محمود طاهراحمدی اگر از ظاهر رفتار مسلمانان در پایبندی به عبادات و شعائر دینی درگذریم، رابطه دین و زندگی اجتماعی در بسیاری از كشورهای اسلامی، نمودی دیگر خواهد یافت. در حقیقت بیش از یك قرن است كه رابطه دین و زندگی در ممالك اسلامی به بحرانی سخت دچار شده است. این بحران از آن جا نشأت گرفت كه از قرن نوزدهم، فرهنگ و تمدن غرب به تدریج در همه زمینههای زندگی مسلمانان رخنه كرد و حتی بر شیوه اندیشه و داوری و ذوق و پسند آنان اثری ژرف بر جای گذاشت. خواه ناخواه، اكنون بیش از یك قرن است كه فرهنگ و تمدن غرب بر ما كارگر افتاده است و روز به روز نیز پیوندهای فرهنگی جوامع اسلامی با غرب استوارتر میگردد. به خصوص آن كه از اوایل سده گذشته اغلب دولتهای ممالك اسلامی بر آن شدند تا از اسلام به عنوان تنها منبع اندیشه و رفتار روی برتابند و به مكتبهای گوناگونی چون ناسیونالیسم و سوسیالیسم پناه برند. در ایران نیز هنگامی كه رضاشاه به تاج و تخت دست یافت، ایران دیگر ایران روزگار قاجار نبود و با آن تفاوتهای فراوان داشت. رضاشاه و همكارانش موفق شدند اصلاحاتی را در امور اقتصادی، اجتماعی و نظامی به انجام رسانند. او و همكارانش دریافته بودند، استقلال ایران تنها در صورتی تحقق مییابد كه از لحاظ داخلی، اوضاع كشور روز به روز مستحكمتر شود. آنان دستیابی به این مهم را فقط از یك طریق میسر میدانستند و آن هم غربی شدن كشور در بسیاری از امور بود. اصلاحات رضاشاه هرچه بود و هر اثری كه بر زندگی اجتماعی مردم ایران گذاشت، این ویژگی را هم در نهاد خود داشت كه حكومت میبایست تا حد امكان، اندیشه دینی و دینداری را در عرصه زندگی اجتماعی از بین ببرد و یا آن را دست كم در جامعه دانشآموختگان و متجددان مطرود یا مستور سازد. با وجود این، انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیتالله العظمی امام خمینی(ره) كه رژیم پهلوی و بالتبع نظام شاهنشاهی را در هم شكست، ماهیتی كاملاً دینی داشت و بر اساس مفاهیم اجتماعی اسلام ضد سلطهگری غرب و به ویژه امپریالیسم آمریكا بوده است. پیداست ظهور و گسترش اندیشه دینیای كه بر مبنای آن انقلاب اسلامی نضج گرفت و به پیروزی رسید، امری خلقالساعه نبود و ریشه در تاریخ گذشته ایران داشته است. به ویژه آن كه این اندیشه از جنبش احیای دین مایه گرفت و رفته رفته فربه گشت و در دوران انقلاب اسلامی به بار نشست. البته جنبش احیاگری دینی در جهان اسلام همواره وجود داشته است. حتی احیاگری به مثابه سنتی دیرپا چنان در میان مؤمنان پرآوازه بود كه در هر عصر و دوره شماری میپنداشتند به زودی مجدد و نوسازی آشكار میشود و به دین طراوتی تازه میبخشد. گروهی نیز حدیثی برساخته و به پیامبر(ص) نسبت داده بودند كه: «اِنَّاللهَ یبعثُ لهذهِ الامه علی رأسِ كل مائه سنه مَن یجددُ لها دینها»[1] خداوند در آغاز هر سده كسی را بر میانگیزد تا دین این امت را نوسازی كند. علت بروز جنبش احیاگری هرچه باشد، معنی و مفهوم آن در طول تاریخ اسلام پیوسته برحسب زمان و مكان متغیر بود و نحلههای مهم جریانساز دینی هر یك معنی و مفهومی خاصی از آن ارائه میدادند، اما در عصر جدید فرایند احیاگری چنان از بنیان دگرگون شد و تحول یافت كه با آنچه نزد پیشینیان بود، تفاوتی آشكار و چشمگیر پیدا كرد. جنبش احیاگری در ایران كه با حركت سیدجمالالدین اسدآبادی آغاز و در اواخر دوران پهلوی به اوج خود رسید، در وهله اول واكنشی بود برای مقابله با ضربه غرب و یا اقدامی برای بهرهگیری از فرهنگ و تمدن آن سامان برای دفاع از دینداری و پیوند دادن آن با مبانی اسلام. كما اینكه مهمترین واكنش در برابر سیاستهای غربگرایانه رضاشاه فعالیت عالمان دین برای نوسازی و گسترش نهاد آموزش مذهبی در حوزه قم بود كه با پیش گامی آیتالله حاج شیخ عبدالكریم حائری به ثمر رسید كه دستاوردهای آموزشی و تشكیلاتی ایشان بعدها به وسیله آیتالله بروجردی توسعه و تحكیم یافت. پس از فوت آیتالله بروجردی نیز با آغاز نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی(ره) حوزه قم این امكان را پیدا كرد تا افزون بر كانون آموزش معارف اسلامی و معالم دین به مركز مبارزه بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شود و گرایشهای غیردینی شاه مخلوع را به مبارزه بطلبد. پیداست نمیتوان از انقلاب اسلامی و فروپاشی رژیم پهلوی سخن گفت و نقش افراد و گروههای مذهبی متأثر از آموزههای مستقیم حوزوی را نادیده گرفت. به خصوص آن كه در سالهای پس از شهریور 1320، به سبب برقراری آزادیهای نسبی و رفع محدودیت و سانسور از مطبوعات، این فرصت برای نیروهای مذهبی فراهم شد تا به احیای آداب و شعائر مذهبی ممنوع شده در دوران رضاشاه بپردازند و آنها را ترویج و تبلیغ كنند. اما مهمترین مساعی این گروه اجرای احكام شریعت در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی بود و در این راه نیز با دولتها درگیر میشدند.[2] در این میان پرآوازهترین تشكل مذهبی در نیمه دوم دهه 1320 و اوایل دهه 1330، جمعیت فدائیان اسلام به رهبری سیدمجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی (1334 ـ 1303) بود. فدائیان اسلام[3] از جمله نخستین گروهی بودند كه در سالهای پرتنش پس از شهریور 1320، سخن از حكومت اسلامی به میان آوردند و طرحی هم برای آن ارائه دادند. هر چند پس از كودتای 28 مرداد 1332 و دستگیری گسترده فدائیان اسلام و شهادت نواب صفوی، اسلام سیاسی و سنتگرایانه آنها برای سالیانی چند به محاق رفت، اما بازماندگان این جریان با آغاز نهضت امام خمینی(ره) به آن پیوستند و به فعالیتهای اسلامی ـ سیاسی حیاتی دیگر بخشیدند. فعالترین و مؤثرترینِ این جریان، همانا جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود كه در بستر برپایی عزاداری سنتی سید شهیدان تكوین یافته بود و با پذیرفتن اصل حكومت اسلامی به سیر تكاملی خود ادامه داد. فلسفه سیاسی جمعیت بر «نقش رهبری» روحانیت استوار شده بود و در نهایت به ولایت فقیه رسید.[4] مؤتلفه از ائتلاف سه هیئت از هیئتهای مذهبی و به منظور ایجاد هماهنگی در مبارزات و پیشبرد اهداف امام خمینی(ره) تأسیس شد. «عناصر تشكیل دهنده جمعیتهای مؤتلفه توانستند همان هیئتهای به ظاهر معمولی را با شروع نهضت امام خمینی(ره) با یك جهتگیری اسلامی و اجتماعی جدید به سمت تشكیلات نوینی بكشانند و با یك جهش سریع برنامههای عادی و معمولی خود را كه عزاداری و آموزشهای اسلامی بود، تغییر داده و برنامهها و جلساتشان تبدیل گردید به محل بحثهای انقلابی و بررسی مشكلاتی كه برای مسلمین وجود داشت. آنها همان پولهایی را كه قبلاً جمعآوری میكردند كه خرج بدهند و اطعام نمایند، صرف خرید اسلحه برای جنگ با ائمهالكفر كردند.» [5] بررسی نقش تشكلهای مذهبی وابسته به روحانیت از جمله جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی از حوصله این گفتار بیرون است. اشاره ما در این گفتار به پیدایش قشر نوظهوری از دینداران است كه بعدها با عناوینی چون روشنفكران مذهبی، نوگرایان دینی و ... خوانده شدند. روشنفكران مذهبی عمدتاً از درون نظام غیردینی سلسله پهلوی برآمدند و بر كنار از آموزشهای مستقیم حوزوی، در گسترش اندیشه نوینی از اسلام كه خود یكی از اسباب فروپاشی رژیم پهلوی شد، نقشی به سزا به عهده گرفتند. منظور از حركت نوین اسلامی و روشنفكران مذهبی، حركتی است كه از اواخر سلطنت ناصرالدین شاه در اندیشه برخی دینداران برای مقابله با تهاجم و تفوق اروپا شكفته شد و در روزگار اختناق رضاشاهی دوران شكفتگی و نوجوانی خود را طی كرد و در سالهای حكومت شاه مخلوع با تأسیس حسینیه ارشاد و شروع سخنرانیهای دكتر علی شریعتی به بار نشست و به انقلاب پیوست. جنبش نوین اسلامی و تكاپوی روشنفكران مذهبی هرچند اساساً درزمینه اندیشه دینی بود،اما آثارعمیقی درزندگی سیاسی و اجتماعی جوانان تحصیلكرده برجای گذاشت و رابطه دین و زندگی اجتماعی را دستكم در نزد آنان بهبود بخشید. خاستگاه روشنفكران دینی، مدارس اواخر دوران قاجاریه و اوایل حكومت رضاشاه بود كه پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، بدانجا بال گشود و مأوا گرفت. در بررسی زمینههای پیدایش جنبش نوین اسلامی و شكلگیری نسل نوظهور روشنفكران مذهبی، در اینجا باید از دو تن نام برد: یكی میرزا ابوالحسن فروغی و دیگر رضاقلی شریعت سنگلجی. ابوالحسن فروغی (1338ـ1263)، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامهنگار و استاد دانشكده معقول و منقول در تهران به دنیا آمد. پدرش از رجال و دانشمندان دوره ناصری بود. وی علوم مقدماتی را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه دارالفنون و آلیانس به پایان برد و زبان فرانسه را به خوبی آموخت. سپس به فرانسه رفت و پس از بازگشت به ایران، معلم دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی شد. در دارالمعلمین كه ریاست آن را به عهده داشت به جز تدریس تاریخ و جغرافیا و علوم طبیعی به تفسیر قرآن بر مبنای علمی كه بیشتر نتیجه دریافتهای خودش بود، مشغول شد. مجله اصول تعلیمات و مجله تربیت را انتشار داد و به عضویت فرهنگستان درآمد. فروغی چهار بار به اروپا رفت كه مرتبه آخر با عنوان نمایندگی ایران در سوئیس رهسپار آنجا شد.[6] وی تأثیر فراوانی بر مهدی بازرگان، پدر روشنفكری مذهبی ایران بر جای گذاشت. بازرگان، خود به این تأثیر اذعان داشت و به شاگردی فروغی افتخار میكرد.[7] وی درباره درس تفسیر فروغی گفته است: در كلاس چهارم متوسطه برای اولین بار با تفسیر قرآن آشنا شدم كه ابتكار مرحوم میرزا ابوالحسن خان فروغی بود. چیزی كه تازگی داشت و جلبنظر میكرد این بود كه مرحوم فروغی، علاوه بر ترجمه و تفسیر ساده قرآن به تفهیم آیات و اثبات یا ارائه حقیقت و حقانیت آنها بر مبنای نظریات علمی و تاریخی و اجتماعی میپرداخت.[8] شریعت سنگلجی (1322ـ 1271) در خانوادهای روحانی، در تهران زاده شد. پدرش، حاج شیخ حسن سنگلجی و جدش حاج رضاقلی از علمای عصر خود بودند. شریعت در جوانی مقدمات علوم را به پایان رساند و سپس به تحصیل فقه در محضر حاج شیخ عبدالنبی مجتهد نوری پرداخت. در حكمت از میرزا حسن كرمانشاهی بهره گرفت و در عرفان از میرزا هاشم اشكوری. در سال 1297، با برادرش، آقا محمد رهسپار نجف اشرف شد و پس از چهار سال در 1301، به تهران بازگشت. در بدو ورود به تهران مجلس درس و خطابه خود را توسعه داد و رفته رفته مسجد كوچك سنگلج كه محل اجتماع جوانان شده بود، عنوان دارالتبلیغ اسلامی به خود گرفت و چون گنجایش كافی نداشت به صورت تالار بزرگی درآمد و بعداً در اثر ویران شدن سنگلج، دارالتبلیغ به محلی واقع در خیابان فرهنگ منتقل شد.[9] شریعت توحید را اساس دین میدانست و هرچیزی را كه مغایر با توحید و آلوده به شرك و خرافه و خلاف عقل میدانست، نادرست و محكوم میكرد. لهذا بسیاری از عقاید را نادرست و افسانه و بدعت میخواند و پارهای از اخبار و احادیث را كه برخی از اعتقادات عموم مردم براساس آنها بنا شده بود دروغ میپنداشت و خشم مخالفانش را بر میانگیخت.[10] شریعت مدعی بود: سالها در علوم اسلامی مطالعاتی عمیق كرده و در تفسیر و حدیث و كلام و فلسفه و فقه و اصول و تاریخ به اندازه طاقت بشری خود تحری و اجتهاد كرده و در ملل و نحل مطالعه كامل نموده است و سرانجام هدایت به قرآن شد و به تحقیق در دین حنیف پرداخت و به اندازه استعداد خود تمیز بین حق و باطل را داد و بارهای شرك و اوهام را فروریخت و سلاسل خرافات و اغلال اباطیل را پاره نمود و از سرچشمه قرآن سیراب شد و به نورش هدایت یافت.[11] در این دوران او چون به زعم خود متوجه شد: «در دین خرافاتی پیدا شده است و به قرآن اباطیل و موهوماتی نسبت میدهند و در جامعه ایران به جای دین اسلام از ادیان باطله و خرافات امم خالیه اصولی و احكامی جایگزین شده كه میان اسلام و خرافات تفاوتی داده نمیشود و هزار گونه شركت و بتپرستی به اسم دین توحید رونق پیدا كرده و هزار قسم بدعت و خرافه به نام سنت پیغمبر رایج شده است بنا به امر رسول اكرم(ص) كه فرمود: “اذا ظهرت البدع فیالدین فللعالم ان یظهر علمه والا فعلیه لعنه الله” برخود لازم دانست كه معلومات خود را به مسلمانان عرضه كند و از ملامتِ ملامتكنندگان نهراسد.» [12] شریعت مدعی بود كه در بیان عقاید و آرای خود بر قرآن تكیه دارد و همواره به قرآن استناد میكرد. او معتقد بود در كتاب خدا آیهای كه خلایق از فهم آن عاجز باشند یافت نمیشود و تمامی آن قابل تدبر و فهم است.[13] مهمترین نكتهای كه از آرا و عقاید شریعت سنگلجی در تحكیم پایههای نوگرایی دینی و راه و روش روشنفكران مذهبی میتواند مؤثر واقع شده باشد، همان طور كه در میرزا ابوالحسن خان فروغی نیز مشهود بود، همین ادعای رجوع مستقیم به قرآن و تدبر و تفكر در آن بوده است. به طور كلی چنانكه پس از این اشاره خواهیم كرد، اصلیترین ویژگی روشنفكران مذهبی، بازگشت به قرآن بوده است. جنبش نوگرایی دینی در دهه 1320 و در سالهای پس از آن مجال بیشتری یافت تا به تكاپوی خود در عرصه اندیشه دینی ادامه دهد. از این رو تجددطلبی اسلامی رونق گرفت و ادبیات دینی نوینی به ظهور رسید كه نظریات روشنفكران مذهبی و برخی از روحانیون سنتشكن درخصوص مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از طریق آن ارائه میگردید. شیخ محمد خالصی (1343ـ1266) فرزند حاج شیخ محمدمهدی خالصی به سبب فعالیتهای سیاسی، بارها به زندان افتاد و از شهری به شهر دیگر تبعید شد. خالصیزاده در بنیانگذاری تشكلهای مذهبی نقش داشت. وی برای دستیابی به اهداف خود افزون بر تشكلهای مذهبی از احزاب سیاسی نیز بهره میگرفت. او در عین حال كه از چندین محفل مذهبی برای تبلیغات خود در بین مردم استفاده میكرد،[14] از مطبوعات نیز غافل نبود، چنانكه نشریاتی مانند آئین اسلام و دنیای اسلام را تقویت میكرد[15] و معمولاً با ارباب جراید مراوده و دوستی داشت. شیخ محمد خالصی با آنكه فقیه و مجتهد بود، اما نه تنها قبول عام و مرجعیت تام و تمام نیافت، بلكه به گفته خودش «جمیع بندگان خدا با وی به محاربه برخاستند.» زیرا صرفنظر از دشمنان دین گروهی با او به مخالفت برخاستند كه به ادعای وی «دین را نشناخته بودند و به چیزهایی ایمان داشتند كه خداوند به پیغمبرش نفرستاده بود.»[16] حیدرعلی قلمداران، مترجم كتابهای خالصی به فارسی نیز علت مخالفت با وی و دست نیافتنش به مقام مرجعیت را در آرا و فتاوای بدیع و غیرمعمول او میداند[17] كه بیشترین آنها در كتاب مهمش به نام احیاءالشریعه فی مذهب الشیعه مضبوط است. خالصیزاده از جمله عالمانی بود كه بر لزوم تشكیل حكومت اسلامی پای میفشرد و معتقد بود، پس از غیبت امام زمان(عج) كسی شایستگی حكومت بر مردم را دارد كه به جز داشتن ملكه تقوا و عدالت «عارفترین مردم به احكام اسلام باشد و بتواند آنچه را خدا از قوانین و احكام تشریع فرموده از همه بهتر برپا دارد و مردم را از آنچه خدا نهی فرموده از همه بهتر جلوگیری كند. البته بر چنین حاكمی واجب است كه در امور، برخلاف مسلمین بر امری مستبد و خودسر نباشد، بلكه از باب تأسی به پیغمبر بزرگوار با مسلمانان مشورت نماید. »[18] خالصیزاده با تأیید دستاوردهای بشری در حوزه زندگی اجتماعی، در نهایت آن را با دین پیوند میزند. اگر چه پارهای از آرا و نظریات شخالصیزاده مورد قبول عموم مردم قرار نگرفت، اما عناصر فراوانی در خود داشت كه روشنفكران مذهبی دهه 1330، از آن بهرهها بردند و مبانی نوگرایی دینی را تقویت كردند. كانون اسلام از نخستین تشكلهای نوگرایی بود كه در سال 1321، فعالیت خود را آغاز كرد. كانون اسلام در آن ایام به منظور تبلیغات اسلامی و امور خیریه تأسیس شده بود و در جلسات آن، آیتالله طالقانی با شیوهای نو برای دانشجویان و روشنفكران مذهبی تفسیر میگفت. در همین كانون بود كه مهندس بازرگان با ارائه مقاله «مذهب در اروپا» فعالیت منظم خود را در زمینههای مذهبی و اجتماعی آغاز كرد و با سیدمحمود طالقانی آشنا شد. در همان اوان به ابتكار معلمان متدین و روشنفكر فعالیتهای اجتماعی ـ دینی در مدارس شروع شد و از جمله در دبیرستان دارالفنون، به ابتكار سید كمالالدین نوربخش، دبیر فقه و فلسفه كلاس فوقالعادهای به منظور بحث درباره مسائل مذهبی و اصول عقاید تشكیل شد. چندی بعد نیز انجمن اسلامی جوانان امیركبیر تشكیل گردید و محلی برای نماز خواندن اختصاص یافت و جلسات سخنرانی نیز بر پا شد و افرادی مانند راشد، نوربخش و ابنالدین در انجمن، سخنرانی كردند. نظیر این انجمن اسلامی در چند دبیرستان دیگر تشكیل شد و سپس در دانشگاه تهران انجمنی به نام انجمن دانشجویان ایجاد گردید. انجمن اسلامی دانشجویان این انجمن در سال 1321، در دانشكده پزشكی تأسیس شد. مرامنامه انجمن در چهار ماده به شرح زیر نوشته شده بود: 1- اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام؛ 2- كوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان، مخصوصاً جوانان روشنفكر؛ 3- انتشار حقایق اسلامی به وسیله ایجاد مؤسسات تبلیغاتی و نشر مطبوعات؛ 4- مبارزه با خرافات. انجمن از استادان، نویسندگان و وعاظ، دعوت به سخنرانی میكرد. افرادی مانند سیدمحمود طالقانی، مهندس بازرگان، دكتر سحابی، حسینعلی راشد، حبیبالله آموزگار، دكتر شفق، دكتر عمید، دكتر آذر و صدر بلاغی، از جمله سخنرانان انجمن اسلامی دانشجویان بودند. تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان با استقبال وسیع دانشجویان روبرو شد و پس از مدت كوتاهی در تمام دانشكدههای دانشگاه تهران و سپس در دیگر دانشگاهها و مدارس عالی، انجمن اسلامی تأسیس گردید. همزمان در آمریكا و پارهای از كشورهای اروپا، شعبه و دامنه پیدا كرد. پس از آن كه دانشجویان عضو انجمن فارغالتحصیل شدند و پزشك و معلم و مهندس و ... گردیدند، انجمنهای اسلامی مهندسین، پزشكان، معلمین و غیره را تأسیس كردند. به طوری كه سالهای بعد، یعنی در دوران نهضت ملی شدن نفت و در سالهای پس از كودتا، تا انقلاب اسلامی این شبكه بزرگ به صورت یك نیروی ملی ـ مذهبی درآمد و در مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری نقش بزرگی را ایفا كرد.[19] انجمن تبلیغات اسلامی این انجمن را عطاءالله شهابپور در سال 1321، بنیاد نهاد. هدف شهابپور تبلیغ دین اسلام و اشاعه توحید و تعمیم اخلاق اسلامی در ایران و سایر كشورهای جهان و پیراستن دین از خرافات و پیرایهها و آگاه كردن جوانان و تحصیلكردههای امروزی به حقایق دین و فهماندن فواید دین برای سعادت جامعه و اهمیت دینداری برای زندگی فردی و اجتماعی و نشان دادن حقایق اسلام به زبان روز و طبق آخرین كشفیات علمی دنیا بوده است.[20] دكتر شهابپور و انجمن تبلیغات اسلامی در دهه 30 و 40 همچنان فعالیت داشت و كتابهای زیادی در مسایل دینی و اجتماعی منتشر كرد و نشریه نور دانش را انتشار میداد. نور دانش مجلهای بود دینی كه در هر ماه، دو شماره از آن منتشر میشد. این مجله به سردبیری محمدصادق شكور، طی سالهای 1332ـ1326، در تهران منتشر گردید. در نوشتههای شهابپور كوشش میشد، دین و احكام اسلامی با زبانی علمی و خردپذیر توجیه و تفسیر شود. نهضت خداپرستان سوسیالیست هسته مركزی نهضت خداپرستان سوسیالیست در انجمن اسلامی جوانان امیركبیر شكل گرفت. این نهضت هنگامی نضج گرفت كه یكی از مهمترین نیروهای مخالف رژیم پهلوی، یعنی حزب توده، به شدت در زمینههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فعالیت میكرد. حزب توده بهرغم وابستگیاش به اتحاد شوروی و اعتقادات مادی و كمونیستیاش توانسته بود با تبلیغ و ترویج سوسیالیسم بر پایه ماتریالیسم اغلب نیروهای هوادار عدالت اجتماعی را به سوی خود جلب كند. محمد نخشب بنیانگذار نهضت خداپرستان سوسیالیست اوضاع آن ایام را توصیف كرده است: بدبختی ما یكی دو تا نیست، اختلاف عقیده و تشتت افكار به قدری زیاد است كه انسان نمیداند با چه كسی سخن بگوید و به چه كسی جواب دهد. در همان هنگام كه جمعی در محضر دعانویس جمع شدهاند و برای درمان دردهای خود به او پناه بردهاند، عدهای نیز سر خود را تراشیدهاند و به نام عزاداری قمه میزنند و عده دیگری اصولاً منكر خدا شده در اصالت ماده بحث میكنند.[21] محمد نخشب بین دین موجود و سنت متداول با دین اصلی و اولیه تفاوت قایل میشود و میگوید: دین سوسیالیسم، وحشیترین و عقبافتادهترین ملل دنیا را به اوج عظمت و ترقی رساند و مردم سیزده قرن پیش را از عدالت اجتماعی و صلح و صفا بهرهمند ساخت. این دین (اسلام) سازمان طبقاتی را زیر و رو كرد و جامعهای بدون طبقات به وجود آورد، به طوری كه اول شخص مملكت با پستترین افراد كشور در یك سطح زندگی میكرد. اما این دین اكنون حربه استعمار و سنگر سرمایهداری و مایه خفت و ذلت ما گردیده است. آن دین سوسیالیست موجد عظمت و پیشرفت و ترقی بود و این دین وسیله انحطاط و عقب ماندگی و تن دادن به حكومت ظالمانه.[22] سوسیالیسم نخشب بر پایه توحید استوار بود و نه اصول مادی. او تحقق سوسیالیسم را بر پایه خداپرستی میدانست و سوسیالیستهای ماتریالیست را نقد میكرد. نهضت خداپرستان سوسیالیست، تأثیری زیاد بر روشنفكری مذهبی پس از خود به جای گذاشت و عنصر عدالت اجتماعی را وارد گفتمان نوگرایی دینی در دو دهه 40 و 50 نمود. این تأثیر تا آنجا بود كه دكتر علی شریعتی كتاب جودهالسعاد را با نام ابوذر، خداپرست سوسیالیست ترجمه كرد و نشر داد و سوسیالیسم را بزرگترین كشف انسان جدید به شمار آورد[23] و آن را یك فلسفه زندگی دانست.[24] محمد نخشب در سال 1332 به زندان افتاد، سپس عازم آمریكا شد، مدتی در سازمان ملل كار كرد و همزمان با دریافت درجه دكترا در رشته مدیریت دولتی از دانشگاه نیویورك، مسئولیت نمایندگی جبهه ملی سوم در كنفدراسیون دانشجویان ایرانی شاخه آمریكا را بر عهده گرفت. نخشب در میانه دهه 1340، كنفدراسیون را ترك كرد و به تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان همت گماشت و مدتی نیز برای مجاهد، ارگان نهضت آزادی در خارج از كشور، مقاله نوشت. او كه بیشتر سالهای زندگی خود را در راه جنبشهای تندرو سیاسی سپری كرده بود، در آستانه انقلاب اسلامی در نیویورك درگذشت.[25] كانون نشر حقایق اسلامی كانون نشر را محمدتقی شریعتی (1366 ـ 1286) در سال 1320 در مشهد بنیاد نهاد و از سال 1323، به طور رسمی با عنوان كانون نشر حقایق اسلامی اعلام موجودیت كرد. گرداننده و سخنران اصلی كانون، شخص محمدتقی شریعتی بود كه پیش از آن در زیعلما و كسوت روحانیون به سر میبرد. برنامه اصلی كانون مبارزه با تبلیغات ماركسیستی حزب توده بود و تلاش میكرد برداشت و تفسیر نوینی از اسلام ارائه دهد. بسیاری از فعالان جنبش نوگرایی مذهبی خراسان از جمله دست پروردگان محمدتقی شریعتی بودند. كانون گرچه فقط در زمینه فكری و فرهنگی فعالیت میكرد، اما به تدریج به صورت جریان مذهبی ـ سیاسی به فعالیت خود ادامه داد و در نهضت ملی شدن نفت، تا حدودی نقش رهبری نهضت ملی را در مشهد به عهده گرفت.[26] پا به پای جریان روشنفكری مذهبی، جریان دیگری متشكل از برخی روحانیانی كه بیشتر هم خود را به اندیشه احیای فكر دینی و بازگشت به قرآن معطوف كرده بودند شكل گرفت و در آن مسیر گام برداشت. نمونه بارز این جریان را میتوان در حوزه درس علامه سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان مشاهده كرد. حوزه درس علامه از اواخر دهه 1320، آغاز شد و نتایج آن در دهه بعد آشكار گردید، برخی از تربیت یافتگان مكتب فلسفی علامه طباطبایی مانند شهید آیتالله سید محمدحسینی بهشتی، كارهایی را به انجام رساندند كه در حوزه نوگرایی دینی مهم و اثرگذار بود. در این میان شهید آیتالله مرتضی مطهری با همكاری و همفكری برخی از روشنفكران مذهبی جلسات انجمن ماهانه دینی را بنیانگذاری كرد كه از سال 1339 آغاز شد و تا سال 1341، ادامه یافت. نخستین سخنرانی این انجمن ماهانه دینی زیر عنوان تقوا در اول مهر 1339، توسط استاد مرتضی مطهری ایراد شد. استاد مطهری در مقدمه كوتاهی كه در 28 مهر همان سال بر جزوه تقوا نوشته توضیح داده است: شاید بدوا چنین تصور شود كه منظور از نشر این سخنرانی و سایر سخنرانیهای این جلسه، این است كه به اصطلاح فایدهاش عام شود. البته منتهای آرزو همین است كه این سخنرانیها مفید فایدهای باشد و آن فایده عمومیت پیدا كند. اما منظور اصلی و ـ لااقل تنها منظور اصلی ـ این نیست. منظور اصلی اصلاح و تكمیل همین كاری است كه پیش گرفته شده. در امسال و سال گذشته در ایام سوگواری چندین سخنرانی ایراد شد كه از بعضی جهات تازگی داشت و برای طبقه تحصیل كرده بالخصوص جالب بود. زیرا سخنران قبلاً موضوع سخنرانی خویش را به وسیله كارت یا روزنامه به اطلاع شنوندگان رسانده بود، شنوندگان میدانستند كه چه موضوع بالخصوصی را گوش میكنند و آماده شنیدن همان موضوع بودند، گوینده نیز موظف بود كه درباره موضوعی كه سخن میگوید و فیالمثل آن موضوع اخلاقی یا اجتماعی یا تاریخی یا اعتقادی و یا دارای چند جنبه است نه تنها مستدل و متكی به مدرك سخن بگوید، بلكه در هر موضوعی در حدود امكان به همه مدارك آن توجه داشته باشد... آن سخنرانیها عدهای را تشویق كرد كه هر ماه یك بار موجبات تشكیل یك همچو جلسهای را فراهم كنند و به علاوه قبل از تشكیل هر جلسه ـ اگر شرایط مادی مساعد بود ـ متن سخنرانی جلسه قبل را منتشر كنند تا در معرض نقادی اهل فضل قرار گیرد...[27] گزارشگر ساواك نیز درباره همین جلسه گزارش داده بود: ساعت 30/7 بعد از ظهر دیروز جمعه به آدرس فوق مراجعه شد، تعداد جمعیت به دویست و پنجاه نفر میرسید. در میان جمعیت مهندس مهدی بازرگان، دكتر یدالله سحابی، دكتر شمسالدین جزایری و از علما آقای حاج میرزا خلیل كمرهای، حاج سید صدرالدین جزایری، شیخ مهدی شریعتمدار، شیخ [محمد ابراهیم] آیتی بیرجندی و شیخ فرهنگ نخعی آمده بودند. به طوری كه شنیده شد سابقاً این جلسات سخنرانی ماهیانه بوده است، ولی مدت یك سال و نیم تعطیل بوده است. در دهه آخر صفر، عدهای از بازاریها از آقای سید محمود طالقانی و شیخ مرتضی مطهری برای یك دهه روضه دعوت كرده بودند. بعد از روضه تصمیم میگیرند برنامه سخنرانی ماهیانه را ترتیب بدهند. البته نمیتوان منكر این موضوع شد كه جامعه مهندسین اسلامی و جامعه معلمین اسلامی و جامعه دانشجویان اسلامی و افرادی كه در مسجد هدایت جمع میشوند در این جا شركت ندارند و این جمعیت را از تراوشات فكری مهندس بازرگان، مهندس حسیبی و دكتر سحابی [باید] دانست...[28] در این جلسات طی سه سال به جز استاد مطهری با شش سخنرانی و محمدابراهیم آیتی با چهار سخنرانی افرادی مانند دكتر سید محمد بهشتی و علی گلزاده غفوری هر یك با سه سخنرانی و سید مرتضی جزایری، حاج میرزا خلیل كمرهای، سید مرتضی شبستری، سید محمود طالقانی، حسین مزینی هر یك با دو سخنرانی و سید محمدباقر سبزواری، سید موسی صدر، محمدتقی جعفری و سید محمد فرزان هر یك با یك سخنرانی، حضور داشتند و سخنرانی كردند. افزون بر این جریان فكری و فرهنگی كه صبغه روشنفكری مذهبی آن از محتوای سخنرانیها نمایان است، گروه اندكی از روحانیان كه نه در جمع روحانیون مبارز و متأثر از نهضت امام خمینی(ره) و نه وابسته به نحلههای فكری حوزه قم بودند به فعالیتهای فرهنگی مستقلی دست زدند و به مبارزه با الحاد و خنثی كردن تبلیغات میسیون مذاهب دیگر پرداختند. آیتالله یحیی نوری معروف به علامه نوری یكی از عالمانی است كه مستقل از دو جریان نام برده شده از اواخر دهه 1330، ضمن اشتغال به كارهای علمی و تدریس در حوزه و دانشگاه به تشكیل مجامع تحقیقی اسلامی و نشر و توسعه اسلام در سطح جهان همت گماشت و رساله و كتابهای فراوانی «در بیان مواضع اسلام در جهان امروز و طرح آن به عنوان یك سیستم كامل راه زندگی»[29] تألیف كرد و در اختیار عموم قرار داد. وی همچنین موفق شد شمار زیادی از پیروان ادیان دیگر را به اسلام متمایل و مسلمان كند.[30] نهضت نوگرایی دینی و روشنفكری مذهبی اصول ثابت و مسلمی نداشته است كه در كتاب یا نوشته خاصی فراهم آمده باشد، بلكه برای شناخت چگونگی آن باید نوشتهها و گفتههای پیشوایانش به ویژه مهندس مهدی بازرگان و دكتر علی شریعتی را به طور جداگانه بررسی كرد و نقش آنها را در فروپاشی نظام پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی تبیین نمود. با وجود این اصولی مانند، بازگشت به قرآن، خردگرایی، اجتهاد مستمر، عدالت اجتماعی، خرافهزدایی، نفی تقلید كوركورانه و تكیه بر توحید، كمابیش در آرای همه روشنفكران مذهبی دیده میشود. در اینجا فقط به بازگو كردن برخی از ویژگیها و مختصات حركت نوین مذهبی از زبان مهندس بازرگان اكتفا میكنیم. 1- خالی بودن از تعصب و تظاهر و تملق و برخورداری از استقلال و آزادگی: حركت نوین دینی به عقاید خرافی و اوهام و افكار نفوذی وابستگی نداشته، بلكه سعی میكند به اصل و ریشه بپردازد و آزادانه نقادی و بررسی نماید. 2- وارستگی و استغنا از روحانیت: روشنفكران مذهبی، خودِ دین را با مبانی و مشخصات مربوطه و مؤمنین یا پیروان آن را به لحاظ اصولی و اجتماعی به رسمیت میشناسد و پیجویی میكند، اما خود را مقید به تبعیت از روحانیت و محتاج به رهبری غیرخدا و رسول ندانسته، اصالت و حق حاكمیت برای كسی نمیشناسد، مگر آنجا كه شناخت طبقاتی و نظریات یا تأثیرهای مقامات روحانی مطرح باشد. بدین ترتیب تجزیه و تحلیل عقاید و افكار و احكام رایج برای تصفیه دین از اضافات و انحرافات و خرافات، مهمترین برنامه اندیشمندان دینی را در راه رسیدن به دین خالص اصیل تشكیل میدهد. اندیشه دینی و روشنفكران آزاد اندیش نه تنها مستقل از تقلید و تابعیت اشخاص و مقامات فكر میكنند، بلكه به بررسی آرا و نتایج اعمال داعیان رهبری و انتقاد از آنها نیز میپردازند، تا هم تفكیك صحیح از سقیم انجام شود و هم تكلیف خود و مؤمنین را بدانند. 3- بازنگری خود و بازگشت به خویشتنِ خویش: یكی از ارمغانهای تمدن و فرهنگ صادراتی مغرب زمین در همه زمینهها و از جمله در دین و دینداری، بازنگری و انتقاد از خود بوده كه باعث روشنفكری و تحرك شده است و دیگری بازگشت به خویشتن خویش كه ما از هر دوی آنها غافل بودهایم. زبدگان و زندگان ملل مشرق زمین در تلاش و تجربههایی كه برای رهایی از استعمار و استیلای خارجی انجام دادهاند به این نتیجه رسیدند كه یگانه راه حل و چاره، مسئول شناختن و مؤثر و مقصر دانستن خودمان است و نیز رو آوردن و به كار انداختن سرمایههای ذاتی و استعدادهای ملی ِخدادادی. 4- بازگشت به قرآن: انعكاس بازگشت به خویشتن ِخویش در زمینه دین و مذهب، بازگشت به قرآن است كه فكر میكنم كه عنوان كننده اول آن اقبال لاهوری یا سید جمال بوده باشد. مرحوم طالقانی و بنده [بازرگان] نیز آن را محور و مقصد تفسیرهای قرآن و نظریات دینی خود قرار داده بودیم. به نظر میآید عنایت به این عنوان در بین مسلمانان از یك طرف معلول حملات فراوان و هجوم ایرادها و اشكالات تردیدانگیزی بوده باشد كه از خارج و داخل بر عقاید و افكار دینی و آداب و مراسم مذهبی ما وارد میگردید و از طرف دیگر معلول ظهور نظریات فلسفی و ایدئولوژیهای اجتماعی ـ سیاسی در اروپا كه در مجموع آشفتگی و آشوب در ایمان و اهداف مسلمانان به وجود میآورد و چون منطق مبلغین و علمای دین نمیتوانست جوابگو و اقناع كننده درسخواندهها باشد و روایات و اخبار ارائه شده نیز بسیار مغشوش و خود موجد ابهام و اشكال بوده، یگانه راهحلی كه در برابر تزلزلهای فكری زمان و فتنههای ایمان به نظر دینداران اندیشمند میآمد، رفتن به سرچشمه دین و نوشیدن از جام زلال قرآن بود.[31]
پینوشتها:
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی |