سند نامه ::
 
عبدالحسين تيمورتاش در كرمان

هدایت الله بهبودی

عبدالحسين تيمورتاش يكي از معروفترين چهرههاي دوره پهلوي اول است. پيشينه خانوادگي او در خراسان، تحصيلات در سنپتربورگ، آغاز امور اجرايي با نايبالحكومگي جوين، نماينده قوچان در دور دوم قانونگذاري، رياست قشون خراسان، نماينده قوچان در دوره سوم قانونگذاري، حكومت گيلان، نماينده دور چهارم مجلس شوراي ملي، وزير عدليه، حكومت كرمان، وزير فوائد عامه و در نهايت وزارت دربار شاه توأم با نمايندگي در مجلس شوراي ملي مورد اشاره همه منابعي كه درباره زندگي او قلم زدهاند، بوده است. برخي از جزئيات زندگي شخصي و سياسي او نيز براي تراجم احوال روشن است. پيوند ناگسستني او با الكل، زن و قمار؛ آراستگي، شيوايي بيان، جذابيت؛ و در امور سياسي پيوستگي با سياست انگلستان را از ويژگيهاي تيمورتاش شمردهاند. 
اگر بخواهيم به منابع قابل اعتنايي كه به صورت فشرده زندگي عبدالحسين تيمورتاش را ارائه كردهاند اشاره كنيم، ميتوان مقاله «صعود، سقوط و فناي تيمورتاش» نگاشته جواد شيخالاسلامي1، و نيز كتاب تاريخ آغازين فراماسونري در ايران2 را نام برد. آن چه از زندگي تيمورتاش در منابع ديده ميشود بيش از همه، تفوق او نسبت به رضاشاه، وحشت شاه از اين برتري، و بركناري و مرگ مشكوك مرد شماره دو آن زمان است. اتهامات، محاكمه، زندان و مرگ او را ميتوان در كتابها و نشريات متعدد جست و جو كرد. اما آنچه در اين جا به مناسبت چاپ سندي منتشر نشده مطرح ميشود، ارتباط مستمر تيمورتاش با سفارتخانه و كنسولگريهاي  انگليس و تبعيت او از سياستهاي انگليس براي پيشبرد منويات آن كشور در ايران است.
 
گفته ميشود ورود تيمورتاش به عرصه سياست، به طور جدي، از نامزدي او براي دوره چهارم مجلس شوراي ملي شروع ميشود. مهمترين دستوري كه مجلس چهارم پس از گشايش با آن روبهرو بود، تصويب قرارداد 1919 ايران و انگليس بود. وثوقالدوله عاقد اين پيمان «كه از منفوريت خود و از منفوريت قرارداد بسته شده، نيك آگاه بود احتياطات لازم را پيشاپيش رعايت كرده و به حكام ولايات دستور داده بود فقط به كساني در امر انتخاب شدن كمك كنند كه وعده حمايت از قرارداد را در مجلس شوراي ملي آينده (مجلس دوره چهارم) داده باشند.»3 
يحيي دولتآبادي مينويسد كه وثوقالدوله «براي پيشرفت سياست خويش ميكوشيد نمايندگان مجلس شوراي ملي از طرفداران و دوستان، بلكه از بستگان او انتخاب گردند و بعد از عقد قرارداد و مسلم شدن اين كه رسميت يافتنش موكول است به تصويب شدن در مجلس شوراي ملي بيش از پيش در امر انتخابات دخالت كرد و كار را به جايي رسانيد كه ديده ميشد مخالف نبودن با قرارداد بدان ميماند كه يكي از شرايط قانوني انتخاب شوندگان بوده باشد. انگليسيان هم در اين موضوع او را كمك مينمودند؛ چه به مأمورين سياسي خود در ولايات سراً دستور ميدادند كه در كار انتخابات نظر داشته باشند و گاهي هم نظر داشتن آنها به دخالت كردن در رد و قبول اشخاص داوطلب مبدل ميشد، چنانكه دوسيههاي آن انتخابات كه سفارشهاي شفاهي و كتبي دوستانه كاركنان قنسولخانههاي انگليس را در ولايتها به مأمورين انتخابات از اشخاص طرفدار خود دربر دارد مطلب را مدلل ميسازد.»4 
 
سردار معظم خراساني در چنين شرايطي با توجه انگليس به نمايندگي مجلس شوراي ملي درآمد. «گزارشهاي اين دوره نشان ميدهد كه تيمورتاش تحصيل كرده روسيه تزاري تا چه اندازه در جلب اطمينان سفارت انگليس موفق بوده و چه پيوند نزديك دوستانه با شخص وزيرمختار داشته است.»5 تيمورتاش تبديل به يكي از بهترين دوستان انگليس در مجلس شوراي ملي شد.6
با شكست قرارداد 1919 رويه انگليس تغيير كرد و محتواي هدف خود را اين بار در كودتاي 1299 پيگيري نمود. گفته ميشود پس از توفيق كودتا، روابط تيمورتاش با سفارت انگليس از صميميت گذشته برخوردار نبود7، زيرا اين سفارتخانه همه توجه و علاقه خود را صرف رضاخان ميكرد، اما اسناد نشان ميدهد كه نه تنها اين روابط به سردي نگراييد، كه همچنان ادامه يافت (ر.ك:  متن سند در صفحات بعدي) و يا چنانچه به متن گفتوگوي تيمورتاش در هفت سال بعد با سررابرت كلايو رجوع شود، روشن ميشود كه همآوايي و هماهنگي اين روابط در طول ساليان بعد ادامه داشته است.8 
اما دربارة اين سند. تيمورتاش پس از سقوط كابينه مشيرالدوله و بركنار شدن از وزارت عدليه، و روي كار آمدن دولت قوامالسلطنه در 1301 به حكمراني كرمان منصوب ميشود. او 28 مهر وارد كرمان شد. دو ـ سه ماهه نخست مسئوليت وي خبر خاصي از او نيست تا اين كه در دهم دي 1301 تيمورتاش در تلگرافي به رضاخان وزير جنگ، از او ميخواهد كه رئيس نظميه كرمان را عوض كند. او توضيح ميدهد كه رئيس فعلي نظميه يك صاحبمنصب اداره قشوني است و زماني روي كار آمد كه رئيس نظميه قبلي با متحصنين تلگرافخانه همنوايي كرد و اين صاحبمنصب به جاي او انتخاب و منصوب شد. تيمورتاش تأكيد ميكند كه او بصيرت و اطلاعي از كار نظميه ندارد و امورات اين اداره رو به خرابي است. او از رضاخان خواست فكر عاجلي براي اين موضوع بكند.9 سه روز بعد وزير جنگ پاسخ او را داد؛ اين كه «در اين باب به نظميه تهران مراجعه نماييد كه از مركز شخص بصيري فرستاده شود. در اين صورت اين جانب هم در تغيير رئيس فعلي نظميه آن جا مخالفتي نداشته و مساعدت خواهم كرد.»10 رضاخان در استانهايي كه حكومت نظامي نبود، سعي ميكرد از دخالتهاي خود بكاهد، چرا كه بيش از اين با اعتراض گسترده نمايندگان مجلس شوراي ملي در دخالتهاي بيحد و حصر خود در همه امور مواجه و حتي منجر به استعفاي موقت او از منصب وزارت نيز شده بود. اين پاسخ، سردار معظم خراساني را قانع نميكند. بلافاصله در چهاردهم دي بار ديگر تلگرافي به رضاخان، وزير جنگ ميفرستد و اين بار توضيح بيشتري ميدهد؛ مبني بر اين كه كمتر كسي پيدا ميشود كه با ماهي هشتاد تومان از تهران به كرمان بيايد؛ اگر هم پيدا شود دو ماه طول ميكشد به اين جا برسد. 
او در اين تلگراف مينويسد: «تبليغات روسها و نگراني انگليسها مستلزم بودن نظميه در دست شخص زرنگي است كه متأسفانه فعلاً مفقود است. استدعا ميكنم اجازه مرحمت فرماييد رئيس نظميه فعلي عوض شده يك نفر [عادي] نظميه را اداره كند.»11 حكمران كرمان توضيح نميدهد كه اين يك نفر عادي چه كسي بايد باشد و شايد جرأت نميكرد بنويسد كه مايل است خودش شخصي را به اين سمت بگمارد و باز توضيح نميدهد كه تبليغات روسها چيست و نگراني انگليس از چه روست؟ وزير جنگ كه با اصرار او مواجه ميشود در تلگرافي به اميرلشكر جنوب، محمود آيرم، مينويسد كه «يك نفر صاحبمنصب قابل براي رياست نظميه كرمان انتخاب و رئيس فعلي آن جا را به خدمت ديگري بگماريد.»12 محمود آيرم پس از دريافت اين دستور آن را به رئيس قشون كرمان منتقل كرد و يك نظامي، جايگزين نظامي ديگري در اداره نظميه شد.13 اين جا به جايي، حاكم كرمان را خوش نيامد. او ديگر واكنشي از خود نشان نداد. 
پرسشهاي باقيمانده در اين مكاتبات، در شرحي كه رئيس قشون كرمان، نايب سرهنگ محمد، چند روز بعد براي اميرلشكر جنوب فرستاد پاسخ داده شد. اين سند غير از روشن كردن موضوع ياد شده از مناسبات سياسي شهر كرمان نيز اطلاعاتي ميدهد كه در نوع خود درخور اهميت است.
وزارت جنگ
لشكر جنوب
سواد: راپورت رئيس قشوني كرماني
مورخه: 9 برج دلو [بهمن] 1301
مقام محترم امارت لشكر جنوب دامت عظم↨العالي ـ چون لازم است غالباً از حوزه مأموريت خود و اتفاقات و سياست صفحه كرمان به مركز لشگر راپورت شود كه آن رؤساء محترم هم اطلاعات كلي از اين صفحات داشته باشند به اين واسطه خاطر محترم را مستحضر مينمايم. اولاً از ابتداي ورود آقاي سردار معظم حكمران ايالت كرمان از طرف ادارة قشوني كرمان مطابق توصيه و حكم كتبي بندگان حضرت اشرف وزير جنگ و فرمانده كل قوا دامت عظم↨ همه قسم مساعدت و همراهي گرديد و خود آقاي سردار معظم هم در بدو ورود به كرمان الحق زمينه خوبي[؟] برداشت نمودند [و] بدون اينكه اظهار طمعي به مال كسي بنمايند با كمال صداقت وظايف ايالتي خود را مجري ميداشتند و فوقالعاده مردم از وجود معظمله اميدوار و راضي بودند تا اينكه بنده با قسمت ششصد نفري جهت مانور به صفحات جيرفت و رودبار و نرماشير حركت كردم. پس از مراجعت از مانور ورود بنده تصادف نمود با ورود قونسول جديد انگليس در كرمان. چند روز پس از مراجعت بنده يك روز از طرف ايالت پيغام داده شده بود كه خواهشمندم جهت بعضي مذاكرات به دارالايال↨ بياييد. بنده هم رفتم و ضمن مذاكرات ايشان اظهار نمودند كه دستور بدهيد رئيس نظميه كه از صاحبمنصبان قشوني ميباشد به قسمت خود مراجعت نمايد چون در نظر دارم يك نفر ديگر را كه سويل[شخصي] است به نظميه معين نمايم. بنده در جواب اظهار نمودم كه وجداناً تصديق مينماييد كه حالت حاليه نظميه فوقالعاده خوب شده است و ابداً طرف نسبت به حالت نظميه سابق ندارد و اهالي هم كه فوقالعاده خوشوقت ميباشند. در جواب اظهار فرمودند كه خير، به نظريات من چنانچه ديگري معين شود نظميه بهتر خواهد شد. بنده اظهار كردم كه ممكن است از صاحبمنصبان قشوني يك نفر ديگر را معين نمود جواب فرمودند خير بايد نظامي نباشد چون نظميه تحت نظريات وزارت داخله است لذا بايد از طرف [ايالت كسي] برياست نظميه برقرار شود. چون به هيچ ترتيب ايشان متقاعد نشدند بنده جواب گفتم چون اين كار به اجازه اركان حرب لشكر و اركان حرب كل شده است لذا بدون اطلاع به مركز من نميتوانم چنان كاري نمايم. پس از چند روز ايشان رسماً مراسله راجع به تغيير رئيس نظميه به اداره قشوني نوشته تا اينكه از اركان حرب لشكر حكم آمد كه رئيس نظميه فعلي را تغيير داده و از صاحبمنصبان لايقتري تعيين نمايم. بنده هم مطابق حكم اجراء نمودم. پس از اين اتفاق آقاي سردار معظم فوقالعاده نگران شدند. 
 

پس از تحقيقات معلوم شد كه مشاراليه به عقيده خود اين كار را نخواستهاند بنمايند نظريات قونسول جديد انگليس جهت انتخاب وكلاء جهت مجلس شوراي ملي اين طور دستور داده شده است و حاليه هم كه نظميه با [صاحبمنصبان] قشوني است فوقالعاده ايالت [تيمورتاش] بيميل است.
اخلاق متنفذين كرمان جديداً به چند [دسته] تقسيم شده است. عده شيخيها و دموكراتها طرفدار قونسول روس و بلشويكها ميباشند و روابط آنها با قونسول روس در كرمان خيلي حسنه است و بلشويكها هم همه روزه انتشارات مهمل ميدهند و آنتريكات و پروپاگاند مينمايند ولي تا حال كه نتيجة نگرفتهاند. بنده كاري كه جهت تخريب بلشويكها نمودهام تمام آقايان و علماء را از بلشويكها فوقالعاده منزجر نمودهام به طوري كه ديگر كارشان در كرمان پيشرفتي ندارد ولي تمايل بلشويكها در كرمان فوقالعاده به طرف سردار اسعد والي سابق كرمان ميباشد. اما راجع به نفوذ انگليسها از ابتداي تشكيلات قشوني در كرمان نفوذ آنها به كلي مرده است ولي از موقع ايالت سردار معظم مجدداً نفوذ از دست رفته خود را شروع به دست آوردن نمودهاند ولي قلب اهالي به كلي متنفر است. آقاي سردار معظم اخيراً يعني از موقع ورود قونسول جديد انگليس به كلي طرفدار آنها شده است و در عرض هفته چندين مرتبه با قونسول انگليس خلوت مينمايند. و صحبتهاي محرمانه مينمايند طايفه سردار نصرت و حاجي ميرزا عليمحمد هم طرفدار انگليسها ميباشند. آقاي سردار معظم اخيراً فوقالعاده به واسطه حركات بيرويه خود منفور عامه شدهاند. روابط اداره قشوني كرمان با مشاراليه به واسطه احكاماتي كه ارائه دادهاند تا حال به هر ترتيبي بوده از هم گسيخته نشده و با وجود بعضي ناملايمات كه از طرف ايشان ميشود مطابق توصيهها كه شده است بنده روابط را حفظ نمودهام ولي ابداً نميتوان به مشاراليه اطمينان نمود حتي هر موقعي كه از طرف ايشان مراسلة جهت اعزام عده به يك نقطه نوشته ميشود به واسطه عدم اطمينان مجبورم تمام اطراف كار را ملاحظه نموده پس از تحقيقات لازم اقدام مينمايم.
راجع به بلوچستان، انگليسها ابداً مايل نيستند كه امنيت در آن حدود باشد مخصوصاً از موقعي كه قونسولخانه بلشويكها در كرمان تأسيس شده اين طور حدس ميزنند كه اگر در آن حدود امنيت برقرار باشد شايد بلشويكها به آن حدود راهي پيدا نمايند و آمد و رفت نمايند كه هندوستان در مخاطره بلشويزم افتد ولي آن طوري كه بنده در موقع مانور مشاهده نمودم اگر چنانچه ايالت فعالي در ايالت كرمان باشد بدون اينكه قواي نظامي داخل در عمليات نظامي شود ايالت وقت ميتواند بلوچستان را به قوه قلم و زبان مرتب و مطيع نمايد. مخصوصاً در موقع مانور به آن حدود بنده زمينههايي هم حاضر نمودم كه انتشارات آن به بلوچستان هم سرايت نمود. روابط قشوني فعلاً با ضرغامالسلطنه رودباري خيلي حسنه است و شايد تا چند روز ديگر نتيجه مراسلاتي كه به ايشان نوشتهام گرفته شود. شايد چند نفر از نزديكان خود را هم به پيش بنده بفرستد. چندين كاغذ تا به حال به ايشان نوشتهام. جواب يكي از كاغذها رسيده است. عيناً در لف ارسال شد. ملاحظه خواهيد فرمود ضرغامالسلطنه حاضر شده است چنانچه اردويي دولت به طرف بلوچستان اعزام دارد همه قسم مساعدت و كمك در اعاده امنيت به بلوچستان بنمايد. يك نفر از اشرار بلوچ موسوم به وليمحمد شيردل كه مدتها بود با عده[اي] سوار بلوچ در اطراف ريگان و نرماشير مشغول شرارت بود ضرغامالسلطنه او را نزد خود خواسته است و او را به خدمت خود پذيرفته و همه قسم حقوق و جيره به او ميدهد كه نسبت به اهالي بياعتدالي و تعدي ننمايد. چنانچه ممكن ميشد، چون اينها بينهايت وحشي هستند، يك خلعتي جهت ضرغامالسلطنه از طرف دولت مرحمت ميشد بياندازه مفيد در آتيه ميباشد. جديداً هم با سردار دوست محمدخان كه خود را حاكم بلوچستان ميداند و علناً ياغي دولت است بين او و ضرغامالسلطنه به هم خورده ايالت كرمان ابداً ميانه[اي] با ضرغام ندارد و اگر چه مكاتبات بنده با ضرغام خيلي مخفيانه و محرمانه است ولي چون اينها ايلات و وحشي ميباشند معهذا ضرغام در همه جا انتشار داده است كه رابطه قشون با من خوب است و به ايالت هم اين اخبارات رسيده است و فوقالعاده از اين مسئله ناراضي ميباشد كاغذي هم بنده به سعيدخان پسر زن ضرغام نوشتهام و همه قسم به مشاراليه از طرف قشوني اطمينان داده شده شايد تا دو سه روز ديگر يا خودش به شهر بيايد يا كاغذش برسد ـ نايب سرهنگ محمد ـ سواد مطابق اصل است.

پانوشتها
1- ارجنامه ايرج، به كوشش محسن باقرزاده، توس، تهران، 1377، صص 615 تا 641.
-2 آريابخشايش، يحيي، تايخ آغازين فراماسونري در ايران، ج 3، سوره مهر، تهران، 1384، صص 459 تا 490.
-3 ارج نامه ايرج، ص 625.
-4 دولتآبادي، يحيي، حيات يحيي، ج 4، تهران، عطار و فردوس، 1371، چ ششم، صص 201 و 202.
-5 ارجنامه ايرج، ص 625.
-6 همان، ص 626.
-7 همان، ص 627.
-8 شيخالاسلامي، جواد، «نصرتالدوله فيروز و داستان سقوط وي»، آينده، شم 2ـ1، ص 51.
-9 اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، پ 10، ص 97.
-10 همان، پ 10، ص 96.
-11 همان، پ 10، ص 95.
-12 همان، پ 10، ص 93.
-13 همان، پ 10، ص 92. ​

فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 21 صفحه 95 عبدالحسين تيمورتاش