سند نامه ::
 
بررسی زمینه‌ها و علل تشکیل دولت موقت

حجت الله کریمی


کرین برینتن در کتاب خود - کالبد شکافی چهار انقلاب - در بررسی انقلاب‌ها از مرحله‌ای با عنوان «حکومت میانه‌روها» یاد می‌کند. میانه‌روها که برینتن از آنان سخن می‌گوید، چهره‌ها و گروههای مخالفی هستند که در جریان انقلاب کم و بیش حضور داشته اند اما با رویکردی معتدل به مخالفت با رژیم مستقر می‌پردازند. برخی از میانه‌رو ها حتی در رژیم دارای پست‌ها و مقامات سیاسی - اجرایی نیز بوده اند و به فراخور زمان در ساختار قدرت حضور داشته و یا دارند. (1)
هر چند انقلاب ایران را نمی‌توان و نباید با تئوری‌های رایج تحلیل نمود، چه انقلاب اسلامی ایران در نوع خود حرکت و نهضتی بود بی‌بدیل و منحصر به فرد، که با رهبری فرهمندانه امام خمینی(ره) در تمام مقاطع با تمام انقلاب‌های جهان تفاوتی اساسی و بنیادین داشت و به اذعان پژوهشگران و تحلیل‌گران انقلاب، انقلاب اسلامی ایران ناقض و نافی تئوری‌های پذیرفته شده برای تحلیل انقلاب‌های جهان بود، اما در مورد تحولات اوایل انقلاب و روی‌کار آمدن دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان، می‌توان قرابت‌هایی را بین تئوری برینتون علی‌الخصوص بخش حکومت بلافصل میانه‌روها پس از انقلاب مشاهده نمود. چون با نگاهی کلی و با کمی اغماض دولت مهندس مهدی بازرگان و اعضای کابینه این دولت بیشتر مشی میانه‌روی را اتخاذ کرده و بدان متمایل بودند و حتی در عمل نیز به وضوح آن را به اثبات رسانند. با این مقدمه به بررسی و تحلیل علل روی کارآمدن «میانه‌روها» در ایران در قالب «دولت موقت» می‌پردازیم.
در بحبوبه انقلاب و زمانی که امام خمینی(ره) در پاریس حضور داشتند، سوالی بنیادین برای تمام گروه‌ها، جریان‌ها و اقشار مختلف مردم مطرح بود و با نزدیکتر شدن پیروزی این سوال به عنوان دغدغه‌ای جدی‌تر طرح می‌شد و همواره رسانه‌ها و مطبوعات داخلی و خارجی یکی از اساسی‌ترین سوال‌ها که در مصاحبه‌ با امام مطرح‌ می‌کردند. شکل و نوع رژیم آینده کشور بود. برای همگان محل سوال بود که با فروپاشی رژیم سلطنتی چه نظامی جایگزین آن خواهد گردید و تکلیف حکومت پس از پیروزی انقلاب چه خواهد بود. امام نیز - طبق سنت و روش مالوف خویش - همواره پاسخی کوتاه اما عمیق و جدی داشتند. پاسخ امام «رژیم جمهوری اسلامی» بود. اما رسیدن به جمهوری اسلامی احتیاج به انجام مقدمات و گذر از مراحلی داشت و با توجه به شرایط و موقعیت‌ها بلافاصله امکان‌پذیر نبود. زیرا از طرفی در آن زمان هنوز رژیم کاملا ساقط نشده بود و بختیار دولت خویش را دولتی قانونی می‌خواند و ادعا می‌کرد فرمان نخست‌وزیری را از پادشاهی گرفته است که مصدق نیز از او فرمان نخست وزیری گرفته بود. و طبق قانون اساسی مشروطه پادشاه حق اعطای آن را داشته است. بنابراین تا آخرین لحظات امیدوار بود قدرت و حکومت را حفظ خواهد کرد. لذا در راستای همین هدف تلاش می‌کرد. از سوی دیگر با سقوط رژیم نیز امکان جابجایی یک شبه تمامی نهادها و ساختارها غیر ممکن بود و این امر نیاز به زمان و از آن مهمتر احتیاج به عبور از مجاری قانونی داشت و می‌بایست در عین حالی که به امور روزمره مملکتی سامان داده می‌شد، انتخابات و رفراندومی صورت می‌گرفت قانون اساسی تهیه و تصویب می‌گردید و سرانجام با نظر موافق اکثریت جمهوری اسلامی استقرار می‌یافت.
در چنین اوضاع و شرایطی بود که ایده تشکیل «دولت موقت» مطرح شد و امام خمینی(ره) پس از خروج شاه از کشور طی پیامی ضمن تبریک فرار شاه به مردم فرمودند:
«دولت موقت برای تهیه مقدمات قانون انتخابات مجلس موسسان به زودی معرفی می‌شوند و به کار مشغول خواهند شد. وزارتخانه‌ها موظف هستند که آنان را پذیرفته و با آنان صمیمانه همکاری کنند» (2)
پس از این پیام امام رایزنی‌های گسترده‌ای درباره تشکیل دولت موقت آغاز گردید و در ابتدا محافل سیاسی داخل و خارج از کشور اسامی کریم سنجابی و مهدی بازرگان را به عنوان اصلی‌ترین کاندیداهای تشکیل دولت موقت را بر سر زبان‌ها انداختند. ولی این موضوع همچنان در حد شایعه و خبر غیر موثق باقی بود. تا اینکه پس از بازگشت امام به تهران و در گرفتن بحث تعیین نخست وزیر دولت موقت، شورای انقلاب طی جلسه‌ای در چهاردهم بهمن 1357 پس از رایزنی و مشورت، مهدی بازرگان را به عنوان کاندیدای نخست وزیری مطرح کردند و مورد تائید امام قرار گرفت. بازرگان خود در مورد نحوه تعیین‌ شدنش به عنوان نخست وزیر می‌نویسد:
... «نمی‌دانم مرحوم مطهری بود یا یکی دیگر از روحانیون شورای انقلاب، مرا مطرح کرد. اعضای غیرروحانی هم کسی را در نظر نداشتند، ولی نظر عموم روی من رفت و اگر کسی هم موافقت نداشت، حرفی نزد. آیت‌الله خمینی تبسم و اظهار خشنودی کرده گفتند: به این ترتیب خیالم از هر دو طرف راحت شد.» (3)
بدین ترتیب مهندس مهدی بازرگان در پانزدهم بهمن سال 1357 طی حکمی از سوی امام خمینی(ره) به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت مامور تشکیل کابینه شد. در انتصاب بازرگان آمده بود:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان: ‌
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب اسلام واطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون درنظر گرفتن روابط حزبی و وابستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت می‌نمایم...»(4)
وظایف اصلی دولت موقت همان‌گونه که در حکم امام بدان‌ها اشاره شده بود، انجام رفراندوم برای تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس موسسان جهت تصویب قانون اساسی و برگزاری انتخابات مجلس ذکر شده بود. (5) اما چرایی انتصاب مهدی بازرگان به سمت نخست‌وزیری در آن شرایط موضوعی است که در ادامه به بررسی آن می‌پردازیم.
واقعیت این است که شرایط آن روز کشور به گونه‌ای بود که انتخاب دیگری را تقریبا ممتنع می ساخت زیرا از یک سو به علل متعدد (که در ادامه بیشتر به تشریح آنها پرداخته می‌شود) امکان انتخاب گزینه‌ای از میان روحانیون وجود نداشت و از میان گروه‌ها و چهره‌های غیرروحانی، نهضت آزادی و شخص بازرگان گزینه‌ای مناسب تشخیص داده شد. زیرا گروه‌های دیگر حاضر در صحنه سیاسی آن روز کشور یعنی، ملی‌گراهای لیبرال، گروه‌های چپ (کمونیست‌ها) و مارکسیست‌ها به مراتب اختلافات بنیادین و اصولی، هم از نظر ایدئولوژی و هم از لحاظ دیدگاه‌های سیاسی با رهبری انقلاب داشتند و از طرفی سابقه سیاسی و دینی و اجرایی بازرگان در مقایسه با سایر گزینه‌ها سابقه نسبتا موفق‌تر و مطلوبتری بود. بازرگان متعلق به خانواده‌ای متمول و پدر وی از بازگانان با سابقه و معروف بود. تحصیلات خود را در داراالفنون و سپس در فرانسه به پایان برده و از بنیانگذاران دانشکده فنی تهران به شمار می‌آمده. در دوران نخست‌وزیری مصدق در مناصبی چون، ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران، ریاست سازمان آب تهران، عضویت در هیئت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران و ریاست هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران فعالیت کرده بود. پس از کودتای 28 مرداد دستگیر و پس از مدتی آزاد شد. در اواخر دهه 1330 در تاسیس نهضت آزادی شرکت جست و پس از آن دستگیر و زندانی گردید و بعد از آن نیز همواره در صحنه سیاسی کشور به عنوان مخالف رژیم فعال بود.
به این ترتیب سابقه بازرگان سابقه مناسبی بود و به همین جهت مورد توجه شورای انقلاب و امام قرار گرفت. اما علی‌‌رغم آنکه امام خمینی(ره) صراحتا در حکم انتصاب ایشان به عدم وابستگی حزبی و گروهی تاکید نموده بودند بازرگان در تشکیل کابینه خود از ملی‌گرایان لیبرال و اعضای نهضت‌آزادی استفاده کرد و نیروهای انقلابی مذهبی را کنار گذاشت.
دومین دلیل گزینش بازرگان به عدم تمایل اولیه روحانیون و امام به امور اجرایی و عدم تجربه ایشان در این امور مربوط می‌شود. حضور روحانیون در صحنه سیاسی کشور و نقش آنان در نهضت اسلامی بر کسی پوشیده نیست، روحانیت به رهبری امام خمینی(ره) با نهضت اسلامی عجین شده و در تمامی مراحل آن از آغاز تا پیروزی نقش حساس و حیاتی ایفا نموده بودند. از آن گذشته در طول تاریخ معاصر علی‌الخصوص از نهضت مشروطه روحانیون همواره در عرصه‌های سیاسی - اجتماعی با عنوان رهبر و هادی مردم حضوری فعال و اثربخش داشتند.
در نهادهای مشروطه و به طور مشخص مجلس شورای ملی حضور روحانیون محرز و اثرگذار بود و پس از آن نیز همواره در بزنگاه‌های تاریخ ایران ودر مواقع حساس همواره این روحانیت بوده که درکنار مردم و به دفاع از حقوق ایشان از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بودند. در دوره رضاشاه با توجه به سیاست مذهبی رضاشاه محدودیت و فشارهای عمده‌ای برای به انزوا کشاندن روحانیت انجام شد ولی پس از شهریور 1320 باز هم این گروه فعالانه وارد عرصه سیاسی شد و نمونه بارز آن آیت‌الله کاشانی و نقش ایشان در نهضت ملی شدن صنعت نفت می‌باشد.
کودتای 28 مرداد نیز به نوبه خود رکودی نسبی بر حوزه‌ها از لحاظ دخالت در امور سیاسی حاکم گردانید اما با آغاز نهضت اسلامی مجددا با رویکردی که امام به سیاست داشتند و آن را جزء لاینفک دین می‌دانستند، روحانیون وارد میارزات سیاسی شده و تا مرحله پیروزی از پای ننشستند.
اما با تمامی این سوابق مبارزاتی روحانیون، ایشان در امور اجرایی و مناصب سیاسی در ساختار حکومت و دولت حضوری جدی نداشتند و در طول بیش از هفتاد سال پس از مشروطیت هیچ فرد روحانی به منصب صدارت و وزارت نرسیده و دولتی توسط روحانیون تشکیل نشده بود. بنابراین روحانیون در این مقطع و در این عرصه از تجربه لازم برخوردار نبودند. به همین دلیل خود ایشان انگیزه‌ای برای تصدی امور اجرایی نشان نمی‌دادند.
علاوه بر این حضرت امام و دیگر افراد و شخصیت‌های برجسته روحانی در اوایل انقلاب بیشتر به وظیفه ارشادی و هدایت روحانیت توجه داشتند و به اداره امور فرهنگی تربیتی تمایل بیشتری نشان می‌دادند. حتی امام زمانی که در پاریس از ایشان در مورد فعالیت‌های سیاسی آینده ایشان پس از انقلاب سوال می‌شد همواره به این نکته تاکید داشتند که بیشتر وظیفه ارشاد و هدایت را برعهده خواهند گرفت و در امور اجرایی دخالت نخواهند نمود و حتی رفتار ابتدایی ایشان نیز در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی حاکی از همین دیدگاه بود به طوری که ایشان پس از پیروزی انقلاب در قم اقامت گزیدند ولی رویدادهای بعدی به گونه‌ای رقم خورد که حضور ایشان در تهران و دخالت مستقیمشان در برخی امور غیرقابل اجتناب گردید.  شخصیت‌های دیگری چون شهید مطهری و شهید بهشتی نیز بر همین عقیده بودند و به تصدی مناصب اجرایی و سیاسی تمایلی نشان نمی‌دادند. آیت‌الله مطهری به عنوان یکی از فعال‌ترین چهر‌ه‌های انقلاب و موثرترین عضو شورای انقلاب ترجیح می‌دادند به فعالیت‌های فکری - فرهنگی و تربیت جوانان بپردازند تا اینکه وارد امور اجرایی شوند.
در این میان شهید بهشیتی که به زعم بسیاری از صاحب نظران توانایی و قدرت ورود و اداره امور اجرایی را داشتند از پذیرش آن اجتناب می‌نمودند و به همین دلیل ایشان بارها پیشنهاد نخست‌وزیری را که از شورای انقلاب مطرح شد رد کردند. (6)
علاوه بر دلایل مذکور نباید نخست‌وزیر دولت موقت از نظر دور داشت، زیرا همان‌گونه که اشاره شد در جلسه شورای انقلاب شهید مطهری برای اولین بار پیشنهاد نخست‌وزیری بازرگان را مطرح کرد و آنگاه مورد قبول سایرین و امام قرار گرفت. (7)
به هر تقدیر در آن شرایط مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر تعیین و پس از آن کابینه خود را تشکیل داد اما بازرگان و اعضای کابینه‌ وی که اکثیریت آن از اعضای جبهه ملی ونهضت آزادی بودند اختلاف عقیدتی و ایدئولوژیک بنیادین با رهبری انقلاب داشتند و سرانجام در آذر 1358 دولت موقت سقوط کرد و نیروهای مذهبی و انقلابی بالاخص روحانیون به تدریج اداره کشور را به دست گرفتند.
پی نوشت ها:
1 -  ن. ک به: ‌کرین برنتن، کالبد شکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلانی، تهران نشر نو، 1362، ص ص 153-175
2 -  امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج 3 ص 142
3 -  بازرگان، مهدی، شورای انقلاب و دولت موقت (سیمای دولت موقت از ولادت تا رحلت)، تهران، نهضت آزادی، 1362، ص 27
4 -  امام خمینی(ره)، همان، ص 226
5 -  پیشین، همانجا
6 -  مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران، همشهری، 1376، ص 42
7 -  بازرگان، همان، ص 27

روزنامه رسالت 16 بهمن 1387