سند نامه ::
 
شهيد طيب حاج رضايي مرداني از تبار آزادگان

در ميان شهداي برجسته پانزده خرداد 1342 شهيد آزادگان جوانمردي كه به حق بايد او را «حر» قيام نام نهاد، «حاج طيب رضايي» است.
واقعه مدرسه فيضيه كه رخ داد محرمش متفاوت با ساير محرم ها شد. مداحان و نوحه سرايان، وعاظ و سخنرانان هر كدام وظيفه خود را چنان يافتند كه در رابطه با مسئله مدرسه فيضيه سخن گويند. حاج مهدي عراقي كه خود از فعالان قيام پانزده خرداد بود  در باره اين روزها چنين باز گويي مي كند: ما حساب اينجا را كرديم كه روز عاشورا از آن محلي كه ما مي خواهيم راه بيفتيم دو دسته معروف هم از آن محله راه مي افتد. يكي دسته اي مربوط به مرحوم «طيب» بود يكي هم دسته اي كه مربوط به «حسين رمضان يخي» بود كه حساب مي كرديم دولت يك وقت ممكن است ازوجود اينها استفاده بكند. نقشه كشيديم كلاً بياييم و برويم طيب را هم ببينيم وهم حسين رمضان يخي راببينيم. [1]
شهيد مهدي عراقي از طريق برادر طيب با او ارتباطي را برقرار مي سازد تا شرح واقعه بدهد و او را ترغيب به حضور نمايد و در مقابل، ترفند دولت يا پليس كه با تحريك برخي از افراد چون «طيب» سعي مي كرد امكان استفاده از آنان را در روز عاشورا فراهم نمايند، خنثي كند.
"رفتيم جريان را برايش گفتم. گفت كه اينها عيد هم از ما مي خواستند استفاده بكنند (همان جريان مدرسه فيضيه بود) جريان به هم زدن قم هم در قبل از مدرسه فيضيه آمدند به سراغ ما و ما به آنها جواب نداديم. شما خاطر جمع باشيد كه اينها تا حالا چند بار به سراغ ما آمده اند و ما جواب رد داده ايم، حالا هم همين جوره"[2]
حاج  مهدي عراقي تاكيد دارد كه رژيم شاه با فراهم كردن زمينه ها در صدد بود كه "براي سال 42 آن حادثه مدرسه فيضيه از وجود طيب مي خواستند استفاده بكنند طيب جواب منفي مي دهد و قبول نمي كند.[3]
با دستگيري امام خميني(ره) صفحه ديگري از قيام گشوده مي شود. خبر دستگيري در سراسر كشور پراكنده شده و تظاهرات مردمي آغاز مي شود.
در بازخواني خاطرات حاج مهدي عراقي به تعطيلي ميدان سبزي و تره بار مي رسيم وي مي گويد:عده اي مأموريت پيدامي كنند كه ميدان را تعطيل بكنند، ابتدا مي آيند ميدان سبزي را تعطيل كنند. از ميدان سبزي مي آيند ميدان بارفروشها كه مغازه مرحوم طيب هم آنجا بود. خلاصه مي آيند دكان طيب خودش نبود، پسرش بود. جريان را براي او مي گويند او هم تلفن كرد با باباش صحبت كرد توي خانه گفت آمده اند خلاصه مي خواهند ميدان را تعطيل كنند و جريان هم اين شكلي است گفت اشكال ندارد بگو تعطيل كنند.[4]
سنجيده نكته اي كه در ناگفته هاي حاج مهدي عراقي در خصوص طيب بيان شده اشاره به كدورت خاطر سپهبد نعمت اله نصيري از طيب رضايي دارد، اومي نويسد؛ به هنگام تولد اولين پسر محمدرضا در بيمارستان حمايت مادران در جنوب شهر نصيري تعداد پليس بيشتري را به منظور افزايش تدابير امنيتي در اين محل بكار گمارده بود. طيب كه اين اقدام را توهين به بچه هاي جنوب شهر تلقي كرده به نصيري گفته بود هركدام از بچه هاي جنوب شهر خودشان يك پليس هستند و براي شاه فدايي و از نصيري مي خواهد مأمورانش را جمع كند. ممانعت و عدم پذيرش نصيري موجب مي شود هنگامي كه محمدرضا براي ملاقات به بيمارستان مي آيد "طيب جلوي نصيري اين حرف را به شاه مي زند كه اين پليسي كه اينجاست توهين به همه بچه هاي جنوب شهره من به تيمسار گفته ام، تيمسار توجه نكرده، شما امر بفرماييد جمع كند و برود. همان جا شاه به نصيري مي گويد و نصيري هم پليس را جمع مي كند و از اينجا شروع مي شود اختلاف بين نصيري و طيب"[5]  
در قيام 15 خرداد رژيم از طيب انتظار و توقع داشت كه مقابل تظاهرات نقش مدافع دولت را ايفا كند و در يك حركت حداقلي در مقابل تظاهرات در «ميدان» ايستادگي كند و جلوي كار را بگيرد. لكن عدم برآورده شدن اين خواست خشم بر او را بيشتر كرد.
مورخ معاصر «سيد حميد روحاني» در بيان رشادتهاي مردم تهران در روز پانزده خرداد مي نويسد: بارفروشان دلاور تهران به محض دريافت خبر دستگيري قائد دست از كار كشيدند و با چوب و آهن و كارد و ... دست به تظاهرات خشم آگين زدند. رئيس پليس تهران طي تماس تلفني با طيب درخواست كرد كه ميدانها را از تظاهرات ضد دولتي باز دارد. ولي شادروان طيب پاسخ داد تظاهرات جنبه مذهبي دارد و براي او ممكن نيست كه بتواند مردمي را كه روي مباني مذهبي به پا خواسته اند از حركت باز دارد.[6]  
بازداشت و شكنجه:
قيام پانزده خرداد رژيم حاكم را برآن داشت با بازداشت دستگيري و زندان و شكنجه به مهار اوضاع بپردازد. طيب نيز در زمره بازداشت شدگان قرار مي گيرد و پس از گذشت يكي دو روز او را نزد نصيري مي برند. از او خواسته مي شود متن از پيش نوشته اي را مبني بر اينكه مبالغي را از امام خميني(ره) دريافت كرده تا در بين مردم براي حضورشان در جريان قيام توزيع كند را بخواند. رژيم براي پرونده سازي عليه رهبريت قيام با توسل به شديدترين شكنجه ها در پي اعتراف و اقرار به دروغ از زندانيان بود. تمامي ناخن هاي شادروان طيب حاج رضايي را كشيده و چند بار به او دست بند قپاني زدند. ولي در اين زمينه هرچه بيشتر پا فشاري كردند و سرسختي به خرج دادند كمتر نتيجه گرفتند.[7]          
امتناع او از اين اقدام فزوني خشم بر او را دنبال داشت. نصيري تهديدش مي كند شكنجه اش مي كنند شلاقش مي زنند پوستش كنده مي شود و به دادگاهش مي برند و پرونده اي برايش تشكيل مي د هند. رفقايش به اعدام محكوم مي شوند. او متهم رديف دو است ولي به متهم رديف اول تبديل مي شود به اعدام محكوم مي شود، بعد از مدتي دادگاه دوم تشكيل مي شود. بعد از تحقيقات مجدد در شرايط شور دادگاه طيب به سه سال و حاج اسماعيل رضايي به دو سال محكوم مي شودند. قبل از قرائت حكم نصيري تلفن مي كند به دادگاه نظر را مي خواهد، ... نصيري مي گويد نه اين حكم را صادر نكنيد. تلفن مي زند به شاه ... شاه تلفني با دادگاه تماس مي گيرد. نتيجتاً حاج اسماعيل رضايي و طيب به اعدام محكوم مي شوند. لذا اعدام شهيد طيب رضايي به دستور شاه بود نه نصيري و ديگران.
بنا به نوشته سيد حميد روحاني: شادروان طيب در دادگاه فرمايشي ضمن مدافعات خود در حالي كه انگشت هاي ناخن كشيده خود را به هيئت دادرسان نشان مي داد اظهارداشت دستگاه حاكمه با وارد آوردن چنين شكنجه هاي وحشيانه اي از من مي خواست كه دامان پاك مرجع تقليدي را لكه دار ساخته به دروغ اقرار كنم كه روز پانزده خرداد از ايشان پول گرفته ام تا آشوب به پا كنم. ولي حقيقت اين است كه من در زندگي خود جنايات بسياري مرتكب شده ام. ولي هيچگاه حاضرنيستم كه بخاطر چند صباحي بيشتر زيستن چنين جنايتي بكنم و به يك مرجع تقليد تهمت بزنم"[8]
طيب در شرايط دشوار گزينش مرگ و زندگي حق را انتخاب كرد. او تسليم نشد و ثابت قدم بسوي چوبه دار رفت. آنگاه كه فرمانده جوخه در موقع قرائت فرمان اعدام نام او را اشتباه خواند. او با صدايي رسا در حالي كه به چوبه اعدام بسته شده بود خطاي او را تصحيح كرد و نام و فاميل خود را پرافتخار اعلام داشت.
به دنبال اعدام وي و حاج اسماعيل رضايي هم رزم ديگرش در سحرگاه يازدهم آبان ماه 1342 موج خشم و اندوه سراسر حوزه علميه قم را فرا گرفت. يك روحاني جوان در بين نماز جماعتي كه در مسجد فيضيه برپا مي شد بپا خاست و به روح بزرگ شادروان طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي كه جان باختند ولي ننگ و رسوايي مورد پيشنهاد شاه را نپذيرفتند درود فرستاد و از نمازگزاران خواست كه براي آنان طلب مغفرت كنند و نماز ليله الدفن بجا آورند. در سوگ اين دو رادمرد حوزه علميه قم يك روز تعطيل اعلام كرده و طي اعلاميه اعدام ايشان را بشدت محكوم نمود. اينكار اثر بسزايي در ميان همه طبقات بجا گذاشت. زيرا سابقه نداشت كه تا آنروز حوزه عمليه قم براي يك مقامي غير روحاني درسهاي خود را تعطيل نمايد. متعاقب اين امر در شهر هاي تبريز، اصفهان و تهران نيز به مناسبت اعدام اين دو مجالس و مراسمي برپا گرديد.
پيرامون دوران زندگي، فتوت و جوانمردي، عملكرد طيب رضايي مقالات و كتبي نوشته شده است. افزون بر آن برخي از مبارزان در خاطرات خود اشاراتي در رابطه با وي دارند كه اسناد ساواك نيز مؤيد آن است.
________________________________________
[1] - ناگفته هاي: خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، پارس پائيز 1357-1978 : به كوشش محمود مقدسي، مسعود دهشور، حميدرضا شيرازي: تهران مؤسسه فرهنگي رسا، بي تا ص 175
[2] - منبع پيشين ص 176
[3] - همان منبع ص 188
[4] - همان منبع ص 183
[5] - همان منبع ص 186
[6] - بررسي و تجليلي از نهضت امام خميني(ره) جلد اول، سيد حميد روحاني، انتشارات راه امام ص484
[7] - همان منبع ص560
[8] - همان منبع ص560

http://ebratmuseum.ir