محمدتقی تقیپور «تشیع، مقاومت و انقلاب» عنوان یك كنفرانس بینالمللی بود كه در آذر ماه سال 1363 ش/ دسامبر 1984م، در مركز مطالعات استراتژیك دایانِ دانشگاه تل آویو برگزار شد. یكی از تئوریسینهای صهیونی بانی این كنفرانس، در مقاله خود تصریح و تأكید كرد: اگر كسی قصد دارد انقلاب ایران را بفهمد، باید درباره [امام] خمینی به عنوان بخشی از یك حركت تاریخی بزرگتر و گستردهتر مطالعه كند.[ 1] استراتژیست دیگر اسرائیلی نیز نهضت امام را ملهم از فرهنگ عاشورا و حماسه كربلا قلمداد كرد و افزود:نمونه بارز حركت [امام] خمینی پیوند مراسم سالیانه عاشورا یا همان حادثه كربلا با سیاست بود … امام حسین شهید، و مخالف جبار او، یزید، به مظاهر مبارزه همیشگی میان رستگاری و ظلم مبدل شدند. در مراسم عاشورای سال 1987 (1357) بسیج تودهها از سوی [امام] خمینی با ابعاد بیسابقهای جای مراسم سنتی عاشورا را گرفت و اسطوره [امام] حسین[(ع)] در كربلا، الهام بخش انقلاب شد.[2] ... تأكید بر شهادت در عقیده [امام] خمینی نشان میدهد كه شهادت نقش ویژهای در تشیع ایفا میكند ... در تشیع موضوع شهادت حسین … محوری است.[ 3] مقدمه امام خمینی(ره) از همان آغاز دوران علنی شدن نهضت اسلامی، در سال 1341 ش، طی سخنانی، فلسفه قیام خویش را چنین تبیین فرمود: حالا كه خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر یهود است.[ 4] آقایان بدانند كه خطر امروز بر اسلام كمتر از خطر بنی امیه نیست.[ 5] قرآن كریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستها ست.[ 6] افشای نقشههای پنهان و خزنده یهود، آن هم در زمان اوج قدرت این قوم در ایران، نشانگر بینش عمیق، همت بلند و روح بزرگ امام راحل بود. حضور یهودیها و ایادی آنها در رأس دستگاه سلطنت و مراكز مهم تصمیمگیری و سیاستگذاری، ایران را به پایگاه صهیونیستها تبدیل كرده بود. سیطره یهودیها در كشور و متابعت بیچون و چرای دولتمداران و صاحبان مقام و منصب از اشخاص و كانونهای ذینفوذ صهیونی به گونهای بود كه حضرت امام، حتی شخص محمدرضا پهلوی را در زمره عمال و مأموران اسرائیل قرار میداد: اینجانب كراراً خطر اسرائیل و عمال آن را – كه در رأس آنها شاه ایران است – گوشزد كردهام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نكنند، روی خوش نمیبینند و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید.[ 7] استراتژی خزنده و رازآلود صهیونیستها مبنی بر استقرار سلطنت یهودی از جمله اسرار ناگفته و پنهان تاریخ معاصر ایران است كه شاید اولین بار از سوی حضرت امام افشا شد: اینها (عمال اسرائیل) آنهایی بودند كه در «شمیران» توطئه كردند «ناصرالدین شاه قاجار» را بكشند و مملكت ایران را قبضه كنند.[ 8] در دو روز پیش از این، سه روزه پیش از این، در شانزدهم شهریور [1343] در تهران، «دروازه دولت» یك بساطی یهودیها درست كردند: چهارصد، پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شدهاند و غایت حرفشان این بوده است [...] مجد مال یهود است. یهود برگزیده خداست. ما [یهودیها] ملتی هستیم كه باید حكومت بكنیم [...] اینها نطقهایشان بوده است. آقایان در مرئی و منظر این دولت ما، این جمعیت [یهودی] میآیند آنجا و آن حرفها را می زنند.[ 9] آزادی عمل یهودیها و ایادی آنها در داخل و تلاش آشكار و پنهان این جماعت برای افزایش و گسترش سلطه خود بر اهرمهای قدرت در كشور، با وجود برخورداری از امتیازات ویژه در همه شؤون، به صورت یك معما و راز در میان مردم باقی بود. اما حضرت امام كه مركز جهانی توطئه و فتنه را كاملاً شناخته و هدف قرار داده بود، پس از عتابهای مكرر، با قدرت و صلابت تمام خطاب به شاه و صاحبان منصبهای درجه اول كشور فرمود: آقا مگر شما یهودید، مگر مملكت ما مملكت یهود است؟ [10] امام، با علم و آگاهی كامل نسبت به پیامدها و عواقب مبارزات ضد صهیونی و هشدارهای حكیمانه درباره خطر روزافزون یهود، از آنجا كه به حقّانیت مبارزهاش یقین كامل داشت، لحظهای از حركت پیامبر گونهاش باز نایستاد و هرگونه حادثه و خطری را به جان خرید. به طوری كه فرمود: اینجانب این مطلب را به صراحت گفتم. بگذار عمال اسرائیل به زندگی من خاتمه دهند.[11] من برای چند روز زندگی با عار و ننگ ارزشی قائل نیستم .[ 12] رهنمودها و هشدارهای حكیمانه و تكان دهنده امام نسبت به خطر فراگیر و فزاینده یهود در آن دوران سیاه استبداد و اختناق، در زمره معتبرترین اسناد و مدارك تاریخی است. این گنجینه گرانبها آیههای حماسه بزرگمردی است كه با الهام از فرهنگ عاشورا پرچم مبارزه به دست گرفت و سرانجام پایگاه صهیونیسم را در این سرزمین برچید و طومار صهیونیان را در هم پیچید. جریانها و عناصر صهیونی سنجش و تعیین گستره و عمق حضور و نفوذ صهیونیسم در عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی ایران عصر پهلوی، بدون مطالعه و شناسایی كانونها، محافل، جریانها و عناصر گوناگون وابسته و یا مرتبط با صهیونیستها، میسور نیست. با اذعان بر این واقعیت كه سازمان فراماسونری بخشی از پیكره تشكیلات جهانی صهیونیسم است، نمیتوان نقش و عملكرد فراماسونها و لژهای فراماسونری در ایران معاصر را نادیده گرفت. حضور و فعالیت دهها لژ و هزاران فراماسون ذینفوذ و فعال در عرصههای گوناگون كشور، تماماً اهرمهایی بودند كه حلقههای وابستگی ایران شاهنشاهی را به صهیونیسم محكمتر میكردند. تشكیلات عریض و طویل بهائیت به عنوان یك فرقه و جریان كاملا ساخته و پرورده صهیونیسم جهانی، با تمام اعضا و عناصر آن، حلقه دیگری بود كه ایران عصر پهلوی را به كانون قدرت صهیونیسم گره زده و متصل كرده بود. بر این اساس، همسویی عملكرد هزاران بهایی برخوردار از مقام و منصب كلیدی در كشور، با منافع جهانی صهیونیسم به هیچ وجه قابل كتمان و اغماض نیست. این واقعیت را نباید نادیده گرفت كه حداقل از صدر مشروطیت تا سقوط سلطنت پهلوی، یعنی حدود سه ربع قرن، در رأس همه كابینههای دولت، عناصر ماسونی قرار داشتند. به علاوه، بسیاری از وزیران و معاونان آنها و نیز مقامات و مسؤولان دیگر دولتی، افتخار عضویت در لژهای ماسونی را یدك میكشیدند. در میان مقامات و صاحبمنصبان درجه اول كشور عناصر بهایی و ماسونی یهودیتبار نیز فراوان یافت میشدند كه كمتر كسی از اسرار وابستگی و درون گروهی آنها اطلاع و آگاهی داشت. مئیر عزری، نماینده و سفیر غیر رسمی اسرائیل در زمان پهلوی، طی مدت هفده سال مأموریت خود در ایران با بسیاری از سران و مقامات بلندپایه آن دوران روابط بسیار نزدیك و صمیمی برقرار كرده بود. او در «یادنامه»ای كه چند سال پیش منتشر شده، با افتخار به چگونگی آشنایی خود با شماری از اشخاص سرشناس و عالیمقام كشور اشاره نموده است. عزری، از این كه توانسته از نهانخانه اسرار خصوصی و خانوادگی بعضی دولتمردان و قدرتمداران ایران آن دوره اطلاعات منحصر به فردی كسب كند، با غرور یاد كرده است. به اعتراف مئیر عزری، پارهای از اشخاص متنفذ و صاحبمنصب، بهایی و یهودیتبار بودند، لیكن به شدت سعی در كتمان این راز داشتند. آنها در نشستهای خصوصی و گفت وگوهای محرمانه با شخص مهیر عزری، با افتخار از كیش نیاكان خود یاد میكردند. برای مثال، او از نحوه آشنایی خود با علی اصغر حكمت، وزیر امور خارجه وقت پرده بر میدارد و مینویسد: قبل از معارفه، حاجعلی كیا به من گفت كه او از خود شماست و من پس از چندی دانستم خانواده حكمت خاخام و از سرشناسان یهود بودند كه ناچار از كیش خود دست شسته و با گزینش نام حكمت خواستهاند از تنها یادگار خانوادگی پاسداری كنند.[ 13] او هم چنین، درباره محمدعلی فروغی (ذكاء الملك) میگوید: نام خانوادگی ذكاءالملك، یادآور نام یهودی ذكائیم است كه از خانوادههای بزرگ یهودی در اصفهان بودند. در فرهنگ و ادب عبری، واژگان ذكا یا ذكای برابر با پاك، پالوده، برگزیده و شایسته است. همه نوشتههای فروغی یا ترجمههایش از زبان فارسی و دیگر زبانها در چاپخانه یهودا بروخیم یكی از پایگاههای فرهنگ یهودی در ایران به چاپ رسیدهاند. نمونه دیگر، درباره سردار فاخر حكمت است. عزری در این باره میافزاید: اسحق كورن، رئیس جنبش جهانی كارگری صهیونیستی را در آوریل 1965 (1344ش) به سمینار دانشجویان یهودی در ایران دعوت كرده بودم. اسحق كورن، نماینده پارلمان، دستیار وزیر دارایی و سرپرست یهودیان كشور رومانی در اسرائیل و از دوستان خوب من در حزب ماپای بود. او روزی میهمان سردار فاخر حكمت، رئیس مجلس ملی ایران شده بود. فاخر حكمت در گفت و گو با اسحق كورن سرشار از بالندگی بود. به طوری كه از گفتن نكتههایی درباره پیشینه یهودیش خودداری نكرد. پیرو همین پدیده از حكمت دعوت شد تا از اسرائیل دیدن كند.[ 14] مئیرعزری، همچنین، از خانوادههای دیگری چون مظفریان، قوام الملك، سعید نفیسی و غیره یاد میكند و از ارتباط آنها با محافل یهود پرده بر میدارد. نفوذ و موقعیت بسیار ممتاز بهائیان یهودیتبار در دستگاه حكومت پهلوی از دیگر اسرار رازآلود تاریخ معاصر ایران است. بر اساس مندرجات منابع یهودی، بسیاری از خانوادههای یهودی از جمله در همدان، كاشان، شیراز و …. ، كه به دلائل خاص به بهائیت گرویده بودند، به مناصب و موقعیتهای بسیار بالای دولتی و مالی دست پیدا كردند. مئیر عزری صهیونی، از میان این افراد و خانوادهها به نمونههایی چون امیرـ عباس هویدا، ثابت پاسال همدانی و سرلشكر عبدالكریم ایادی پزشك مخصوص مخصوص محمدرضاشاه اشاره میكند و میافزاید: پشتیبانیهای سازمانیافته تشكیلاتی و گروهی آنها در ورود به دستگاههای دولتی و بالا كشیدن دیگر همكیشان، راه را برای یارگیریهای بیشتر باز میكرد.[ 15] به نوشته مئیرعزری، سرلشگر ایادی پزشك ویژه محمدرضا بود و به چشم و گوش شاه میمانست. ایادی نسبت به یهودیان مهری ناگسستنی داشت و آنها را شایسته بی پیرایهترین یاریها میدانست. افزون برآن، ارزندهترین و والاترین نیایشگاه بهائیان در اسرائیل [فلسطین اشغالی] بود و این پدیده روشنتر از آفتاب را ایادی نمی توانست نادیده بگیرد.[ 16] عزری با اشاره به نفوذ شگفتانگیز ایادی در دستگاه سلطنت پهلوی و شخص شاه، مشاغل و مناصب متعدد او را در بهداری ارتش، بیمارستانهای نظامی، اداره خرید دارو و ابزار پزشكی برای یگانهای ارتش، كمیته خرید دارو از خارج، فروشگاههای زنجیرهای اتكا و … یادآور شده و از همكاری و مساعدت بیچون و چرای او نسبت به بهاییها و یهودیها پرده بر میدارد. برای مثال مینویسد: در یكی از دیدارهای خانوادگی … در كنار ایادی نشسته بودم و پیرامون همكاریهای كارشناسان اسرائیلی تحت سرپرستی او گفت و گو میكردم. چند روز پس از آن دیدار ایادی كارشناسان ما را به ایران فرا خواند و با آنها پیمان بست تا میوه، مرغ و تخم مرغ ارتش ایران را فراهم كنند و برای ارتش مرغداری و دهكدههای نمونه بسازند. همچنین ایادی به بازرگانان وكارشناسان اسرائیلی یاری داد تا میوه مورد نیازارتش ایران رافراهم كنند.[17] ایادی با مقامات اسرائیلی و بعضی اشخاص متنفذ یهودی دوستی بسیار نزدیك و صمیمانهای برقرار كرده بود. به علاوه او با برخی مراكز و مجامع قدرتمند صهیونی خارج كشور نیز ارتباط پنهان و مرموز داشت. به طوری كه نوشتهاند: نقش مرموز ایادی در زندگی خصوصی محمدرضا مشابه نقش سلیمان بهبودی فراماسون در اندرونی رضاخان بود. نوشتهاند كه سرلشكر عبدالكریم ایادی صبحها قبل از این كه محمدرضا از خواب بیدار شود، در كنار بستر او حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند. ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود، ایادی را با نفوذترین فرد دربار و حتی با نفوذترین فرد كشور قلمداد كرده و نوشته است كه او برای خود 80 شغل در سطح كشور درست كرده بود كه همه مهم و پولساز بودند. به گواهی منابع موجود، ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریكا و انگلیس در دربار و كشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود. نخست وزیران به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و كلیه مقامات مهم مملكتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را كه نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم آمرانه، اجرا میكردند.[ 18] مئیر عزری نیز مینویسد: كسی باور نمیكرد كه ایادی از شاه درخواستی بكند و پذیرفته نشود. شاید همین پیوند ایادی با شاه بود كه هر گاه سران كشور با شاه به نكته دشواری بر میخوردند، دست به دامان ایادی میشدند و او میتوانست گرهگشایی كند.[ 19] عزری با یادآوری خاطرات گذشته و خلوت نشینیهای خود با سرلشكر عبدالكریم ایادی به رفت و آمد مأموران اسرائیلی به خانه قدیمی ایادی در محله یهودیها و بهائیان در شیراز میافزاید: در سایه دوستی با ایادی با گروهی از سرشناسان كشور آشنا شدم كه هرگز باور نمیكردم پیرو كیش بهایی باشند. بسیاری از آنها درباور خود چون سنگ خارا بودند. ولی به خوبی میتوانستند در برابردیگران خودرا پنهان نمایند.آنها همه دریافته بودند كه دربرابرمن (به عنوان یك یهودی) نیازی به پنهان كاری ندارند.[20] به هر روی، ایادی تنها یك نمونه از صدها عنصر مرموز و نیمه مخفی تشكیلات جهانی صهیونیسم بود كه در تار و پود دستگاه سلطنت و بلكه سراسر كشور حضور و نفوذ سحرآمیز داشت. صرف نظر از یكهتازی عناصر بهایی، ماسونی و یهودیهای مخفی (انوسی) در ایران عصر پهلوی، دو جریان عمده یهودی و صهیونیستی نیز در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و فرهنگی كشور نفوذ رمزآلود داشتند. جریان اول، اشخاص، انجمنها و گروههای یهود ایران و جریان دوم مأموران، مستشاران، كانونها و سازمانهای صهیونیستی غیرایرانی بودند كه از سوی اسرائیل و یا مراكز جهانی مستقر در آمریكا و اروپا وظایف و مأموریتهای ویژهای در ایران به عهده داشتند. جامعه یهود ایران جامعه یهود ایران از دیرباز مورد توجه ویژه كانونهای بزرگ صهیونیستی غرب قرار داشت. گزارشهای فرستادگان و مأموران «اتحادیه جهانی یهود» درباره اوضاع و وقایع یهود ایران، طی نیمه دوم قرن نوزدهم، به ویژه، سه دهه آخر این قرن، به خوبی نشان میدهد كه نمایندگان اعزامی مراكز بینالمللی مزبور، حداقل از یكصد و پنجاه سال پیش با رفت و آمد در میان یهودیهای نقاط مختلف كشور، از جمله شیراز، اصفهان، همدان، تهران و … ، این جامعه را تحت نظر و كنترل تشكیلاتی قرار داده بودند. ارتباط مجامع یهودی خارج كشور با دربار ناصرالدین شاه قاجار و اطرافیان و نزدیكان او، از جمله میرزا حسینخان سپهسالار (صدراعظم) در ردیف اسرار شگفتانگیز تاریخ معاصر ایران است. حضور اسرارآمیز یا كوب ادوارد پولاك[21] در دربار قاجار تنها یك نمونه است. او از سال 1855 تا 1860 م /1234 تا 1239 ش، به عنوان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه، به طور آزادانه و ویژه در دربار و كاخ سلطنتی رفت و آمد میكرد و با بسیاری از صاحب منصبان ارتباط داشت. به نوشته منابع یهودی، یاكوب پولاك وسیلهای[22] برای كسب اطلاع سازمانهای یهودی خارج كشور، به ویژه كانونهای مستقر در انگلستان، از وضع یهودیهای ایران بود. غیر از این، بعضی از یهودیهای ایرانی نیز حضوری رازآلود در دربار قاجار داشتند كه برای نمونه میتوان به حكیم یحزقل (معروف به حكیم حق نظر)[23]، یهودی ثروتمند و متنفذی اشاره كرد كه طبیب مخصوص مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه بود. او نه فقط مقرری و سهم ویژهای از دربار و آشپزخانه شاهی داشت، بلكه بی هیچ مانع و محدودیتی در عمارتهای ویژه سلطنتی رفت و آمد میكرد و با بسیاری از سران و شاهزادگان و بزرگان كشور ارتباط برقرار كرده بود. عزرا بن یعقوب نوهی داود شیرازی، داماد یحزقل، یهودی دیگری بود كه از ثروت فراوان برخوردار شد. او بین تهران و بغداد و تهران و منچستر انگلستان به امور تجاری مشغول بود.[24] این فرد نیز وسیله موثری در جهت ایجاد ارتباط بین یهودیهای ایران با كانونها و مراكز ذی نفوذ یهود اروپا از یك سو و دربار قاجار از سوی دیگر بود. نظام ارتباطی فعال رهبران و سازمانهای یهود اروپا در سالهای پایانی قرن نوزدهم به بار نشست. به طوری كه پس از سفر اول و دوم ناصرالدین شاه به اروپا و هماهنگیها و مساعی مجدانه صدر اعظم میرزاحسین خان سپهسالار، آموزشگاههای وابسته به «آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» در تهران (1898 م / 1277 ش) و بسیاری از شهرهای عمده یهودینشین ایران تأسیس و فعالیت خود را آغاز كرد.[25] آموزشگاههای «اتحادیه جهانی یهود» در تهران و شماری از شهرهای ایران،پایگاه فرهنگی و ایستگاه سیاسی مناسبی برای سازمانهای جهانی یهود در داخل كشور بود. گزارش و خاطرات آلبرت كنفینو، بازرس و مأمور اعزامی «آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» و رئیس مدارس آلیانس اصفهان (سال 1901 م / 1280 ش) و شیراز (سال 1903 م/ 1282ش)، به وضوح نشانگر میزان اهمیت این آموزشگاهها برای مراكز جهانی یهود است.[26] این قبیل گزارشها نشان میدهند كه افتتاح مدارس آلیانس، بر اساس یك برنامه استراتژیك فرهنگی و سیاسی برای تربیت و پرورش نسلی جدید با گرایشهای صهیونیستی در میان جوامع مختلف یهودی بود. كوهنكا، رئیس وقت آموزشگاههای آلیانس در ایران، درباره اهداف این سازمان میگوید: «آلیانس اسرائیلیت اونیورسال» در تاریخ 1898 م (1277 ش)، درست همان موقعی كه جامعه اسرائیل (یهود) احتیاج مبرم به یك تشكیلات فرهنگی داشت مدارس خود را در ایران دایر نمود. بدواً در تهران و به تدریج در اكثر شهرستانهای یهودینشین ایران در مقاطع مختلف سنی مدارس متعدد تأسیس و مشغول كار شدند.[ 27] كوهنكا پس از اشاره به چگونگی آموزش و تربیت هزاران كودك و جوان یهودی و حتی مسلمان ایرانی در آموزشگاههای آلیانس، از حضور دانشآموختگان و تحصیلكردگان این تشكیلات صهیونی در دستگاههای حساس و كلیدی كشور پرده برمیدارد و میگوید: مؤسسات آلیانس در ایران، همواره اعتماد و دوستی و صمیمیت اولیاء امور و وزارت فرهنگ را جلب نموده و از این دوستی توانسته است حداكثر استفاده را در بالا بردن سطح فرهنگ و تربیت فرزندان این آب و خاك ببرد.[28] او افزود: خوشوقت است وقتی ملاحظه میكند كه اكثر دانشمندان، نویسندگان و رجال سیاسی و نظامی این كشور از تحصیل كردگان مدارس آلیانس میباشند و بازهم مزید افتخار است كه همین ترتبیت یافتگان، امروز از بهترین دوستان این مؤسسه میباشند. در این راه پرافتخار، آلیانس اسرائیلیت دوستانی هم دارد كه با كمكهای مادی و معنوی خود تسهیلات لازم را در راه پیشبرد مقاصد فرهنگی او فراهم میسازند.[ 29] توطئه خزنده جذب كودكان و نوجوانان مسلمان ایرانی از سوی مراكز آموزشی آلیانس در مناطق مختلف كشور و آشناسازی آنها با تعالیم صهیونیستی، كه حداقل از یكصد سال پیش به معرض اجرا گذاشته شده بود، تا سال 1357، یعنی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی تداوم داشت. به هر روی، آلیانس با تبلیغ و ترویج اندیشه صهیونیستی و از طریق آموزش فرهنگی و سیاسی هماهنگ و سازمانیافته و نیز تربیت كادرها و عناصر محلی غیریهودی، سرانجام بذرافكار صهیونی را در جامعه یهود ایران پاشید و بر این اساس به عنوان مادر تشكلهای صهیونیستی در میان یهود ایران شناخته شد. اسناد و منابع تاریخی حكایت از آن دارند آن تعداد از یهودیهای ایرانی كه بلافاصله پس از صدور اعلامیه معروف بالفور در سال 1917م / 1296 ش، یعنی در زمان احمدشاه قاجار، تشكیلات مركزی «انجمن صیونیت ایران» را پایهگذاری و تأسیس كردند، اكثراً از دانش آموختگان آموزشگاههای آلیانس بودند و از دل این سازمان بینالمللی بود كه به تدریج دهها سازمان، جمعیت و انجمن با گرایشهای صهیونی در نقاط مختلف ایران سر برآوردند و در خدمت آرمان جهانی صهیونیسم و ماشین جنگی اسرائیل قرار گرفتند. علاوه بر سازمانهای یاد شده، تشكلهای صهیونیستی دیگری نیز در ایران اعلام موجودیت كردند كه مستقیماً از سوی مراكز بزرگ یهودی آمریكا، اروپا و یا اسرائیل، اداره و پشتیبانی میشدند. از جمله این سازمانها، «آژانس یهود» وابسته به «سازمان جهانی صهیونیسم» بود كه در كنار فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی، مأموریت تشكیلاتی آن، انتقال یهودیها به فلسطین اشغالی و اسكان در آن سرزمین بود. آژانس یهود (سخنوت) سالها پیش از تشكیل و تأسیس اسرائیل، در ایران فعالیت خود را آغاز كرده بود. آژانس مزبور تا سال 1357، یعنی تا زمان سقوط سلطنت پهلوی، دهها هزار یهودی ایرانی، عراقی، هندی، افغانی، پاكستانی و نیز یهودیهای آسیای مركزی و قفقاز را از راه ایران به فلسطین منتقل كرد. این تشكیلات با پشتیبانی سازمانهای بزرگ صهیونیستی خارج كشور و نیز مساعدت و همكاری برخی گروهها، دستهها، انجمنها و اشخاص متنفذ یهود، موفق شد از این سرزمین به عنوان ایستگاه انتقال یهودیها به فلسطین بهرهبرداری كند. این در حالی بود كه ادارات و مقامات حكومتی نیز نسبت به این موضوع آگاهی و وقوف كامل داشتند و حتی با صهیونیستها همكاری میكردند. یك صهیونیست ایرانی تبار درباره سابقه همراهی مقامات ایرانی با تحركات صهیونی نوشته است: در دوره احمد شاه (قاجار) تقریباً تمام رجال سیاسی ایران، از جمله سردار سپه رضا پهلوی از فعالیتهای صهیونیستی در ایران با خبر بودند. و حتی در پارهای از جشنهای صهیونیستی شركت میجستند (…) . وزارتخانههای ایران آن دوره سد راه فعالیتهای صهیونیستی نمیشدند.[30] خلوتص، عنوان عبری سازمان پیشاهنگی یهود ایران، یكی دیگر از تشكلهای یهودی وابسته بود كه مستقیماً تحت رهبری سازمانهای صهیونیستی خارج از كشور قرار داشت. این سازمان هزاران جوان و نوجوان یهودی را به عنوان عضو تحت پوشش قرار داده بود. انجمن به ظاهر فرهنگی «اوتصر هتورا» یك سازمان دیگر یهودی در داخل كشور بود كه در ابتدا به طور مستقیم تحت اداره دفتر مركزی آن در نیویورك قرار داشت. این انجمن در سال 1324 یعنی چند سال پیش از اعلام تأسیس اسرائیل، به طور رسمی در ایران فعالیت خود را آغاز كرد. سازمان « اُرت» شعبه مؤسسه جهانی اُرت مستقر در ژنو (سوئیس) و مؤسسهی آمریكایی «جوینت»[31] از دیگر تشكلهای وابسته به مراكز جهانی یهود بودند كه همه آنها، ضمن فعالیت در چارچوب مأموریت تعریف شده سازمانی، در حوزه جذب و انتقال یهود به فلسطین و نیز جمعآوری پول برای رژیم صهیونیستی و خدمت در راه آرمان صهیونیسم از هیچ تلاشی فروگذار نمیكردند. صرفنظر از دهها انجمن و سازمان یهودی فعال در ایران، صدها نفر یهودی متنفذ و ثروتمند در ایران مشغول فعالیت بودند كه بسیاری از آنها ضمن برخورداری از تابعیت ایرانی، دارای شناسنامه و اوراق هویت اسرائیلی نیز بودند. طبق آمار منابع اسرائیلی، در حدود پنجاه سال پیش، تقریباً یك هزار خانواده یهودی ثروتمند درجه اول و پنج هزار یهودی سرمایهدار و بازرگان در ایران فعالیت داشتند[32]. بسیاری از این افراد در فلسطین اشغالی نیز صاحب خانه و املاك شده بودند. شماری از این خانوادهها، (كه در این مقاله از ذكر نام آنها خودداری شده) در بخش ساختمانسازی، راهسازی، هتلسازی، بانكداری، صنعت و تولید در اراضی اشغالی فلسطین، مثل حیفا، عكا، هرتصلیا، ناتانیا، تلآویو و بیتالمقدس، به طور فراوان سرمایهگذاری كرده بودند[33]. سرمایهداران بزرگ یهود ایران علاوه برداشتن صدها كارخانه، شركت، موسسه تولیدی، صنعتی، تجاری، بانكی، دارویی، طلاسازی و جواهر فروشی، سینمایی و هتلداری؛ نبض بازار بورس و خرید و فروش سهام، دلالی، صرافی و جمعآوری اشیاء عتیقه در كشور را نیز تحت اختیار گرفته بودند. آنها از این طریق بر شریان اقتصادی كشور تسلط بیبدیل داشتند. برخورداری از امتیازات ویژه سبب شده بود تا بسیاری از یهودیها ضمن جمعآوری مال و ثروتهای هنگفت در كشور، بخش عمدهای از سرمایه منقول را از طریق بانكهای سوئیس، آمریكا و یا انگلستان به اسرائیل منتقل كنند[34] مشاغل پولساز و در عین حال مفسدهانگیز مثل مشروبسازی و مشروبفروشی، دایركردن میخانه در شهرهای مختلف، تهیه و توزیع انواع مواد مخدر و داروهای نایاب، از دیگر راههای كسب ثروت از سوی برخی اشخاص و خانوادههای یهودی بود كه علاوه بر تبعات اقتصادی، نوعی هرزگی، فساد و لاابالیگری را در میان نسل جوان كشور ترویج میكرد. تأسیس چندین بانك رهنی، حضور و نفوذ در بانكهای شاهنشاهی، ایران و انگلیس، ایران و خاورمیانه، اصناف، ایرانشهر، توسعه صنعتی و معدنی، شهریار، مركزی، تهران، صادرات و …، از دیگر مشاغل گروه دیگری از یهود ایران بود. اسرائیل در ایران برقراری ارتباط بین اسرائیل و دستگاه سلطنت پهلوی و گسترش همكاریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی و نظامی این دو رژیم، بخش جذاب و عمده حضور و فعالیت صهیونیستها در ایران است كه در جای خود به طور جداگانه نیازمند مطالعه و بررسی است. در اسفندماه سال 1328 ش، یعنی حدود یك سال و اندی پس از اعلام تأسیس اسرائیل، دولت شاهنشاهی ایران، این رژیم را به صورت «دو فاكتو» به رسمیت شناخت. صرف نظر از علل، عوامل و چگونگی این اقدام رژیم پهلوی و نیز اعمال نفوذ و حتی رشوهای كه صهیونیستها به بعضی رجال و مقامات ایرانی پرداخت كردند؛ واقعیت این است كه اقدام ایران در میان جوامع مختلف اسلامی در جهان، به خصوص كشورهای اسلامی، بازتاب منفی فراوان به دنبال داشت. در ایران نیز مردم مسلمان تحت رهبری عالمان دینی به شدت در قبال این تصمیم اعتراض كردند و عكسالعمل نشان دادند. بعضی نمایندگان مجلس شورای ملی نیز دولت وقت را مورد سؤال و بازخواست قرار داده و این اقدام را محكوم كردند. معالوصف رژیم پهلوی ضمن صدور اعلامیهای، دولت غاصب اسرائیل را به رسمیت شناخت و «عباس صیقل» را به عنوان نماینده رسمی انتخاب و به فلسطین اشغالی اعزام كرد. این در حالی بود كه پیش از این «رضا صفی نیا» به عنوان مأمور مخصوص دولت شاهنشاهی به فلسطین اعزام شده بود. بازتاب منفی گسترده موضوع شناسایی اسرائیل در داخل و خارج كشور و به ویژه اعتراضهای مردم مسلمان ایران به رهبری عالمان دینی، از جمله آیت الله كاشانی، سرانجام سبب صدور اعلامیهای از سوی نخستوزیر، در تیرماه سال 1330 ش، مبنی بر قطع رابطه ایران و اسرائیل گردید. صفی نیا نماینده اعزامی دولت ایران به تهران فراخوانده شد و سركنسولگری ایران در فلسطین اشغالی نیز تعطیل گردید. البته واقعیت این بود كه رژیم پهلوی شناسایی «دوفاكتو»ی اسرائیل را ملغی اعلام نكرده بود. لذا پس از كودتای 28 مرداد 1332 ش، این ارتباط مجدداً برقرار شد؛ به گونهای كه محمدرضا پهلوی طی مصاحبهای در مرداد ماه سال 1339 شناسایی اسرائیل را مورد تأیید قرار داد و موضوع تعطیلی كنسولگری ایران و فراخوانی نماینده سیاسی دولت را ناشی از مشكلات مالی اعلام كرد. شناسایی رژیم صهیونیستی از سوی ایران به عنوان یك كشور بزرگ اسلامی، برای صهیونیستها در عرصه منطقهای و بینالمللی دستاوردی بسیار ارزشمند و حائز اهمیت بود. از سوی دیگر، به روشنی قابل اثبات بود كه گسترش ارتباط و همكاری دولت شاهنشاهی با اسرائیل، در عرصههای گوناگون، نه فقط دستاورد مورد قبول برای كشور ایران نداشت، بلكه كاملاً یك سویه و به سود اسرائیلیها و در مسیر استراتژی رژیم صهیونیستی بود. تنها ثمرة این همكاری برای دربار پهلوی، برخورداری از حمایت كانونها و اشخاص ذینفوذ یهودی و صهیونیستی آمریكا و اروپا در جهت تحكیم و تقویت سلطنت بود. آنها از این طریق محمدرضا را تطمیع و دچار غرور و خود بزرگبینی كاذب میكردند؛ به گونهای كه این فكر در او تقویت شده بود كه با برخورداری از حمایت و پشتیبانی لابی صهیونیسم در اروپا و آمریكا، بقا و تداوم سلطنت پهلوی برای همیشه تضمین شده است. شناسایی اسرائیل از سوی ایران نه فقط حركتی در جهت مشروع جلوه دادن دولت غاصب اسرائیل و اشغال سرزمین فلسطین، بلكه تلاشی در مسیر خارج ساختن رژیم صهیونیستی از انزوای سیاسی در منطقه و جهان اسلام بود. به علاوه، این اقدام دولت، تكاپویی در راستای ایجاد اختلال در وحدت كشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه در قبال دولت مهاجم و اشغالگر صهیونی بود. در عرصه روابط اطلاعاتی نیز این همكاری نه تنها سودی برای ایران به دنبال نداشت، بلكه موجب نفوذ موساد در همه اركان این كشور شده بود. پروتكل همكاری اطلاعاتی ایران با اسرائیل و استقرار پایگاههای جاسوسی و اطلاعاتی صهیونیستها در مناطق غرب و جنوب كشور و اعزام صدها جاسوس كار كشته به كشورهای اسلامی و عربی همجوار، موقعیت اسرائیل را در برابر مسلمانان تقویت میكرد. این موقعیت سبب میشد تا اسرائیلیها با دستیابی به اخبار و اطلاعات و اسرار محرمانه كشورهای اسلامی و مسلمانان منطقه، امكان ارزیابی موقعیت نظامی و سیاسی آن كشورها را داشته و در مواقع مقتضی از آمادگی لازم برای مقابله و یا تهاجم به ممالك عربی برخوردار باشند. همكاری جاسوسی و اطلاعاتی موساد و ساواك تحت عنوان «طرح كریستال» و نیز همكاری اطلاعاتی سه جانبه ایران، اسرائیل و تركیه تحت عنوان «نیزهی سه سر» نه فقط مسلمانان منطقه را نسبت به ایران بدبین و موجب تفرقه بین مسلمین میشد، بلكه نیازهای استراتژیك دولت منفور و منزوی اسرائیل را در حوزة مسائل نظامی و اطلاعاتی تأمین میكرد. پروتكل همكاری اطلاعاتی دو رژیم پهلوی و اسرائیل، سرزمین ایران را به پایگاه امن و بیبدیل تبدیل كرده بود. این پایگاه نظامی و ایستگاه اطلاعاتی نه فقط در مسیر تحكیم و تقویت موقعیت اسرائیل و تداوم موجودیت آن قابل ارزیابی بود، بلكه برای استراتژی تهاجمی اشغالگران صهیونیست به كشورهای اسلامی نیز تضمین شده بود. در عرصه روابط اقتصادی نیز نیازمندیهای اسرائیل در بخش انرژی، سوخت و مواد اولیه از طریق ارسال نفت مورد احتیاج صهیونیستها تأمین و به این بهانه، میلیونها دلار اقلام غیرضروری، از سلاحهای جنگی تا فرآوردههای غذایی اسرائیلی وارد بازار ایران میشد. یعنی اسرائیلیها هم نفت و مواد انرژیزای مورد نیاز خود را از این راه تأمین میكردند و هم برای عرضه و فروش كالاهای خود بازار آماده و تضمین شده داشتند. در عرصههای فرهنگی و ورزشی نیز رژیم پهلوی به شدت سعی داشت، دولت صهیونیستی و اسرائیلیها را از حصار انزوا و تحریم كشورهای اسلامی منطقه بیرون بیاورد. مبادله تیمهای ورزشی و برگزاری مسابقات گوناگون تماماً حركتی در این راستا بود. اعزام دانشجویان و كارآموزان مسلمان ایرانی به فلسطین اشغالی، برقراری تورهای سیاحتی و دعوت شماری از استادان، روشنفكران و نویسندگان ایرانی برای سفر و بازدید از مناطق اشغالی، بخشی از روابط و همكاری فرهنگی، علمی و ورزشی با هدف ایجاد زمینههای فكری، روانی و فرهنگی جهت پذیرش اسرائیل از سوی مردم مسلمان ایران بود. صهیونیستها در راستای تعقیب اهداف مزبور، همه ساله، دهها نفر را از میان استادان دانشگاه، نویسندگان، روزنامهنگاران، دانشجویان و … انتخاب و برای گردش، تفریح و یا بازدیدهای علمی به فلسطین اشغالی دعوت میكردند. البته از خیل میهمانان ایرانی، بودند كسانی كه چندان نمك ناشناس نبودند! و در مدح و ستایش از میزبانان اسرائیلی سنگ تمام میگذاشتند و مبلّغ دو آتشه اسرائیل میشدند. سعید نفیسی، پژوهشگر و نویسندة پرآوازه ایرانی! تنها یك نمونه از این میهمانان بود كه زحمات میزبان را پاس داشت. او در آذرماه سال 1336 از طریق مهیر عزری، نماینده سیاسی اسرائیل در ایران و به دعوت وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی چند صباحی نزد اسرائیلیها میهمان بود. سعید نفیسی چنان از پذیرایی و میهماننوازی میزبانان اسرائیلی به وجد میآید كه در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعری با عنوان «گل امید» كه بیشتر به یك ترانه صهیونیستی شباهت دارد، میسراید و آن را تقدیم میهمانداران خود میكند. در بخشی از این شعر، از رژیم غاصب و نامشروع اسرائیلی چنین ستایش میشود: در اینجا[35] نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد در آنجا[36] باد سر سخت زمستان دانه اندوه میكارد در اینجا ماه بردندانههای قصر شادی نور میریزد در آنجا سایه مهتاب بر ویرانهها، با ظلمت و غمها میآمیزد در اینجا با همه نا آشناییها صفا دارند.[37] سعید نفیسی، طی این سفر یادداشتی از خود به یادگار می گذارد كه در آن از سرزمین فلسطین به عنوان «یك توده خاك» و از اسرائیل به عنوان «تمدنی بر ویرانه فلسطین» یاد میكند. نفیسی چون بن گوریون و گلدامایر « فلسطین را كویری بیمردم، برای مردمی بی سرزمین» میخواند و مینویسد: مشكلات كشور اسرائیل امروز در جهان متمدن، یكی از مهمترین مسائل جهان است. سرزمینی كه نُه سال پیش (قبل از تأسیس اسرائیل) یك توده خاك از آسیا بود كه در آن قدری بیش از یك میلیون مردم سیه روزگار واپسرانده زندگی میكردند.[...]تاچندی پیش جزسرزمین بایرخشكی نبود؛اینك خانهها،كارخانهها، بنگاههای علمی، مدارس، بیمارستانها، شهرها، مؤسسات فرهنگی، گویی در اندك مدت از زمین روییدهاند.[ 38] اسرائیلیها با دعوت بسیاری از دانشگاهیان، صاحب منصبان، روزنامهنگاران، روشنفكران و دانشجویان ایرانی در پی چنین دستاورد تبلیغاتی صهیونیسم پسندی بودند، تا از قبل این ترفندهای تبلیغاتی و دروغین میزان نفرت و خشم مردم مسلمان ایران و منطقه را نسبت به مهاجمان سفاك صهیونیست كاهش دهند. اما جز عدهای معدود، عموم مردم مسلمان ایران هیچگاه تحت تأثیر تبلیغات دروغین اسرائیل و مبلغان دستپروردهی آنها قرار نگرفتند و همواره مواضع و گرایشهای ضد صهیونیستی عمیق و شدید خود را حفظ كردهاند. به هر روی، اسرائیلیها برای ایجاد یك پایگاه فرهنگی در داخل ایران تلاشهای فراوان كردند، اما به دلیل پایبندی مردم مسلمان ایران به اصول، ارزشها، آداب و فرهنگ ناب اسلامی، آنها هیچ گاه به نتایج دلخواه خود نرسیدند. بر این اساس صهیونیستها سرمایهگذاری در حوزه مسایل نظامی و اطلاعاتی را، بیش از همه، مطلوب و مطابق استراتژی خود ارزیابی كرده بودند. براساس این ارزیابی، استراتژیستهای كهنه كار صهیونی، ایران را تنها پایگاه امن، آرام و مطمئن اسرائیل در میان دریای مسلمانان و اعراب میدانستند. آنها برای حفظ و تقویت این پایگاه درصدد تبدیل آن به یك زرادخانه جنگی تحت نظارت و كنترل اسرائیل بودند. در راستای این ارزیابی، نظام اطلاعاتی صهیونیسم، طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی را در دستور كار قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود، یكی از مرموزترین قراردادهای نظامی و اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه، طی نیم قرن گذشته، «پروژهی گل» و به قولی دیگر «عملیات گُل» نام داشت. بر اساس این پروژه، اوری لوبرانی رئیس نمایندگی اسرائیل در ایران، طی گفت و گویی با رییس ساواك، آمادگی دولت صهیونی را برای همكاری اتمی با ایران اعلام و تصریح و تأكید كرد كه اسرائیل ضروری میداند تا ایران را به بمب اتم مجهز كند. او در ادامه افزود: ما آماده همكاری اتمی در هر زمینهای هستیم (...) حتی اگر ایران بخواهد ما میتوانیم سلاح اتمی هم برای شما تولید كنیم. جداكردن اورانیوم 235 از 238 برای تولیـد سلاح هستهای كار بسیار سادهای در اسرائیل محسوب میشود. چون ساختن سلاح هستهای از این مرحله به بعد كار مهمی نخواهد بود.[ 39] منابع غربی نیز در این باره نوشتند: در بهار سال 1977 م / 1356 ش، شیمون پرز وزیر جنگ اسرائیل توافقنامهای را در زمینه همكاری ایران با برنامه موشك بالستیك اتمی اسرائیل امضا كرد كه براساس آن ایران هزینه این همكاری را به صورت یك میلیارد دلار نفت خام میپرداخت و یك فرودگاه و یك سایت پرتاب برای آزمایش دوربرد موشكی و نیزمحلی برای سوار كردن موشك دراختیار اسرائیل میگذاشت.[40] طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی نشانه اعتماد كامل اسرائیل و امپراتوری جهانی صهیونیسم به نظام سلطنتی پهلوی بود. این طرح مشترك بخشی از سرمایههای مورد نیاز اسرائیل را تأمین میكرد و از سوی دیگر میدان آزمایشی به پهنه ایران و دور از دیدرس كشورهای عربی و اسلامی همجوار فلسطین، برای اسرائیل یك امتیاز ویژه و منحصر به فرد محسوب میشد. به علاوه این پروژه مشترك بیش از پیش بین ایران و دیگر كشورهای اسلامی منطقه فاصله و اختلاف ایجاد میكرد و بالعكس، موجبات محكمتر شدن حلقه پیوند و وابستگی ایران به اسرائیل را فراهم میآورد. مهمتر از همه، رژیم صهیونیستی درمواقع اضطراری میتوانست از پایگاه ایران، از این تجهیزات به عنوان یك اهرم روانی و سیاسی و بلكه نظامی، علیه مسلمانان منطقه بهرهبرداری كند. اما آنچه، تا آن زمان در محاسبات استراتژیستهای جهانی صهیونیست، جایگاه چندانی نداشت، امواج رو به گسترش انقلاب اسلامی در میان مردم مسلمان ایران بود كه همه آنها را به طور غیر مترقبه، دچار سردرگمی و آشفتگی فكری نمود. سرانجام پیروزی نهضت اسلامی مردم مسلمان این كشور به رهبری حضرت امام و سقوط دژ تسخیر ناپذیر آمریكا و صهیونیسم در این سرزمین برای جامعه اطلاعاتی و سیاسی غرب و صهیونیستها، كاملاً غیر منتظره و حیرتانگیز بود. سقوط این كانون بزرگ توطئه برای امپراتوری جهانی صهیونیسم كه حداقل چندین دهه برای ایجاد و استحكام آن برنامهریزی و سرمایهگذاری همه جانبه نموده بود، بسیار سنگین و تكاندهنده و غیر قابل پذیرش بود. به اعتراف آگاهان در غرب، بر اثر این رویداد بزرگ، سرویسهای اطلاعاتی آمریكا، اروپا و صهیونیسم تا مدتها «دچار شوك و پریشانی»[41] بودند كه تبعات و پیامدهای آن هنوز در سیاستهای تهاجمی و خشمآلود رهبران و سیاستگذاران و برنامهریزان نظام سلطه جهانی علیه جمهوری اسلامی آشكار است. پینوشتها:
کتاب سقوط جلد اول موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی |