سند نامه ::
 
تحلیلى بر واپسین نظریه مهندس مهدى بازرگان‏

محمد خردمند


مهدى بازرگان (1286 - 1373ش) در واپسین سال‏هاى زندگى خود، به تبلیغ جدایى دیانت از سیاست پرداخت و هفت دلیل به نفع آن بر ساخت. چگونگى این دلیل‏ها، شگفتى ناظران و داوران آگاه را برانگیخت. پرسش اصلى آن است که آیا مطالب مهندس بازرگان، استدلال است یا اعتراض؟ ظاهر عبارات ایشان، فرضیّه اول را تأیید مى‏کند ولى دقّت و ژرف‏نگرى در بحث‏هاى ایشان و قرائن دیگر این فرضیّه را تایید نمى‏کند و به همین جهت چاره‏اى جز پذیرش فرضیّه دوم باقى نمى‏ماند. در نتیجه نمى‏توان بازرگان را از طرفداران سکولاریسم شمرد. او از روى تلخ کامى و در واکنش به وضع اجتماعى موجود و انتقاد به مخالفان، صرفاً اعتراضى سیاسى بیان کرده و تذکّرى اخلاقى داده است.
مهدى بازرگان یکى از رجال سیاسى و تأثیرگذارى بود که بیش از چهل سال - از دهه سى تا دهه هفتاد - در ایران نقش‏آفرینى کرد. وى هر چند، هیچ گاه موفق به تحصیل علوم دینى و اسلامى نشد، 2 اما علاقه فراوانى به اندیشه دینى داشت و براى آن که سازگارى علم و دین با یک‏دیگر را به اثبات رساند، تلاش زیادى نمود. 3 بازرگان هر چند با فلسفه - اسلامى یا غربى - هیچ آشنایى و میانه‏اى نداشت‏4 و بلکه با صراحت، به ابراز مخالفت با فلسفه مى‏پرداخت‏5 لکن سخت شیفته و معتقد به علوم تجربى و تحقّقى بود. 6 تأثیر دیدگاه پوزیتیویستى اگوست کنت را به خوبى مى‏توان در آثار بازرگان مشاهده کرد. 7
بازرگان، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى یکى از علل عقب‏ماندگى مسلمانان را دورى از فعالیّت‏هاى اجتماعى و سیاسى مى‏دانست و مى‏گفت:
حقیقت این است که همه آرزومندیم وارد جنجال سیاست نشویم. نه آلوده به مقامات و مفاسد آن شویم و نه زندان و محرومیّت و زجرش را براى خود بخریم. روح و جسم‏مان را راحت گذارده و با خیال راحت و آرامش و احترام، به کار دنیا و عبادت خدا بپردازیم... ولى... اگر ما و متدیّنین حاضر باشیم دولت و سیاست را رها کنیم، آنها به هیچ وجه ما را آزاد و مختار نخواهند گذاشت بلکه به عکس و به طورى که مى‏دانید دخالت و مزاحمت عمیق و کامل در تمام شئون دینى و دنیایى ما اعمال مى‏نمایند. هر قدر ما بیشتر به حکومت و سیاست بى‏اعتنایى نشان دهیم و کناره‏گیرى کنیم آنها بیشتر براى خود، حاکمیت و صاحب اختیارى قائل و عامل مى‏شوند.... 8
او مى‏افزود:
اگر دین، سیاست را در اختیار و امر خود نگیرد سیاست، دین را مضمحل خواهد کرد یا در سلطه اقتدار خود خواهد گرد. 9
وى حتّى آشکارا، جدایى دین از سیاست را فکرى بیگانه و غربى مى‏شمرد که متناسب با محیط و دین شرقى نیست. 10 و ضرورت حضور و فعالیت سیاسى را بر طبق سیره معصومین‏علیه السلام، به اثبات مى‏رساند و سرانجام چنین نتیجه‏گیرى مى‏کرد:
یک - دین نه تنها با سیاست بلکه با همه شئون زندگى و با جهان، مرز مشترک دارد، ولى مرزى است یک طرفه؛ دین در زندگى و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت مى‏کند و هدف و جهت مى‏دهد. اما آنها نباید دخالت در دین بنمایند و راه و رسم را تعیین کنند، در این صورت ناخالصى و شرک پیش مى‏آید... دو - دین، اصول سیاست و حکومت را تعیین مى‏کند، ولى وارد جزئیات نمى‏شود... سه - سیاست باید للَّه باشد. للَّه هم در خیلى از آیات قرآن و دستورها مترادف یا لااقل ملازم با للنّاس است. هدف سیاست خیر و سعادت مردم است. ولى باز یک شاخص مرزى نمودار مى‏شود: بر خلاف تصوّر خیلى از متجدّد نماها، هدف دین تنها خیر و سعادت دنیوى نیست، اخروى صرف هم نیست و اصولاً در قرآن، سعادت و تأمین دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، با یک‏دیگر توأم‏اند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». بلکه هدف و حیات اصلى آخرت است: «وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» یا به فرموده پیغمبر: «الدنیا مزرعة الآخرة» دنیا و راحت و لذّت دنیا تا آن جایى قابل قبول و مطلوب است که نه تنها لطمه به آخرت و سعادت ابدى نزند بلکه تدارک و تأمین آن را بنماید. بدیهى و ضمنى است که با این ترتیب و تا حدود اعتدال صحیح، تأمین سلامت و برکت و فعالیّت و لذّت دنیا هم خواهد شد. چهار - همان طور که نماز خواندن مقدّمات و مقارنات دارد و به اعتبار وجوب نماز، تحصیل و تأمین آن مقدّمات و مقارنات نیز واجب است، ورود در سیاست به معناى اعمّ کلمه و بر طبق حدود و مرزهاى فوق الذکر نیز چون ضرورى و ظاهراً واجب است (واجب عینى) بنابراین باید گفت، تدارک و توجه به مقدّمات و شرایط و لوازم آن نیز واجب مى‏شود... پنج - دین و سیاست نباید با هم مخلوط و مشتبه شوند. حفظ مرز لازم است. در هر دو جا رعایت اصالت و استقلال و آزادى لازم است... احزاب و رجال سیاسى نباید هیچ گاه دیانت را وسیله یا ملعبه برنامه‏هاى سیاسى خود قرار دهند... براى اسلام همین افتخار بس که از چهارده قرن قبل پایه‏هاى زندگى و حکومت را بر عقیده و بر مرام و مسلک قرار داده است و آن چه خواسته و کرده، در راه آن بوده است.... 11
در نتیجه، نظریّه اصلى و اولى مهندس بازرگان آن بود که دین از سیاست هرگز جدا نمى‏شود و باید دین‏داران در امور سیاسى دخالت کنند و از ابزار قدرت سیاسى براى پیشبرد اهداف دینى بهره بگیرند. بازرگان این نظریه را سال‏ها تبلیغ مى‏کرد و بلکه در آن راه مبارزه عملى نیز مى‏نمود؛ اما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و چشیدن تجربه تلخ ناکامى دولت موقّت، ناگهان در واپسین سال‏هاى زندگى او - 85 سالگى - تجدید نظر و تغییر و تحوّلى روى داد و به تبلیغ عرف‏گرایى و جدایى دیانت از سیاست پرداخت و هفت دلیل شگفت‏آور به نفع آن ساخت. پرسش اصلى آن است که آیا دلیل‏هاى هفت‏گانه مذکور، استدلال است یا اعتراض؟ مقصود آن است که آیا این اظهار نظر، نظریه و دیدگاه جدیدى را مى‏رساند که بازرگان بر اساس اندیشه و تجزیه و تحلیل اطلاعات علمى به آن دست یافته است و یا این اظهار نظر، دیدگاه جدیدى نیست بلکه نوعى اعتراض سیاسى به مخالفان است که بر اثر ناکامى در صحنه‏هاى مدیریتى و اجرایى پدید آمده و در آن، وضع مطلوب شرح داده مى‏شود و وضع موجود، مورد نقد قرار مى‏گیرد. براى رسیدن به پاسخ این پرسش، بعد از اشاره‏اى به نظریه آخرت‏گرایى، ابتدا ادلّه مذکور را بیان کرده و بعد نقد مى‏کنیم و آن گاه تحلیلى عرضه خواهد شد که مى‏تواند پاسخى به این پرسش باشد.
آخرت‏گرایى و هدف بعثت‏
یکى از «نظریه‏هاى مهمّ در بحث هدف بعثت پیامبران»12، آخرت‏گرایى است. خلاصه این نظریّه را مى‏توان به این ترتیب بیان کرد: پیامبران آسمانى آمده‏اند تا مردم را از ظلمات جهل و شهوات مادّى برهانند و آنان را تربیت اخلاقى کنند تا آدمى از زندگى مادّى و مادّیات چشم بپوشد و زندگى اخروى و روز قیامت را فراموش نکند. پس رسیدن به سعادت آن جهانى و معنوى، هدف اصلى بعثت پیامبران الهى است. در این نظریّه با اصالت دادن به آخرت و امور اخلاقى و معنوى، نفى تأمین سعادت مادّى و دنیوى استنتاج مى‏شود. در این نظریّه یا نظریّه‏ها گاه تأمین رفاه مادّى و دنیوى، بدون اصالت و اهمیّت و مسئله‏اى عرضى و طفیلى تلقّى مى‏گردد و گاه تصریح مى‏شود که پیامبران فقط براى تحصیل سعادت اخروى آمده‏اند و کارى به امور اجتماعى و سیاست و حکومت و فرهنگ و اقتصاد و... ندارند و این گونه مسائل را به خود مردم وا گذارده‏اند تا هر چه خود مى‏پسندند انجام دهند. این آخرت‏گرایان ادّعا دارند که وحى و دین، مسئله‏اى متعالى، قدسى، روحى و روحانى است و براى آگاهى بر مسائل مرگ و بعد از مرگ و بهشت و جهنّم است و ارتباطى به حکمرانى و دنیادارى و سایر امور مادّى ندارد. آنان اظهار مى‏کنند که خدا، دین و پیامبران آسمانى، برتر و والاتر و مقدّس‏تر از آن هستند که در امور پست و مادّى دنیاى فانى؛ نظر و دخالت کنند و متوجّه این گونه مسائل کوچک و ناپایدار شوند. به نظر مى‏رسد نکته اصلى مورد نظر در نظریّه‏هاى آخرت‏گرا؛ همین مطلب اخیر، یعنى سکولاریسم و لائیسیته و تفکیک دین از همه عرصه‏هاى فرهنگى، اقتصادى، حقوقى، سیاسى و اجتماعى است. روشن‏فکرانى مانند على عبدالرّازق، عبدو فیلالى انصارى، عبدالکریم سروش، بازرگان، مهدى حائرى یزدى و... نظریّه یا نظریّه‏هایى آخرت‏گرایانه عرضه کرده‏اند. البتّه بى‏تردید، تبیین و نقد و تحلیل تمامى مطالب آخرت‏گرایان؛ کتاب یا کتاب‏هایى مفصّل و جداگانه مى‏طلبد. 13
بازرگان، در بحثى تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» با طرح نظریّه‏اى آخرت‏گرا و تصریح به این که مقصودش از این بحث و گفت و گو، اصرار بر «منحصر دانستن هدف دین به آخرت و خدا و تفکیک رسالت انبیا از سیاست و اداره دنیا» است؛ هفت دلیل به نفع نظریّه مقبول خود مى‏آورد. این ادلّه بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مى‏گردد.
استدلال‏هاى هفت‏گانه و نقد آن‏
استدلال‏هاى هفت‏گانه مذکور بنا بر تقریر مهندس بازرگان چنین است:
1. تبدیل توحید به شرک‏
وقتى بهبود زندگى فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پاى آخرت و خدا، هدف و منظور دین قرار گرفت و مورد علاقه و عقیده شد، از آن جا که به طور کلى اهداف و معبودهاى بشرى منضمّ شده به خداوند یکتا، محسوس و مأنوس انسان‏ها و در دسترس آنها قرار مى‏گیرد و راحت‏تر و زودتر مورد توجّه و تمایل واقع مى‏شوند، اخلاص در دین و عبودیّت خدا در محاق رفته، پس زده و فراموش مى‏شود. و بدین وسیله توحید، تبدیل به شرک - با همه آثار و مظالم و مفاسد هلاکت‏بار آن - گردیده، دیانت و دین‏دارى از اصالت و خاصیّت مى‏افتد. 14
نقد دلیل اول: در دلیل اول (تبدیل توحید به شرک) ایشان پنداشته‏اند که اگر اهداف بعثت؛ اصلاح امور دنیوى را نیز شامل شود، توحید تبدیل به شرک مى‏گردد! دلیل اول ایشان ادّعایى بیش نیست و پشتوانه استدلالى ندارد. باید توجّه کرد که تحصیل سعادت اخروى و تقرّب به خداى تعالى اصالت دارد و چیزى در عرض آن قرار داده نمى‏شود تا شرک شمرده شود. اصلاح امور دنیوى در طول پرستش خداى متعال و آباد ساختن آخرت است و با آن تعارض و تزاحمى ندارد. سخن اصلى نظریّه‏هاى جامعیّت‏گرا و نظریّه برگزیده آن است که براى تحصیل هدف اصلى (عبادت و تقرّب به خداى کریم) پیامبران باید زمینه‏ها و مقدّماتش را نیز فراهم سازند و دنیاى مردم را بر اساس قوانین شریعت الهى سامان دهند تا مردم، توحید را دریابند و بتوانند از طاغوت اجتناب کنند. انبیاى آسمانى، قسط و عدالت اجتماعى را اقامه مى‏کنند تا زمینه عبادت واقعى خداوند متعال و تحقّق توحید نظرى و عملى در جامعه انسانى هر چه بیشتر آماده گردد. دنیاى مذموم عبارت از فریفته شدن به زینت‏ها و لذات و شهوات مادّى و فراموش کردن آخرت است و اگر کسى دنیا را وسیله و پلى براى رسیدن به سعادت اخروى و عبادت خداوند قرار دهد، نه تنها مشمول هیچ مذمتى نیست بلکه شایسته تحسین نیز است. همان طور که رسول اکرم (ص) فرمود: «لا تسبّوا الدنیا فنعمت مطیّة المؤمن فعلیها یبلغ الخیر و بها ینجو من الشّرّ». 15
و امیرالمؤمنین على (ع) وقتى شنید کسى دنیا را مذمّت مى‏کند او را مورد انتقاد قرار داد و فرمود: «... ان الدّنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد احبّاء اللَّه و مصلّى ملائکة اللَّه و مهبط وحى اللَّه و متجر اولیاء اللَّه اکتسبوا فیها الرّحمة و ربحوا فیها الجنة فمن ذا یذمّها و قد آذنت ببینها و نادت بفراقها... ». 16
و حضرت امام باقر (ع) در تفسیر آیه «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ»، دنیا را مصداق آن شمرد. 17
2. انصراف از دین و سلب امید و ایمان‏
از آن جا که مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعت‏ها، نه براى جواب‏گویى به مسائل علمى و عملى جهان بى‏نهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است و چنین انتظار و ادعا، پشتوانه محکم و مستندى در کتاب و سنّت نداشته، صرفاً مخلوق آمال و افکار بشرى است، وقتى مردم مؤمن و مخصوصاً جوانان پرشور و امید، مواجه با ناتوانى و عجز ادیان گردند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار مى‏شوند به اصلاح و التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین مى‏گردند. 18
نقد دلیل سوم: در این دلیل (انصراف از دین و سلب امید و ایمان)، بازرگان ادّعاى دیگرى را مطرح مى‏کند و آن؛ سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین است. مى‏پرسیم: به نظر شما چرا چنین نتیجه‏اى اتّفاق مى‏افتد؟ ایشان پاسخ مى‏دهد: زیرا اگر پیامبران نتوانند وضع جامعه را اصلاح کنند؛ طبیعى است که مردم دلسرد مى‏شوند! پس بهتر است از اول وارد دنیا نشوند! مى‏پرسیم: چرا فرض منفى (شکست پیامبران) را مطرح مى‏کنید؟! در حالى که پیروزى آنان با نظر به کمالات و توانایى‏هاى متعدّدشان، طبیعى و منطقى به نظر مى‏رسد. ایشان در جواب و به عنوان استدلال، مدّعا را تکرار مى‏کند و مى‏گوید، زیرا «مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعت‏ها، نه براى جواب‏گویى به مسائل علمى و عملى جهان بى‏نهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است». واقعاً این گونه دلیل آوردن شگفت‏آور است! زیرا در آن هیچ استدلالى بیان نمى‏شود و ادّعا، بار دیگر به منزله دلیل تکرار مى‏گردد. این گونه استدلال کردن همان است که در منطق، «مصادره به مطلوب» نامیده مى‏شود و یکى از انواع مغالطات است.
3. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت‏
زیان دیگر، نتایج معکوس و تجربیات تلخى است که از تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت حاصل مى‏شود... هزار سال ریاست بلامنازع دینى پاپ‏ها و حاکمیت قهار کلیساى کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپاى قرون وسطى، یادگارى جز جهل و تاریکى، رکود و عقب‏ماندگى و اختناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگى و فرار از دین و خدا و بازگشت به فرهنگ یونانى به وجود آورد که همراه با تجدّد ضدّ مذهبى بود. 19
نقد دلیل سوم: در دلیل سوم (تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت)، بازرگان با استشهاد به وقایع تاریخى مانند حاکمیّت کلیسا در قرون وسطى و منفوریّت جهانى آن، کوشیده است که نسبت به حاکمیّت پیامبران بر امور سیاسى و دنیوى و اصل حکومت دینى به طور کلّى و در هر زمان و مکان و مکتبى؛ انزجار و تنفّر روحى ایجاد کند. چنین دلیلى بیش از هر چیزى، شگرد تبلیغى و جنگ روانى است. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت، نه تنها اشکالى ندارد، بلکه از آن نظر که رهبران شریعت (پیامبران آسمانى) معصوم از گناه و اشتباه هستند، آرمان و ایدئال هر انسان کمال‏جویى شمرده مى‏شود و در این صورت، عالى‏ترین و برترین نظام سیاسى و حکومتى ممکن پدید مى‏آید. و اگر منظور از «رهبران شریعت»، عالمان و روحانیان و فقهاى اسلامى هستند، در این صورت نیز اولویّت و ترجیح ریاست و حکومت فقیه و اسلام‏شناس عادل و آگاه بر مصالح انسانى و الهى، براى هیچ پژوهش‏گر منصفى پوشیده نیست. و البتّه همه افراد جامعه اسلامى و به ویژه خبرگان امت، وظیفه خیرخواهى و نصیحت و امر به معروف و نهى از منکر را نسبت به یک‏دیگر و حتّى حاکمان و رهبران سیاسى و دینى بر عهده دارند.
اگر اربابان کلیسا اشتباه و ظلم کردند؛ که البته چنین است، از سوى دیگر فراموش نکنیم که راندن اهل ایمان و معرفت و فقیهان عادل و اسلام‏شناسان باتقوا از عرصه سیاست و اداره جامعه و سپردن مسئولیت به دیگران نیز، ناروا و ترجیح مفضول بر فاضل و ستمى بزرگ بر همگان و اشتباه و ظلمى دیگر است.
4. کالاى شیطان یا دین خدا
اسلامى که با پشتوانه قدرت و روش اکراه، پیش برود بیشتر، کالاى شیطان است تا دین خدا... نازل کننده قرآن و فرستنده پیامبران، نخواسته و نمى‏خواهد که آیین او جز از طریق اختیار و آزادى، با حفظ کرامت انسانى و با پشتوانه ارشاد و علم ارائه و اجرا گردد. نام اسلام هم ریشه با تسلیم است، ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى، بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه، با سلام و صفا و رضا. اساس دعوت انبیا نیز بر محبّت و معرفت بنا شده است.... 20
نقد دلیل چهارم: این دلیل (کالاى شیطان یا دین خدا) آزادى را شرط لازم براى پیشبرد اهداف پیامبران مى‏شمارد و از سوى دیگر ادّعا مى‏کند که اگر پیامبران حاکم گردند، چون قدرت دارند پس بى‏تردید راه دیکتاتورى و زورگویى در پیش مى‏گیرند و مردم را ملزم به اجراى فرامین خود مى‏کنند! و در این صورت، دین با روش اکراه و اجبار، تفهیم و تبلیغ مى‏شود و پیش مى‏رود؛ و این دیگر دین مطلوب خدایى نیست، بلکه فریب و کالاى شیطان است. گویى چنین فرض شده که سرنوشت محتوم و سیاه هر قدرت سیاسى - دیر یا زود و خواهى و نخواهى - آن است که به فساد و ظلم و جور و توتالیتاریسم ختم گردد و بر اساس این تلازم کلّى، دیگر هرگز نمى‏توان فرض جمع بین «حضور در عرصه ریاست و حکومت و قدرت سیاسى» و «تقوا و پرهیزکارى و رعایت عدالت و آزادى و کرامت انسانى» را فرضى معقول و باور کردنى دانست.
براى بررسى و نقد این دلیل، نخست باید بین چند گزاره تفکیک کرد:
1. «پیامبران الهى، هرگز دین خدا را بر مردم تحمیل نمى‏کنند و از روش اکراه و اجبار بهره نمى‏گیرند». این گزاره، درست و قابل دفاع است. فرستادگان آسمانى نیازى به ورود از دیوارها ندارند، آنان از قلب‏ها وارد مى‏شوند و عقل‏ها را تسخیر مى‏کنند، پس احتیاجى به غلبه بر اجسام ندارند. این گزاره اگر به صورت انشایى و باید و نباید نیز بیان گردد، مطلوب و پذیرفتنى است.
2. «خداى تعالى هرگز نمى‏خواهد که انسان‏ها به واسطه اجبار و تحمیل حاکمیّت و قدرت سیاسى، به دین آسمانى ایمان بیاورند، بلکه فقط ایمان آزادانه و با آگاهى و اختیار مورد نظر و اراده خداوند حکیم است». این گزاره نیز کاملاً صحیح و معتبر است و نه تنها هیچ اشکالى ندارد بلکه به روشنى از برخى آیات قرآن کریم مانند «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»21 و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»22 نیز استفاده مى‏شود. و به تعبیر استاد شهید مطهرى:
اگر امام به حقّ را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمى‏خواهند، او به زور نباید و نمى‏تواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل کند. لزوم بیعت هم براى این است. 23
3. «اگر پیامبران آسمانى؛ حاکمیّت و اداره جامعه را بر عهده گیرند، مردم را با روش اکراه و اجبار و با زور شمشیر و سرنیزه، وادار و مجبور به پذیرش دین مى‏کنند». این گزاره ادّعایى بیش نیست و هیچ دلیلى بر صحّت آن اقامه نشده است. معلوم نیست که مهندس بازرگان ادّعاى علم غیبى دارد و یا صرفاً بر اساس سوء ظنّ به حضور و فعالیت سیاسى پیامبران معصوم‏علیه السلام گرفتار چنین پندارى شده است. و اگر مقصود و مشکل ایشان، حکومت دینى عالمان و فقیهان اسلامى و ولایت فقیه است؛ در این فرض هم جواب روشن است. هیچ فقیه و اسلام‏شناس عادلى مردم را با زور و تهدید و ارعاب و اجبار وادار به پذیرش اسلام و ایمان نمى‏کند. در هر حال، هیچ تلازمى بین حاکمیّت سیاسى مؤمنان و دین‏داران و استفاده از روش اجبار و اکراه و خشونت غیر قانونى وجود ندارد.
5. دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین‏
دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین، دو حالت افراط و تفریط در دین است. این دو شعار در حقیقت، دو روى سکه واحدى هستند که به دست بشرى جاهل در ضرّاب‏خانه شیطان، قالب خورده‏اند... یک روى سکه، نقش متفکّرین نزدیک‏نگر و انسان دوستان نارس را دارد که تصور کرده‏اند تعلیمات و تلقینات ادیان الهى به خاطر بهبود بخشیدن به زندگى افراد و حسن اداره اجتماعات بوده است. روى دیگر سکه، تصاویر زاهدهاى رهبان صفت و تارک دنیاهاى مرتاض مسلک را نشان مى‏دهد. کسانى که دنیا و خوشى‏هاى آن را دام‏هاى شیطان براى گمراهى و گناه کردن انسان‏ها دانسته، معتقدند باید از تمام آنها پرهیز کرد و نفس اماره را به سختى و مشقت و محرومیت انداخت!24
نقد دلیل پنجم: این دلیل (دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین) بر آن تأکید مى‏کند که استفاده ابزارى از دین و وسیله قرار دادن آن براى رسیدن به مطامع حقیر دنیوى به هیچ روى صحیح نیست و از سوى دیگر نباید در مذمّت دنیاى فانى افراط کرد و هرگز نباید بین دین‏دارى و اسلام و بهره‏گیرى معقول و معتدل از نعمت‏هاى دنیوى، تقابل و تضادّى ایجاد کرد. اسلام همه مؤمنان را به اعتدال مى‏خواند و از افراط و تفریط پرهیز مى‏دهد. در نقد این دلیل باید یادآورى کرد که توصیه به رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در هر موردى و به ویژه در باب ارتباط دین‏دارى و زندگى دنیوى کاملاً درست و پذیرفتنى است، همان طور که مسئله نفى استفاده ابزارى از دین براى رسیدن به شهوات و لذّات دنیوى و مادّى، جاى تردید ندارد و صحیح است، اما مطلب اصلى در بحث حاضر آن است که این گزاره‏هاى مقبول و سودمند، چه ارتباطى با ادّعاى شما دارد؟! روشن است که باید بین دلیل و مدّعا، ربط منطقى وجود داشته باشد و هر مطلب صحیحى نمى‏تواند دلیل بر هر مدّعایى قرار داده شود. درست است که «آب در صد درجه به جوش مى‏آید و در صفر درجه یخ مى‏بندد». اما از این گزاره مطابق با واقع نمى‏توان به این نتیجه رسید که مثلاً «اسلام با دموکراسى، سازگار / ناسازگار است». زیرا بین این دو (دلیل و مدّعا) پیوند محتوایى وجود ندارد.
6. پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت‏
اعتقاد به این که پیامبران خدا صرفاً خبردهندگان و تدارک کنندگان قیامت، آخرت و معرفى کنندگان خالق یکتا بوده‏اند. دنیا چیزى جز مزرعه و کشتزار یا میدان فعالیت و تربیت آدمى براى حیات جاودان و خدایى شدن انسان نمى‏باشد، ضرورتى است نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسان‏ها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال. 25
نقد دلیل ششم: وضع این دلیل (پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت) نیز بسیار روشن است زیرا در آن هیچ دلیلى جز تکرار ادّعاى ایشان بیان نشده است. ادّعاى اصلى و مورد بحث و نقد ایشان آن است که «پیامبران الهى وظیفه‏اى در باب سیاست و حکومت و امور دنیاى مادّى ندارند». خواننده منتظر است که استدلال و دلیلى به نفع این فرض و ادّعا مطرح گردد، ولى نویسنده محترم، طفره مى‏رود و به جاى بیان استدلال قابل قبول، بار دیگر خودِ ادّعا را با بیان و عباراتى متفاوت عرضه مى‏دارد و اعتقاد به آن را ضرورتى نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسان‏ها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال مى‏شمارد. حال اگر پرسیده شود که چرا و با کدام استدلال و دلیل معتبر چنین ادّعایى را اظهار مى‏دارید؟! در کلام بازرگان، هیچ پاسخى براى آن نمى‏توان یافت. در حقیقت، این گونه دلیل آوردن را باید مصداق بارزى براى «مغالطه مصادره به مطلوب» شمرد که در آن به این صورت استدلال مى‏شود: «الف، ب است». چرا؟ زیرا: «الف، ب».
7. زیان تفکّر دین براى دنیا
اما مسئله مهم‏تر، زیان سنگینى است که طرز تفکّر «دین براى دنیا» به بار مى‏آورد. انتظار یا اعتقاد به این که بعثت پیامبران و تعلیمات آنان - کلّاً یا ضمناً - به خاطر اصلاح انسان‏ها و اداره صحیح امور فردى و اجتماعى آنها در دنیا است و ادیان توحیدى، علاوه بر اصول و احکام عبادى، جامع اندیشه‏ها و رهنمودهاى لازم براى بهبود زندگى افراد و جوامع بشرى هستند، باعث مى‏شود که مؤمنین و علاقه‏مندان، احساس وظیفه و نگرانى نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود، اجتماع و جامعه بشرى به امید این که دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است. در صدد تدبیر، فعالیت و تلاش خارج از احکام دین بر نیایند، بلکه کافى خواهد بود که در انجام حدود و وظایف شرعى، مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تأمین گردد؛ بدون آن که احتیاج به کسب دانش‏ها و کنجکاوى و تفحّص در مسائل و قوانین طبیعت و خلایق داشته باشند و به بسط روابط با دنیاى خارج خودشان و اکتشافات و اختراعات براى چاره‏جویى مشکلات فزاینده زندگى و دنیا بپردازند.... 26
نقد دلیل هفتم: این دلیل (زیان تفکّر «دین براى دنیا») ادّعا دارد که اگر پیامبران، وظیفه و مسئولیت برقرارى قسط و عدالت اجتماعى و اداره دنیا را نیز بر عهده داشته باشند؛ نتیجه آن، تنبلى و کسالت مردم مى‏شود و انسان‏ها دست از تولید و فعالیت و جست و جوى علم و... برمى‏دارند و به امید آن که پیامبران؛ همه امور را سامان دهند؛ تمامى فعالیّت‏هاى لازم و مفید اجتماعى تعطیل مى‏گردد. دلیل هفتم بازرگان نیز، ادّعایى بیش نیست. اگر پیامبران وظیفه برقرارى قسط و عدالت اجتماعى را بر عهده دارند؛ وجود چنین مسئولیتى براى آنها، هرگز به این معنا نیست که دیگران مسئولیت و وظیفه‏اى ندارند. بنابراین، افزون بر پذیرش اهمیّت و ارزش‏مندى وحى و وظایف پیامبران الهى در سعادت دنیوى و اخروى؛ ارزش و اعتبار حسّ و تجربه و عقل و مسئولیت همه مردم در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى نیز هر کدام به جاى خود محفوظ و مقبول است و هیچ یک جاى‏گزین دیگرى نمى‏شود. شاهد این مطلب، زندگى و سیره رسول اکرم حضرت محمدصلى الله علیه وآله است که خود علاوه بر انجام وظایف معنوى و اخروى و دعوت مردم به توحید و عبادت خداى تعالى، حاکمیّت سیاسى جامعه اسلامى را بر عهده گرفت و به ایجاد قسط و عدالت اجتماعى پرداخت و با این همه؛ مردمان را به جهاد اصغر و اکبر و کار و فعالیّت هر چه بیشتر مى‏خواند و مى‏فرمود: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته». 27
در پایان به نظر مى‏رسد نکته اصلى در مورد تمامى هفت دلیل آن است که ایشان بیش از آن که به تحقیق بپردازد به تبلیغ اهتمام ورزیده است و جز تکرار مدّعا و بیان‏هاى متعدّد براى یک فرض، استدلال و تحلیلى ندارد28 و این نکته نشان مى‏دهد که مطالعه و اندیشه او را به چنین رأیى نرسانده، بلکه مخالفت‏ها و تلخ‏کامى‏هاى سیاسى او را به چنین موضع و اعتراضى کشانده است. و سرانجام روشن است که هیچ ادّعایى با تکرار آن ثابت نمى‏شود و پژوهشگر حقّ دارد، مطالبه دلیل کند و به تعبیر قرآن کریم: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». 29
نقد آخرت‏گرایى‏
بعد از نقد هفت دلیل مذکور، نگاهى کامل‏تر به آخرت‏گرایى مى‏افکنیم و مقصود اصلى و ادّعاى نهایى طرف‏داران این نظریه را تجزیه و تحلیل مى‏کنیم تا قوت یا ضعف آن آشکار شود. ممکن است مقصود اصلى آخرت‏گرایان؛ صرفاً یکى از گزاره‏هاى ذیل باشد:
1. «سعادت معنوى و اخروى، اصالت و اهمیّت فوق العاده دارد و هدف اصلى بعثت پیامبران است و سعادت مادّى و دنیوى هدف اصلى نیست. دنیا مقدّمه و مزرعه براى آخرت است».
2. «قدرت سیاسى در هر جامعه‏اى، حتّى جامعه اسلامى ممکن است آلوده به فساد (اخلاقى، اقتصادى و...) گردد. بنابراین لازم است همگى به ارزش بى‏بدیل سعادت اخروى توجّه کنیم و مغرور و فریفته لذّات و شهوات دنیاى فانى نشویم».
3. «اگر افراط شود و دین از قلمرو خود خارج گردد و جاى عقل و تجربه بشرى را بگیرد و به جاى آن داورى کند، تبعات و نتایج اسفبارى به وجود مى‏آید، مانند آن چه براى ارباب کلیسا در قرون وسطى روى داد».
4. «هدف دین و بعثت پیامبران فقط تذکّر و ارشاد است تا مردم، آخرت و خدا را فراموش نکنند و غرق دنیا و مادّیات نگردند. و انبیاى الهى هیچ مسئولیتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند».
نقد و نظر: اگر مقصود آخرت‏گرایان تأکید بر گزاره یک باشد؛ در این صورت باید اذعان کرد که هیچ اشکالى بر آن وارد نیست و نظریه برگزیده نیز مطلبى در مخالفت با آن بیان نمى‏کند. البتّه در این فرض، دیگر اختلاف معنوى و جدّى بین نظریه آخرت‏گرا و نظریه برگزیده باقى نمى‏ماند. و اگر مقصود آخرت‏گرایان تأکید بر گزاره دو باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و نکته درست و قابل قبولى ذکر شده است و در واقع؛ توصیه‏اى اخلاقى بیان کرده‏اند که شاید بتواند مایه تذکّر و تنبّه براى مردم و مسئولان شود. هر چند در تأیید و ادامه این توصیه و تذکّر اخلاقى، مى‏توان بحث‏هاى مفید دیگرى مانند راه‏هاى کنترل برونى و درونى قدرت سیاسى از نظر اسلام و نهادینه و قانون‏مند کردن آن و... را مطرح ساخت؛ امّا باید توجّه کرد که این تذکّر و توصیه و بحث‏ها، همگى باارزش، ولى خارج از موضوع مورد بحث هستند و در این فرض نیز اختلاف بین نظریه آخرت‏گرا و نظریه برگزیده؛ ظاهرى و لفظى مى‏شود. و اگر مقصود آخرت‏گرایان تأکید بر گزاره سه باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و یادآورى و تذکّر سودمند دیگرى مطرح شده که البتّه بیشتر جنبه روان‏شناسى اجتماعى دارد و علل و زمینه‏هاى ناهنجارى‏هاى جامعه را وارسى مى‏کند. به راستى افراط و تفریط در هر مسئله فردى یا اجتماعى، زیان‏بار و موجب پشیمانى است. نباید تردید کرد که هر کدام از دین و عقل و تجربه‏هاى بشرى به اندازه و در جاى خود مفید و ضرورى هستند و هیچ یک جاى‏گزین دیگرى نمى‏شود. لکن با پذیرش همه آن چه گفته شد، باید دانست موضوع و سؤال اصلى این پژوهش، مطلب دیگرى است و در این فرض نیز دعوا لفظى مى‏شود. امّا اگر مقصود جدّى آخرت‏گرایان تأکید بر گزاره چهار باشد؛ دیگر اختلاف لفظى و ظاهرى نیست و کاملاً معنوى و حقیقى است. و همین گزاره چهارم است که به هیچ روى، مورد پذیرش نظریّه‏هاى جامعیّت‏گرا و نظریّه برگزیده نیست. در واقع گزاره چهارم، همان نظریه معروف سکولاریسم است که نقد و بررسى آن فرصتى بس فراخ مى‏طلبد. در این جا برخى از نقدها و نکته‏ها در باب این گزاره به اختصار یادآورى مى‏شود:
1. دلیل، اخصّ از مدّعاست. به بیان دیگر این ادّعا دو جنبه دارد: جنبه ایجابى (هدف بودن سعادت آخرت) و جنبه سلبى (نفى هدف بودن رفاه دنیوى و تأمین عدالت اجتماعى). ادلّه صاحبان این نظریه تنها جنبه ایجابى را اثبات مى‏کند، امّا از اثبات جنبه سلبى آن عاجز است. براى پذیرش این گونه نظریه‏ها نمى‏توان به اثبات طرف موافق اکتفا کرد بلکه باید طرف مخالف نیز ابطال شود تا نظریه انحصارگرا (انحصار هدف بعثت در آباد ساختن آخرت) اثبات گردد. اشکال این مدّعیان، آن است که مى‏خواهند از «اثبات شى‏ء»؛ «نفى ما عدا» را استنتاج کنند، امّا مى‏دانیم که تلازمى بین این دو نیست. اگر کسى بپذیرد که یا دنیا هدف بعثت است یا آخرت، یعنى این دو مانعة الجمع هستند، در این صورت مى‏شود از هدف بودن آخرت؛ نفى هدف بودن دنیا و بالعکس را نتیجه گرفت. ولى این مطلب (مانعة الجمع بودن دنیا و آخرت) دلیلى ندارد و مى‏شود هر دو هدف قرار داده شوند.
2. این نظریه علاوه بر مخالفت با سیره عملى پیامبران آسمانى، با آیاتى که هدف پیامبران را برقرارى عدالت اجتماعى و مبارزه با طاغوت و فرعون‏ها مى‏شمارد، در تعارض آشکار قرار دارد. اگر انبیاى الهى هیچ مسئولیّتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند؛ پس آیاتى از قبیل آن چه در ذیل مى‏آید، چه معناى خردپذیرى دارند و براى برآوردن کدام غرض حکیمانه نازل شده‏اند؟!
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». 30 به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است، پدید آوردیم تا خدا معلوم نماید چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مى‏کند، آرى خدا نیرومند شکست‏ناپذیر است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ». 31 و در حقیقت در میان هر امتى فرستاده‏هایى برانگیختیم [تا بگوید ]خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید پس از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است، بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است و....
3. گذشت که استدلال‏هاى مهندس بازرگان بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مى‏گردد. اگر مراد ایشان از این استدلال‏ها، تأیید و تأکید بر همه یا هر یک از گزاره‏هاى یک (اصالت آخرت) و دو (تذکّر اخلاقى) و سه (تقبیح جاى‏گزینى هر یک از دین و عقل و تجربه به جاى یک‏دیگر) باشد؛ همان طور که گذشت، این نکته‏ها درست و قابل دفاع است و هیچ اشکالى در میان نیست و اما اگر مراد جدّى ایشان، تبیین و اثبات گزاره چهار (سکولاریسم) باشد؛ مى‏توان پرسید: آیا تلازمى بین این آثار و نتایج ناپسند و دخالت پیامبران در سیاست و اداره دنیا وجود دارد؟! اگر مدّعى ملازمه هستید با کدام استدلال آن را اثبات مى‏کنید؟ با اندکى دقّت و تدبّر روشن مى‏گردد که هیچ یک از دلیل‏هاى هفتگانه مذکور توان اثبات گزاره چهارم را ندارد و نهایت چیزى که مى‏توان از آن استفاده کرد عبارت از قرائن و شواهد و تأییدهایى بر گزاره‏هاى اول و دوم و سوم است.
پى‏نوشت‏ها
1. حجة الاسلام خردمند کارشناسى ارشد فلسفه و کلام موسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏علیه السلام.
2. سعید برزین، زندگى‏نامه سیاسى مهندس مهدى بازرگان، (تهران: نشر مرکز، 1374)، ص 89.
3. براى مثال، بازرگان در کتاب مطهرات در اسلام کوشید تمامى حکم‏هاى طهارت و نظافت اسلامى را از منظر تصفیه بیوشیمى و بر طبق قوانین فیزیک و شیمى و فرمول‏هاى ریاضى، توصیف و تبیین کند. و «عشق و پرستش» نیز تلاشى براى تفسیرى ریاضى و ترمودینامیک از عبادت و تقوا بود.
4. سعید برزین، همان، ص 35.
5. جالب است که مهندس بازرگان با طرح ادّعاى تقابل بین استدلال عقلى و فلسفه و حکمت اسلامى از سویى؛ و پیشرفت دین و ترقّى جوامع انسانى از سوى دیگر و این که چنین فلسفه و حکمتى از جانب امامان اطهار (ع) مذمّت شده؛ به حدیث «الحکمة ضالة المؤمن». استناد و استشهاد کرده؛ چون پنداشته است که امام معصوم (ع) مى‏خواهد حکمت را نفى و طرد کند و آن را مایه ضلالت و گمراهى مؤمن بشمارد! با آن که این کلام؛ مطلب مشهورى است و معناى روشنى نیز دارد و چند روایت با همین مضمون وارد شده است و ادامه این روایت‏ها، معناى آن را آشکارتر مى‏کند: «فخذوا الحکمة و لو من اهل النّفاق»، و «فاطلبوها و لو من اهل الکفر» و... امّا با این همه؛ این نویسنده و نواندیش معاصر دوران ما تفاوت بسیار آشکار بین ضالّة (از باب ثلاثى مجرّد، به معناى گم شده) و مضلّ و مضلّة (از باب ثلاثى مزید فیه - باب إفعال - به معناى گمراه کننده) را درنیافته است! ر. ک: مهدى بازرگان، راه طى شده، دومین نشریّه انجمن اسلامى دانشجویان، ناشر: کتابخانه سقراط، 1327ش. ص 64. امّا در چاپ جدید این اثر در مجموعه آثار، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بى‏انتها)، استشهاد به این روایت حذف شده است! و این نکته نشان مى‏دهد که ناشر محترم نیز متوجّه شده است که اشتباه آشکار مؤلّف گرامى، قابل توجیه و چشم‏پوشى نیست. ر. ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 1، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بى‏انتها)، بنیاد فرهنگى مهندس مهدس بازرگان، انتشارات قلم، چاپ اول، 1377ش، ص 106.
6. مراحلى که بازرگان در کتاب راه طى شده براى تحوّل اندیشه بشرى بیان مى‏کند در حقیقت همان مراحل سه‏گانه اگوست کنت - فیلسوف فرانسوى و پدر پوزیتیویسم - است. و البته بازرگان - بر خلاف اگوست کنت - متدین به دین الهى است. ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، جمعى از نویسندگان، بنیاد دایرة المعارف اسلامى، تهران، ج 1، ص 448.
7. افزون بر کتاب راه طى شده، مى‏توان به آثارى چون «باد و باران در قرآن» و «عشق و پرستش» رجوع کرد. براى نقد و بررسى دیدگاه حسّى و پوزیتیویستى بازرگان بنگرید به علامه سید محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با مقدمه و توضیحات استاد مطهرى، منتشره در مجموعه آثار استاد شهید مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، ج 6، چاپ نهم، 1382ش، ص 893 - 898.
8. ر. ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 8، ص 360 - 361.
9. همان، ص 364.
10. همان، ص 365 - 366.
11. همان، ج 8، ص 379 - 383.
12. مهم‏ترین نظریه‏ها در باب هدف بعثت پیامبران الهى را مى‏توان از منظر ارتباط با زندگى اجتماعى انسان؛ در سه گروه آخرت‏گرا، دنیاگرا و جامعیّت‏گرا طبقه‏بندى کرد. در نظریه (ها) ى گروه اول و دوم، غرض از ارسال رسل در یکى از دو منظور رفاه دنیوى و مادى یا سعادت اخروى و معنوى منحصر مى‏گردد، امّا در نظریه (ها) ى گروه سوم هیچ انحصارى نیست و تلاش مى‏گردد بین آن دو جمع شود.
13. براى تفصیل و آگاهى بیشتر بنگرید به عبداللَّه جوادى آملى، نسبت دین و دنیا؛ بررسى و نقد نظریّه سکولاریسم، (مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1381)؛ احمد فرامرز قراملکى، مبانى کلامى جهت‏گیرى دعوت انبیاء، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1376)؛ عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1382) و گستره شریعت، (دفتر نشر معارف، چاپ اوّل، 1382).
14. مهدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ اول، 1377)، ص 91 - 92.
15. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 178.
16. سیّد رضى، نهج البلاغه، حکمت 131.
17. محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 107.
18. مهدى بازرگان، پیشین، ص 93.
19. همان، ص 94.
20. همان، ص 96 - 97.
21. سوره انسان (76)، آیه 3.
22. سوره بقره (2)، آیه 256.
23. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، (قم: انتشارات صدرا، چاپ اول، 1365)، ج 3، ص 107.
24. مهدى بازرگان، پیشین، ص 98.
25. همان، ص 99.
26. همان، ص 102.
27. محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 38.
28. براى اطلاع بیشتر از نقدهایى که بر ادله هفتگانه مهندس بازرگان وارد شده است بنگرید به: احمد بهشتى، تأمّلات کلامى، (تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1378ش)، ص 482 - 497؛ عبداللَّه نصرى، انتظار بشر از دین، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378)، ص 54 - 57 و ص 167 - 177. و در مورد نظر قرآن کریم در این موضوع ر. ک: مصطفى کریمى، قرآن و قلمروشناسى دین، (قم: مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1382)، ص 219 - 371.
29. سوره بقره (2)، آیه 111 و سوره نمل، آیه 64.
30. سوره نحل (16)، آیه 36.
31. سوره حدید (57)، آیه 25.

فصلنامه علوم سیاسی 1384 شماره 32، بهمن 1384