سند نامه ::
 
زور گفتن هنر نيست !
موضوع : مجلس وعظ در مسجد جامع
به : 316 شماره: 25091 / 20 ﻫ‍ 3
از : 20 ﻫ 3 (و) تاریخ 17 / 10 / 45

از ساعت 13 روز 12 / 10 / 45 [ 13 / 10 / 45 ] مجلس روضه‌خواني در شبستان گرمخانه مسجد جامع با حضور عده‌اي در حدود 600 نفر تشكيل گرديد. ابتدا شيخ غلامحسين جعفري رشته سخن را در دست گرفت و ضمن سخنان خود گفت هيچ‌كس حق ندارد صلوات بفرستد و يا شعار بدهد اگر كسي صلوات فرستاد ما مي‌گوييم از خود آنها است كه مي‌خواهد مجلس را متشنج كند. نامبرده افزود حالا به پيامي كه اعليحضرت همايون شاهنشاه در سال 1325 براي علماء فرستاده توجه كنيد در اين هنگام روزنامه‌اي از جيبش بيرون آورد و مطالبي از روي آن به اين شرح قرائت نمود. «ما خواستار عدالت اجتماعي هستيم و از زمان قديم سلاطين دو دسته بوده‌اند يك دسته خوب و يك دسته بد آنها كه خوب بوده‌اند به نفع مملكت كار كرده‌اند و آنها كه بد بوده‌اند زيان اعمالشان متوجه مردم و مملكت شده است شما علماء بايد مردم را راهنمايي و به دين و احكام قرآن آشنا كنيد و حقايق را بگوييد تا مملكت آباد گردد و مردم هم خوشبخت گردند» نامبرده افزود اين بود پيام شاه به مردم و روحانيون ولي آقايان من بايد بگويم اين آقاي خميني چكار كرده است كه مدت 22 ماه است كه او را نمي‌گذارند در مملكت و وطنش زندگي كند مگر خميني عزيز جز حقيقت و ذكر يك سلسله مطالب ديني چه گفته من هيچ نظري ندارم فقط مي‌خواهم اعليحضرت مرا بخواهد و به عرض ايشان برسانم كه مردم خيلي ناراحت هستند اگر نمي‌داني كه گناه است و اگر بداني آن را اصلاح نكني و ترتيب اثر ندهي دو گناه مرتكب شده‌اي‌. نامبرده افزود آقايان مردم ناراحت هستند تساوي حقوق زن و مرد در مملكت اسلامي مسخره است‌. ما داد دلمان را به كه بگوييم اي اميرالمومنين سر از خاك بيرون بياور و ببين وضع ما چگونه است‌. آقايان مأمورين برويد و گزارش بدهيد تا شاه مرا بخواهد و درد دلم را بگويم تا بگويم كه مردم خميني را دوست دارند. مگر وقتي اعلام كردند كه در منابر نام خميني برده نشود ديگر كسي او را دوست نخواهد داشت به خدا قسم محبت آقاي خميني در قلوب مردم جاي گزين شده به آقاي نوراني اخطار كرده‌اند كه حق ندارد به منبر برود پس چه كند. آقايان شما وظيفه داريد احقاق حق كنيد تا كي ما بايد سكوت كنيم‌. چون آقاي نوراني ممنوع‌المنبر شده من از آقاي نجات1 واعظ خواهش كردم قدري به مناسبت شهادت حضرت علي ذكر مصيبت نمايد. در اين هنگام نوراني واعظ كه در مسجد حضور داشت نزد جعفري آمد و گفت خواهش مي‌كنم اجازه بفرماييد چند كلمه‌اي صحبت نمايم ولي جعفري مانع شد و نوراني حرف او را قبول نكرد و ميكروفون را در دست گرفت و خطاب به جمعيت گفت برادران مسلمان شما فكر مي‌كنيد كه ممنوع‌المنبر كردن و يا زور گفتن به طلبه‌اي كه فقط دو متر چلوار به دور سر خود بسته هنر مي‌باشد آقا اين هنر نشد برويد مراكز فساد و فحشاء را تعطيل كنيد برويد خود را اصلاح نماييد به نوراني زور گفتن هنر نيست و شجاعت نمي‌باشد. در خاتمه از حاضرين در مسجد خداحافظي نمود سپس نجات واعظ رشته سخن را در دست گرفت و اظهار داشت آقايان مگر با علماء مي‌شود بد حرف زد مگر در مقابل علماء مي‌توان ادعا نمود. اين مجلس در ساعت 10 / 14 پايان يافت‌. 17 / 10
شيخ غلامحسين جعفري تمام وجودش يكپارچه بعض و كينه است و اكنون كه نام مبارك شاهانه را در مسجد مي‌برد و از فرمايشات معظم‌له مطالبي مي‌گويد چنانچه از طريق شهرباني شديداً به جعفري تذكر داده نشود كار عوام‌فريبي وي به جايي خواهد رسيد كه علناً به هتاكي و تحريك مردم براي بلوا و شورش خواهد پرداخت‌.

1. حجت‌‌الاسلام ابوالقاسم ابوطالب دماوندي معروف به نجات: فرزند عباسعلي در سال 1309 ش در تهران به دنيا آمد. وي پس از گرفتن گواهينامه شش ابتدايي به فراگيري علوم اسلامي روي آورد. مقدمات و سطوح عاليه تحصيلات حوزوي را نزد اساتيد حوزه علميه قم فرا گرفت و از سال 1341 ش ساكن تهران شد. وي در سال 1343 هنگام ترور حسنعلي منصور در شهرستان فومن مشغول تبليغ و سخنراني بود كه از سوي فرماندار آن جا براي سخنراني در مجلس ترحيم منصور از وي دعوت به عمل آمد، وي از رفتن خودداري نمود ولي مأمورين به اجبار وي را به مسجد بردند. به همين جهت در آن جا به انتقاد از رژيم پهلوي پرداخت. پس از سخنراني، شهرباني فومن وي را دستگير و 24 ساعت بازداشت نمود. او كه از وعاظ نسبتاً معروف آن دوران بود در هيئت‌های‌ مختلف مذهبي و مساجد سخنراني مي‌كرد. سخنراني وي در رمضان سال 1345 در مسجد جامع بازار تهران موجب دستگيري وي گرديد. اداره دادرسي ارتش وي را به اتهام تشويش و تحريك اذهان عمومي و اهانت به رئيس مملكت و نمايندگان مجلس به سه ماه حبس تأديبي محكوم نمود. (اسناد ساواك‌)
* به : 316 ـ از : 20 ﻫ 3 شماره : 25064 / 20 ﻫ 3 ـ تاريخ : 14 / 10 / 45
در ساعت 1200 روز 13 / 10 / 45 شيخ غلامحسين جعفري در مسجد جامع ميكروفون را به دست گرفت و اظهار داشت در يك وقتي مي‌شود در مملكت اسلام با آيات قرآن مخالفت نمايند همين زمان است بعد نامه‌اي از جيب خود درآورد و به مردم نشان داد و گفت اين نامه خطابه اعليحضرت همايوني است در روز عيد فطر فرمود (علماء و مراجع تقليد مقامشان اعظم است و بايد تبليغ دين و مذهب نمايند) من مي‌گويم اعليحضرتا آقاي خميني چه تقصيري دارد و چه گفته است يعني ما روحانيون چه مي‌گوييم آيا غير از آيات قرآن حرف مي‌زنيم ما وظيفه داريم آقاي خميني مرجع تقليد است همه دوستشان دارند همه علاقه به او دارند الان دل مردم براي ايشان مي‌سوزد كه او را زيارت كنند با زور نمي‌شود كه اسم خميني را قدغن كرديد محبت او را نمي‌توانيد از دل مردم خارج نماييد اعليحضرت مردم ناراحت و ناراضي هستند اعليحضرتا يا از ملت و مردم خبر نداريد يا اين كه خبر داريد و نمي‌خواهيد. در مملكت اسلامي نبايد زن‌ها مصدر كار و قانون گذار باشند مخالف آيه قرآن است‌. مخالف شرع مبين اسلام است سازمان زنان چيست كه تشكيل مي‌دهند زن‌ها ارث مي‌برند چيست اين جا مملكت اسلام است ما مجتهد و مراجع تقليد داريم اين حرفها در مملكت اسلام پيشرفت نمي‌كند ما اجازه آمدن حضرت آيت‌اله خميني به تهران مي‌خواهيم (دو مرتبه تكرار كرد جمعيت اشك مي‌ريختند) ناطق سپس گفت من سلطنت را محترم مي‌شمارم و كاري هم ندارم اما ما روحانيون وظيفه‌اي داريم كه از دين و مذهب خود دفاع كنيم و مردم هم دفاع مي‌كنند خدايا حرف‌هاي ما را به گوش شاه برسان تا اجازه آقاي خميني را صادر فرمايند و به تهران بيايد بعد از جعفري شيخ نوراني اجازه خواست دو كلمه صحبت نمايد بعد آمد پشت بلندگو و گفت ما آخوندها دو متر سفيد به سرمان بسته‌ايم چرا از ما دست نمي‌كشيد اگر شما درستكار و مسلمان هستيد جلو فاحشه خانه‌ها، جلو دزدها و جلو رشوه و غيره را بگيريد ما مبلغ دستگاه اسلام هستيم چرا از ما دست نمي‌كشيد حالا من منبر نمي‌روم ببينم كار ما و شما به كجا خواهد كشيد. كوهك
چون جلوي سخنان تحريك‌كننده روزهاي پيش شيخ غلامحسين جعفري گرفته نشد لذا جسارت وي بيشتر شده و در منبر به نحوي صحبت مي‌كند كه پاي مقدسات ملي به ميان آمده است از طريق شهرباني بايد شيخ مذكور شديداً مهار شود. 14 / 10
* به : 316 ـ از: 20 ﻫ 3 شماره: 25077 / 20 ﻫ ـ تاريخ : 14 / 10 / ـ 45
موضوع : شيخ غلامحسين جعفري
ساعت 1310 روز 13 / 10 / 45 شيخ غلامحسين جعفري در مسجد جامع پس از خواندن نماز ظهر و عصر در پله دوم منبر قرار گرفت و اظهار داشت به من اطلاع دادند كه از منبر رفتن آقاي نوراني مخالفت كردند و من تذكر دادم كه ايشان را ملزم مي‌كنم كه نام خميني را نبرد قبول نكردند خوب چه كنم من خودم نام آقاي خميني را مي‌برم بعد يك جلد كتاب از جيبش در آورد و چند حديث‌خواند (يك دستگاه ضبط صوت در پائين منبر گذاشته بودند) و گفت من دستور دادم اين ضبط صوت را آوردند كه بعداً مأمورين در گزارش خود چيزي اضافه نكنند بعد يك صفحه كاغذ كه در دستش بود قرائت نمود و مطالب آن اين طور بود (اعليحضرت همايوني در روز عيد قربان سال 1325 گفتند سلاطين دو دسته هستند يك دسته خوب و دسته ديگر بد تقصير مردم و آقايان است كه سلاطين بد مي‌شوند و يا بد كار مي‌كنند آقايان بايد جلوگيري كنند) من به استناد گفته خودشان مي‌گويم كه اين وظيفه را به گردن ما انداختند پس چرا از اين بدبختي اطلاع ندارند شعار مذهبي در مسجد جامع زنده باد و مرده باد نيست مگر حضرت آيت‌اله خميني چه كردند كه زندان و بعد تبعيدش كردند من آن روز گفتم سوئيس يك كشور متمدن است در رفراندوم براي رأي دادن به زنان مردم مخالفت كردند آن وقت در اين جا سازمان زنان درست مي‌كنند چهار تا پتياره مي‌خواهند دين را از بين ببرند و ارث را مساوي كنند چه تساوي. بعد اضافه نمود مي‌خواهم با شاه بنشينم درد دلم را بگويم بعد گفت خدايا در دل شاه بيانداز كه حضرت آيت‌اله خميني كه مرجع تقليد شيعيان است به وطن بازگرداند (در اين موقع مردم گريه كردند) آخر به زور كه نمي‌شود محبت را از دل مردم بيرون كرد و به زور نمي‌شود محبت را در دل مردم ايجاد كرد ناطق افزود اين همه پول براي پيكار با بي‌سوادي گرفتند حالا اجازه بدهند مردم با ميل خودشان 10 تومان جهت چاپ عكس و رساله خميني بدهند بعد از پايان سخنان جعفري شيخ نوراني به منبر نزديك شد ولي جعفري مانع شد و گفت شما نبايد به منبر برويد نوراني گفت فقط چند كلمه صحبت مي‌كنم و با اصرار نزديك منبر ايستاد و گفت به زور سرنيزه كه نمي‌شود محبت ايجاد كرد من يك طلبه هستم و مي‌گويند منبر نروم‌. اگر راست مي‌گوييد برويد جلو چاقوكش‌ها و فجايع را بگيريد كه دامن گيرتان شده انتشارات و روزنامه‌ها در اختيار شماست‌. بعد از نوراني شخصي كه گويا شيخ نجات‌ باشد به منبر رفته و براي سلامتي مراجع تقليد مخصوصاً آيت‌اله خميني دعا كرد. كوهك 15 / 10
تيمسار رياست ساواك ـ اداره كل سوم‌ . 15 / 10