سند نامه ::
 
سیری در زندگی حاج‌اسماعیل رضایی

سید مهدی حسینی

 حاج اسماعیل رضایی یکی دیگر از چهره‌هایی است که پس از قیام 15 خرداد 42 دستگیر، محاکمه و سپس اعدام گردید.
او که به سال 1304 در تهران متولد شده بود از همان دوران جوانی‌اش به بارفروشی در میدان میوه و تره‌بار شوش مشغول شد.
اسماعیل رضایی از ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت به‌خصوص حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت امام مهدی علیه‌السلام بود و تا آخر عمر پای اعتقادات دینی و مذهبی خود ایستادگی کرد. او همواره در محافل و مجالس مذهبی شرکت می‌کرد و با برخی از روحانیون ارتباط داشت و با راهنمایی آنها به ارائه خدمات به مردم فقیر و تهی‌دست اقدام می‌کرد.
حسین شاه حسینی از آشنایان و همراهان شهید رضایی در مصاحبه‌ای درباره خدمات او گفت:
«مرحوم حاج اسماعیل با کمک عده‌ای از یاران خودش در میدان تره‌بار آمدند در منطقه شترخوان زمینی تهیه کردند و 300 خانه دو اطاقه با آشپزخانه و توالت و حمام ساختند که هنوز هم هست. همزمان با این امر، زنهایی را که آلوده بودند از سطح شهر جمع کردند و به ارشاد و هدایت آنها پرداختند. بدین‌گونه که گروهی متشکل از چند نفر مرد تشکیل شده بود که یکیشان هم من بودم اینها می‌رفتند زنهایی را که به دلیل فقر یا نداشتن شوهر دچار بحران مالی شده و تدریجاً به فساد کشیده شده بودند، تک‌تک شناسایی می‌کردند و می‌آوردند به دست چند خانم متدین می‌سپردند تا آنها را نصیحت و ارشاد کنند و از آلودگی توبه دهند.»[1]
شاه‌حسینی در ادامه گفتگوی خود به مجالس هفتگی هیئت مذهبی که در منازل برگزار شد و به نقش و حضور حاج اسماعیل رضایی چنین اشاره می‌کند:
«او و یارانش جلسات سیّاری شب‌های جمعه با آقای سیدمهدی لاله‌زاری داشتند که من هم بودم، 60 ـ 50 نفر بودیم، هر شب جمعه، خانه یکی از افراد می‌رفتیم و دعای کمیل می‌خواندیم و گریه می‌کردیم. دعا که تمام می‌شد راهمان را می‌کشیدیم و می‌رفتیم، یا صبح جمعه سحرگاه به ابن‌بابویه می‌رفتیم. نخست در حمام ابن‌بابویه که خزینه داشت غسل جمعه می‌کردیم و از آنجا به حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام مشرّف می‌شدیم و زیارت می‌کردیم، بعد هم به خانه برمی‌گشتیم.»[2]
حاج اسماعیل رضایی با تعدادی از دوستانش در سال 1339 به حج و زیارت خانه خدا مشرّف شد او در ادامه فعالیت‌های خود همواره در سازماندهی هیئت‌های مذهبی و دسته‌های عزاداری در ماه محرم و صفر تلاش زیادی می‌کرد و در راستای مبارزه با نفوذ عناصر بیگانه در حاکمیت ایران نقش داشت به ویژه قضایای مربوط به فرقه بهاییت که در سالهای 1340 و قبل از آن در ایران جریان یافته بود. حاج اسماعیل به همراه دوستانش وارد مبارزه با این جریان گردید و پس از صدور فتوای علما در منع و تحریم خرید و فروش و مصرف پپسی کولا و غیره که کارخانه‌داران بهایی آنها را تولید می‌کردند. رضایی به حرکتهایی دسته‌جمعی علیه بهاییت را ساماندهی کرد. شاه حسینی در این باره می‌گوید: «یکی از خدمات حاجی که خیلی مهم بود و نشان از غیرت و حمیت دینی آن مرد دارد این است؛ اولین‌باری که در زمان شاه مردم تهران در مقابل کارخانه پپسی‌کولا (متعلق به بهاییان) برنامه گذاشتند و به مناسبت تولد امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه در نیمه شعبان از میدان 24 اسفند (میدان انقلاب فعلی) تا آخر پپسی‌کولا را چراغانی کردند و تمام هزینه چراغانی و جشن را حاج اسماعیل رضایی داد.[3]»
رضایی هر آنچه داشت با سرمایه‌ای که با کمک یارانش به هم رسانده بودند در یک هماهنگی تصمیم جدّی می‌گیرند روبه‌روی شرکت پپسی‌کولا معروف به زمزم که محل تجمع و تبلیغ بهاییان بود مسجدی بنا کرده و آنجا را به محل تجمع و تبلیغ دین و آیین اسلام تبدیل سازند. سرانجام هم با کمک عده‌ای و با یاری و همراهی مردم مسجد صاحب‌الزمان (عج) را در خیابان آزادی روبه‌روی کارخانه پپسی‌کولا تأسیس می‌کند. شاه حسینی دربارة چگونگی ساخت این مسجد چنین توضیح می‌دهد:
«او در بنای مسجد صاحب‌الزمان (عج) در خیابان‌ آزادی فعلی نقش اول داشت. در طول بنای آن مسجد، او حتی یک روز هم نمی‌گذاشت کار تعطیل شود... حاج اسماعیل دامن همت به کمر زد و با آن کسوت مشدی‌گری به راه افتاد و یک تظاهرات باشکوه مذهبی برضد بهاییان را سامان داد... بعد مسجد را افتتاح کردند و آقای خوانساری[4] را بردند آنجا نماز بخواند... آن شب نیمه شعبان که برنامه چراغانی خیابان آزادی انجام شد، باور بفرمایید از سر میدان 24 اسفند [میدان انقلاب فعلی] تا جلوی ساختمان پپسی‌کولا دو طرف خیابان ملت ایستاده بود و از آن سر [ساختمان پپسی‌کولا] حجله گذاشته بودند و بعد مسجد را افتتاح کردند... در آن شب شاید بالغ بر سه خروار شکر شربت درست شده بود و سراسر خیابان تغار شکر گذاشته بودند و بچه‌ها به همه می‌دادند.[5]»
حاج اسماعیل رضایی از ارادتمندان و علاقه‌مندان به مراجع وقت به‌خصوص حضرت امام خمینی بود و به تعبیر محسن رفیق‌دوست «حاج اسماعیل رضایی‌ فرد مسلمان و مقیدی بود و تازه مقلد حضرت امام شده بود و از مریدهای شیخ جواد فومنی بود.[6]»
وی از زمانی که مقلد امام گردید در کارهای خیریه زیادی مشارکت کرد.
حاج اسماعیل رضایی همانند طیب در ماجرای پانزده خرداد چندان درگیر نبود.
محسن رفیق‌دوست در خاطرات خود اشاره می‌کند که در تهران حضور نداشته، «او در تهران نبود که در تظاهرات شرکت کند، او روز سیزدهم خرداد به املاک خود در گرگان رفته بود و تا هفدهم خرداد 42 در همانجا ماند.[7]» اما خود حاج اسماعیل رضایی در بازجویی خود توضیح می‌دهد که: «روز 15 خرداد من همان‌طور که قبلاً گفتم 30/8 آمده‌ام به بنگاه خیابان صفاری و با آقای حسین قاسمیه شریکم و حاج علی برقی و حاج علی رزمجو و حاج سیدجواد مدنی و آقای علی قاسمیه در بنگاه نشسته بودند و من رفتم به میدان برای اینکه قرضم را که 25 عدد خیار بود بپردازم. در آنجا وسط میدان آمدم که در میدان اسماعیل خلج به من گفت که آقای خمینی را گرفته‌اند. پول خیار را دادم برگشتم به بنگاه که دیدم در کرکره‌ای را پایین کشیده‌اند ولی قفل نکرده‌اند. و بعد دیدم که مردم می‌آیند و شلوغ شده است و تا ساعت 9 در بنگاه بودیم و بعد به میدان جردن [خیابان افریقای فعلی] رفتیم و دو روز در منزل بودم بعد سر کار برگشتم. در روز چهارم نیز مرا گرفتند.[8]»
پس از دستگیری تحت فشارهای شکنجه قرار می‌گیرد و به عنوان متهم شماره 2 حادثه 15 خرداد بازجویی می‌شود: «متهم ردیف 2 حاج اسماعیل رضایی فرزند لطف‌الله از افراد متعصب و طرفدار سرسخت روحانیون به‌خصوص آیت‌الله خمینی است. وی مرتّباً مردم را تحریک می‌نمود که دین اسلام از مملکت رخت بربسته بپاخیزید و از آیت‌الله خمینی حمایت کنید و در روز 15 خرداد نیز مردم را به شورش و قیام دعوت مینمود.[9]»
ساواک تلاش داشت حاج اسماعیل را به اتهامات طیب حاج رضایی پیوند بدهد اما حاج اسماعیل در دادگاه در بازجویی‌اش به اختلافاتش با طیب حاج رضایی اشاره می‌کند که: «من با طیب حاج رضایی در دو سه مورد اختلاف داشتیم و میانه خوبی نداشتیم...[10]»
بنابراین دستگاه قضایی و امنیتی رژیم شاه پس از چند ماه موفق نشدند اتهام او را مشخص کنند و سعی می‌کردند با هر نیرنگی که شده پرونده او را سنگین کنند. بیژن حاج محمد رضایی فرزند طیب حاج رضایی در مصاحبه‌ای اظهار می‌دارد:
«بعد از دادگاه اول یک شبی زنگ زدند به خانه ما و خانه حاج اسماعیل، آقای سرهنگ قانع که دادستان بود به مادرم گفت: شما بیایید اینجا صحبت دارم. مادرم به همراه مادر حاج اسماعیل رضایی و دایی بنده و یکی دیگر از بستگان حاج اسماعیل چهار نفری همان شب رفتند خانه سرهنگ قانع. آنجا مهمانی‌ای بود که آقای قانع می‌آید بیرون ـ خانه ایشان در اطراف پیچ‌شمیران بود، همه را به داخل یک اطاقی می‌برد و می‌گوید: اینها اعدام می‌شوند ولی اگر شما بتوانید برای هر کدام یکصد هزار تومان پول تهیه کنید و بدهید، من کاری می‌کنم که اعدام نشوند. مادر من می‌گوید که ما چنین پولی نداریم. روز بعد مادر حاج اسماعیل رضایی هر طوری که بوده، پول را جور می‌کند و می‌برد می‌دهد به قانع، فردا هم همین صدهزار تومان را ضمیمه پرونده کردند به عنوان اینکه اینها رشوه داده‌اند به دادستان.[11]»
گرچه پرونده طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی هر دو پس از تحقیق دو سه ماه واقعیتش روشن می‌شود که این دو در حادثه 15 خرداد دخالتی نداشته‌اند و کاره‌ای نبوده‌اند و در نهایت به تحقیق به این نتیجه می‌رسد که طیب به سه سال و حاج اسماعیل را به دو سال و بقیه جرم کمتر و تبرئه می شوند اما رئیس ساواک وقت نصیری با صدور این حکم مخالفت می‌کند. حاج مهدی عراقی که در جریان این ماجرا بوده، در خاطرات خود به این موضوع اشاره می‌کند:
«قبل از اینکه این حکم قرائت بشود نصیری تلفن می‌کند به دادگاه، نظر را می‌خواهد و می‌گویند نظرشان به این صورت [است] چهار نفر به حساب موافق که خود رئیس دادگاه بوده، یک نفر فقط با این نظر مخالف بوده، نصیری می‌گوید نه این حکم را صادر نکنید، برای اینکه اگر این جوری شود، جواب این خونها را کی می‌خواهد بدهد. 15 خرداد باید به حساب یکی گذاشته شود. می‌گوید نه، من نمی‌توانم این کار را بکنم. تلفن می‌زند به شاه، با شاه صحبت می‌کند و شاه هم تلفنی با دادگاه تماس می‌گیرد و نتیجتاً این می‌شود که حاج اسماعیل رضایی و طیب به اعدام و 5 الی 6 نفر هم تبرئه و بقیه هم 10 سال، 15 سال و 8 سال و از این صحبت‌ها تقسیم شدند.[12]»
ماجرای محاکمه و اعدام حاج اسماعیل چندان ارتباطی به ماجرای قیام 15 خرداد نداشته و می‌توان گفت اقدام حاج اسماعیل علیه بهاییت دراعدام او دخیل بوده است. شاه حسینی در مصاحبه‌اش می‌گوید:
«من فکر می‌کنم علت اصلی دستگیری او همان مقابله با بهاییان در قضیه پپسی‌کولا و تأسیس مسجد صاحب‌الزمان (عج) در خیابان آزادی فعلی نقش اول را داشت... این امر منشأ کینه دستگاه به حاج اسماعیل رضایی شده بود... که از شخص وی انتقام گرفتند...[13]»
او سرانجام در سن 38 سالگی به جرم اقدام علیه امنیت ملی و ایجاد بلوا و تحریک اهالی به جنگ و قتال علیه سلطنت مشروطه در صبح 11 آبان 1342، همراه با طیب حاج رضایی به پای جوخه اعدام برده شد. وقتی عکاس می‌رود که از آنها عکس بگیرد «حاج اسماعیل رضایی رو به آنها می‌گوید، ای عکاسها، عکس ما را بگیرید، اینها سند روسفیدی ما در روز قیامت خواهد بود[14]...»
پس از اجرای حکم اعدام جریان های وابسته به رژیم سعی می‌کردند جنازه او را در مسگرآباد ببرند که هیچ نام و آثاری از او در اذهان و افکار عمومی نماند اما حضور جنازة او همراه با طیب حاج رضایی با حضور مردم تشییع و در جوار حرم امام‌زاده طاهر به خاک سپرده شد. مزار شهید حاج اسماعیل رضایی مابین حرم امام‌زاده طاهر و حرم حضرت عبدالعظیم واقع شده و شبستان آنجا به نام شهید حاج اسماعیل رضایی نام‌گذاری گردیده است.
  پی‌نوشت‌ها:
[1]ـ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 26، ص 201.
[2]ـ همان، ص 207.
[3]ـ همان، ص 205.
[4]ـ فرزند بزرگ آیت‌الله آسیدمحمدتقی خوانساری.
[5]ـ پیشین، ص 206.
[6]ـ خاطرات محسن رفیق‌دوست، ص 56.
[7]ـ همان، ص 55.
[8]ـ آزادمرد، شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، ص 111.
[9]ـ فصلنامه 15 خرداد، بهار 1376، شماره 20، ص 273.
[10]ـ پیشین، ص 110.
[11]ـ فصلنامه 15 خرداد، شماره 25، بهار 1376، ص 264.
[12]ـ ناگفته‌ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، ص 190.
[13]ـ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 26، صص 205 و 206.
[14]ـ فصلنامه 15 خرداد، شماره 25، ص 266.

پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد