۸۰ سال پس از قتل تیمورتاش؛ سال سخت استبداد رضاشاهی
امید ایرانمهر «باران مدتهاست نیامده است. حاصل امسال خوب نیست. امیدوارم بارندگی کامل بشود، و الا سال بسیار سخت است.» (خاطرات سردار اسعد، ص۲۵۸) این فراز پایانی خاطرات سردار بختیاری است در سال ۱۳۱۲. همان سال که عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضاشاه در کنج فراموشی زندان مجرد جان باخت و این شد نقطۀ پایان تراژدی زندگی یکی از مرموزترین و تاثیرگذارترین رجال دوران پهلوی اول. ماجرای زندگی او بخشی کوچک است از کتاب تازۀ «پهلوی اول؛ از کودتا تا سقوط» به قلم رضا مختاری اصفهانی که روایتی است از چگونگی برآمدن رضاخان میرپنج قزاق تا جلوس بر تخت سلطنت و سرنوشت او و آنان که در این مسیر نقشآفرین بودند و خود در سایۀ قدرقدرتی رضاشاه قربانی شدند.
تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه، یکی از همینها بود که نویسندۀ این کتاب زندگی سیاسی و فرجام او را «ادامۀ سنت وزیرکشی در تاریخ استبدادی ایران» دانسته است: «سنتی که مردان توانا را حذف و حکومت را آسیبپذیر میسازد.» اما عبدالحسینخان تیمورتاش که بود و چرا به صف کُشتگان بر سر قدرت پیوست؟
از سرکوب جنبش گیلان تا وزارت دربار تهران
عبدالحسین تیمورتاش با لقب سابق «سردار معظم خراسانی» خدمات دولتی خود را به سال ۱۲۸۵ به عنوان مترجم با تسلط بر دو زبان فرانسوی و روسی در وزارت امور خارجه آغاز کرد اما پس از مدتی به خاطر اختلاف با میرزا حسینخان معینالوزاره، از وزارت امور خارجه استعفا داد و با حمایت پدر به سمت نایبالحکومه بلوک جوین برگزیده شد. نمایندگی در ادوار دوم تا پنجم و حکومت گیلان و کرمان نیز در کارنامۀ کاری وی وجود دارد. دوران حکومت او در گیلان، همزمان با جنبش جنگل بود؛ دورهای که با اقدامات تیمورتاش همچون حبس و اعدام دکتر حشمت، به این جنبش ضربۀ سختی وارد آمد. هر چند او خود پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بر اثر انتقاد از عملکرد و اقدامات سید ضیاءالدین طباطبایی در حضور نرمان، وزیرمختار انگلیس دستگیر و روانه زندان شد اما پس از برکناری سید ضیاءالدین و روی کار آمدن قوام از زندان رهایی یافت و تصدی وزارتخانههای عدلیه در کابینۀ مشیرالدوله و فواید عامه در کابینۀ سردار سپه را به کارنامهاش افزود. چنین بود که تیمورتاش در زمرۀ چهرههای موثری قرار گرفت که پس از کودتا در جهت انجام اصلاحات میکوشید.
تیمورتاش در تسهیل صعود رضاخان به قدرت در کنار او قرار داشت و چون پهلوی به شاهی رسید، او را وزیر دربار کرد؛ وزیر درباری که نائب مناب شاه بود، تا آنجا که به نوشتۀ سید حسن تقیزاده در کتاب «زندگی طوفانی»، رضاشاه دربارهاش میگفت: «هر آنچه تیمور گفته است، من گفتهام و هر آنچه تیمور نوشته است، من نوشتهام.»
مقاله دردسرساز
وزیر دربار شدن تیمورتاش هم سکویی برای پیشرفتش بود و هم پاشنه آشیل. او در شرایطی که کشور رئیسالوزرا داشت عملاً پس از رضاشاه نفر دوم حکومت قلمداد میشد و صاحب اقتداری افسانهای بود اما همین قدرت و استفادۀ او برای استحکام موقعیت سیاسیاش، بدگمانی شاه را در پی آورد. عزل و گرفتاری تیمورتاش به هنگام لغو «قرارداد دارسی» رخ داد. تیمورتاش از جانب رضاشاه ماموریت یافت کار نفت را فیصله دهد؛ سفری که ناموفق بود، اما در روزنامههای خارجی پر سر و صدا بود. در این مورد مقالۀ روزنامۀ «تایمز بغداد»، که شرحی مبالغهآمیز دربارهاش نوشت، به قول مهدی فرخ، دوست تیمورتاش، حکم «شمشیری از پشت» را داشت. در این مقاله با عنوان «شاه و مستشارانش» که ظاهری تجلیلآمیز داشت، نویسنده تاکید کرده بود که «پس از رضاشاه، ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز آن تیمورتاش.»
ارائۀ چنین تصویری از تیمورتاش که او را همعرض شاه نشان دهد، به سود چه کسی بود؟ زمان ثابت کرد دستکم سودی عاید خود او نکرد. اما در کتاب تازه منتشرشده از نقشآفرینی انگلیسها در این برجستهسازی سخن به میان آمده است.
اخراج و توقیف دیبا
پایان سفر تیمورتاش به اروپا به مسافرت مسکو پیوند خورد؛ سفری که موجبات بدگمانی بیش از پیش شاه را فراهم آورد و پس از آن در شهریور ۱۳۱۱، امتیاز نفت خوریان به روسها مطرح شد. هیات دولت در جلسۀ پنجم شهریور خود به رئیس کل صناعت و فلاحت اختیار داد قرارداد «تشکیل شرکت نفت کویر خوریان» را با سفیر کبیر شوروی امضا کند. این قرارداد اما هیچ گاه مجال اجرا نیافت. تمامی این اتفاقات سوءظن رضاشاه را برانگیخت. بهانهگیریها شروع شد. شاه ابتدا به حضور عبدالحسین دیبا (وکیلالملک)، رئیس دیوان محاسبات دربار، در چنین جایگاهی معترض شد. پیش از این، دوستان تیمورتاش به وی در این باره هشدار داده بودند. سرانجام شاه خود به دفتر رئیس محاسبات وزارت دربار رفت و «به پیشخدمت دستور داد که این مرد را از اینجا بیرون کنید». (خاطرات سیاسی فرخ، ص۳۲۵)
با این همه، تیمورتاش همچنان به روابطش با دیبا ادامه داد. توقیف وکیلالملک دیبا به اتهام دریافت «سه هزار تومان رشوه در امر انتخابات»، آخرین ضربهای بود که به قدرت وزیر دربار فرود آمد. پیش از این، حضور تقیزاده و فروغی به عنوان وزرای مالیه و خارجه، خدشهای به قدرت تیمورتاش به حساب میآمد؛ دو تنی که در کنار مخبرالسلطنه هدایت رئیسالوزرا، از مخالفان وزیر دربار بودند. این در حالی بود که پیش از این، یکی از متحدان وی، یعنی نصرتالدوله فیروز، از گردونه خارج شده بود. (ص۱۸۹)
برکناری تیمورتاش و بازار داغ شایعات
بدین ترتیب در بحبوحۀ مذاکرات ایران و انگلیس بر سر مسالۀ نفت، تیمورتاش عزل شد و در خانهاش تحت نظر قرار گرفت. خبر عزل تیمورتاش در میان محافل داخلی و خارجی، با حیرت مواجه شد. شایعات فراوانی حول این خبر وجود داشت. برخی شایعات، تیمورتاش را در اختلاس سه میلیون تومانی کورت لیندن بلات، رئیس بانک ملی ایران و فوگل، معاون او، دخیل میدانست. شایعهای دیگر، او را تهدید کنندۀ تاج و تخت پهلوی اعلام میکرد. عدهای هم میگفتند وزیر دربار، شاه را در مسالۀ لغو امتیاز دارسی دچار اشتباه ساخته است. (ص۱۸۹)
بر این اساس دستگاه دپیلماسی خارجی مقیم تهران، در وضعیتی ابهامآمیز قرار داشت. هارت، وزیر مختار آمریکا، این وضعیت را چنین توصیف میکند: «اگرچه هر کدام از دلایلی که دربارۀ اقدام شاه میگویند، به تنهایی [برای عزل تیمورتاش] کفایت میکند، ولی از نظر آنهایی که با ذهنیت دهانی رضا [شاه] آشنا هستند، احتمالاً حقیقت این است که ترکیبی از شرایط و وقایع مختلف منجر به تصمیم بیمقدمۀ شاه شده و بزرگترین، اگر نگوییم تنها، غول روشنفکری ایران در طول یک قرن اخیر را به کنج عزلت انداخته است.» (از قاجار به پهلوی؛ محمدقلی مجد، ص۱۱۲)
در واقع عوامل مختلفی وجود داشت که تیمورتاش را به چنین فرجامی مبتلا ساخت، سیاست خارجی اما مهمترین مسالهای بود که در این واقعه نقش داشت. تیمورتاش در جریان شورش عشایر جنوب مانند نصرتالدوله فیروز مورد سوءظن بود، اما در این میان فیروز قربانی شد. این سخن داور در حضور تیمورتاش که گفته بود: «نصرتالدوله باید محکوم شود، و الا همه محکومیم» (خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه هدایت، ص۳۹۶)، میتواند وضعیت مشابه آنان در این قضیه را حکایت کند. محکومیت تیمورتاش اما از پیچیدگیهای فراوان برخوردار بود. ماجرای عزل و قتل او تنها به رابطه با انگلیسها مربوط نبود. سوءظنها و شایعاتی دربارۀ رابطۀ تیمورتاش و روسها بر سر زبانها افتاده بود. ذهن انگلوفوبیای ایرانی در این باره هم دست انگلیسیها را میدید. دکتر قاسم غنی دربارۀ زبردستی انگلیسیها در توطئهسازی، به طور اغراقآمیزی مینویسد: «انگلیسها پسیکولوژی افراد و جماعات را بهتر از هر قومی تحت نظر میگیرند و میفهمند و اضافه بر فهمیدن، ماشین اداری آنها طوری منظم است که نقشههای خود را بدون سر و صدا و به طور دقت میتوانند به کار بندند.» (یادداشتهای دکتر قاسم غنی، جلد ۱، ص۱۷۰)
به اعتقاد او، انگلیسیها با چنین توانایی دست به کار شدند تا تیمورتاش به روسها متمایل شود و این تمایل از جانب روسها هم صورت پذیرد. چنین طرحی با توفیق همراه بود. تیمورتاش در بازگشت از سفر اروپا که از جانب انگلیسیها چندان با اقبال همراه نبود، در روسیه میزبانانی صمیمی یافت: «روسها به تیمور گرویدند و او را پذیرایی زیاد کردند. موجبات جلب تیمور هم در دست بود، روسی خوب میدانست، بهترین سالهای جوانی او در روسیه صرف شده بود، زنباز و عیاش بود. در خلال همۀ این احوال، دایرۀ اطلاعات و جاسوسی انگلستان جزئی و کلی قضایا را مستقیم و غیرمستقیم به اطلاع شاه رسانید و به دست زن صاحب جمالی کیف محتوی مکاتیب تیمور را دزدیدند و از روسیه خارج کردند.» (همان، جلد ۱، صص۱۷۰ و ۱۷۱)
قربانی انگلیس یا جاسوس روس؟
تیمورتاش نه تنها قربانی جاسوسان انگلیسی شناخته شده، که در روایتی دیگر، خود برای روسهای شوروی جاسوسی میکرده است. شورویها چنان که آقابکف در کتاب خاطراتش نوشته مدعی بودند از مسائلی چون قضیۀ نفت از طریق مذاکرات سفیرشان در تهران با تیمورتاش آگاه میشدهاند. علاوه بر این، انگلیسیها بارها نارضایتی خود را از موضعگیریهای وزیر دربار رضاشاه علیه سیاستهایشان در این باره ابراز داشته بودند. یک بار دبیر شرقی سفارت انگلیس در دیدار با مخبرالسلطنۀ هدایت گلایه کرده و پرسیده بود: «آیا وقتی که انسان میبیند که خود دربار سلطنتی این شایعات را پخش میکند که انگلیسیها علمای قم را بر ضد دولت تحریک میکنند، آن وقت چگونه میتوان این قبیل اقدامات را که علناً صورت میگیرد، با آن روح همکاری و دوستی که ما حق داریم از اولیای ایران انتظار داشته باشیم، تلفیق و سازش داد؟»
این اعتقاد وزیر دربار که در جریان مهاجرت علمای اصفهان و بلاد در اعتراض به اجرای قانون نظام وظیفه گفته شد، در زمان قیام عشایر جنوب دیگر بار مطرح گردید. تیمورتاش در این زمان در نامهای به سر رابرت کلایو، وزیر مختار بریتانیا به تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۱۰، سوءتفاهم میان دولتین را دربارۀ قرارداد ۱۹۰۷ مورد بررسی قرار داد. به اعتقاد او، «... در این تاریخ، افکار عمومی ایران که تا آن موقع انگلستان را دوست صمیمی و بیغرض ایران و سد آهنین در برابر حملات روس تصویر میکرد، به ناگاه با انعقاد قرارداد انگلیس و روس و تقسیم ایران به دو منطقۀ تحت نفوذ دچار تزلزل گردید». (اسناد و مکاتبات تیمورتاش، ص۱۲۵) او در همین نامه، به طور تلویحی به مسلح شدن عشایر جنوب توسط انگلیسیها اشاره کرد.
هیچ کس او را دوست نداشت
تیمورتاش در عرصۀ داخلی هم مخالفان بسیار داشت: دشمن طاووس آمد پر او. خصوصیات شخصی و اخلاقیاش برای او در جبهههای گوناگون مخالفانی به وجود آورده بود. یک گروه به مقام او حسادت میبردند که «برای صاحبان مقام، مخصوصاً در مشرق زمین طبیعی است». گروهی از مخالفانش هم از افراد «متعصب و مذهبی» بودند. آنان تیمورتاش را «لامذهب و متجاهر به فسق و مخرب دیانت میشمردند». مذهبیون او را «موسس همۀ تجددها» میدانستند. عدهای هم «از نظر سیاست و اصول» با او تقابل داشتند. مخبرالسلطنۀ هدایت، رئیسالوزرایی که با وجود وزیر درباری چون تیمورتاش بیکاره مینمود، در کتاب «خاطرات و خطرات» آنجا که به توصیف تیمورتاش میرسد، نوشته است: «در هوش، فراست، پشتکار، مجلسآرایی، چارهجویی، نکتهسنجی تیمورتاش انگشت ایراد نمیتوان گذاشت. بیپروایی، به آبزنی، هوسرانی هم به افراط داشت. خشونتش بیش از ملاطفت بود و اواخر بیغرور مینمود. دچار بعض عادات هم بود که گاه آن همه معلومات را در پرده میافکند...» از همین رو طبیعی بود که چنین فردی حساسیت شاه بدگمان را نسبت به خود برانگیزاند.
پس از بازگشت تیمورتاش از سفر اروپا، بازار شایعات در اطراف او داغ شد. شایعات حول هر دو مسائل داخلی و خارجی بود. یک سر شایعات دربارۀ تهدید آیندۀ ولیعهد توسط او بود. سر دیگر هم به مذاکرات نفت مربوط میشد. طبق این شایعات که ویبرت بلوشر مامور آلمانی مقیم ایران در سفرنامۀ خود به شرح آنها پرداخته، تیمورتاش «در لندن وظیفه داشته است با شرکت نفت انگلیس و ایران مذاکراتی در مورد ازدیاد عواید سالانۀ ایران انجام دهد، اما این مذاکرات را طوری با توقعات مالی شخصی خود توام کرده که سرانجام با ناکامی و شکست روبهرو شده است.»
در نهایت بدگمانی رضاشاه گریبانگیر وزیر دربار متنفذ شد. گویی رضاشاه او را مسبب آگاهی انگلیسیها از سیاستهای ایران در قبال مساله نفت میدانسته است. این در حالی است که قبلاً انگلیسیها او را در آگاهی روسها از مذاکرات با ایران مقصر میدانستند. آنچه اما دربارۀ برافتادن تیمورتاش میتوان گفت، آنکه مسائل داخلی و سیاست خارجی افزون بر سوءظن رضاشاه در این باره موثر بود. در این باره نمیتوان نظر قاطعی داد که کدام عامل موثر بوده و نقش اول را ایفا کرده است. (ص۱۹۲)
پیش از آنکه داور بیاید، محکومش کنید!
رضاشاه در پایان کار تیمورتاش تعجیل فراوان داشت. بهانۀ محاکمۀ وزیر دربار هم واگذاری انحصار تجارت تریاک در سال ۱۳۱۰ به امینالتجار اصفهانی بود. وزیر دربار از سمت خود برکنار شد و در دیماه ۱۳۱۱ در منزلش تحت نظر قرار گرفت. پس از آن، محاکمۀ عبدالحسین دیبا، یار نزدیک او، به اتهام کلاهبرداری آغاز شد. در حین محاکمۀ دیبا، تیمورتاش نیز دستگیر و زندانی شد. رضاشاه اصرار داشت در غیاب علیاکبر داور، وزیر عدلیه که برای حل مساله نفت به جامعۀ ملل رفته بود، محاکمۀ تیمورتاش صورت پذیرد. شاه در یکی از جلسات هیات دولت، به احمد متین دفتری، جانشین داور، در این باره گفته بود: «این را تمام کن، آن رفیقش میآید، رودروایستی درمیآید.» از همین رو محاکمه به سرعت صورت گرفت و پیش از پایان سال، در ۲۵ اسفند ۱۳۱۱، دادگاه تیمورتاش را محکوم و رأی خود را چنین اعلام کرد: «از حیث ارتشا به سال سه حبس مجرد که مستلزم محرومیت از تمام حقوق اجتماعی است و استرداد مال حاصل از ارتشا که قسمت ظاهری آن بیست هزار تومان بوده و به هشت هزار تومان فروخته شده بود و از حیث کلاهبرداری به دو سال حبس تأدیبی و پرداخت مبلغ سی [و] هشت هزار و پانصد و نود و دو تومان (۱۷۱۲ لیرۀ انگلیسی) محکوم گردیده است.» (ص۱۹۲)
محکومیت و حبس هم شاه را راضی نکرد، او نابودی تیمورتاش را میخواست، پس چنان که مخبرالسلطنه هدایت در خاطراتش نوشته است: «روزی شاه به حبس میروند. مختصر وسایل آسایش و نظافت که برای او مهیا بود، امر میکنند بیرون بریزند. باری آفتاب حیات او به هر وسیله روز ۹ مهر ۱۳۱۲ خاموش شد. کسان او را خبر کردند، جنازه را بدون هر تشریفاتی به امامزاده عبدالله برده، به خاک سپردند.»
پس از تیمورتاش خانوادهاش نیز به خراسان تبعید شدند. سرنوشت او در نظر بلوشر آلمانی بیشباهت به سرنوشت جعفر برمکی نیست. او در این باره مینویسد: «وی قربانی شاهی شد که خود شخصاً بیش از هر کس دیگر در به ثمر رساندن هدفهای او سهیم بود.» (سفرنامۀ بلوشر، ص۲۵۲)
پایان تیمورتاش و آغاز استبداد رضاشاهی
رضا مختاری اصفهانی در کتابش تاثیرات قتل تیمورتاش بر صفبندیها و ساختار سیاسی آن روزگار را با یادآوری یک همزمانی تاریخی روایت میکند: «رضاشاه با حذف تیمورتاش، دورۀ جدیدی را آغاز کرد. در همان روزهایی که محکومیت عبدالحسینخان تیمورتاش اعلام شد، تهران شاهد جشن تولد رضاشاه بود.» (ص۱۹۳) گویی رضاخان از پس سالها در سایه بودن، تصمیم داشت رضاشاهی تازه را از رحم استبداد و حکومت فردی به دنیا آورد، چنان که شد و «سال سخت» به خاطرهها پیوست. پیشبینی سردار اسعد درست از آب درآمد. همان سال مخبرالسلطنه هدایت رئیسالوزرا هم به امر شاه اجباراً تن به استعفا داد و سردار اسعد بختیاری نیز در سفر بابل همراه با رضاشاه مورد غضب واقع و توقیف شد. مرگ تیمورتاش نه فقط پایان زندگی وزیر دربار مقتدر رضاشاه که آغاز دورانی تازه از استبداد سلطنتی در ایران بود. حکومتی فردی که نخستین قربانیانش روشنفکران و سیاستمدارانی بودند که بیشترین نقش را در روی کار آوردن رضاشاه ایفا کردند.
تاریخ ایرانی
|