سند نامه ::
 
فرجام «عبدالحسين تيمورتاش» درآئينه روايات «احمد متين دفتري»

شاهد توحيدي

 
حبسي كه تيمور‌تاش نكشيد! 
سوم دي ماه 1311«عبدالحسين تيمور‌تاش» وزير دربار رضاخان از كار بركنار شد. خبر بركناري تيمورتاش اما، براي آنان كه از نزديك خلق و خوي قزاق سوادكوهي را مي‌شناختند، امري غريب نبود. شاه ِكج‌خلق و عصباني معمولاً اطرافيان و وفاداران خود را در پايان به همين كردار مي‌نواخت، چيزي كه پس از آن براي برخي ديگر از ياران او از جمله «علي‌اكبر داور» رخ داد، كه البته اين يكي علاج واقعه قبل از وقوع كرد و پيش از آنكه به اتاق «پزشك احمدي» راه يابد خود را كشت!
 سوم دي ماه 1311«عبدالحسين تيمور‌تاش» وزير دربار رضاخان از كار بركنار شد. خبر بركناري تيمورتاش اما، براي آنان كه از نزديك خلق و خوي قزاق سوادكوهي را مي‌شناختند، امري غريب نبود. شاه ِكج‌خلق و عصباني معمولاً اطرافيان و وفاداران خود را در پايان به همين كردار مي‌نواخت، چيزي كه پس از آن براي برخي ديگر از ياران او از جمله «علي‌اكبر داور» رخ داد، كه البته اين يكي علاج واقعه قبل از وقوع كرد و پيش از آنكه به اتاق «پزشك احمدي» راه يابد خود را كشت!
متين دفتري در نگاهي گذرا
پايان تيمورتاش را افراد زيادي روايت كرده‌اند كه از ميان آنها گفته‌هاي «احمد متين دفتري» در زمره خواندني‌ترين‌هاست. متين دفتري نيز در مقياسي كوچك‌تر، تجربه‌اي شبيه به تيمور‌تاش داشت. از كارگزاري ارشد و وزارت در دادگستري و تصدي نخست‌وزيري گرفته تا زندان را در دوره رضاخان تجربه كرد. دكتر باقر عاقلي كه مقرر خاطرات وي و از جمله مرتبطين ِ با او در دوره پاياني حيات وي بوده، در شرح پيشينه كاري و سياسي متين دفتري آورده است: «متين‌دفتري خدمات اداري خود را از 1294 در وزارت امور خارجه آغاز كرد و مدت 12 سال در آن وزارتخانه مصدر مشاغلي بود. آخرين سمتش رئيس اداره عهود و جامعه ملل بود. در سال 1306 به وزارت عدليه منتقل شد. چندي مستشار دادگاه عالي جنايي بود. در 1308 براي ادامه تحصيل و كارآموزي در سازمان‌هاي قضايي فرانسه، سوئيس و آلمان به اروپا رفت و مدت سه سال مشغول تحصيل و تمرين بود و دكتراي حقوق خود را از ژنو دريافت كرد. پس از بازگشت به ايران در سمت‌هاي مديركل، معاون اداري، معاون كل، كفيل و وزير دادگستري قريب هشت سال اشتغال به كار داشت. در آبان‌ماه 1318 كه تازه جنگ بين‌المللي دوم آغاز شده بود، به نخست‌وزيري رسيد و مدت هشت ماه نخست‌وزير بود كه مورد غضب رضاخان قرار گرفت و از كار بركنار و چندي توقيف و مدتي حبس بود. بعد از شهريور 1320 از طرف متفقين به اتهام ژرمانوفيلي دستگير شد و به زندان افتاد. چندي در اراك و مدتي در رشت در اسارت انگليس و شوروي بود. در دوره پانزدهم مجلس شوراي ملي به وكالت مردم مشكين‌شهر به مجلس راه يافت و با قوام‌السلطنه به مبارزه برخاست. از 1328 كه مجلس سنا افتتاح شد تا حين الفوت (1350) سناتور انتصابي تهران بود. متين‌دفتري در بين رجال ايران ويژگي‌هاي خاصي داشت. وي مردي بسيار مطلع و حقوقدان بين‌المللي بود و زبان‌هاي فارسي، عربي، آلماني، انگليسي و فرانسه را خوب مي‌دانست، خوب مي‌نوشت و دستور زبان فارسي را در نوشته‌هايش حتي‌المقدور رعايت مي‌كرد. استاد دانشگاه بود و دانشكده حقوق را آشيانه خود مي‌دانست. قريب 40 سال در آن دانشكده تدريس مي‌كرد. مؤلفي محقق و جستجوگر بود. در طول عمرش متجاوز از 20 جلد كتاب نوشت كه قسمتي از آنها در دانشگاه تدريس مي‌شد. مدت‌ها عضو فرهنگستان ايران بود». (1)
آغاز سقوط
احمد متين دفتري در آغاز سال 1311 پس از طي دوره تحصيلي خويش در اروپا به ايران بازگشت. وي از همان دوره در دادگستري مشغول به كار شد. از همان دوره است كه درمي‌يابد ستاره بخت «تيمورتاش» كم‌فروغ گشته و رو به افول نهاده است. چنان كه خود دراين‌باره مي‌گويد: «از همان روزهايي كه وارد تهران شدم احساس كردم تيمورتاش آن قدرت سابق و نزديكي به شاه را ندارد، بلكه كاملاً مورد بي‌مهري و شايد غضب شاه باشد. اولين بار اين مطلب را از زبان داور شنيدم كه مي‌گفت: «تندروي‌هاي اين شخص بالاخره ممكن است دامن ما را هم بگيرد». يك بار هم به كنايه گفت: «تيمورتاش در سفر اخير خود در اروپا ريخت و پاش زيادي كرده و مقاديري ارز از بانك ملي به قيمت ارزان خريده است». آخرين باري كه تيمورتاش به اروپا آمد شهريورماه 1310 بود. ظاهراً در معيت وليعهد و شاهپورها به ژنو وارد شد. مي‌گفتند براي ازدياد درآمد نفت مشغول چانه زدن با آنهاست. من در آن ايام به مناسبت اجلاسيه مجمع عمومي جامعه ملل براي شركت در هيئت نمايندگي ايران به سمت مشاور حقوقي به ژنو آمده بودم. در همان ايام وليعهد براي تحصيل وارد ژنو شد. مرحوم تيمورتاش وزير دربار مقتدر و عده ديگري از درباريان از جمله مرحوم وكيل‌الملك ديبا و مرحوم دكتر مؤدب‌الدوله نفيسي و چند تن از همشاگردي‌ها و معلم فارسي وليعهد و عليرضا پهلوي همراه وليعهد بودند. همه آنها موقتاً در عمارت نمايندگي ايران اقامت كردند. در همان ايام خبر تنزل ليره كه در آن عصر يگانه پول محكم بين‌المللي بود، مانند انفجار بمبي در اروپا انتشار يافت. تيمورتاش براي مصارف شخصي يعني بيشتر براي ولخرجي‌هاي جبلي خودش در مسافرت اروپا از بانك ملي مقاديري پوند خريده بود و بلافاصله ليره تنزل كرد. تمام مابه‌التفاوت قيمت را از بانك ملي دريافت كرده بود. به هر حال تيمورتاش مقارن ورود من به تهران به ميهن بازگشت و مشغول كار خود شد». (2)
بركناري تيمور‌تاش از وزارت دربار
متين دفتري درادامه به كليد خوردن برخورد با تيمورتاش مي‌پردازد و چرايي و چگونگي اين رخداد را به روايت مي‌نشيند. او علاوه بر ظن و بدگماني رضاخان، نوع رفتار تيمورتاش از مرداد1311 به بعد را در پيش آمدن اين وضعيت مؤثر مي‌داند و مي‌گويد : «‌در اوايل تابستان 1311 خبري در تهران انتشار يافت كه تيمورتاش از كار بركنار شده است. اين خبر از اينجا ناشي شده بود كه او روز دوم مرداد به عنوان كسالت به ساحل درياي مازندران عزيمت كرد و بندر چمخاله را براي استراحت و آب‌تني انتخاب كرد و نزديك به 20 روز در آنجا ماند. اين مسافرت شايعات زيادي در بين مردم به وجود آورد و همه مي‌گفتند نظر شاه از تيمورتاش برگشته و اين مقدمه كناره‌گيري است. گرچه اين شايعه در آن روز صدق نكرد، ولي در حقيقت مقدمه‌اي براي كناره‌گيري او بود. در اين سفر همراهان تيمورتاش عبارت بودند از وكيل‌الملك ديبا و همسرش بلبل، فتح‌الله نوري اسفندياري و محمد خسرواني. وكيل‌الملك برادر حشمت‌الدوله والاتبار از نزديكان تيمورتاش بود و رياست محاسبات دربار را داشت كه وكالت مجلس هم ضميمه كارش بود. همسر زيباي او كه از طرف تيمورتاش‌، بلبل ناميده شده بود فوق‌العاده مورد عنايت و توجه وي قرار داشت. در همان ايام كه تيمورتاش در سواحل بحر خزر به استراحت مي‌پرداخت، به‌ناگاه موضوع نفت در مجلس شوراي ملي مطرح شد. علي دشتي به رويه كمپاني نفت اعتراض كرد و طي سؤالي از تقي‌زاده وزير ماليه خواست اقدامات دولت را در احقاق حق ايران توضيح دهد. تقي‌زاده ضمن پاسخ معقول، گناه را به گردن گذشتگان انداخت و گفت مذاكرات با كمپاني ادامه دارد، ما براي احقاق حق ايران تلاش مي‌كنيم و بديهي است هرگاه مذاكرات به نتيجه مطلوب نرسيد، دولت ناچار براي حل اشكالات به طرف ديگري توسل خواهد جست. سرانجام روز عيد مبعث سال 1351 هجري مصادف با يك‌شنبه 6 آذر 1311 شاه در هيئت وزيران دوسيه نفت را از وزير ماليه گرفت و در آتش بخاري انداخت و گفت امتياز دارسي لغو شد. چند روز بعد هم مجلس اين اقدام را تأييد كرد و مكاتبات بين دولت ايران و كمپاني جنوب و دولت انگلستان آغاز شد و چون به نتيجه نرسيد وزارت امور خارجه انگليس به جامعه ملل شكايت برد و قرار شد براي پاسخگويي هيئتي از ايران عازم ژنو شوند... 
هنوز داور به مأموريت نرفته بود كه خبر بركناري تيمورتاش از وزارت دربار مختصر و مفيد منتشر شد. روزنامه‌ها نوشتند: «تيمورتاش، وزير دربار پهلوي از خدمت معاف شدند». چند روز بعد هم شاه به وزارت دربار رفت، اثاثيه اتاق وي را جمع كرده و گفته بود: «من وزير دربار نمي‌خواهم و تيمورتاش وزير دربار نيست». البته قبل از كنار گذاردن تيمورتاش، وكيل‌الملك رئيس حسابداري و دوست نزديك او از دربار اخراج شده بود. تيمورتاش پس از بركناري در منزلش در باغ يكي از خوانين بختياري تحت نظر گرفته شد. داور قبل از مسافرت از شاه اجازه گرفت تا او را در منزلش ملاقات كند و اين ملاقات هم صورت گرفت، ولي داور قبل از حركت به من هشدار داد درباره پرونده‌هاي وزير دربار شاه تو را احضار خواهد كرد و سعي كن براي ارضاي خاطر او راه‌حل‌هايي پيدا كني والا من و تو هم به سرنوشت نصرت‌الدوله و او دچار خواهيم شد». (3)
رضاخان درپي انتقام!
متين دفتري ِ35 ساله، در جواني و به فرمان «حاج مخبرالسلطنه هدايت» نخست‌وزير به كفالت وزارت دادگستري گماشته مي‌شود. او بلافاصله پس از احراز اين سمت، به درباره فراخوانده و از سوي رضاخان به پيگيري پرونده تيمور‌تاش توصيه مي‌شود. متين دفتري خود، داستان آن شرفيابي! را اينگونه نقل مي‌كند: «داور روز نهم دي ماه به سمت مأموريت حركت كرد و فرداي آن روز حاج مخبرالسلطنه هدايت، رئيس‌الوزرا مرا به عنوان كفيل وزارت دادگستري به مجلس شوراي ملي معرفي كرد. بالاخره يك روز عصر به دربار احضار شدم و در ساختماني ـ‌كه به عمارت زمان وزارت جنگ شاه از سمت شمال اضافه شده بود و بعداً خراب كردندـ وارد شدم. در ايوان از پشت شيشه مي‌ديدم مرحوم حسينقلي نواب، رئيس هيئت نظارت بانك ملي ايران شرفياب بود. شاه با علامت دست مرا نزد خود خواندند و پرونده‌اي را كه در دست نواب بود براي مطالعه به‌منظور تعقيب جزايي تيمورتاش در ديوان كيفر به من سپردند». (4)
چرا تيمور‌تاش؟
بااين همه كفيل تازه كار دادگستري، نمي‌تواند خود را از كنجكاوي درباره علل اين پيگيري برهاند. براي او يك دغدغه است كه خادمي چنين مطيع و منقا، چگونه مورد غضب مخدوم خويش قرارگرفته است، چنان كه خودش گويد: «معاندين چه توطئه‌اي داشتند و چه سعايتي كرده بودند كه موفق شدند اين مرد مبرز را كه چندين سال متوالي مورد پشتيباني و اعتماد كامل شاه بود از چشم شاه بيندازند، هنوز از اسرار تاريخ معاصر است. اما تيمورتاش هم مانند تمام رجال دوست و دشمن زيادي داشت. دوستانش مگسان دور شيريني بودند كه مي‌خواستند از قدرت، نفوذ و محبوبيت وي در نزد شاه استفاده كنند و به مواهب مالي و معنوي دست يابند. وقتي ستاره بخت او رو به افول نهاد همه از دور وي پاشيده شدند. سهل است در بدگويي از او از دشمنان پيشي جستند، ولي دشمنان تيمورتاش قوي بودند و سال‌ها در انتظار چنين فرصتي روزشماري مي‌كردند. تندروي‌هاي تيمورتاش در غالب كارها، بي‌اعتنايي به رجال قديمي، افراط در خوشگذراني و غيبت چند ماهه او از ايران و شكست در مذاكرات نفت با انگلستان سرانجام كار خود را كرد و وزير دربار مقتدر در مقابل چشمان شاه به صورت ديوي سفيد درآمد. در ميان دشمنان تيمورتاش بيش از همه محمدحسين آيرم تيشه به ريشه وي زد. از اقوال مختلف چنين استنباط مي‌شد آيرم رئيس مقتدر شهرباني كه ماري خوش خط و خال بود و براي دور كردن رجال استخوان‌دار از اطراف شاه و يكه‌تاز شدن خودش پاپوش مي‌دوخت و پرونده مي‌ساخت. براي تيمورتاش سخت مايه گرفته و او را متهم كرده بود كه در راه مراجعت به ايران در مسكو با بعضي مقامات ملاقات‌ها و مذاكراتي كرده است و شايد هم عمال نفت جنوب كه از مرحوم تيمورتاش براي نفت مناطق شمال ايران كه مورد علاقه شوروي‌ها بود نگراني داشتند آيرم را كه مستعد چنين دسيسه‌اي مي‌دانستند مستقيم يا چنان كه رويه عمال خفيه خارجي‌هاست با هزار واسطه به اين اغوا كرده باشند. بعد از گرفتاري تيمورتاش كميسيوني مأمور شد اسناد او را كه در منزلش توقيف شده بود، جزء به جزء رسيدگي كنند و در اسناد او مداركي كه دلالت بر اين گونه اتهامات داشته باشد به دست نيامد». (5)
تيمورتاش در چنگال آيرم
فضاي حاكم بر روايت‌هاي دستگيري و توبيخ تيمورتاش، نمايانگر اراده رضاخان در سرعت دستگيري و محاكمه تيمور‌تاش است. گو اينكه خوي نظامي و كينه‌توز اين قزاق، ترتيب و تدريج ِقانون را برنمي‌تافت. درنهايت با اراده ملوكانه تيمور تاش به دست «اميرلشكر محمدحسين‌خان آيرم» سپرده شد وبا ترفيع درجه آيرم، خاطر او از عواقب امر آسوده گشت! چنانكه متين دفتري آورده است: «با عجله‌اي كه شاه در تعقيب تيمورتاش داشت، پرونده به‌سرعت تكميل شد و از طرف محمد سروري، دادستان ديوان كيفر ادعانامه صادر و قرار توقيف صادر و روز 29 بهمن طبق قرار دادستان در اداره شهرباني زنداني شد. در همان ايام محاكمه مرحوم عبدالحسين ديبا (وكيل‌الملك) دوست و همكار نزديك تيمورتاش در ديوان كيفر آغاز شد. وي متهم به اخذ رشوه از اميرمنصور اكبر پسر سپهدار اعظم براي انتخاب وي در دوره هشتم مجلس شوراي ملي شد و محكمه او را به 10 ماه حبس تأديبي محكوم كرد و تمام اين مسائل آن چنان به‌سرعت انجام شد كه وقتي داور به تهران رسيد هيچ اقدامي براي او ميسر نبود. در آن ايام تيمورتاش قدرتمند در چنگال آيرم دست و پا مي‌زد و در گوشه زندان شهرباني در انتظار محاكمه خود بود. يك ماه پس از دستگيري تيمورتاش، شاه آيرم را تقويت كرد و يك درجه او را بالا برد و عنوان او شد اميرلشكر محمدحسين خان آيرم. داور لدي‌الورود از پرونده تيمورتاش اطلاعاتي گرفت و چون اطمينان يافت پرونده از هر لحاظ تكميل و آماده براي ارجاع به دادگاه است هرگز شفاعتي نزد شاه نكرد». (6)
حبسي كه تيمور‌تاش نكشيد!
متين دفتري در خاطرات خود اذعان دارد كه عموم كار‌گزاران حكومت رضاخان ازجمله علي‌اكبر داور، اذعان داشتند كه تيمورتاش مدت ماه‌هاي آخر عمر خويش را مي‌گذراند و حتي «‌شايد اين آخرين بهاري باشد كه مي‌بيند!»، از اين روي علم كردن محاكمه و دادگاه چيزي جز يك ظاهر‌سازي نيست. رضاخان كسي نيست كه بتواند حكم سفارشي عدليه خويش رانيز تحمل كند. چنان كه پس از محاكمه تيمورتاش و محكوميت وي به پنج سال حبس، بيش از سه ماه حضور او را در چهار ديواري زندان نيز تاب نياوردند و او را مهمان پزشك احمدي كردند. متين دفتري فرجام كار تيمورتاش را اينگونه روايت مي‌كند: «در يكي از شب‌هاي اوايل خردادماه كه هنوز محاكمه تيمورتاش آغاز نشده بود براي انجام كارهاي اداري و مذاكره با وزير وارد دفتر داور شدم. با سرعت و عجله‌اي كه داشت تمام نامه‌ها و احكام را امضا كرد و بقيه كارها را به خودم ارجاع داد و گفت: «تصميم شما تصميم من است». احساس كردم مطالب مهم‌تري دارد كه بايد مذاكره كند، لذا از ارائه بقيه پرونده‌ها خودداري كردم. در همين هنگام داور آهي كشيد و به پشت صندلي تكيه داد و آهسته به من گفت: «رأي محكمه چه سنگين باشد و چه سبك براي شاه فرقي نمي‌كند. او سرانجام تيمورتاش را از بين خواهد برد. شايد اين آخرين بهاري باشد كه مي‌بيند، اما چه بهاري. شنيدم مأموران آيرم در زندان با وي رفتار ناپسندي دارند، حتي از ذكر نام خانوادگي وي خودداري مي‌كنند. آژان‌ها و مأموران غالباً او را به نام عبدالحسين فرزند كريمداد صدا مي‌زنند». داور در آن شب قدري از قابليت، صداقت و قدرت كار تيمورتاش سخن گفت، ولي در عين حال افزود تيمورتاش هم در به وجود آوردن چنين وضعي براي خود مقصر است. خوشگذراني، ريخت و پاش از بودجه دولت، رفيق‌بازي و مقاومت در مقابل تصميمات شاه چنين آينده‌اي را نويد مي‌داد. شاهي كه خرج روزانه خانواده خود را يادداشت مي‌كند و از بدو سلطنت خود تاكنون فقط يك پالتو براي خويش تدارك ديده است چگونه مي‌تواند ناظر بر خرج‌هاي افراطي تيمورتاش در اروپا باشد. داور شمه‌اي از تدابير تيمورتاش را براي تغيير سلطنت برشمرد و بالاخره گفت: «حيف كه اين مرد هم از بين رفت. خدا عاقبت مرا به خير كند». براي تيمورتاش دو محاكمه تشكيل شد. رياست دادگاه با عبدالعلي لطفي و دادستاني به عهده محمد سروري دادستان ديوان كيفر بود. در اين محاكمه از امين‌التجار اصفهاني هم سلب مصونيت و با تيمورتاش محاكمه شد و غير از غرامت نقدي اعم از ارزي و ريالي پنج سال به او حبس دادند، ولي بيش از سه ماه تحمل نكرد و از بين برده شد». (7) 
خون‌خواهي دختر از قاتلان ِپدر
در شهريور ۱۳۲۰ كه شرايط كشور دگرگون گشت، پزشك احمدي قاتل تيمورتاش، كه با تزريق آمپول هوا و آمپول‌هاي سمي مخالفان حكومت را در زندان به قتل مي‌رساند، به كشور عراق گريخت ولي به وسيله مأموران عراقي دستگير و به مقامات ايران تحويل و در دادگستري ايران محاكمه شد. در اين دستگيري ايراندخت تيمورتاش ـ دختر تيمورتاش ـ نقشي اساسي بازي كرد، چنانكه در اين‌باره گفته‌اند: «پس از سرنگوني رضاخان و فرار پزشك احمدي، ايران تيمورتاش در جهت گرفتن انتقام خون پدرش به صورت ناشناس به بغداد رفت و جلاد رضاخان، معروف به پزشك احمدي كه در اين شهر به شغل رمالي و دعا‌نويسي مشغول بود را پيدا كرد، سرانجام نيز با ممارست بسيار از طريق سفارت ايران در بغداد، پزشك احمدي را به ايران آورده و به محاكمه كشاند». (8)
پي‌نوشت‌ها: 
1 ـ ر. ك به: خاطرات يك نخست‌وزير، نويسنده دكتر باقرعاقلي، نشر علمي، ص9 
2 ـ ر. ك به: همان، صص69 ـ 70
3 ـ ر. ك به: همان، صص70 ـ 71
4 ـ ر. ك به: همان، صص72 ـ 71
5 ـ ر. ك به: همان، صص75 ـ 73
6 ـ ر. ك به: همان، ص75
7 ـ ر. ك به: همان، صص76 ـ 75
8 ـ ر. ك به: اين سه زن، مسعود بهنود 

 

روزنامه جوان