سند نامه ::
 
جلسه ای در حسينيه ارشاد
موضوع : جلسه حسينيه ارشاد
از : 20ه3 تاریخ 22 / 7 / 49
به : 316 شماره : 17628 / 20ه3
ساعت 30:19 روز 17 / 7 / 49 جلسه حسينيه ارشاد با شركت عده ‏اى در حدود چهارصد نفر در محل حسينيه تشكيل گرديد. ابتدا شيخ مرتضى مطهرى آغاز سخن كرد. ياد شده ضمن اشاره به سخنرانى جلسه گذشته خود درباره روح بيان داشت، روح اگر بزرگ باشد خواه ناخواه تن در زحمت و رنج بسر مى‏ برد بدنهايى كه از آسايش كامل و خوابهاى راحت و خوراكهاى لذيذ بهره‏ مند باشند داراى روح هاى حقير و كوچكند سپس اضافه نمود امشب مى‏ خواهم درباره بزرگى و بزرگوارى روح و فرق بين ارواح بحث كنم آنگاه چنين ادامه داد در بزرگى بزرگوارى نيست و لكن در بزرگوارى بزرگى هست. همت بزرگ نشانه روح بزرگ است و همت كوچك نشانه روح كوچك انسان در هر مسيرى واقع شود اگر صاحب همت بزرگ باشد روح بزرگ دارد ابوريحان بيرونى اين مرد رياضى‏دان و مورخ يك فرد فوق‏ العاده‏اى بود و بعضى او را به بوعلى سينا ترجيح مى ‏دهند اين مرد شيفته تحقيق و كشف بود روزى سلطان محمود او را احضار كرد وقتى وى به سلطان مى‏ رسد سلطان مشاهده مى‏ كند كه گنجينه ‏اى از علوم است ولى زبان نمى ‏داند مدتى در دربار سلطان محمود مى‏ماند تا زبان ياد بگيرد پس از آن كشفياتى مى‏ كند. يكى همت بزرگ دارد در جمع‏ آورى ثروت و بعضى‏ ها فقط براى سير شدن شكم قانعند به دليل اينكه لياقت و همت ندارند آنكه دنبال ثروت مى ‏رود از افراد پست همت و گدا صفت بدتر است اسكندر در اين كه مرد بلند همتى بود شكى نيست مردى بود كه مى‏ خواست دنيا را بگيرد نادرشاه را بايد گفت كه داراى روح بزرگى بود ولى اينها را مى‏توان گفت روح بزرگوارى، روح بزرگ آنها به جهت شهرت بود و مى‏ خواستند مشهورترين فرد جهان باشند آنگاه ناطق پس از تعريف از زمامدارى نادر شاه بيان داشت شهوتران بزرگ، حرص بزرگ، رقابت بزرگ، كينه ‏توزى بزرگ تمام اينها خود پرستى است به هيچيك از اينها بزرگوارى نمى ‏توان گفت انسان در فطرت خودش غير از اين بزرگيها يك نوع بزرگى حس مى‏ كند كه آن را مى‏ گويند انسانيت چنين انسانى پا روى خودپرستى مى‏ گذارد و به خاطر بزرگوارى نمى ‏تواند دروغ بگويد. آدم جاه طلب مى‏ گويد اگر زندگى است بايد مثل شير زندگى كنم و ديگران را بدرم نه اينكه مثل گوسفند باشم بزرگوارى مى ‏رساند كه انسان شير باشد و همه شير باشند از طرفى گوسفندى هم نباشد كه دريده شود اين بزرگوارى است اين احساس كرامت است گناهى بدتر از ضعف نيست بزرگوارى تكميل كننده نيكى‏ ها است نه اينكه من آقا باشم رئيس باشم و به ديگران مسلط، على عليه ‏السلام به فرزندش فرمود پسرجان روح خود را گرامى دار در روح خود احساس بزرگوارى كن و دروغ گفتن دنائت است تو بزرگوارى تو زيبائى با دروغ خود را پست نكن از مردم چيز مخواه كه دنائت است مقام انسانيت بالاتر است به كم بساز دست به ديگرى دراز مكن هرگز يك آدم غيرتمند و باشرف تقاضا نمى‏كند يك آدم شريف غيور كه احساس عظمت مى‏ كند هرگز زنا نمى‏كند در اولين نبرد على عليه‏السلام با لشگر معاويه نظرش جنگ نبود معاويه به خيال خودش پيش دستى كرد و محل آب را گرفته بود كه على شكست بخورد على نامه نوشت ما آمده ‏ايم صلح كنيم معاويه گفت ما موقعيت را از دست نمى‏دهيم على ديد چاره ‏اى نيست خطاب به اصحابش فرمود لشگريان اينها مى‏ خواهند عده‏اى از شما را مثل خوراك بخورند حالا كه اين چنين كرده ‏اند چرا تشنه مانده ‏ايد شمشيرهاى خودتان را از خون اينها سيراب كنيد تا سيراب شويد آقايان زندگى تنها خوردن و خوابيدن نيست اگر بميريد و پيروز باشيد زنده‏ايد اگر مغلوب دشمن شده و زنده باشيد بدانيد كه مرده ‏ايد اينطور على روح عزت و كرامت را به افرادش اعلان كرد على است كه مردم را دعوت به مبارزه با هوى و هوس كرده مى‏فرمايد بنده‏اى انسان ديگر مباش خدا تو را آزاد آفريده آزادى خود را حفظ كن اظهار خاكسارى در پيش بنده‏اى ديگر كردن با شرافت انسان منافات دارد. بزرگوارى را از كلمات حضرت حسين بيان كنم هيچ كلماتى در جملات حسين جزء بزرگوارى بچشم نمى‏خورد در لحظات واپسين كه مشاهده مى‏ كند قدرت ايستادن ندارد و متوجه مى ‏شود كه مى‏ خواهند به خيمه‏ ها بروند با صداى بلند صدا مى ‏زند و مى‏ فرمايد مسلمان نيستيد انسان باشيد يك ذره حريت در شما باشد آزاد مرد باشيد من با شما جنگ مى‏كنم و شما با من زنها چه تقصيرى دارند مگر به آن زندگى افتخارآميزتر است. زندگى با اين ستمگران ملالت و افسردگى روح است به آقا نصيحت كردند كه آقا اوضاع بد است نرويد جواب داد مرگ بر جوانمرد عار نيست، مسلمان اين ذلت بر تو بس است كه زنده باشى و دماغت را بر خاك بمالند، زندگى با سرشكستگى مفهومى ندارد آقا فرمود نمى ‏بينيد اين همه خطا وجود دارد و كسى جواب نمى‏ دهد در چنين شرايطى مؤمن مرگ را طلب مى‏كند محور اخلاق در كلمات حسين وجود دارد. مى‏ فرمود من مانند آدم پست دست بيعت نمى ‏دهم مثل برده به شما تبعيت نمى‏ كنم و در حالى كه تمام يارانش كشته شدند شعار مى‏ داد مرگ بهتر است مرگ، اين است فرق بزرگى و بزرگوارى ناطق در ساعت 30:21 به سخنانش كه با حرارت ادا مى‏ كرد پايان داد.
نظريه شنبه : شنبه نظرى ندارد.
نظرى يكشنبه : يكشنبه نظرى ندارد.
نظريه چهارشنبه : نظرى ندارد.
آقاى محمودى : با توجه به سابقه وى خلاصه‏اى تهيه و به عرض برسد. 23 / 7