آيتالله سيد محمدرضا سعيدي
محمد حسن رجبي سيد محمدرضا سعيدي از روحانيون مبارز و انقلابي ايران در قرن چهاردهم هجري فرزند سيد احمد در 1308 در نوغان خراسان به دنيا آمد. دروس ابتدايي را نزد پدرش خواند و مقدمات و سطح را در مشهد مقدس از استادان نامآور آنجا از جمله اديب نيشابوري، شيخ هاشم و شيخ مجتبي قزويني فراگرفت.
پس از پايان دوره سطح عازم قم گرديد و در درس آيتالله بروجردي و امام خميني حاضر شد. مراتب فضل و دانش و ابهت و شخصيت ويژه امام، سعيدي را شيفته و مجذوب خود ساخت كه اين شيفتگي روز به روز بيشتر ميشد تا جايي كه جزو افاضل شاگردان امام و رابط ميان طلاب و ايشان گرديد. امام نيز به دليل فضل و كمال و عواطف وي، علاقه خاصي نسبت به سعيدي داشت. نامهاي كه امام از تبعيدگاه عراق به وي نوشته، مؤيد همين مطلب است:
«من از افرادي مثل شما آنقدر خوشم ميآيد كه شايد نتوانم عواطف دروني را آنطور كه هست ابراز كنم. من قادر نيستم عواطف امثال شما را جواب بدهم، لكن خداوند متعال، قادر است.»
سعيدي، عالمي دردآشنا و شجاع بود و در انتقاد از رژيم وابسته و ديكتاتور شاه پروايي نداشت. از همين رو پيش از نهضت امام در 1341 در آبادان دستگير گرديد كه پس از چند روز آزاد شد.او در جريان غائلة انجمنهاي ايالتي و ولايتي در پخش و توزيع اعلاميههاي امام، فعاليت زيادي نمود.در عاشوراي 1342 كه امام سخنراني معروف خود را ايراد كرد و به دستگيري وي و قيام مردم تهران، قم، شيراز و... انجاميد و واقعه 15 خرداد روي داد، سعيدي براي تبليغ در كويت به سر ميبرد و در آنجا بود كه از آن واقعة ناگوار اطلاع يافت. وي بلافاصله پس از مشورت با ديگر دوستان روحاني خود نامههايي به مراجع تقليد عراق نوشت و از آنها خواست تا اقدامات لازمي در آن باره انجام دهند. او نيز در حسينية خودش به انتقاد شديد از رژيم شاه پرداخت و شيعيان كويت را از ماجرا آگاه ساخت، اما چون دستگيري خود را توسط رژيم شاه قطعي ميدانست، پس از پايان ماه صفر همچنان در كويت ماند و بعد از گذشت بيش از يك سال و آزادي امام، به قم بازگشت و به ديدار امام شتافت و بار ديگر بدون هيچ گونه ترس و واهمه به افشاگري و انتقاد عليه رژيم شاه پرداخت.
پس از دستگيري مجدد امام در 13 آبان 1343 كه به تبعيد ايشان به تركيه انجاميد، سعيدي به همراه سي و يك تن ديگر از مدرسان و فضلاي حوزة علميه قم راجع به وظيفة وعاظ در ماه مبارك رمضان آن سال از آيتالله ميلاني و آيتالله مرعشي نجفي استفتا كرد. پاسخ قاطع آن دو مرجع، ساواك را ناگزير به دستيگري بسياري از وعاظ و روحانيون، از جمله سعيدي، پس از پايان ماه رمضان نمود.بعد از آنكه رژيم شاه تبعيد گاه امام را از بورسا (در تركيه) به نجف تغيير داد، سعيدي به همراه دهها تن ديگر از فضلاي حوزة علميه قم در آبان 1344 طي نامه سرگشادهاي به اميرعباس هويدا هشدار دادند كه «شما خيال نكنيد با انتقال حضرت آيتالله العظمي خميني از تركيه به عراق، ميشود احساسات افروخته اين ملت را خاموش كنيد.» آنان در پايان ضمن محكوم كردن رژيم، خواستار بازگشت امام خميني به قم شدند.
سعيدي براي معرفي هرچه بيشتر امام به فضلا و مدرسان حوزة نجف، مخفيانه و با مخاطرات فراوان، خود را به نجف رساند و با امام ديدار كرد و سپس در يكي از مدارس آنجا به بيان شخصيت علمي و سياسي امام پرداخت. پس از بازگشت به كشور، وي آرام ننشست و در هنگام ديدار با مراجع قم، از آنان مصرانه خواست تا براي بازگشت امام بكوشند. وقتي كه تلاشهاي خود را بيثمر ديد ناگزير به دعوت گروهي از مردم تهران در 1345 به اين شهر مراجعت كرد و در مسجد امام موسيبن جعفر(ع) در محله غياثي تهران به اقامه جماعت پرداخت و در همانجا نيز تدريس ميكرد. او توانست گروهي از مردان و زنان علاقمند را جذب نموده و آنان را با افكار و آرمانهاي امام آشنا سازد. وي همچنين امر به معروف و نهي از منكر را به صحنة جامعه كشاند و بدين منظور «انجمن اسلامي ناصحين» را تأسيس كرد. اخلاق حسنه و روش خاص او در اجراي امر به معروف و نهي از منكر، سبب شد تا محله غياثي در طول چهار سال اقامت او به عنوان يكي از محلات امن تهران درآيد.
سعيدي بر فراز منبر آشكارا سياستهاي استعمارگرانة امريكا و صهيونيسم را به باد انتقاد ميگرفت و نام امام را ـ كه ممنوع بود ـ بر زبان ميراند. شهامت اخلاقي وسياسي او، هم براي رژيم و هم براي مردم روشن بود و از همين رو خيل عظيمي از مردم به ويژه جوانان انقلابي براي شنيدن سخنرانيهاي او اجتماع ميكردند و مسجدش از كانونهاي مهم سياسي و خبر ساز بود. به استناد يكي از اسناد ساواك وي در يكي از سخنرانيهاي خود اظهار داشت: «ما بايد براي مبارزه كردن تشكيلات داشته باشيم تا بتوانيم در مقابل دشمن مقاومت كنيم و با دولتي كه علماء را زنداني و تبعيد ميكند مبارزه نماييم. من راهي را ميروم كه امام حسين و رهبر عاليقدر دين ما آيتالله خميني رفت و تا پاي جان ايستادگي كرد. من حرف خود را ميگويم و مبارزه را ناتمام نميگذارم.»
سعيدي براي دومين بار در بهار 1346 مخفيانه وارد عراق شد و به ديدار امام شتافت و به يكي از آرزوهاي خود نايل شد و با ايشان به رايزني پرداخت و سپس به طور مخفيانه به ايران بازگشت و به شناسايي و سازماندهي نيروهاي انقلابي دست زد و آنان را براي كارهاي تشكيلاتي زيرزميني آماده ساخت. اما جزييات فعاليتهاي او از چشم ساواك پنهان نبود و سعيدي نيز در سخنانش به ديدار و ملاقات خود با امام اشاره نمود.مسجد او پايگاه انقلابيون مذهبي بود كه اعلاميهها و نوارهاي سخنان امام و از جمله كتاب حكومت اسلامي يا ولايت فقيه امام را كه مخفيانه وارد كشور شده بود به طور مخفي تكثير و توزيع ميكردند و خود نيز به تدريس كتاب ولايت فقيه براي طلاب مسجد خود پرداخت.ساواك براي به انزوا كشاندن سعيدي، طلاب و كسبه محل را احضار و تهديد نمود و توسط ايادي خود، مجالس او را بر هم ميزد كه اين عوامل سبب خالي شدن تدريجي مسجد گرديد و سعيدي ناچار به ترك تهران شد و شرايط پيش آمده را در نامهاي براي امام شرح داد. امام در پاسخ نامة وي ضمن تأييد وخامت اوضاع، او را نسبت به توجهات غيبي و وظيفة شرعي خويش آگاه ساخت. او بار ديگر در اطراف تهران به فعاليتهاي تبليغاتي و سياسي پرداخت و نشريهاي حاوي استفتائات امام منتشر كرد كه در مقدمه آن به زبان عربي از امام تجليل شده بود و نسخهاز آن را براي امام فرستاد. امام پس از وصول آن نشريه، انتشار آن را به آن كيفيت صلاح ندانست و از او خواست تا از عبارات تجليلآميز از وي «غمض عين» نمايد. و در نامهاي ديگر، او را از ورود به درگيريهاي ساختگي به طور ناخودآگاه بر حذر فرمود و حفظ حيثيت او را براي انجام خدمات بيشتر به اسلام و مسلمين برتر دانست.
در اواخر ارديبهشت 1349، گروهي از سرمايهداران بزرگ صهيونيست امريكا براي مذاكره پيرامون سرمايهگذاري در ايران وارد تهران شدند و با نخستوزير و دولتمردان ايراني، به گفتگو پرداختند. وي در نامههايي به علماي بزرگ كشور، آنان را نسبت به عواقب شوم حضور امريكائيان هشدار داد و نوشت: «... به حق و حقيقت سوگند كه اين اقدام جديد آن چنان مصيبت بزرگ و خطرناكي است كه مسائل مهمي از قبيل امتياز تنباكو، كاپيتولاسيون و ساير حوادث كه براي هر يك از آنها، جامعه روحانيت پيشقدم در اعتراض و مبارزه بوده و قربانياني داده است، در قبال آن كم اهميت و كوچك است.» وي سپس وظايف علما را در آن امر خطير يادرآور شد: «چقدر جاي تعجب است كه شما پيشوايان ديني در مقابل اين خطر بزرگ، سكوت اختيار كرده و براي جلوگيري از آن، اقدامي نميكنيد؟... راستي چرا شما مهر سكوت بر لب زدهايد و در اين باره چيزي نميگوييد؟ خود ميدانيد كه موضوع سرمايهگذاري صهيونيستهاي امريكايي در ايران، از تأسيس سينما در قم (كه براي جلوگيري از آن چه سر و صدايي به راه انداختيد) براي اسلام و مسلمين، خطرناكتر است.»
به دستور رژيم، مأموران امنيتي، سعيدي را در 11 خرداد 1349 پس از اتمام نماز ظهر در منزل مسكونيش دستگير كرده و به زندان قزل قلعة تهران منتقل نمودند و تحت شكنجههاي شديد قرار دادند و پس از گذشت نه روز در 20 خ رداد 1349، وي را در زندان به شهادت رساندند. پيكر پاك سعيدي را به قم منتقل كردند. مراسم تشييع جنازه او در قم به تظاهرات سياسي عليه رژيم شاه تبديل شد و در ميان اندوه و ماتم تشييع كنندگان در واديالسلام آن شهر به خاك سپرده شد.
به مناسبت شهادت او مجالس ختم متعددي توسط ياران امام خميني در نجف اشرف برگزار گرديد كه به مدت چهل شب ادامه داشت و امام مخارج آن را به عهده گرفت و خود نيز در همه آن مجالس شركت كرد و پيامي نيز به همان مناسبت انتشار دارد. در بخشي از اين پيام آمده بود: «... اين تنها مرحوم سعيدي نيست كه با اين وصف اسفانگيز در گوشة زندان از پاي در ميآيد، بلكه چه بسا افراد مظلوم و بيگناه به جرم حقگويي در سياهچالهاي زندان مورد ضرب و شتم و شكنجههاي وحشيانه و رفتار غير انساني قرار ميگيرند... من قتل فجيع اين سيد بزرگوار و فداكار را كه براي حفظ مصالح مسلمين و خدمت به اسلام، جان خود را از دست داد به ملت اسلام عموماً و خصوصاً به ملت ايران تعزيت ميدهم و از خداوند متعال، رفع شر دستگاه جبار و عمال كثيف استعمار را مسئله مينمايم.»
علماي مجاهد-مركز اسناد انقلاب اسلامي
|