممكن نیست.

10. زدن پنجاه ضربه شلاق سمی بر بدن زندانی سیاسی، از دستورات واجب تیمور بختیار رییس سازمان ساواك است و دیگر شكنجه‌ها نیز به فرمان او اجراء می‌شود. مأمورین ساواك همه از قماش خود رییس هستند.

11. زندانیان سیاسی در سلول‌های دو متر در دو متر كه به زحمت‌ جای سه یا چهار نفر را دارد حداقل پانزده نفر را می‎‌چپانند و زندانیان بیچاره به نوبت یك عده می‌ایستند تا چند نفری نشسته مختصر استراحتی بكنند و موقع خواب درست مثل ساردین در هم فشرده نیمه دراز می‌كشند.

12. بیمار را شفا از خداست زیرا در زندان‌های شاه نبودن طبیب و دوا امری عادی و پیش‌پا افتاده است.

13. دیگر از شكنجه‌ها احضار پدر، مادر، زن، بچه و دیگر عزیزان و در حضور آنها استنطاق از زندانی و تهدید كه اگر نگویی همكارانت كه بودند و چه كارهایی برعلیه مملكت و سلطنت می‌كردید، یكی از این بستگانت را با شكنجه جلوی چشمت می‌كشیم و خود تو را هم آن‌قدر شلاق خواهیم زد كه پوست و گوشت برآید. برای زندانی سیاسی، مبارز و مخالف سیستم غیرانسانی شاه، مرگ خودش بسیار سهل است او از اولی كه پا در این راه گذاشته است ترك سر كرده ولی تحمل زجر و مرگ عزیزانش را ندارد.[15]

محمدحسنین هیكل روزنامه‌نگار معروف مصری هم در كتابش: «ایران؛ روایتی كه ناگفته ماند»، به مورد شرم‌آور دیگری از شكنجه‌های ساواك دربارة زنان زندانی اشاره می‌كند:

یكی از فیلم‌های ساخته‌شده توسط ساواك كه اكنون در اختیار وزارت خارجه است، و به هنگام اقامتم در تهران به من نشان داده ‌شد، شیوه‌های ساواك را نشان می‌داد. این فیلم بازجوئی از یك زن جوان را به نمایش می‌گذاشت. اول او را عریان می‌كردند، سپس یك افسر ساواك با یك سیگار روشن اطراف نوك پستان او را می‌سوزاند تا جایی كه فریاد می كشید، دست از مقاومت برمی‌داشت و اطلاعات لازم را در اختیار آن‌ها می‌گذاشت. من پرسیدم كه چرا از این صحنه وحشت‌انگیز فیلمبرداری شده، آن‌ها جواب دادند كه بازجوی مذكور در شغل خود بهترین شهرت را داشت. بدین خاطر یك فیلم از صحنه عمل او برداشته شد تا به آموزش دیگر مقامات ساواك كمك كند. این فیلم به سیا داده شد، و سیا نیز نسخه‌هائی از آن را در تایوان، فیلی‌پین و اندونزی بعنوان بخشی از كمك تكنیكی به دوستان خود، توزیع كرده بود.[16]

سایروس ونس، وزیر امور خارجه آمریكا در خاطراتی كه پس از سقوط رژیم پهلوی منتشر كرد بدون اشاره به نقش سیا و آمریكا در سوق دادن ساواك به بهره‌گیری از روشهای خشن و غیرانسانی در سركوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی پرشمار رژیم پهلوی، اعتراف می‌كند كه تأسی ساواك به خشونت و سبعیتهای كمتر محدود شونده آن در برخورد با مخالفان از عمده‌ترین دلایل گسترش نارضایتی عمومی و گرایش نهایی مردم ایران به سوی تحركات انقلابی و به سقوط كشانیدن نظام سیاسی حاكم بر كشور بود:

بر اساس اطلاعاتی كه در اختیار داشتم، درآمدهای نفتی موجب بالا رفتن سطح زندگی مردم ایران شده‌ بود، ولی سیاست استبدادی و لجوجانة شاه در حكومت موجب ایجاد نارضایتی بین روشنفكران و قشرهای دیگر جامعه شده و جریان مخالفی به وجود آورده بود كه برای استقرار دمكراسی در جامعه ایران مبارزه می‌كرد. ساواك با نهایت خشونت و وحشیگری با مخالفان رفتار می‌كرد و من می‌دانستم كه حداقل 25000 زندانی سیاسی در زندان‌های رژیم شاه می‌پوسند (و شاه می‌گفت تعداد آن‌ها كمتر از 2500 است!) شاه متقاعد شده بود كه تنها راه مقابله با یك گروه مخالف جدی و مصمم، حذف آن است و نمی‌توانست از تحقیر كردن رهبران كشورهای غربی (ازجمله خود من) كه اشتیاق او را به اعمال این روش‌های تند و برنده تأئید نمی‌كردند، پرهیز نماید.[17]

شكنجه‌های مرگبار و غیرانسانی ساواك در همان روزگار هم هیچ‌گاه پنهان نماند؛ و به‌ویژه، در نشریات و رسانه‌های خارجی انعكاس قابل توجهی یافت و در همان حال گروههای مختلف حقوق بشر و عفو بین‌الملل هم به‎رغم تمام تلاشهای پیشگیرانه شاه و ساواك به انحاء گوناگون گوشه‌های مهمی از شكنجه‌های ساواك و نقض شدید حقوق بشر در ایران را به اطلاع جهانیان می‌رسانیدند. ضمن اینكه مخالفان پرشمار حكومت در خارج از كشور هم از هیچ كوششی برای افشای هرچه گسترده‌تر جنایات و شكنجه‌های ساواك فروگذار نمی‌كردند.[18] بی‌گمان شكنجه‌های دهشت‌آفرین ساواك، نقش قاطعی در روند رو به گسترش مخالفتهای عمومی با رژیم پهلوی و پیروزی نهایی انقلاب ایفا كرد. پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن در خاطرات خود به طور مكرر از اثرات سوء شكنجه زندانیان و مخالفان سیاسی از سوی ساواك و نگرش بسیار منفی افكار عمومی جهان نسبت به این پدیده شرم‌آور و غیرانسانی سخن به میان آورده است:

خانم لیلی بلانك (زنی انگلیسی كه پول می‌گرفت و برای شهبانو فرح شرح حال می‌نوشت) به سفارتخانه آمد تا مشروبی بخوریم و راجع به كتابی كه به عنوان بیوگرافی شهبانو در دست نگارش دارد ...، گفت: هر وقت مأموریت خود را در نوشتن چنین كتابی برای دوستانش بیان كرده، بلافاصله با این سؤال مواجه شده كه چرا قصد دارد این همه محاسن را برای ملكه كشوری قائل شود كه در آنجا برای شكنجه زندانیان سیاسی آنها را به تختخواب فلزی داغ می‌بندند و سرخ می‌كنند؟ ...

ناهار را با خلعت‌بری وزیر امور خارجه خوردم كه غیر از ما امیراصلان افشار كه قرار است ظرف چند روز آینده به سمت رئیس جدید تشریفات سلطنتی منصوب شود نیز حضور داشت. افشار می‌گفت: « ... هرجا نام ایران برده می‌شود، بلافاصله كلماتی چون ساواك و شكنجه هم به دنبالش می‌آید». او می‌گفت: « ... این روزها باید در مقابل انتقاد دیگران موضع دفاعی بگیریم و یا ملیت خود را مخفی نگهداریم ...» ... اصولاً باید بگویم كه از ابتدای مأموریتم در لندن تا به حال هر چه مطلب در مطبوعات انگلیس چاپ شده است یا تماماً مربوط به شكنجه‌های ساواك بوده‌است یا ...»

و از قول دنیس رایت آورده ‌است: «در حال حاضر حیثیت ایران به خاطر اخباری كه راجع به شكنجه‌گری‌های ساواك پراكنده می‌شود، به شدت در خطر افتاده ‌است دیروز با هواپیمای كنكورد به نیویورك پرواز كردم و امروز هم در فرصتی كه پیش آمده‌ است [قرار است] با خانم «ماریون جاویتس» همسر سناتور جاویتس در رستوران ناهار بخوریم ... خانم جاویتس می‌گفت «... اگر می‌شد راجع به زندان‌های ایران هم‌كاری كرد ...» . سپس به محل نمایندگی ایران در سازمان ملل رفتم تا با فریدون هویدا دیداری داشته باشم ... به گفته او موقعی كه گروهی علیه ورود شهبانو به نیویورك دست به تظاهرات زدند «آرتورمیلر» نویسنده معروف آمریكایی در میان آن‌ها حضور داشت. یك خبرنگار تلویزیون او را شناخت و در مصاحبه‌ای وی را مخاطب قرارداد و پرسید: «شما كه در این تظاهرات شركت كرده‌اید، آیا نمی‌دانید كه شاه از دوستان آمریكا محسوب می‌شود؟» آرتومیلر جوابش داده ‌بود: «بله، می‌دانم. ولی معتقدم كه شاه باید دوست ملت خودش هم باشد.»[19]

بنابراین ساواك به خاطر اعمال و اقدامات سخیف و غیرانسانی‌اش، نه ‌تنها نزد ایرانیان، بلكه در میان افكار عمومی جهان نیز به عنوان سازمانی منفور و دهشت‌آفرین معروف شده بود.

فرهنگ ستیزی

یكی از مهم‎ترین حیطه‌های فعالیت ساواك، حوزه‌های فرهنگی، مطبوعاتی و روشنفكری و دانشگاهی بود. بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت هم عضوی از جامعه فرهنگی كشور محسوب می‌شدند و از آنجایی كه برحسب حیطه فعالیت شناخت عمیق‌تری از ستمكاری حكومت داشتند، بیش از سایر اقشار ملت در معرض برخوردهای قهرآمیز ساواك واقع بودند. محیطهای دانشگاهی و دانشجویان ازجمله مهم‎ترین بخش فرهنگی كشور بودند كه ساواك از همان آغاز برای سیطره و كنترل آن تلاشهای گسترده‌ای به‌كار گرفت. علاوه براینكه مدیریت و اساتید و كاركنان ریز و درشت دانشگاه‌ها همواره تحت كنترل و مراقبت ساواك قرار داشتند و این خود موجبی برای گسترش نارضایتی و مخالفت با مجموعه حاكمیت می‌شد؛ دانشجویان دانشگاه‌ها تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی كماكان سایه سنگین و خشونت‌آمیز ساواك را تحمل می‌كردند. بدین ترتیب، جامعه دانشگاهی و محیطهای فرهنگی كشور در تمام دوران فعالیت ساواك آكنده از فعالیتهای امنیتی ـ پلیسی خشن ساواك بود.

جامعه دانشگاهی كه پس از كودتای 28 مرداد 1332 در شمار پیشروترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی در آمدند؛ پس از تأسیس ساواك هم به‎رغم تمام فشارهایی كه وجود داشت بر مخالفتهای دامنه‌دار خود بر حكومت ادامه دادند و كنترل و مراقبت سنگین و خشن ساواك هم هیچ‌گاه نتوانست بر جنبشهای دانشجویی خاتمه دهد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران عصر پهلوی در خاطراتش به گوشه‌هایی از گسترش ناآرامیهای دانشجویی و اقدامات امنیتی ساواك جهت كنترل دانشگاهها چنین اشاره كرده ‌است:

من از مدارس و دانشگاه‌های ایران هم كه به سرعت درحال گسترش بودند دیدن كردم، ولی در كنار این توسعه بی‌سابقه عدم رضایت و مخالفت با رژیم هم در دانشگاه‌ها گسترش می‌یافت و ساواك به طور روزافزونی برای كنترل امور دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالی مداخله می‌كرد ...[20]

یكی دیگر از آگاهان به امور در آن روزگار درباره نقش ساواك در ایجاد خفقان و امنیتی كردن حوزه دانشگاهها چنین اظهار عقیده كرده ‌است:

یكی دیگر از مهم‎ترین گروه‌های ناراضی، دانشجویان بودند كه تعدادیشان به خصوص طی آن سال‌ها [جزو] طبقه متوسط با اعتقادات عمیق اسلامی بودند، لذا مشكل می توانند خود را با طرز زندگی طبقات سطح بالای شهری و روال لوكس‌گرایی ـ كه خانواده شاه رواج می‌دادند ـ تطبیق دهند.

مهم‎ترین خواسته این گروه از دانشجویان، آزادی دانشگاه‌ها بود كه رژیم شاه اصلاً به آن رضایت نمی‌داد. به همین جهت نیز ساواك شرایط اختناق‌آمیزی بر تمام مؤسسات آموزشی عالی حكمفرما كرده بود تا مبادا كسی تصور «آزادی دانشگاه‌ها»‌ را به ذهن راه دهد.

شاه گرچه به خوبی می‌دانست كه اداره امور یك كشور مدرن صنعتی نیاز به نیروی كار تحصیل كرده دارد، ولی به دلیل وحشت خود از آزادی دانشگاه‌ها، این واقعیت را نادیده گرفته بود كه پرورش متخصصین كارآمد هرگز بدون تأمین آزادی فكر و اندیشه در محیط‌های دانشگاهی امكان‎پذیر نیست ... شاید به گمان شاه، دانشگاهها فقط نوعی خط زنجیر تولید بودند كه می‌بایست از یك طرف دانشجو واردش شود و از طرف دیگر «تكنوكرات» بیرون بیاید.[21]

كنترل و مراقبت ساواك در محیطهای دانشگاهی از این هم فراتر رفته بود:

همواره به طور مستمر تمام امور دانشگاهها را تحت كنترل داشت و حتی راجع به اینكه چه دروسی باید یا نباد آموخته شود، نظر می‌داد. هر تخلفی نیز چه از سوی استادان و یا دانشجویان بلافاصله توسط عوامل ساواك گزارش می‌شد و عامل آن تحت تعقیب قرار می‌گرفت. چنین شیوه اختناق‌آمیزی طبعاً هیچ زمینه‌ای برای فعالیت فردی روشنفكران باقی نمی‌گذاشت ...

به این ترتیب گرچه حركت‌های فردی مخالف رژیم در دانشگاه‌ها به صورت انفعالی و بی‌تحرك درآمده بود، لیكن دانشجویان هرگاه فرصتی دست می‌داد از مبارزات دسته‌جمعی دریغ نداشتند و برای ابراز مخالفت با رژیم تظاهراتی به راه می انداختند ...

نارضایتی و خشم دانشجویان نسبت به رژیم ـ كه به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت می‌گرفت، گرچه باعث شده ‌بود هرج و مرج و بی‌نظمی كاملی بر محیط دانشگاه حاكم شود، ولی با این حال فقط عدة انگشت شماری از روشنفكران دانشگاهی بودند كه رژیم را جدی می‎گرفتند و به تواناییش در بازگرداندن آرامش و نظم به دانشگاه‌ها امید داشتند ...[22]

در چنین شرایطی بود كه جامعه دانشگاهی (اساتید، مدیریت، كاركنان و دانشجویان) خسته از فعالیتهای ناروای ساواك ملجأیی را جستجو می‌كردند تا از وضعیت اسفبار حاكم بر دانشگاهها رهایی یابد. بی‌دلیل نبود كه در جریان تحركات انقلابی مردم ایران دانشگاهیان نقش قابل توجهی در مخالفت با حكومت برعهده گرفتند[23] و در پیروزی انقلاب هم سهمی درخور داشتند.

نویسندگان، و روشنفكران و اهل قلم قشر دیگری بودند كه ساواك كنترل شدیدی بر فعالیتهای فكری آنان اعمال می‌كرد و تولیدات فكری آنان را هر گاه كمترین شائبه سیاسی در آن وجود داشت به محاق توقیف و سانسور می‌سپرد. بنابراین، قشر مزبور از مخالفان دائمی ساواك و سیاستهای سركوبگرانه آن محسوب می‌شدند.

مطبوعات و روزنامه‌ها وضعیتی به مراتب اسفبارتر داشتند. از همان آغاز كودتای 28 مرداد 1332 به سرعت بر تداوم انتشار نشریات و روزنامه‌های مستقل مخالف حكومت پایان داده شد و نویسندگان مطبوعات تحت شدیدترین مراقبتهای ساواك قرارگرفته، نوشته‌های آنان به دقت از سوی سانسورچیان ساواك كنترل می‌شد. به زودی روزنامه‌های منتشرشده در كشور اعتبار خود را از دست دادند و مطالب منتشر شده در آنها عاری از هرگونه محتوای قابل اعتنا بود و هر از چندگاه به دلایلی اساساً واهی شماری از نشریات كشور تعطیل شده از ادامه انتشار نهی شدند.[24] در همان حال، نشریات و روزنامه‌های محدودی هم كه اجازه انتشار داشتند در درجه اول ستایشگر رژیم پهلوی، شاه و مجموعه اقدامات او شدند و عموماً تیترهای اصلی نشریات به تمجید و نقل سخنان و اظهارات شاه و برخی نزدیكان او اختصاص یافت كه در گرایش مطبوعات به این وادی تأسف‌بار ساواك نقش درجه اولی برعهده داشت:

یكی از مسئولیت‌های سازمان اطلاعات و امنیت كشور، ساواك، این بود كه مراقب باشد روزنامه‌های ایران، شاه و انقلاب سفید او را ستایش كنند. كاركنان ساواك از مدت‌ها قبل به ناشران این روزنامه‌ها اطلاع داده بودند كه فعالیت‌های آنان نیز نشان داده ‌شود. لذا روزنامه‌ها ناگزیر بودند بیانات و اخبار فعالیت‌های شاه را بدون توجه به ارزش خبری آن چاپ كنند. و همچنان كه شاه عظمت‎طلبی بیشتری از خود بروز می‌داد، روزنامه‌ها این عظمت‌طلبی و نخوت را برای مردم ایران در شیپور می‌دمیدند.

تیتر اصلی دو هفته یكی از روزنامه‌های تهران، نشان‌دهنده عظمت‌طلبی شاه، چاپلوسی روزنامه‌ها و حدود تقریبی ستایش روزانه از دربار است كه برای مردم ایران تجویز شده ‌بود: شاهنشاه راه رسیدن به فرصت‌های مساوی را نشان می‌دهد، برابری زنان اساسی است (5 ژانویه 1975) (1354) كاش ما هم با هم همسایه بودیم، شاهنشاه به پادشاه اردن قول داد: ایران به شما كمك خواهد كرد (6 ژانویه 1975).

سادات از شاه ستایش می‌كند، دیدار شاهنشاه، استقبال از شاه بی‌نظیر بود (8 ژانویه 1975).

شهبانو:«بیان این همه زیبایی با كلمات دشوار است» ـ دیدار خانواده سلطنتی از مصر (8 ژانویه 1975).

توافق نظر شاه و سادات درباره خاورمیانه (12 ژانویه 1975).

ما فروش نفت را تحریم نمی‌كنیم ـ شاه (15 ژانویه 1975).

تقابل به غرب كمكی نخواهد كرد ـ شاه (16 ژانویه 1975).

در طول سال‌های شكوفایی عظمت‎طلبی شاه، مطبوعات همچنان به منعكس كردن شخصیت او برای مردم ایران و انعكاس سپاسگزاری مردم ایران نسبت به او، آن طور كه او عقیده داشت، ادامه می‌دادند. همراه با افزایش خود بزرگ‌بینی شاه، شهبانو نیز به‎رغم مخالفت‌های پیشین خود، در شكوه نظام پهلوی غرق شد.

صفحه اول رونامه كیهان بین‌المللی مورخ 15 مارس سال 1976 (24 اسفند ماه 1354)، نشان‎دهندة آن است كه با فرح نیز به تدریج شبیه به شاه برخورد می‌شد. سرمقاله این شماره به دیدار شهبانو از دانشگاه ملی اختصاص یافته بود (همراه با تصویر) و در آن سخنان او دربارة معیارهای دانشگاهی، نیاز به ارتقاء سطح روشنفكری ایران و ارزش تحقیق درج شده بود، یك تصویر بزرگ، شهبانو را در لباس دانشگاهی نشان می‌داد كه از مجسمه نیم‌تنه رضاشاه به مناسبت سالگرد تولد او پرده برداری می‌كرد. بقیه صفحه اول نیز به گزارش‌های مشابه اختصاص یافته بود. یك مقاله تاریخ شاهنشاهی جدید را كه توسط مجلس ایران پذیرفته شده بود توصیف می‌كرد. آخرین مطلب صفحه اول، گزارش برگزاری مراسمی در مقبره رضاشاه بود كه در آن اسدالله علم، وزیر دربار، خاطره ولادت سردودمان سلسله پهلوی را گرامی می‌داشت. یك عكس نیز وزیر دربار را در حال قراردادن تاج گلی بر قبر رضاشاه نشان می‌داد ... [25]

وضعیت چاپ و انتشار كتاب از این هم بدتر بود. روشنفكران و نویسندگان منتقد به‎ندرت می‌توانستند مجوز انتشار و چاپ آثار و نوشته‌های خود را به دست آورند. از مجموعه كتب و آثاری كه جهت اخذ مجوز به ساواك و سایر دستگاههای ذیربط ارائه می‌شد تعداد قابل توجهی از آن هیچگاه مجوز انتشار نمی‌گرفت[26] و در همان حال تمام تلاشهای روشنفكران و نویسندگان جهت یافتن راه‌حلی منطقی برای برون‎رفت از بحران سانسور هیچ‌گاه ره به جایی نبرد:[27]

برقراری سانسور توسط ساواك تا بدان حد پیشرفت كرده ‌بود كه گاه اتفاق می‌افتاد جلوی انتشار كتاب‌هایی را كه قبلاً بارها چاپ شده بود می‎گرفت و گفتنی است كه مثلا از انتشار نمایشنامه‌هایی مثل «هملت» یا «مكبث» فقط به این دلیل جلوگیری می‌كرد كه در آن‌ها شاه یا شاهزاده‌ای كشته می‌شد.[28]

وضعیت هنرمندان سینما و كارگردانان و فیلمسازان آن روزگار هم دست كمی از سایر همگنان هنرمندشان نداشت. كمترین اشاره به اوضاع سیاسی، اجتماعی كشور موجبات توقیف فیلمهای ساخته ‌شده را فراهم می‌آورد و یا حداقل بخش‌های مهمی از فیلم سانسور و قیچی می‌شد.[29] فریدون هویدا در این‌باره چنین نوشته است:

ساواك فیلم‌ها را به میل خود زیر قیچی سانسور می‌برد ... یكبار از نمایش فیلم ساخته یكی از دوستانم به نام ابراهیم گلستان كه داستان مرد تازه به ثروت رسیده‌ای را مطرح می‌كرد و به نظر ساواك مشاهده چنین ماجرایی می‌توانست قضیه شاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت را در ذهن بیننده تداعی كند، جلوگیری شد. در مورد دیگر نیز نویسنده‌ای فقط به این بهانه چند روز به زندان ساواك افتاد كه چرا یكی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یكی از كتاب‌های وی را در نامه خود نقل كرده‌‌است.[30]

بدین ترتیب آشكار بود كه جامعه فرهنگی كشور از مهم‎ترین ناراضیان و مخالفان روشهای غیراصولی ساواك در سانسور و جلوگیری از فعالیتهای فكری ـ فرهنگی بودند و بسیار شایق بودند تا وضعیت موجود دگرگون شده، فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطلوب‌تری در عرصه كشور پدید آید. تردیدی نیست كه فقط تحولی انقلابی می‌توانست بر این اوضاع تأسف‌بار پایان دهد.

نهادهای حكومتی و دوایر دولتی

دخالتهای ناصواب و خشن ساواك فقط مختص مخالفان سیاسی رژیم پهلوی نبود؛ بلكه پر و پا قرص‌ترین وفاداران حكومت نیز از تیر رس مراقبتهای آزاردهنده ساواك خلاصی نداشتند و چه بسا مردمانی در اقصی نقاط كشور هم كه هیچ‌گونه شناختی از مسائل و مشكلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نداشتند به انحاء گوناگون تحت فشارهای گاه و بیگاه ساواك قرار می‌گرفتند. بنابراین، ساواك خیلی زود نشان داد كه در ناراضی‌سازی و مخالف‎كردن اقشار مختلف مردم كشور با حكومت تبحر تام دارد. تمام وزارتخانه‌ها، دوایر ریز و درشت دولتی، مؤسسات و كارگاههای اقتصادی تجاری، خدماتی، فرهنگی و ... دولتی و خصوصی، همواره تحت كنترل و مراقبتهای آزاردهنده مأموران پرشمار ساواك قرار گرفتند. ضمن اینكه نمایندگیهای سیاسی و سفارتخانه‌ها و صاحبان مشاغلی كه در كشورهای خارجی فعال بودند و ... دائماً سایه سنگین ساواك را بر روی فعالیتهای خود احساس می‌كردند.

بدین ترتیب، در بسیاری از اقداماتی كه در مجموعه دوایر دولتی و حكومتی در داخل و خارج از كشور صورت می‌گرفت، ساواك دخالت می‌كرد[31] و در تصمیم‌سازیهای ریز و درشت حضور فعالی داشت. ازجمله، ساواك قادر بود:

تصمیمات وزارت پست و تلگراف و تلفن را كنترل و ملغی كند. دستگاه‌های ارتباطی باید با اجازه ساواك واگذار می‌شد. فی‌المثل نصب دستگاه تلكس در هر سازمان محتاج اجازه مخصوص ساواك بود و نام مسئوول تلكس را باید به ساواك بدهند. اما به ندرت دستورالعمل‌ها به نام ساواك داده می‎شد. بلكه بالعكس ساواك از پشت پرده عمل می‌كرد و به وزارتخانه‌ها دستور می‌داد كه به نام خود عمل كنند و به این ترتیب ارتباط مستقیم خود را با یك عمل یا تصمیم پنهان نگاه می‌داشت. فعالیت‌های ساواك به‌طور كلی نه تنها كارهای ماشین اداری را مختل می‌كرد بلكه بازده آن را هم به شدت پائین می‌آورد. فی‌المثل ساواك حتی می‌توانست در صدور اجازه تأسیس كارخانجات، واردات دستگاه‌های خاص (فروش رادیوهای موج كوتاه و سیستم‌های ردیابی تحت عنوان مصالح امنیتی به مردم ممنوع بود و این امر اغلب موجب درگیری وزارت بهداشت كه به خاطر بیمارستان‌ها محتاج این سیستم‌هاست با ساواك می‌شد) و خارج كردن اجناس از گمرك هم دخالت كند. در هر حوزه‌ای كه كمترین ارتباط با امنیت ملی در آن تصور می‌شد، ساواك در مورد استخدام افراد حق وتو داشت. این امر فی‌المثل در فرودگاه مهرآباد موجب اشكالات عدیده‌ای در امر یافتن افراد فنی متخصصی كه بتوانند از سد امنیتی ساواك بگذرند، شد.[32]

اینگونه اقدامات غیراصولی ساواك و مشكل‌سازیهای آزاردهنده و بدون منطق و نیز «این دخالت دایمی، یا ترس از دخالت، موجب اصطكاك شدیدی میان ساواك و برخی از مقامات ارشد شد. از آنجا كه مستخدمین دولت از ساواك می‌ترسیدند خود را پشت سنگر دستورات مقامات مافوق و مقررات مختلف پنهان می‌كردند و تمایلی به گذر از مرزهای محدود مسئولیت بوروكراتیك نداشتند و این اوضاع چیزی نبود كه ابتكار فردی تشویق كند. این نتایج كه از بسیاری جهات ضد  تولیدی و ضد خلاقه است، بهایی است كه برای ایجاد امنیت تحت این پوشش‌ها پرداخت می‌شد. با توجه به احساس عدم تأمینی كه در شاه سابق وجود داشت و طبیعت بدون كنترل قدرت ساواك شدت عمل ناگزیر و در بطن سیستم بود.»[33]

شمس‌الدین امیر علایی در كتابش «صعود محمدرضاشاه به قدرت و ...» به حضور سنگین، خشن و آزار دهنده‎ ساواك در تمام شئون كشور به‌ویژه در دوایر و وزارتخانه‌های دولتی، دانشگاهها، هتلها و ... اشارات جالب توجهی دارد:

ساواك همه جا حاضر است. هر مقام عالی رتبه، هر معاون وزیر و حتی هر وزیری یك مأمور ساواك مراقبت دارد یعنی سایه پنهانی و سری كه تمام عمل و رفتار آنان را تحت نظارت دارد و حق دارد كه به رفتار آنان و حركتشان نظارت نماید به همین نحو، در تمام كارخانجات و كارگاه‌های كشور این رویه جاری است: خصوصاً در سازمان شركت نفت ایران، كه امروزه به وسیله دكتر اقبال اداره می‌شود.

در دانشگاه یك مأمور ساواك برای هر دانشجویی گمارده شده‌ است. بین اشخاص هنگام صرف شام و پذیرایی‌ها هیچ‌گاه نمی‌توان اطمینان داشت كه كسی نزدیك شما به جاسوسی اشتغال ندارد و به ساواك وابسته نیست. در واقع این دستگاه یك دستگاه رعب و وحشت است و كابوسی است كه بر تمام شئون افراد حكمفرمایی دارد. خصوصاً در هتل‌ها مثل هیلتون و هتل ونك و انترـ كنتینانتال، این هتل‌ها همیشه پر است به طوری كه مجبور شدند قسمتی بدان اضافه كنند. در حقیقت این هتل‌ها مركز پایتخت شده و مملو از جمعیت مقاطعه‌كاران و سرمایه‌داران بین‌المللی است و زن‌های فتان در آنجا فراوانند. اینها در همه‌جا رفت و آمد می‌كنند و گیرنده می‌گذارند و محرمانه داخل اطاق‌ها می‌شوند و به بازرسی می‌پردازند اگر موقعی وسط روز در اطاق‌های خودتان وارد شوید مشاهده می‌كنید كه آقایی یا خانمی مشغول خالی كردن چمدان یا كشوی میز شما می‌باشد، بهتر این است كه در این موارد سكوت كنید و ناراحت نشوید و حتی چای هم با آن‌ها بنوشید. ولی هیچ‌گاه نبایستی با آن‌ها وارد بحث و گفتگو شوید و یك مقاطعه كار نقل می‌كرد كه شبی در اطاقش را كوفتند به محض اینكه باز كرد زن فتانی خود را به آغوش او انداخت و اظهار داشت كه همسایه اطاق مجاور است و هنگام شام خوردن او را دیده است و چون تنهاست خواسته است نزد او بیاید، ولی چون مقاطعه‌كار مزبور حس كرد كه این یك دام است موذیانه او را روانه كرده و به استراحت پرداخته بود. پنج دقیقه بعد كسی با كلید یدكی درب را باز كرده ‌بود و در برابر دوربین عكاسی قرارگرفته بود، بعدها معلوم شد برای پرونده‌سازی است كه او را تحت فشار قرار دهند و پول‌هایی از او بگیرند...[34]

اثرات سوئی كه اینگونه اقدامات ساواك در روند رو به گسترش مخالفتهای جامعه با حكومت پهلوی برجای می‌نهاد، قابل توجه بود. در چنین شرایطی بود كه ترس از حضور پیدا و پنهان مأموران و جاسوسان ساواك در چهرهها و هیأتهای مختلف، زندگی اقشار گسترده‌ای از مردم را از روند عادی خارج ساخته و با دشواریهای گوناگونی مواجه نمود كه دیگر تمامی نداشت. شمس‌الدین امیرعلایی به موردی دیگر از رفتارهای سبعانه ساواك با مردم چنین اشاره كرده‌ است:

یك مهندس فرانسوی كه از مارس 1973 تا فوریه 1974 در مرخصی بود برای ما نقل كرد كه دو مهندس اقتصادی ایرانی در همان دفتری كه او مشغول كار بوده به كار اشتغال داشته و او مخالف رژیم بود، اما كمونیست نبود. صبحگاهی برای كار به دفترشان نیامدند. معلوم شد بازداشت شده‌اند. سه هفته بعد یكی از آن‌ها آزاد شد و پدرش او را نشناخت. چه به كلی چهره‌اش تغییر كرده بود. زیرا تمام روزها شكنجه می‌شد و دیگر هیچ‌گاه دیده نشد و نابود شد. همین مهندس می‌گوید كه منشی‌هایی كه با مقاطعه‌كاران و مهندسین خارجی همكاری می‌كنند همیشه از طرف ساواك منصوب می‌گردیدند، برحسب گفته او یك معاون وزیر فعلی به این جهت به این پست برگزیده شده كه آدم ساواك می‌باشد. هم او می‌گوید خصوصاً شب‌ها از رفتن در میكده‌ها و مراكز تجمع برای خوشگذرانی باید پرهیز كرد. چه اینك به تحریك ساواك ناشناسی با شما برخورد می‌كند، كه از ساواك بدگویی می‌كند و نود و نه درصد این شخص آدم ساواك است، البته راجع به شكنجه مشكل است از اشخاص تحقیق صحیح كرد.[35]

علاوه بر آن، مجلس شورای ملی و نمایندگان آن نیز تحت سیطره اطلاعاتی و كنترلی ساواك قرار داشتند. ساواك در رد یا تأئید صلاحیت كاندیداهای نمایندگی نقش بلامنازعی ایفا می‌كرد و در تمام دوران حضور نمایندگان در مجلس نیز آنان را تحت كنترل و مراقبتهای شدید قرار می‌داد و در تصمیم‌‌سازیهای مجلس شورای ملی و نمایندگان آن بالاخص پس از تشكیل حزب رستاخیز نقش ساواك شدیدتر شد و این خود به عاملی مهم در گسترش نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. همچنان كه یكی از آگاهان به امور در همان روزگار می‌نویسد، با تأسیس حزب رستاخیز: «شاه البته دیگر نمی‌توانست به داشتن یك نام سیاسی پارلمانی تظاهر كند. ولی حقیقت این است  كه قبلاً هم چنین ادعایی از جانب شاه پذیرفته نبود. چرا كه وقتی كنترل مجلس را ساواك به دست داشت و نمایندگانش نیز با رأی آزاد مردم انتخاب نمی‌شدند، ادعای وجود یك نظام سیاسی پارلمانی در كشور واقعاً بی‌محمل بود».[36]

همزمان با مجلس شورای ‌ملی، احزاب دولتی نیز كه از اوایل سال 1336 كارشان را آغاز كرده بودند، تا واپسین روزهای فعالیت تحت كنترل و مراقبتهای متعدد ساواك قرار داشتند و مشكل‌سازیهای ساواك برای اعضاء این احزاب تمامی نداشت. در حالی كه اعضای این احزاب از میان وفاداران به رژیم پهلوی برگزیده می‌شدند و هدایت آنها نیز ارتباط مستقیمی با اراده شخص شاه داشت. بدین ترتیب، در حالی كه با سركوب و از میان برداشته شدن احزاب و گروههای سیاسی مستقل و مخالف طی سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 دیگر تشكل فعال مخالفی در كشور وجود نداشت[37] و این خود از مهم‎ترین عوامل گسترش مخالفتها با حكومت محسوب می‌شد، حتی وفاداران به حكومت در احزاب دولتی و فرمایشی آن روزگار هم هیچ‌گاه بستری مناسب برای فعالیت و خدمت‌رسانی به حكومت پیدا نكردند كه در این میان ساواك نقش كمی نداشت.‌[38]

سختگیری ساواك بر مردم به‌ویژه، پس از تأسیس حزب رستاخیز نمود بیشتری یافت. به طور تهدیدآمیزی اعلام شد هركس از عضویت در حزب رستاخیز ـ یگانه حزب موجود ـ طفره رود مشكلات عدیده‌ای پیش‌روی خواهد داشت و همزمان با آن ساواك، فشارهایش را بر مخالفان سیاسی حكومت افزود. ماههای آغازین شكل‌گیری و تأسیس حزب رستاخیز مقارن با اوج خشونتهای ساواك در حق مخالفان حكومت بود. به نوشته ستاره فرمانفرمائیان:

به‌زودی بر همه آشكار شد كه عضو نشدن در حزب رستاخیز به عنوان مخالفت با انقلاب شاه و مردم تلقی خواهد شد. ساواك بی‌درنگ قدرت اجرایی حزب را به‌دست گرفت و همة روشنفكران ناراضی كشور مانند شعرا، نویسندگان، آموزگاران و هنرمندان را به این بهانه راهی زندان كرد تا با فشار و تهدید و ضرب و شتم، سرانجام مقابل دوربین تلویزیون شاهنشاهی ظاهر شوند و ابراز پشیمانی كنند. شماری از روحانیون بزرگ یا تبعید و یا زندانی بودند. حالا دیگر در هر خانواده، پدر، برادر، قوم و خویش و یا دوستی وجود داشت كه از او خبری نمی‌رسید و مفقودالاثر بود.[39]

سركوبگریهای بی‌حاصل

تمام كسانی كه دربارة دوران سلطنت محمدرضا و روند شكل‌گیری انقلاب مردم ایران سخن گفته‎اند، سیاستهای سركوبگرانه و روشهای خشونت‌آمیز ساواك را از دلایل اصلی گسترش بحران انقلابی برشمرده‌اند. با این حال، مدركی در اختیار نداریم كه در همان روزگار شاه و مجموعه حكومت او تمهیداتی برای اجتناب از تداوم روش خشونت‌آمیز ساواك اندیشیده باشند. سیا و آمریكایی‎ها هم هیچ‌گاه به طوری جدی در صدد برنیامدند بر اقدامات سركوبگرانه و ناروای ساواك در سطوح مختلف جامعه لگام‌زده، اندك تعدیلی در فعالیتهای آن به وجود آورند. به نظر هم نمی‌رسد كه شاه و مجموعه حكومت او تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی دربارة آسیبهایی كه تداوم سركوبگریهای ساواك به رژیم پهلوی وارد ساخته بود، اندیشه كرده باشند.

آشكار بود كه شاه كماكان از تداوم این رفتارهای خشن ساواك حمایت می‌كرد و ترجیح می‌داد مخالفان حكومت استبدادی و خودكامه‌اش را از طریق اقدامات خشونت‌آمیز ساواك از میان بردارد. در واقع، ساواك فقط از شاه فرمانبرداری می‌كرد و جز او در مقابل هیچ مقامی مسئولیتی نمی‌شناخت. شاه نیز مصر بود ساواك با هر روشی كه بتواند نقش «چشم و گوش» را برای او بازی كند. وقایع و حوادث بعدی نشان داد كه ساواك به‎رغم تصور شاه و حمایت‌گران خارجی او «درواقع چشم و گوش [كور و كر] حكومت بود كه واقعیات را تشخیص نمی‌داد.»[40] سركوب خشونت‌آمیز مخالفان و اختناق سیاسی تنها بخشی از ناراضی تراشیهای ساواك در سطح جامعه محسوب می‌شد. سبعیتها، دخالتهای ناروا و اقدامات آزاردهنده و تمام‎نشدنی ساواك در جوانب مختلف دیگر كشور هم سهم كمی در گسترش مخالفتها و انتقادات از كل نظام سیاسی حاكم بر كشور نداشت. بنابراین:

نقش داخلی ساواك از اختناق و اعمال فشار محض بسیار فراتر می‌رود. در چنین جامعه‌ای كه رژیم آن هر نوع آزادی بیان را ممنوع ساخته، ناگزیر خود باید دست‌كم صورت ظاهری از آزادی را حفظ كند و از طریق پلیس سری خود اطلاعاتی دربارة احساسات مردم جمع‌آوری نماید. به این ترتیب ساواك عامل سانسور در ایران است ولی ضمناً خودش به چاپ كتاب‌ها و مجلات دست می‌زند و حتی از وجود برخی مخالفان سابق برای تبلیغ و ترویج نوعی افكار مخالف و مغشوش و گیج‌كننده، استفاده می‌كند. ساواك ضمناً ادارة حدود ششصد اتحادیة كارگری دولتی را به عهده دارد و مأموران ساواك در بعضی كارخانه‌ها برای خود اداره‌ای دارند. در اینجا نیز آنان صرفاً به سركوبی اعتصابات اشتغال ندارند بلكه میان كارگران و مالكان وساطت می‌كنند و می‌كوشند كارگران را در طرفداری از رژیم بسیج كنند و به افزایش تولید وادار سازند. سوءظن مردم ایران نسبت به ساواك آنچنان شدید است و اشكال فعالیت ساواك آنچنان متنوع است كه تقریباً هركس اعتراضی به دولت می‌كند، ممكن است خود در مظان اتهام مأمور ساواك بودن قرارگیرد. و بالعكس هم در ایران و خارج رژیم می‌كوشد كه در میان مخالفین چنان حالت خصومتی ایجاد كند كه یك‌یك افراد سوءظن داشته باشند كه فرد دیگر برای ساواك كار می‌كند. این روش بسیار مؤثر و مزورانه‌ای برای خردكردن روحیة مخالفان است.[41]

بدین ترتیب، فقط زمانی مخالفان سیاسی توانستند موجبات سقوط نهایی حكومت را فراهم سازند كه مجموعه گسترده‌ای از ناراضیان سیاسی به راه افتادند و تحركات انقلاب را سرعت بخشیدند. با این حال، كتمان نمی‎توان كرد كه در این میان رفتارهای خشونت‌آمیز و غیرانسانی ساواك با مخالفان سیاسی در صدر دلایلی قرارداشت كه در نهایت سقوط رژیم پهلوی را رقم زدند. ضمن آنكه  افكار عمومی بین‎المللی هم ساواك را  بیش از هرچیز به خاطر وحشت‌آفرینیها و سبعیتهای غیرانسانی‌اش درباره مخالفان سیاسی محكوم می‌كرد. به نوشته محققان: «واقعیت وحشیگریها و ستمكاریهای ساواك سالهاست كه در جهان شهرت داشته و ”ساواك“ به كلمه‌ای به معنای تجاوز و شكنجه سیستماتیك توسط یك دستگاه دولتی تبدیل شده‌است. به گفته دبیركل ”سازمان عفو بین‌المللی“ در سال 1975: ”پرونده هیچ كشوری در جهان در مورد نقض حقوق بشر به سیاهی پرونده دولت ایران نیست“».[42]

كسانی كه به صف مخالفان سیاسی حكومت می‌پیوستند دیگر هیچ‌گاه از دست ساواك رهایی نمی‌یافتند. حتی پس از دستگیری، شكنجه، بازجویی، پرونده‌سازی، محاكمه و زندان (كه در تمام این مراحل هم ساواك نقشی بلامنازع ایفا می‌كرد)، بازهم آزارها پایان نداشت.[43] نه‌ ساواك و نه نظام سیاسی حاكم بر كشور هیچگاه حاضر نشدند مخالفان سیاسی را به رسمیت بشناسد و آنان را در ردیف محاربین و مقدمین علیه امنیت كشور قرار می‌دادند. ضمن اینكه هیچگاه رقم واقعی زندانیان سیاسی آشكار نشد. با این حال، تردیدی وجود نداشت كه این رقم بیش از مقداری است كه مراجع مسئول و شخص شاه ادعا می‌كردند. بدین ترتیب، ساواك و حكومت راهی بدون بازگشت در پیش گرفته بودند كه فقط تحولی قهرآمیز می‌توانست بر تداوم آن پایان دهد.[44] مارك. ج. گازیوروسكی پژوهشگر آمریكایی هم تصریح دارد كه رفتار خشونت‌گرای ساواك هیچ‌گاه تعدیل نیافت و «كماكان ساواك به صورت یك سازمان بسیار دد‎منش باقی‌ ماند. حتی این روش را هم توسعه داد و با شكنجه و كشتار پیوسته مخالفان شاه و ایجاد یك جو آكنده از ترس و به كارگیری ارعاب در برابر مخالفان به پیش راند.»[45] گازیوروسكی تصریح می‌كند كه به دنبال گسترش سبعیتها و روشهای خشن سركوب مخالفان از سوی ساواك در واقع از همان سالهای نخست دهة 1340 مخالفان به تدریج بر این باور تأكید نمودند كه انسداد سیاسی موجود و آمیخته شدن آن با سیاستهای خشن ساواك راه هرگونه مصالحه‌ای را با رژیم سد كرده، چاره‌ای جز تداوم مبارزه و مخالفت تا از میان برداشتن نهایی آن باقی نمانده است. قیام 15 خرداد 1342 آغازی مهم برای شكل‌گیری این تفكر سیاسی در میان مخالفان حكومت بود.[46]

اما برخلاف تمام تصورات، رفتارهای خشن ساواك نتوانست پیامد خوشایندی برای رژیم پهلوی به بار آورد. هر چند در آغاز به نظر می‌رسید ساواك قادر شده مخالفان پرشمار حكومت را از سر راه بردارد، اما آن سركوبگریها فقط در كوتاه مدت امیدواریهایی به دنبال آورد. سلطه سركوبگرانه و خشن ساواك در روندی پایان ناپذیر لایه‎های مختلف جامعه ایرانی را نشانه رفته بود و این خود نارضایتی عمومی را به طور روزافزونی گسترش می‌داد. در همان فاصله، مخالفان سیاسی هم به سوی انسجامی پیش‌بینی نشده به حركت درآمدند. البته رهبریهای دوراندیشانه امام خمینی كه مبارزه خلل‌ناپذیری را پایه‎گذاری كرد و در نهایت آشكار شد كه روحانیون و علمای اسلامی در كانون مبارزه آشتی‌ناپذیر با حكومت قرار گرفته‌اند.[47]

ساواك و مجموعه حاكمیت، هیچ‌گاه نتوانست ریشه‌های بحران سیاسی را مورد توجه جدی قرار دهد.[48] بلكه، به جای توجه منطقی به ریشه‌های گسترش بحران سیاسی، بر طبل خشونت و سركوبگری ‌كوبید. آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران، لابلای خاطراتش به گوشه‌هایی از این رفتارهای غیراصولی ساواك در سركوب و از میان برداشتن مخالفان (كه البته ناكار آمدی آن هم آشكار شده ‌بود) چنین اشاره كرده ‌است:

و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارش‌های مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیت‌ها و سازمان‌های طرفدار حقوق بشر در اروپا و آمریكا به‌شمار می‌رفت ... نصیری مردی بی‌عاطفه و سنگدل بود و به هركاری برای حفظ رژیم دست ‌می‌زد، هرچند كارهای او سرانجام نتیجه معكوسی داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را بر عهده‌ داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیت‌های ضد رژیم، به یك رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود. بازداشت‌های جمعی برای ساواك یك كار عادی به‌شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم از سازمان‌های دولتی و دانشگاه‌ها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمان‌های دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواك دارای چنین امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته ‌باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند... آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود كه اگر ساواك نارضایی و مخالفت با رژیم را آنقدر وسیع می‎دانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌داد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضایی‌ها نمی‌افتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن هم وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقه تحصیل كرده و دانشجویان دانشگاه‌ها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاه‌ها با همه پیش‌بینی‌ها و تدابیری كه اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت كاملاً‌ مشهود بود. من یكبار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتیم، پاسخ شاه این بود كه «تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفتن از خارج درصد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آن‌ها روبرو شد.»[49]

ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریكا در دوران محمدرضا پهلوی با اشاره به تأثیر روشهای خشن و غیرانسانی ساواك در سركوب مخالفان و نیز دیگر مردم كشور گوشه‌هایی از عملكرد سوء ساواك را كه منجر به تحركات انقلابی مردم ایران شد، چنین شرح می‌دهد:

از اوائل دهة 1960 و به خصوص پس از قیام سال 1963 به رهبری آیت‌الله خمینی ساواك به‌تدریج  از صورت یك سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده‌ای از آن به‌صورت یك پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد. روش‌های خشونت‌آمیز در ساواك كه ابتدا به‌وسیلة اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال می‌شد، در ابعاد وسیع‌تری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشت‌های خودسرانه و شكنجه برای گرفتن اعتراف و زندان‌های طولانی و بدون حكم دادگاه از روش‌های معمول و متداول ساواك به‌شمار می‌آمد.

ساواك هرگونه فعالیت سیاسی را با سوءظن می‌نگریست. نه فقط كمونیست‌ها و افراطیون مذهبی، بلكه عناصر لیبرال و سوسیال دمكرات‌ها و بازماندگان جبهة ملی سابق هم از تعقیب و آزار ساواك در امان نبودند. سازمان‌های دانشجوئی بیش از همه مورد سوءظن ساواك بودند و ساواك منابع اطلاعاتی و عوامل نفوذی زیادی در میان دانشجویان داشت. هزاران عامل و منبع ساواك در دانشگاه‌ها پراكنده شده ‌بود و علاوه برگزارش فعالیت‌های گروه‌های مخالف، با شیوه تهمت و افترا بین خود آن‌ها اختلاف به راه می‌انداختند و از هماهنگی و انسجام آنان جلوگیری می‌كردند.

در این دوره، به‌خصوص در اواخر دهة 1960 و اوائل دهة 1970 نوعی حكومت ترور و وحشت بر ایران حكمفرما بود. نه فقط گروه‌های شناخته شدة مخالف و مبارز بلكه بعضی از سیاستمداران معروف و روشنفكران و خانواده‌های مرفه و متجدد هم از تعقیب و آزار ساواك مصون نبودند. بعضی‌ها به‌طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده می‌شدند. شكنجه در زندان‌ها به‌صورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان زیر شكنجه كشته می‌شدند. ربودن و زندانی كردن مخالفان بدون مجوز قانونی و آزار و شكنجه آن‌ها در زندان‌های ساواك امری نیست كه قابل انكار باشد و همة این‌ها در زمانی صورت می‌گرفت كه شاه با اجرای برنامه‌های اصلاحی معروف به «انقلاب سفید» خود می‌خواست فقر و جهل و بیعدالتی را از كشور خود ریشه‌كن سازد و آن‌را به‌سوی دروازه‌های «تمدن بزرگ» هدایت كند....[50]

در طول دوران فعالیت ساواك صدها تن از مخالفان سیاسی حكومت به انحاء گوناگون به قتل رسیدند و در همین حال تعداد اعدام شدگان نیز رقم قابل توجهی را تشكیل می‌داد. تعداد بسیاری از مبارزان مسلح رژیم در درگیریهای نظامی با ساواك جان خود را از دست دادند و دستگیر شدگان پرشمار دیگری پس از محاكمات فرمایشی كوتاه به جوخه اعدام سپرده شدند. شمار كشته‌شدگان زیر شكنجه‌های مرگبار ساواك، و نیز كسانی كه مفقود شده و هرگز اثری از آنان به دست نیامد به صدها تن بالغ می‌شد. ضمن اینكه قتلهای مشكوك دیگری در آن روزگار اتفاق افتاد كه از سوی مخالفان به ساواك نسبت داده‌ شد. انعكاس اخباری از این دست در گسترش نارضایتیهای عمومی از ساواك و مجموعه حاكمیت تأثیر بسزایی داشت. مرگ مشكوك كسانی نظیر جهان پهلوان غلامرضا تختی، جلال‌آل احمد، خلیل ملكی، دكتر علی شریعتی و سید مصطفی خمینی كه در جامعه روشنفكری و سیاسی ـ مذهبی كشور جایگاه ممتازی داشتند، تنفر عمومی از ساواك را باز هم افزایش داد.[51] قتل برخی علما و روحانیون مبارز تحت شكنجه‎های مرگبار در زندانهای ساواك با انعكاس گسترده‎ای كه در سطح جهانی داشت، جامعه ایرانی را در مخالفت با حكومت جدی‌تر ساخت. آیت‌الله قاضی طباطبایی و آیت‌الله محمدرضا سعیدی از نامدارترین روحانیونی بودند كه در زیر شكنجه‌های غیرانسانی ساواك جان خود را از دست‌ داده، شربت شهادت نوشیدند. به‎رغم این احوال ساواك هرگز در صدد برنیامد به جمع‌بندی معقولی از تحولات سیاسی كشور و گسترش ناامنیهای سیاسی كه متضمن تجدیدنظر در روشهای سركوبگرانه آن سازمان بود، بپردازد و كماكان بر همان مشی ناكارآمد سركوبگرانه و خشن ادامه ‌داد.[52]

به‌خاطر همین سبعیتهای غیرانسانی ساواك بود كه در جامعه آن روزگار واژه‌های ساواك و ساواكی حس تنفر شدیدی را در مخاطبان بر می‌انگیخت و منسوبان به ساواك در عداد منفورترین موجودات محسوب می‌شدند.[53] پرسنل ساواك كه برحسب موقعیت از قدرت، ثروت و حیطه عمل قابل توجهی برخوردار بودند، در آزاررسانی به مردم كشور كه گاه تا قتل و نابودی معترضان هم پیش می‌رفت، هیچ‌گونه قیدوبندی نمی‌شناختند. سوء استفاده از مقام و موقعیت و وحشت‌آفرینی و آزار مردم پدیده‌ای غیرمعمول نبود. در این مورد واقعه قتل فردی در خیابان توسط محافظان همسر پرویز ثابتی، مدیركل اداره كل سوم ساواك (امنیت داخلی) در مغازه‌ای در خیابان ولی‌عصر كنونی نمونه بارزی از اینگونه سوء استفاده‌های ساواكیان از قدرت بود:

... این حادثه كه ابتدا از مسأله جزئی شروع شد ولی فاجعه‌ای دردناك به‌‌دنبال آورد، در مغازة كفش فروشی «شارل ژوردن» رخ داد.

در آن مغازه مردی داشت به همسرش برای انتخاب كفش كمك می‌كرد كه زنی وارد شد و به فروشنده دستور داد فوراً آنچه را می‌خواهد برایش آماده كند. فروشنده هم فوراً اطاعت كرد و علی‌رغم اعتراض مشتری اول به اجرای دستور زن تازه وارد پرداخت. بعد از آنكه زن كفش مورد نیاز خود را  خرید و آمادة خروج از مغازه بود، مدعی شد كیفش به سرقت رفته و مردی را كه به او اعتراض كرده بود متهم به دزدیدن كیف كرد. مرد در مقام دفاع از خود برآمد و بینشان سخنان تندی رد و بدل شد. در این هنگام مأمور محافظ زن كه جلوی در مغازه ایستاده بود، خیلی خونسرد جلو آمد و با شلیك طپانچه مرد معترض را در جا كشت.

چون زن مزبور همسر یكی از مقامات بلندپایة ساواك بود،[54] برای بازداشت و محاكمة عامل این جنایت هیچ اقدامی صورت نگرفت. زیرا اصولاً نمی‎شد ساواك را كه منبع اصلی بسط عدالت در كشور تلقی می‌شد! متهم به آدمكشی كرد.[55]

این حادثه البته انعكاس وسیعی در كشور پیدا كرد و چهره هراسناك ساواك را آشكارتر ساخت. روشهای خشن و غیرانسانی ساواك به حدی گسترش یافته بود كه حتی نزدیكترین هم‎پیمانان حكومت پهلوی در اروپا و آمریكا هم آشكارا  از آن برائت می‌جستند و شاه و ساواكش را به خاطر این سیاستهای وحشیانه، سرزنش می‌كردند.[56] اما مجموعه حكومت و ساواك بدون توجه به هشدارها و انتقاداتی از این نوع كه كم هم نبود كماكان هدفی جز ارتقاء نظام استبدادی حاكم بر كشور نداشت، تا جایی كه طی سالهای پایانی حكومت پهلوی مقام‎ شاه فقط اندكی از خدا فاصله یافت و در مثلث «خدا، شاه، میهن»
جای گرفت و گاه از این هم فراتر رفت:

... پس از آن‌كه در مدارس به‌مرور تعلیمات اسلامی كمرنگ شد؛ و در عوض، تبلیغات گسترده‌ای در باب ضرورت وطن‌پرستی و عشق به شاه همه‌جا را فراگرفت. عكس شاه در هر گوشه‌ای به چشم می‌خورد و بخصوص یكی از تصاویر، او را در حالتی نشان می‌داد كه گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است.

در این جریان «ساواك» نقش عمده‌ای به عهده ‌داشت، و به عنوان گردانندة اصلی ماشین تبلیغاتی رژیم سعی می‌كرد شاه را به صورت یك موجود «فوق‌بشر» جلوه دهد. تا جایی كه حتی در یكی از پوسترهای مربوط به شعار «خدا، شاه، میهن»، عمداً لغت «شاه» را بزرگتر و بالاتر از «خدا» نوشته بودند.

مواجهه با چنین وضعیتی در ایران ـ كه حالت تصنّعی آن كاملاً مشهود بود ـ بیشتر از این جهت مرا ناراحت می‌كرد كه می‌دیدم «ساواك» ‌برای پیشبرد هدف تبلیغاتی خود محیطی آكنده از وحشت به‎وجود آورده تا هیچ‌كس از ترس جرأت نكند آزادانه راجع به مسائل جاری كشور سخنی بگوید.[57]

بدین‌ ترتیب بود كه وقتی تحركات انقلابی مردم ایران بنیان نظام شاهنشاهی پهلوی را به لرزه درآورد، ساواك كه طی سالها فعالیت غیراصولی و دهشت‌آفرین هیچ‌گاه به ارزیابی مقرون به واقعیتی از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حاكم بر كشور دست نیافته ‌بود؛ یكباره غافلگیر شد و از مهار بحرانی كه می‌رفت آخرین سنگرهای نظم موجود را درهم بكوبد، عاجز ماند.[58]

سهم ساواك در انقلاب

در حالی‌كه سركوبگریهای ساواك تا نیمه دهه 1350 ش به شدت ادامه داشت واقعه‌ای رخ‌ داد كه شاه و ساواك را سخت نگران ساخت و آن انتخاب جیمی كارتر به ریاست جمهوری آمریكا بود. كارتر از همان دوران تبلیغات و مبارزه انتخاباتی با رقیب جمهوری خواهش وعده داده بود در مقام ریاست جمهوری آمریكا از نقض حقوق بشر در كشورهای مختلف و ازجمله ایران جلوگیری به‌عمل آورده بر سبعیتهای رژیمهای مستبد و خودكامه لگام خواهد زد. اینكه این شعار تبلیغاتی در حیطه عمل تا چه اندازه مقرون به حقیقت شد اهمیتی درجه دوم دارد. اما این تهدیدات كارتر در حالی كه آشكار شده ‌بود شاه ایران برای جلوگیری از انتخاب او به ریاست جمهوری تلاشهایی به انجام رسانیده است، به شدت شاه را نگران كرد. برهمین اساس تردیدی نبود كه لازم است او در تداوم برخی سیاستهای خشونت‌آمیزش كه عمدتاً توسط ساواك اعمال می‌شد، تجدیدنظرهایی به عمل آورد. همزمان با آن اعلام فضای باز سیاسی، طلیعه آغاز دوران جدید و در عین‌ حال ویران كننده‌ای برای نظام شاهنشاهی پهلوی بود. به‌ویژه اینكه، گفته می‌شد رژیم بر آن است در حیطه رفتارهای خشونت‌آمیز ساواك محدودیتهایی اعمال كند.[59] بگذریم از اینكه این وعده‌ها به طور جدی مورد توجه قرار نگرفت و اصولاً ساواك روش دیگری نمی‌شناخت تا جهت حفظ و تحكیم موقعیت به شدت متزلزل حكومت آن را جایگزین روشهای سركوبگرانة پیشین سازد. در همان حال نه دولتمردان آمریكایی و نه حكومت ایران و ساواك برای در پیش گرفتن سیاستی جدید، هیچ‌گاه به جمع‌بندی واحدی دست نیافتند. ضمن اینكه در خود ساواك هم برای تجدیدنظر در رفتارهای خشونت‌آمیز آن سازمان هماهنگی و اتفاق‌نظر وجود نداشت. به‌ویژه ارتشبد نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت ساواك همچنان طرفدار تداوم سركوبگری خشونت‌آمیز و سنگدلانه بود و تأسی به هر روش دیگری را در برابر مخالفان پرشمار حكومت كه به سرعت به سوی سنگرهای حكومت در حال پیشروی بودند ناكارآمد و محكوم به شكست می‌دانست.[60] بدین‌ترتیب، تا زمانی كه نصیری در رأس ساواك باقی بود در دامنه خشونتها و دهشت‌آفرینی‌های ساواك تعدیلی به‌وجود نیامد. نصیری تا خرداد 1357 كه دیگر آشكار شده بود مخالفت عمومی با حاكمیت پهلوی سقوط نهایی آن را نشانه رفته ‌است، همچنان رئیس ساواك بود.

تا هنگام آغاز تحركات انقلابی مردم ایران تصور می‌رفت ساواك بر تمام مخالفتهای سیاسی ـ اجتماعی پایان داده و تا مدتی طولانی امكانی برای سر برآوردن مخالفان حكومت باقی نگذاشته ‌است. محافل سیاسی خارجی و كشورهای هم‌پیمان شاه هم تصور دقیقی از موقعیت مخالفان سیاسی او نداشتند و این اعتقاد وجود داشت كه ساواك چنانكه پیش از آن انجام داده‌ بود، در آینده نیز نظام استبدادی حكومت را در برابر مخالفان تقویت كرده، تداوم خواهد بخشید. اما این حدس و گمانها فقط مدت كوتاهی پس از آغاز ناآرامیهای سیاسی بی پایگی‌اش به اثبات رسید[61] و سلسله حوادث خشونت‌‌آمیزی كه از اواخر سال 1355 آغاز شد و در سال بعد ادامه یافت، نشان داد كه ساواك و روشهای او در برابر مخالفان كارآمدی چندانی نخواهد داشت. این در حالی بود كه به‎رغم ایجاد فضای به اصطلاح باز سیاسی و حمایت كارتر از روشهای ملایم‌تر برخورد با مخالفان، ساواك تعدیلی در روشهای خشونت‌آمیز ایجاد نكرده بود.[62]

دامنه نارضایتیها و مخالفت‎خوانیها فراتر از آن بود كه در تصور شاه، ساواك و حامیان خارجی آنها (و به‌ویژه سیا و آمریكا) بگنجد. این‌بار فقط مخالفان شناخته شده و مشهور حكومت نبودند كه قد برافراشتند؛ بلكه دامنه اعتراضات و انتقادات انقلابی در اقصی ‌نقاط كشور اوج گرفته، كسانی را به صحنه كشانیده بود كه پیش از آن علایق سیاسی خاصی از آنان ظهور و بروز نكرده بود. حیطه مخالفتها به بخشهای مهم و اثرگذار حتی در بدنه مجموعه حكومت و دوایر دولتی و حكومتی هم گسترش چشمگیر و انكارناپذیری یافته بود[63] و آشكار بود كه روشهای پلیسی و خشن ساواك طی حدود 20 سال فعالیت فقط دامنه مخالفت‎خوانی و دشمنیها با نظام سیاسی حاكم بر كشور را گسترش داده است؛ به طوری كه ترمیم آن جز با سقوط نهایی رژیم پهلوی امكان نداشت.

ساواك نه فقط قادر نشد به ارزیابی دقیق و منطقی‌تر از دلایل بروز انقلاب دست یابد، بلكه تلاشهای آن نیز كه اساساً پیروی از همان شیوه‌های خشن پیشین بود نتوانست به عنوان حربه‌ای كارآمد برای مهار انقلاب به كار آید. تا مدتها ساواك می‎كوشید تحركات انقلابی را توطئه‌ای از سوی شوروی و كمونیست‌ها ارزیابی كند و نتوانست دریابد كه عمق بحران، بسیار فراتر از آن است كه بتوان با اظهارات بی‌اساسی از این نوع، بر آن فایق آمد.[64] به‌همین دلیل در سراسر دوران انقلاب ساواك برنامه‌ای انسجام یافته و كارآمد برای برخورد با انقلابیون نداشت و اقدامات رهبران آن نیز اثرات بسیار ناچیزی در جلوگیری از روند انقلاب برجای نهاد.[65] حتی شاه كه نظارت مستقیمی بر فعالیتهای ساواك داشت، قادر نشد فعالیتهای ساواك را به گونه‎ای درخور هدایت كند.[66] تنها هنر شاه این بود كه هر از چندگاه مسئولان ساواك را به باد انتقاد و فحش و ناسزا بگیرد كه نتوانسته‌اند در شناسایی به موقع بحران انقلابی و مهار آن كمكی به او بكنند.[67]

به زعم برخی از پژوهشگران، ساواك به خاطر بهره‌گیری غیراصولی از منطق زور و خشونت هیچ‌گاه به ارزیابی دقیقی از جامعه ایرانی نرسید و مجموعه اطلاعات غلطی كه از سوی آن در اختیار شاه و مراجع مسئول نهاده می‌شد مشكلات پیش روی حكومت را مضاعف‌ می‌ساخت.[68] بسیاری دیگر معتقد بودند كه ساواك چنانكه باید شاه را از حقایق امور كشور آگاه نكرد و این روند اطلاع‌رسانی غلط كه از همان نخستین سالهای فعالیت ساواك آغاز شده بود تا ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب تداوم یافت و نتیجه آن دورماندن شاه از بطن جامعه و مردمی بود كه بر آنان به ناروا حكومت می‌كرد.[69] هم ساواك و هم شاه با آغاز تحركات انقلابی غافلگیر شده و گیج و حیران ماندند، بدون اینكه برای برون‌رفت از بحران راهی بیابند.[70]

ساواك حتی در همان دوران گسترش بحران انقلابی هم هنوز متقاعد نشده بود كه روحانیون و علمای مذهبی در رأس مخالفان جای دارند و رهبری جنبش برعهده آنان است و چنین تصور می‌شد كه به ویژه پس از سركوبهای دوران انقلاب سفید و قیام 15 خرداد 42 و سركوبگریهای سالهای بعد، روحانیون دیگر پایگاهی در میان جامعه ایرانی ندارند.[71] به همین دلیل وقتی انقلاب به پیروزی نهایی رسید، سلطنت‌طلبان و برخی اعضای خانواده پهلوی ساواك را متهم می‌كردند كه به خاطر ارزیابی نادرست از موقعیت روحانیون در كشور موجبات فروپاشی نهایی نظام شاهنشاهی و سلسله پهلوی را فراهم آورده است.[72]

برخی معتقدند كه اعلام فضای باز سیاسی و تلاش حكومت برای كاهش خشونتهای ساواك موجبات غافل ماندن ساواك از تحولات پیش ‌رو را فراهم آورد. چنان كه، مسئولان ساواك احساس می‌كردند در تحولات جاری كشور در حاشیه قرار گرفته‌اند.[73] این عقیده تا حدی هم درست است، زیرا ساواك طی حدود بیست سال فعالیت هیچ‌گاه به طور جدی درصدد برنیامده بود جهت كنترل مخالفان حكومت از روشهای منطقی‌تری پیروی كند. هنگامی كه در فضای باز سیاسی، گستره مخالفتها فزونی یافت، دیگر كنترل اوضاع از اختیار ساواك خارج شده بود.[74]

ناتوانی ساواك در مهار انقلاب به حدی آشكار بود كه حتی انقلابیون و مخالفان سیاسی حكومت هم از آن بی‌برنامگی و ناتوانی حیرت می‌كردند و برایشان «باور كردنی نبود كه ساواك با آن‌همه تجهیزات و امكانات و تسلیحات» در مقابله با مخالفان دچار مشكلاتی عدیده باشد.[75] ساواك چنان‌كه خود شاه هم بی‌میل نبود ترجیح می‌داد با دادن آدرسهای غلط منشأ بحران را به خارج از مرزهای ایران پیوند دهد و این تصور واهی را تبلیغ می‌كرد كه گویی مخالفان از سوی قدرتها و كشورهای خارجی تغذیه می‌شوند. حماقت و ناتوانی ساواك در ارزیابی درست و مقابله منطقی با بحران انقلابی حد و حصری نمی‌شناخت.[76] رقابت ساواك با دیگر نیروهای نظامی و امنیتی انقلاب از دیگر عوامل ناكارآمدی آن در جلوگیری از گسترش بحران بود. ضمن اینكه درباره شیوه‌های برخورد با مخالفان هم، پیوسته میان رهبران ساواك با فرماندهان ارتش، شهربانی و غیره اختلاف‌نظر وجود داشت.[77]

در چنین شرایطی بود كه بالاخص تا هنگام حضور نصیری در رأس ساواك (در خرداد 1357) جز كاربرد خشونت و دهشت‌آفرینی راه دیگری جهت مهار انقلاب جستجو نشد. ساواك علاوه بر سركوب تظاهرات و اعتراضات مردمی به‌ویژه رهبران و اعضای مهم گروه‌های سیاسی ـ مذهبی مخالف را تهدید به قتل، زندان و غیره می‌كرد تا بلكه با ایجاد هراس در جامعه اوضاع بحرانی پیش آمده را كنترل كند.[78] این روند تهدیدآمیز كه البته كمتر كارآمدی داشت تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی كماكان ادامه یافت، در آبان 1357 خبرگزاریها گزارش دادند كه طی همان زمان حدود 300 تن از فعالان سیاسی از سوی ساواك تهدید به مرگ یا بازداشت و زندان شده‌اند.[79] سایر مردم هم از تهدیداتی مشابه در امان نماندند. تماسهای تلفنی ناشناس بسیاری با مردم برقرار می‌شد كه تهدیدآمیز بود و آنان را نسبت به تداوم مخالفت با حكومت پهلوی هشدار می‌داد. این تهدیدات عمدتاً از سوی ساواك صورت می‌گرفت. اما نتایج حاصله از اینگونه اقدامات بسیار ناچیز بود.[80]

درحالی كه اقدامات سبعانه ساواك كمك چندانی به مهار بحران نمی‌كرد، مخالفان پرشمار حكومت از هر فرصتی جهت افشای ساواك به‌عنوان سازمانی مخوف و رعب‌انگیز كه به هیچ قاعده انسانی گردن نمی‌نهد، بهره می‌بردند. علاوه بر ایرانیان، محافل سیاسی جهانی، گروه‌های مختلف حقوق بشر و برخی رادیوها و رسانه‌های گروهی جهانی هم در افشای سبعیتهای ساواك نقش قابل اعتنایی ایفا می‌كردند.[81] اما ساواك همچنان ترجیح می‌داد راه خود را برود. براساس گزارشات موجود ساواك در بسیاری از آتش‌سوزیها و تخریب اماكن و دوایر دولتی و غیره دست داشت و موارد متعددی بروز كرد كه نشان می‎داد ساواك در ایجاد درگیریهای تصنعی و گسترش هرچه بیشتر برخوردهای خشونت‌آمیز با مخالفان نقش دارد. تاجایی كه برخی نخست‌وزیران دوران انقلاب سخت به رفتارها و اقدامات ساواك مظنون بودند و آن را عاملی برای خارج شدن هرچه بیشتر اوضاع از دست حكومت ارزیابی می‌كردند.[82] همچنین گزارشاتی وجود داشت كه حاكی از دست داشتن ساواك در آتش زدن منازل و محل كار مردم بود تا مسیر تحولات انقلابی كشور را منحرف سازد[83] و با ایــجاد وحشت و رعب ـرعب‌آفرینی مردم را از ادامه مخالفت با حكومت باز دارد.[84]

ساواك كه تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی كماكان بر ضرورت سركوب قهرآمیز انقلابیون پای می‌فشرد از هر راهی جهت به كرسی نشاندن این هدف بهره می‌برد. حتی جهت متقاعد كردن شاه به انتصاب نخست‌وزیری سركوبگر در مناطق بسیاری از تهران آتش‌سوزیهای تصنعی به راه انداخت و گویا ارتشبد ازهاری در پی چنین اقداماتی به نخست‌وزیری منصوب شد.[85] اخبار و شایعات مربوط به دست‌داشتن ساواك در آتش‌سوزیها و تخریبهای دوران انقلاب خشم مردم انقلابی از حكومت و ساواك را گسترش می‌داد و آنان را در مقابله با حكومت مصمم می‌ساخت. از مهم‎ترین حوادثی كه در آن روزگار به ساواك نسبت داده‌‎اند و نقطه عطفی در گسترش مخالفتها با حكومت شد آتش‌سوزی سینما ركس آبادان در واپسین روزهای مرداد ماه 1357 بود كه در جریان آن بیش از 400 تن جان خود را از دست دادند.[86]

نفرت عمومی از ساواك در دوران انقلاب به نهایت رسید. از شعارهایی كه در دوران انقلاب درباره ساواك ساخته شده بود، می‌توان به عمق خشم و كین انقلابیون از ساواك پی ‌برد.[87] مخالفان در سراسر دوران انقلاب از هیچ تلاشی برای افشا و معرفی اعمال غیرانسانی ساواك فروگذار نمی‌كردند و اعتراضات و انتقادات از ساواك در سراسر كشور و نیز جهان خارج «به ‌جد» تداوم یافت.[88] اما ساواك به تمام این اعتراضات و افشاگریها بی‌توجه بود و از نخستین ماههای شكل‌گیری تحركات انقلابی رفتار خشونت‌آمیز و سركوبگرانه‌اش را با مخالفان  تداوم داد. علاوه بر درگیریهای مستقیم با مخالفان كه در بسیاری موارد با قتل و خونریزی همراه بود، ساواك گروه‌های پرشماری را دستگیر و روانه زندان می‌كرد كه غالباً با شكنجه‌های غیرانسانی هم توأم بود.

در دوران انقلاب بسیاری از روحانیون به نقاط دورافتاده و بد آب‌ و هوای كشور تبعید شدند.[89] به‎رغم اینكه ساواك ادعا می‌كرد گروههای چپ و كمونیست‌ها میدان‌دار تحركات انقلابی هستند، اما در آن‌ میان روحانیون و اسلام‌گرایان بیشترین درگیریها را با ساواك داشتند و به تبع آن بیش از سایر گروههای سیاسی مخالف هم دچار مشكل‌آفرینیهای ساواك شدند.[90] ساواك كه تصور می‌كرد طی سالهای تبعید امام‌خمینی توانسته ‌است نام و یاد ایشان را از اذهان عموی بزداید، پس از آنكه آشكار شد تمام آن تلاشها بی حاصل بوده،‌ در سركوب طرفداران جدی ایشان در دوران انقلاب شدت عمل بسیاری به كار برد و تمام مراكز و محافلی كه روحانیون مخالف حضور داشتند بیش از پیش تحت مراقبت و كنترل ساواك قرارگرفت.[91] طی دوران انقلاب صدها تن از روحانیون مخالف در شهرهای مختلف كشور دستگیر، محاكمه، زندانی و یا تبعید شدند.[92] با این حال، سایر گروههای سیاسی مخالف هم هیچ‌گاه از آزاررسانیها و مشكل‌آفرینیهای ساواك رهایی نیافتند.[93] از جمله مهم‎ترین اقدامات ساواك در دوران انقلاب جهت سركوب خشن مخالفان تشكیل گروه‌های مختلف چماق‌دار و نیز كمیته‌های اقدام و یا انتقام بود كه علی‌الظاهر از طرفداران قانون اساسی بودند، اما تحت هدایت مستقیم ساواك عمل می‎كردند. كمیته‌های اقدام و انتقام كه با مشاركت حزب رستاخیز و ساواك فعالیت می‌كردند، مدتها در گوشه و كنار كشور به برخی اقدامات رعب‌انگیز روی آوردند، اما اقداماتی از این نوع هم هرگز نتوانست بر اراده استوار انقلابیون خللی وارد سازد.[94]

ازجمله اقداماتی كه جهت كاستن از بازتاب منفی فعالیتهای ساواك نزد افكار صورت گرفت، عزل نصیری و انتصاب سپهبد ناصر مقدم به ریاست ساواك (در خرداد 1357) بود. چنین شایع كردند كه به‎زودی خشونتها و رعب‌آفرینیهای ساواك كاهش خواهد یافت و از روشهای معقول‌تر و مسالمت‌آمیزی در برابر مخالفان بهره گرفته خواهد شد. اما این جابجایی هم تغییر چندانی به بار نیاورد. در شرایطی كه مخالفت عمومی با حكومت به طور روزافزونی گسترش می‌یافت، ساواك هم كه برخلاف ادعایش جز خشونت و سركوبگری مستقیم نظامی ابزار دیگری را نمی‌شناخت؛ چاره‌ای جز تداوم راه در پیش گرفته نداشت.[95] ضمن آنكه مقدم، رئیس جدید ساواك هم همزمان با سركوبگری ساواك تلاش كرد با برخی اقدامات سیاسی و ملاقات با رهبران مخالفان میانه‌رو، سفارت آمریكا و غیره گامی هر چند ناموفق در مهار انقلاب بردارد.

عزل نصیری از ریاست ساواك مقدمه‌ای شد تا مسئولان حكومت به تدریج اقداماتی ایذایی و فریبكارانه برای به اصطلاح تصفیه ساواك از افراد بدنام انجام دهند و كسانی را كه موجبات اقدامات خشونت‌آمیز را فراهم آورده‌اند دستگیر و محاكمه و مجازات كنند.[96] به‌ویژه، به دنبال آتش‌سوزی سینما ركس آبادان كه موجب شد خشم و نفرت عمومی بیش از پیش متوجه ساواك شود، جعفر شریف‌امامی نخست‌وزیر جدید (كه در 5 شهریور 1357 جانشین دكتر جمشید آموزگار شده ‌بود)، وعده داد ساواك را از عناصر فاسد و بدنام تصفیه خواهدكرد.[97] این اقدامات تبلیغاتی كه در راستای اهداف آشتی‎جویانه شریف‌امامی با مخالفان صورت می‌گرفت بر آن بود تا بقبولاند كه از آن ‌پس خشونتها پایان خواهد یافت و ساواك از سركوبگریها دست برخواهد داشت.[98] اما مخالفان كه در سقوط رژیم پهلوی تردید نداشتند و شاهد كشتارهای وسیعی بودند كه در دوران نخست‌وزیری شریف‌امامی ادامه داشت، هیچ‌گاه این ترفند او را جدی نگرفتند. به‌ویژه اینكه كشتار معروف روز جمعه 17 شهریور 1357 هم فقط دوازده روز پس از آغاز نخست وزیری شریف‌امامی صورت گرفته بود.

شریف‌امامی به‎رغم همة ادعاهایش، هیچ‌گاه به‌طور عملی از دهشت‌آفرینیهای ساواك ممانعتی به‌عمل نیاورد.[99] وعده‌های حكومت در تصفیه ساواك و ممانعت از تداوم خشونتهای آن تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی تمامی نداشت. بدون اینكه هیچگاه در حیطه عمل به اثبات برسد.[100]  در آذر 1357 گفته شد كه حدود 34 تن از مقامات ارشد ساواك از كار بركنار شده‌اند.[101] اما این اقدام حكومت هم كه جهت مهار مخالفتها صورت گرفته بود در روند تحولات تغییری ایجاد نكرد. به زودی، نصیری كه به دنبال عزل شدن از ریاست ساواك به سفارت ایران در پاكستان منصوب شده‌ بود، به كشور فرا خوانده ‌شد تا محاكمه و مجازات شود؛ بلكه اندكی خشم و نفرت مردم از ساواك و حكومت فرونشیند.[102] اما این اقدامات تبلیغاتی بیش از هر چیز بر تضعیف روحیه كاركنان و پرسنل ریز و درشت ساواك اثر نهاد كه تصور می‌كردند آینده و سرنوشتی مبهم در انتظارشان است و بدین ‌ترتیب، موجب شد ساواك از همان میزان اندك كارآمدیهای پیشین هم فاصله بگیرد.[103]

ساواك در گزارشات خود از شهرهای مختلف نسبت به تضعیف روحیه ساواكی‌ها و اثرات سوء آن در برخورد با انقلابیون هشدار می‌داد و خواستار یافتن راه‌حلی مناسب برای غلبه بر این پدیده نوظهور شده بود.[104] همزمان با این‌ رخدادها مصاحبه دیر هنگام شاه كه طی آن اظهار كرد صدای انقلاب مردم ایران را شنیده‌ است و وعده داد كاستیهای پیشین را جبران كند،[105] بازهم روحیه ساواكی‌ها را تضعیف كرد.[106]

علاوه بر این، حملات گسترده انقلابیون و مردم مخالف به ساواكی‌ها و پایگاهها و مقرهای آنان در تهران و سایر شهرهای كشور نشان می‌داد خشم و كین آنان از سفاكیهای ساواك طی 22 سال فعالیت كه در تمام دوران انقلاب هم تداوم یافته بود، كاستی نیافته ‌است. گزارشات موجود حاكی از حملات گسترده انقلابیون به مراكز ساواك و ساواكی‌های سرشناس در شهرهای مختلف به‌ویژه طی ماههای پایانی عمر رژیم (دی ـ بهمن 1357) است.[107] در این میان ساواك هم بیكار ننشست و حملات گسترده آن بر انقلابیون كه با قتل بسیاری از تظاهركنندگان همراه بود، تا پایان قطعی دوران سلطنت پهلوی تداوم یافت.[108] حتی بركناری افرادی نظیر پرویز ثابتی (مدیر اداره كل سوم ساواك) هم نتوانست تأثیر مثبتی به وجود آورد.[109]

اقدامات ساواك سبب شده بود بسیاری از مردم و خصوصا، برخی گروههای میانه‌رو سیاسی كه علاقمند بودند فقط تغییراتی در روش نظام استبدادی حكومت پهلوی داده شده، اندك آزادیهای سیاسی و قانونی به آنها اعطا گردد، به تدریج سرنگونی رژیم پهلوی را پیش‌ روی برنامه‌های آتی خود قرار دهند. از جمله عوامل این‌گونه تغییر رویه‌ها، اقدام ساواك در حمله به رهبران برخی گروه‌های میانه‌رو سیاسی (جبهه ملی و نهضت آزادی) و بمب‌گذاری در منازل و یا محل كار و فعالیت آنها بود كه به‌ویژه از اوایل سال 1357 آغاز شده و تا مدتها ادامه داشت.[110]

هرگاه تعدیلی در سبعیتها و روشهای خشن ساواك پدید می‌آمد بسیاری از مخالفان میانه‌رو و ناراضیانی كه بعدها به صف انقلابیون پیوستند، در تصمیم خود تجدیدنظر می‌كردند.[111] البته فقط خشونتهای ساواك نبود كه عمر رژیم را كوتاه ساخت، بلكه حافظه تاریخی مردم، به‌ویژه فعالان سیاسی هوشیارتر از آن بودند كه رعب‌آفرینیها و سركوبگریها، شكنجه‌ها و قتلهای ساواك طی سالهای گذشته را به زودی به دست فراموشی بسپارند و به عبارت دیگر، آغاز تحركات انقلابی واكنشی منطقی و قابل پیش‌بینی به تمامی رفتارهای خلاف قاعده و غیرانسانی ساواك و مجموعه حكومت بالاخص پس از كودتای 28 مرداد 1332 بدان سو بود كه خشونتهای باز هم پایان‎ناپذیر دوران انقلاب واكنشهای موجود را مضاعف‌ ساخت.[112] اما ساواك به جای آنكه تلاش كند آن سابقه ذهنی را از اذهان عمومی پاك كند، با تداوم اقدامات هراسناكش در دوران انقلاب مخالفان را در هدفی كه دنبال می‌كردند، مصمم‌تر ساخت.[113] بی‌دلیل نبود كه یكی از فعالان سیاسی مخالف در همان روزگار تصریح كرده ‌بود انقلاب اسلامی دو رهبر كاملاً مخالف با یكدیگر دارد كه اولین آن امام خمینی و دیگری شخص شاه و ساواك است كه با اعمال ددمنشانه موجبات گسترش روزافزون نارضایتیهای عمومی را فراهم آورده‌اند.[114]

بدین ترتیب شاه كه دست ساواك را در سركوب وحشیانه مخالفان حكومت باز گذاشته ‌بود؛ نقش كمی در سقوط نهایی‌اش نداشت.[115] شاه با بهره‌گیری از دستگاه سركوبگر داخلی و حمایت و پشتیبانی كشورهای خارجی صراحتاً در مقابل آرمان‌های سیاسی ـ اجتماعی یك ملت موضع گرفته ... مبارز طلبیده بود. اما نمی‌دانست و یا نمی‌خواست بپذیرد كه نظام استبدادی و خودكامانه او كه ملتی را در برابر داشت نمی‎تواند برای زمان طولانی تداوم یابد. پس از همان آغاز، بدون توجه به عواقب سویی كه در انتظار حكومتش بود، ساواك را در سركوبگریهایش هدایت كرده ‌بود و هرگز نمی‌توانست خود را مبرا و جدای از اقدامات ساواك بداند. حتی وفاداران به حكومت و شخص شاه هم نتوانسته‌اند اعمال ساواك را خلاف رأی و خواسته شاه ارزیابی كنند.

شاه هیچ‌گاه بی‌خبر از اعمالی كه ساواك انجام می‌داد، نبود.[116] شاه كه به‌ویژه به حمایتهای عدیده آمریكائیان مستحضر بود در عرصه داخلی هرآنچه خواست برای تحكیم نظام استبدادی حكومتش انجام داد و در این میان ساواك را چنان بر عرصه سیاسی، اجتماعی و حتی فردی و زندگی خصوصی اتباعش حاكم كرد كه دیگر حد و حصری نمی‌شناخت.[117] شاه هیچ‌گاه طی سالهای حكومتش درصدد برنیامده بود تا به ناله ملت از اجحاف تمام‎ناشدنی‌ای كه از سوی ساواك و سایر مراجع حكومتی و دولتی صورت می‌گیرد توجهی نشان داده، تغییری در وضع موجود بدهد. بنابراین، او جز خشم و نفرتی كه در دلها كاشته بود، كارنامه دیگری به جای نگذاشت.[118] هیچ‌وقت درصدد برنیامد فسادی را كه در دستگاه سركوبش (ساواك ) بروز كرده و به طور روزافزونی گسترش می‌یافت از میان بردارد و بر اقدامات خلاف رویه مسئولان و اعضای ساواك لگام بزند.[119] او حتی حاضر نشد به اعتراضات وسیعی كه در عرصه جهانی برخشونتهای ساواك بالاخص از نقض صریح حقوق بشر (شكنجه ـ قتل ـ اعدام زندان و ...) صورت می‌گرفت، توجهی نشان دهد.[120]

وقتی تحركات انقلابی مردم ایران وارد مرحله جدی‌ای شد، شاه هنوز روش قدیم سركوب خشونت‌آمیز را تنها راه ‌حل فایق آمدن بر مخالفان پرشمارش جستجو می‌كرد. به تبع این نگرش غیر منطقی شاه بود كه دستگاه سركوب ساواك هم در تمام دوران انقلاب به تنها حربه شناخته‌شده‌اش (خشونت و دهشت‌آفرینی) متوسل شد تا بلكه مخالفتها را از پیش رو بردارد. درگیریهای خشن و سركوبگرانه ساواك در دوران انقلاب فصلی غم‌انگیز از تمام دوران فعالیت این سازمان را تشكیل می‌دهد.[121] ساواك از معدود حامیان شاه بود كه تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی وفاداری عمیقی نسبت به او نشان داد.[122] خشونت ساواك به حدی بود كه حتی مجروحان دوران انقلاب هم كه در بیمارستانها بستری بودند از شر مأموران آن خلاصی نداشتند. گفته‌ شده‌ است كه ساواك در مواردی متعدد موجبات مرگ و قتل مجروحان را نیز فراهم می‌كرد و پزشكان و پرستاران را از درمان زخمیها منع می‌نمود.[123]

به تبع چنین سیاستهایی بود كه وقتی رژیم به برخی اقدامات نمایشی و ایذایی نظیر فراخوانی و دستگیری نصیری رئیس سابق ساواك دست زد، مردم انقلابی اعتنایی بدان نكردند و ناآرامیهای انقلابی بیش از پیش گسترش یافت.[124] ضمن اینكه، انتقادات تصنعی و نمایشی برخی مراجع حكومتی نظیر مجلسین شورای‌ ملی و سنا از عملكرد سوء ساواك نیز بسیار دیر صورت گرفت.[125] مبارزات چنانكه عزم ملی و خواسته رهبری انقلاب بود همچنان بی‌محابا و به‎رغم فشارهای سنگین ساواك و سایر دستگاه‌های سركوب‎كننده با  قدرت تمام پیش می‌رفت.[126] گسترش مخالفتها و نارضایتیهای عمومی (چنانكه حتی وفادارترین افراد و رجال به حكومت هم اذعان داشته‌اند) بسیار فراتر از آن بود كه حكومت بتواند آب رفته را بار دیگر به جوی بازگرداند.[127]

آخرین اقدام بی‌حاصلی كه جهت مهار انقلاب صورت گرفت، طرح انحلال ساواك بود كه شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر شاه مطرح كرد. طرح انحلال ساواك از مهم‎ترین برنامه‌های اعلام شده دولت بختیار به مجلس شورای‌ ملی بود. او تصور می‎كرد با انحلال ساواك كه مردم خشم و نفرت زایدالوصفی از عملكرد آن داشتند، خواهد توانست بر مخالفتها پایان داده نظام شاهنشاهی پهلوی را حفظ كند.[128] لایحه قانونی انحلال ساواك در واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی از سوی مجلسین شورای‌ ملی و سنا به تصویب نهایی رسید.[129] اما این اقدام بختیار هم كه البته خیلی دیر صورت گرفته بود، مورد توجه انقلابیون واقع نشد و با استهزا و ریشخند مواجه گردید.[130] در مقابل ساواك را كه آخرین سنگر دفاع از حكومت رو به زوال پهلوی بود بیش از پیش تضعیف كرده، روحیه ساواكی‎ها را درهم‎شكست. چرا كه آشكار شده‎ بود آیندة مبهم و غم‌انگیزی در انتظار است.[131]

وضعیت ساواك چنان وخیم بود كه حتی توصیه‌ها و دستورالعملهای ریاست ساواك جهت تقویت روحیه ازدست‌رفته ساواكی‌ها تأثیری نداشت.[132] نومیدی اعضای ساواك از آینده‌ای كه اكنون دیگر مشخص بود به چه سمت و سویی در حركت است،‌ آنها را چنان هراسان كرده بود كه برخی از آنان با انتشار نامه‎های مخفیانه كوشیدند تا ضمن ابراز برائت از عملكرد ننگین ساواك، و معرفی چهرههای اصلی و گردانندة سركوب، مفری برای خود جستجو كنند.[133]

راز ناكارآمدی اقدامات نمایشی و ایذایی حكومت در مهار انقلاب در نقش رهبری بلامنازع و آشتی‌ناپذیر انقلاب حضرت امام خمینی نهفته بود. ایشان كه طی سالها مخالفت پیگیرانه با حاكمیت پهلوی، سقوط آن را تنها راه رهایی كشور تشخیص داده بودند، آگاهانه با موانعی كه رژیم بر سر راه حركت انقلابی مردم كشور قرار داده بود، برخورد كردند. چنانكه وقتی حكومت جهت كاستن از مخالفتها نصیری را از سفارت فراخواند تا با ترتیب دادن محاكمه او و شاید مجازاتش از فشار مخالفان بكاهد، تصریح كرد كه «این دستگیری‌ها [و از جمله دستگیری نصیری] برای تبرئه شاه از یك عمر خیانت است. ملت آگاه ایران دیگر فریب این خیمه‌شب‌بازیها را نمی‌خورد.»[134]

ایشان در جمع گروهی از مردم ایران در پاریس در 24 دی 1357 طرح حكومت برای دستگیری و محاكمه نصیری را توطئه‌ای بیش ندانست كه صرفاً‌ جهت فریب مردم اجرا كرده است. با این حال اضافه كردند كه حتی اگر رژیم چنین قصدی را هم‌ داشته باشد دیگر بسیار دیر است.[135]

وقتی شاه برای جلوگیری از بحران، در آبان ماه 57 اظهار داشت صدای انقلاب مردم ایران را شنیده و قول می‌دهد آب رفته را به جوی بازگرداند، امام خمینی بار دیگر در 16 آبان 1357 طی بیاناتی این اظهارات شاه را بی‌اساس و مردود دانستند و تصریح كردند كه اشتباهات شاه بیشتر از آن است كه با چنین توبه‌ای نادیده گرفته شود و مردم ایران را به تداوم هرچه گسترده‌تر مخالفتها علیه حكومت فراخواندند.[136]

ایشان پیش از آن و در 15 آبان 1357 هم طی مصاحبه‌ای با مجله عرب زبان ‌المستقبل اختناق و سركوبگری ساواك را از دلایل اصلی گسترش ناآرامیهای انقلابی مردم ایران دانسته و تصریح كردند كه آنچه روی داده، نتیجه مستقیم اعمال روشهای استبدادی حكومت و سركوبگری غیرانسانی شاه و ساواك اوست.[137] امام خمینی طی سخنرانیها و بیانات روزهای 20 و 28 مهر 1357 خود هم دهشت‌آفرینیها و سركوبگریهای ساواك را از دلایل عمده قیام ملت برضد حكومت برشمرده بودند.[138] به همین جهت، هنگامی كه بختیار با طرح انحلال ساواك كوشید تا روزنه‌ای تازه برای نجات شاه از سقوط حتمی بیابد، امام خمینی این اقدام را فریبی بیش ندانست تا با تأسی به آن «قدرت را به شاه جانی برگردانند تا در خدمت اجانب هستی كشور را به غارت دهند.»[139]

بدین ترتیب با هشدارهای داهیانه و به موقع ایشان كه در تمام دوران مبارزه با حكومت آشكارا نشان داده بود نقش رهبری بلامنازعش را به كمال رسانیده است؛ واپسین تلاشهای ایذایی و فریبكارانه حاكمیت رو به ‌زوال هم، ره به جایی نبرد. مدتها پیش از آن رژیم پهلوی به‌سان بیماری در حال احتضار محكوم به زوال و نابودی شده بود.

سخن پایانی

كودتایی 28 مرداد 32 عمر نظام نیم‌بند دموكراتیك و مشروطه حكومت را كه با عزل رضاشاه از سلطنت در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور جانی دوباره یافته بود، به شماره انداخت. از آن پس، روند تحولات سیاسی كشور یكسره در راستای تحكیم هر چه بیشتر نظام استبدادی تغییر جهت داد. بدین ترتیب آشكار شده بود كه حكومت بدون عنایت به خواسته‌های مردم مشی ناصوابی را پیشه خود ساخته است كه جهت تداوم آنها بر ابزاری جز سركوب، خشونت و دهشت‌آفرینی و از میان برداشتن قهرآمیز مخالفان پرشمارش تكیه نخواهد كرد.

وقتی حكومت و حامیان آمریكایی او برآن شدند سازمان جدیدی را كه به زودی سازمان اطلاعات و امنیت كشور و به اختصار ساواك نام گرفت جایگزین سازمان پلیسی ـ امنیتی پیشین سازند، از دامنه نگرانی حكومت نسبت به مشكل‌سازیهای احتمالی مخالفان به میزان قابل توجهی كاسته شده بود. ساواك تا جایی كه به مسائل داخلی كشور مربوط می‌شد موظف بود مشی موجود در سركوب و از میان برداشتن مخالفان حكومت را در مقیاس گسترده‌تر و كارآمدتر دنبال كند.

پیشاپیش آشكار بود كه نظم سیاسی موجود با توجه به روشهای خشن و غیرانسانی كه پیشه خود ساخته است، نخواهد توانست مدتی طولانی به تداوم حیاتش امیدوار باشد. اما شاه بدون توجه به عواقب سوئی كه اعمال و رویه‎های ناصوابش به دنبال داشت ساواك را در چنان موقعیتی قرار داد كه محیط مساعدی برای حكمرانی بدون دغدغه بر مردم فراهم آورد. ضمن اینكه حامیان خارجی او، به‎ویژه آمریكاییان، آشكار و نهان، سیاست مذكور را تشویق می‌كردند. بدین ترتیب، ساواك از همان آغاز، رعب و دهشتی پایان‌ناپذیر در جامعه ایرانی آفرید و طی 22 سال به همان روشها تداوم بخشید. غافل از آنكه، این خشونتها‌ و سركوبگریهای قهرآمیز نه تنها تداوم نظام سیاسی موجود را تضمین نخواهد كرد بلكه خود موجبی مهم برای سقوط زودتر از موعد حكومت خواهد شد.

صدای مردم و به ویژه، مخالفان سیاسی ـ مذهبی رژیم پهلوی هیچگاه به خاموشی نگرایید و همزمان با سركوبهای ساواك مردان و زنان مبارز پرشماری در برابر اجحافات و ستمكاریهای حكومت قد برافراشته از پای نایستادند. این خود‌ نشانه آشكاری بود كه تایید می‌كرد سركوب ساواك و روشهای ناصواب فعالیت آن در شئون مختلف كشور كه نارضایتی و مخالفت عمومی را  به طور روزافزونی گسترش می‌داد، خود به عاملی بس مهم و اثرگذار در گرایش نهایی مردم ایران به سوی تحركات انقلابی مبدل خواهد شد. بی‌جهت نبود كه ساواك در تمام دوران انقلاب در نوك حمله مخالفان و انقلابیون جای داشت و در همان حال تقریباً همه متفق‌القول بودند كه ساواك در سقوط نهایی رژیم پهلوی نقشی كلیدی و انكار‌ناپذیر برعهده داشته است‌. در مجموع باید گفت ساواك مولود خشونت بود و البته پیشاپیش محكوم به شكست و زوال.

 

پی‌نوشتها:

  1. گازیوروسكی، مارك. ج.؛ سیاست خارجی آمریكا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، چاپ اول، تهران، رسا، 1371، ص 199.
  2. همان، ص 263.
  3. همان، ص 437 و صص 355 ـ 357 .
  4. زونیس، ماروین؛ شكست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح‌نو، 1370، صص 481 ـ 482.
  5. كیا، ب.؛ ارتش تاریكی. چاپ اول ، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1376، صص85ـ86.
  6. هویدا، فریدون؛ سقوط شاه، ترجمه : ح. مهران، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1365، صص 85 ـ 87 .
  7. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ اول، تهران، علم، 1372، ص 316 . [خاطرات آنتونی پارسونز] .
  8. برای نمونه بنگرید به: صمیمی، مینو؛ پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، چاپ دوم، مؤسسه اطلاعات، 1368، صص 181 ـ 185.
  9. همان، صص 142 ـ 143.
  10. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 93.
  11. صمیمی، مینو؛ پیشین، صص 154 ـ 156.
  12. همان، صص 199 ـ 200.
  13. نجات حسینی، محسن؛ برفراز خلیج [فارس]، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1379، صص 62 ـ 63 . و نیز بنگرید به: موسوی بجنوردی، سیدكاظم؛ مسی به رنگ شفق: خاطرات سیدكاظم موسوی بجنوردی، به كوشش علی‌اكبر رنجبر كرمانی، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1381، ص 470.
  14. دولتشاه فیروز، مهین؛ شاهزاده مظفرالدین میرزا فیروز بر پایه یادداشتهای خود او، پاریس، بی‌نا، 1990 م، ص 470.
  15. همان، صص 470 ـ 471.
  16. حسنین هیكل، محمد؛‌ ایران؛ روایتی كه ناگفته ماند، ترجمه حمید احمدی، چاپ چهارم، تهران، الهام ، 1366، ص 220.
  17. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ خاطرات دو سفیر، ص 448.
  18. ساواك عامل وحشت، چاپ اول، تهران، جهان كتاب، 1379، صص 127ـ 131ـ و صص 138ـ 139ـ و صص 151ـ 157.
  19. به نقل از:  همان، صص 162 ـ 164.
  20. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ پیشین، ص 272.
  21. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 216.
  22. همان، صص 150 ـ 159.
  23. استمپل، جان. دی.؛ درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، چاپ اول، تهران، رسا. 1377، ص 48 ؛ و، ایرنبرگر، هارالد؛ درباره ساواك، بی‌جا، جمعیت آزادی، 1978 م، صص 66 ـ 65.
  24. یوسفی اشكوری، حسن؛ در تكاپوی آزادی. چاپ اول. تهران. بنیاد فرهنگی بازرگان. ص 379.
  25. زونیس، ماروین؛ پیشین، صص 116- 117‌.
  26. برای كسب اطلاعات بیشتر در این‌باره بنگرید به: خسروی، فریبرز؛ (به كوشش)، سانسور در آیینه (نظرات ممیزان كتاب در دوره پهلوی دوم)، تهران، كتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1381 [تمام كتاب].  
  27. میلانی، عباس؛ معمای هویدا؛ صص 340 ـ 342.
  28. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 93.
  29. میلانی، عباس؛ پیشین، صص 340 ـ 342.
  30. هویدا، فریدون؛ پیشین، صص 93 ـ 94.
  31. گراهام، رابرت؛ ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا؛ تهران، انتشارات كتاب سحاب، 1358، ص 178.
  32. همان، صص 178ـ 179.
  33. همان، ص 179.
  34. امیرعلایی، شمس‌الدین؛ صعود محمدرضا شاه به قدرت یا شكوفایی دیكتاتوری، تهران، دهخدا، 1361، صص 340 ـ 341.
  35. همان، ص 341.
  36. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 204.
  37. ساواك عامل وحشت، صص 183 ـ 186.
  38. گازیوروسكی، مارك. ج.؛ پیشین، صص 326 – 333.
  39. فرمانفرمائیان، ستاره؛ دختری از ایران؛ ترجمه ابوالفضل طباطبایی، چاپ اول، تهران، انتشارات كارنگ، 1377، ص 344.
  40. فاروقی، احمد؛ لوروریه،‌ ژان؛ ایران برضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، چاپ اول، تهران، امیركبیر، 1358، صص 141 ـ 173.
  41. هالیدی، فرد؛ دیكتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیك‌آئین، چاپ اول، تهران، امیركبیر، 1358، ص 89.
  42. همان، صص 92 ـ93.
  43. همان، صص 93ـ 94.
  44. همان، صص 94ـ 98.
  45. گازیوروسكی، مارك. ج.؛ پیشین، ص 315.
  46. همان، ص 384.
  47. همان، صص 418 ـ 424.
  48. ایرنبرگر، هارالد؛ پیشین، صص 28 ـ31.
  49. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ پیشین، صص 302ـ 303.
  50. همان، صص 95 ـ 96.
  51. زونیس، ماروین؛ پیشین، ص 441.
  52. فاروقی، احمد؛ و، لوروزیه، ژان؛ پیشین، ص 147.
  53. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 203.
  54. منظور پرویز ثابتی مدیركل اداره كل سوم ساواك است.
  55. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 203.
  56. راجی، پرویز؛ خدمتگزار تخت‌طاووس، ترجمه: ح. ا. مهران، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1364، ص 43؛ و، سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ پیشین، صص 94ـ 97، و صص 302ـ 304.
  57. صمیمی، مینو؛ پیشین، صص 51 ـ 52.
  58. زونیس، ماروین؛ پیشین، صص 165 ـ 166.
  59. همان، صص 416ـ 420.
  60. همان، ص 574.
  61. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1377، صص 612 ـ 624.
  62. مقدم، كاظم؛ خشونت قانونی، گزیده تاریخ معاصر ایران همراه با شرح حال شهید حاج صادق امانی، چاپ اول، تهران، محدث و دفتر نشر برگزیده، 1380، صص 313 ـ 320.
  63. گازیوروسكی، مارك. ج.؛ پیشین، صص 413 ـ 434.
  64. زاهدی، اردشیر؛ بیست و پنج سال در كنار پادشاه، ‌چاپ اول، عطایی، 1381، صص 346ـ 350.
  65. همان، ص 326.
  66. همان، ص 326.
  67. همان، ص 310.
  68. باستانی پاریزی، محمدابراهیم؛ اژدهای هفت سر، چاپ سوم. تهران، دنیای كتاب، 1367، صص 708 ـ 712.
  69. هلمز، سینیا؛ خاطرات همسر سفیر؛ ترجمه اسماعیل زند، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1370، ص 108.
  70. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا؛ جلد 24، صص 12ـ 16.
  71. سلسلة پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1371، صص 148ـ 151.
  72. استمپل، جان. دی.؛ پیشین، صص 378ـ 379‌.
  73. همان، صص 376ـ 377.
  74. همان، صص 366ـ 367.
  75. بازرگان، مهدی؛ انقلاب ایران در دو حركت، چاپ پنجم، تهران، انتشارات بازرگان، 1363، ص 74 ؛ و، اسناد نهضت آزادی ایران، جلد 11، صص 101ـ 102.
  76. دلانوآ، كریستین؛ ساواك، ترجمه عبدالحسین نیك‌گهر، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1371، صص 167ـ 163.
  77. نراقی، احسان؛ از كاخ شاه تا زندان اوین؛ ترجمه سعید آذری، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 137، ص 132.
  78. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد 18، صص 127ـ 129.
  79. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد7، چاپ اول، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 539.
  80. شاكری، رمضان علی؛ انقلاب اسلامی و مردم مشهد، چاپ دوم، مشهد، بی‌نا، 1362، ص 132.
  81. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 2، صص 574 ـ 575.
  82. الموتی، مصطفی؛ ایران در عصر پهلوی، جلد 13، چاپ اول، لندن، پكا، شهریور 1371/1992 م، صص 250ـ 253.
  83. پاكباز، ح.؛ (به كوشش)، در آیینه سی ‌و هفت روز: مروری بر روزنامه‌های اطلاعات و كیهان از 16 دی ماه تا 22 بهمن ماه 1357، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، صص، 101ـ 102.
  84. راجی، پرویز؛ پیشین، صص 292ـ 295 و بررسی مهم‎ترین تحولات سیاسی از نیمه خرداد 57 تا نخست‌وزیری بختیار، صص 25ـ 27.
  85. صدیقی، وجیه‌الزمان؛ انقلاب اسلامی از نگاه دیگران، ترجمه و تصحیح سیدمجید روئین تن، چاپ اول، تهران، اطلاعات، 1378، صص 82 ـ 83.
  86. هویدا، فریدون؛ پیشین، صص 165 ـ 166.
  87. برای كسب اطلاعات بیشتر در این‌باره بنگرید به: فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1379 [صفحات مختلف]؛ و، گلاب‎دره‎ای، محمود؛ لحظه‌های انقلاب، چاپ اول، تهران، سروش، 1358، صص 62 ـ 63، و صص 180 ـ 181 و ص 186؛ و، راهپیمایی‌های دوران انقلاب ص 12، و ص 25.
  88. مازندی، یوسف؛ ایران ابرقدرت قرن، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی و خسرو معتضد، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1373، صص، 592 ـ 594.
  89. مركز بررسی اسناد تاریخی؛ شهیدان حجج‌اسلام سید نورالله و سید فخرالدین رحیمی به روایت اسناد ساواك، جلد 23، صص 320ـ 322.
  90. ناطق‎نوری، علی‌اكبر؛ خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری، به كوشش مرتضی میردار، چاپ اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 106ـ 110.
  91. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواك، جلد 5، چاپ اول، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، صص 212ـ 213.
  92. همان، ص 147 و صص 214ـ 218 و صص 286ـ 287 و صص 446ـ 448.
  93. راجی، پرویز؛ پیشین، ص 304.
  94. همان، صص 173 ـ 174 و صص 182 ـ 183 و، ضمیمه خبرنامة جبهه ملی ایران، ش 14؛ اردیبهشت 1357، صص 2 – 3؛ و، مجیدی، عبدالمجید؛ خاطرات عبدالمجید مجیدی، به كوشش حبیب لاجوردی، چاپ اول، تهران، گام نو، 1381، صص 176‌ـ 180.
  95. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواك، جلد 5. ص 510؛ و، صدیقی، وحیدالزمان؛ پیشین، صص 114 ـ 115؛ و، روزشمار انقلاب اسلامی، جلد اول، ص 288.
  96. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 7، صص 261 ـ 262.
  97. همان، صص 226 ـ 227.
  98. همان، صص 138 ـ 139.
  99. همان، ص 10.
  100. همان، جلد 7 ، صص 326 ـ 329.
  101. افشار، امیراصلان؛ سروها در باد، به كوشش محمود ستایش، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1378، ص 82.
  102. استمپل، جان. دی.؛ پیشین، ص 180؛ و، معتضد، خسرو؛ هویدا، جلد دوم، چاپ اول، تهران، زرین، 1378، ص 180.
  103. استمپل، جان. دی.؛ پیشین، ص 180.
  104. شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی به روایت اسناد ساواك، جلد 2، ص 498.
  105. نجاتی، غلامرضا؛ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، جلد دوم، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، صص 131 ـ 137.
  106. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواك و آمریكا، صص 224 ـ 225.
  107. دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران، جلد 9 ، چاپ اول، بی‌جا، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، بی‌تا، صص 166 ـ 167؛ و، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد 26، صص 126 ـ 128 و همان، جلد 13، بخش اول، صص 29 ـ 30؛ و، روزگار انقلاب اسلامی، جلد 7، ص 138؛ و، بهنود،‌ مسعود؛ از سید ضیاء تا بختیار، ص 848 و صص 918 ـ 919؛ و، گازیوروسكی، م. ج.؛ وقایع انقلاب ایران، ص 110 و صص 126 ـ 136؛ و، سمیعی، احمد؛ سی‌ و هفت سال، ص 161 و ص 185؛ و، كاتوزیان، كیان؛ از سپیده تا شام، چاپ اول، تهران، نشر آبی، 1380، صص 73 ـ 80 .
  108. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواك و آمریكا، صص 226 – 227؛ و، از آزادی تا شهادت (قسمت اول )، صص 52 – 53 و صص 70 ـ 71 .
  109. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 6، ص 58، ص 422.
  110. اسناد نهضت آزادی ایران، جلد 9، دفتر اول، ص 230 و صص 312 ـ 314 و صص 316 ـ 317 و صص 300 ـ 305 و صص 297 ـ 299؛ و، جبهه ملی به روایت اسناد ساواك، جلد اول، صص 262 ـ 263.
  111. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 95؛ و، بیل، جیمز؛ شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، چاپ اول، تهران، نشر فاخته، 1371، صص 321 ـ 32.
  112. صدیقی، وحیدالزمان؛ بخش اول، صص 75 ـ 77‌؛ و، روبین، باری؛ جنگ قدرت‌ها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، چاپ اول، تهران، انتشارات آشتیانی، 1363، ص 192.
  113. دلانوآ، كریستین؛ پیشین، صص 239 – 251؛ و، هیكل، محمدحسنین؛ پیشین، صص 219 – 223.
  114. باقی، ع.؛ (به كوشش)، تحریر تاریخ شفاهی ایران، چاپ اول، قم ، نشر تفكر، 1373، ص 258.
  115. لدین، مایكل؛ و، لوئیس، ویلیام؛ هزیمت یا شكست رسوایی آمریكا، ترجمه احمد سمیعی گیلانی، چاپ اول تهران، نشر ناشر، 1362، ص 49؛ و، وزیری، سعید؛ جستجو در گذشته، چاپ اول، تهران، زریاب، 1378، صص 442 – 443.
  116. طاهری، امیر؛ ما را چه شود؛ گفتگوی پری اسكندری با امیر طاهری، بی‌جا،  بی‌نا، بی‌تا، صص 34 – 35.
  117. روحانی، فخر؛ اهرم‌ها، جلد اول، تهران، نشر بلیغ، 1370، صص 321 – 223 و صص 410 – 411؛ و، كاتوزیان، محمدعلی؛ تضاد دولت و ملت، ترجمه علی رضا طیب، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1380، صص 253 – 254.
  118. فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول، چاپ سوم، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1370، صص 564 – 571.
  119. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد 25، ص 44.
  120. راجی، پرویز؛ پیشین، صص 85 – 87.
  121. برای نمونه بنگرید به: مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد سوم، بخش دوم، صص 199ـ 201 و همان، جلد 23، صص 46 ـ 47؛ و، استمپل، جان دی.؛ پیشین، صص 136 ـ 148 و ص 156 و صص 174 ـ 175؛ و، روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 7 ، صص 214 ـ 216 و صص 582 ـ 583 و همان جلد 3، صص 474 ـ 475 و همان، جلد 3، صص 643 ـ 644 و صص 634 ـ 635 و همان، جلد 3، صص 425 ـ 426؛ و، ذاكرحسین، عبدالرحیم؛ ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، جلد 4، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377، صص 386- 389؛ و، شولاترر، پیتر؛ ایران كانون زمین‌لرزه، ترجمه ضیایی‌، چاپ، اول، تهران، شركت تعاونی ترجمه و نشر بین‌الملل، 1363، ص 644.
  122. استمپل، جان دی.؛ پیشین، ص 274 و ص 231.
  123. دوانی، علی؛ پیشین، جلد 8 ، صص 68 – 69.
  124. روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 6، صص 217 – 218 و صص 238 – 236؛ و، طلوعی،‌ محمود؛ داستان انقلاب، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1370، صص 349- 351.
  125. مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد 23، ص 65 و روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 3، صص 206 – 207؛ و، بهنود،‌ مسعود؛ از سید ضیاء تا بختیار، صص 886 – 887.
  126. مجموعه اسناد لانه جاسوسی، جلد 12، بخش دوم، صص 105 ـ 107 و صص 56 ـ 57؛ و، ذاكرحسین، عبدالرحیم؛ پیشین، جلد 4، صص 394 ـ 397؛ و، روزشمار انقلاب اسلامی، جلد 3، صص 126 ـ 129؛ و، سفری، محمدعلی؛ قلم و سیاست، جلد 4، چاپ اول، تهران، نشر نامك و پروین، 1380، صص 320 ـ 323.
  127. سالیوان، ویلیام؛ و، پارسونز، آنتونی؛ پیشین، صص 302 ـ 303 و صص 320 ـ 321؛ و، هاشمی، منوچهر؛ داوری سختی در كارنامه ساواك، چاپ اول، لندن، انتشارات ارس، 1373، صص 176 – 303.     
  128. دوانی، علی؛ پیشین، جلد 9، ص 156؛ و، آبراهامیان، یرواند؛ پیشین، ص 647؛ و، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا، جلد 13، صص 199 ـ 201 و همان، جلد 26، صص 131 ـ 133؛ و، استمپل، جان . دی.؛ پیشین، ص 227؛ و، طلوعی، محمود؛ صد روز آخر: اسراری از وقایع روزهای سرنوشت‌سازی كه به سقوط دودمان پهلوی انجامید، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1378، ص 235.
  129. طلوعی، محمود؛ بازیگران عصر پهلوی، جلد دوم، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1372،  ص 746.
  130. ذاكرحسین، عبدالرحیم؛ پیشین، جلد 4، صص 402 – 403.
  131. فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواك و آمریكا، صص355 ـ 357.
  132. همان، صص 350 ـ 351 و صص 362- 364.
  133. مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند: 27 ـ 2 ـ 256 ـ الف و سند: 28 ـ 2 ـ 256 – الف.
  134. خمینی (امام)، روح‎الله؛ صحیفه نور، جلد سوم، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص75.
  135. همان، جلد چهارم، صص 221- 222.
  136. همان، جلد سوم، صص 59 – 61.
  137. همان، جلد سوم، ص 13 و ص 27.
  138. همان، جلد اول، صص 143 – 144 و صص 179 – 180.
  139. همان، جلد چهارم، ص 141.

کتاب سقوط جلد اول موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی