سند نامه ::
 
نگاهي اجمالي به تاثير جنبش هاي دانشجويي جهان در عرصه سياست

بهاره محبي

مشاركت پررنگ دانشگاهيان ايران در يك رويداد مهم سياسي كه منجر به تسخير سفارت آمريكا در تهران شد را مي‌توان نمادي مهم براي نقش‌آفريني موثر جنبش دانشجويي در عرصه سياست قلمداد كرد. از همين رو بر آن شديم تا نگاهي گذرا به جنبش‌هاي دانشجويي مهم جهان معاصر و سوابق و عملكرد آنها داشته باشيم؛ جنبش‌هاي دانشجويي به ايده‌ها و فعاليت‌هاي گروهي دانشجويان گفته مي‌شود كه در اعتراض‌هاي اجتماعي دخالت دارند. تاريخ جنبش‌هاي دانشجويي به بلنداي سابقه تاسيس دانشگاه‌هاست. در اين مختصر به بررسي تاريخ جنبش‌هاي دانشجويي مهم چند كشور خواهيم پرداخت.

جنبش دانشجويي آمريكا
جنبش دانشجويي مدرن آمريكا از دهه 1930 آغاز شد، زماني كه «جبهه دانشجويي ملي» به «جبهه دانشجويي دموكراسي صنعتي» پيوستند و اتحاديه دانشجويي آمريكايي (ASU) را تشكيل دادند. در اوج سال‌هاي طلايي، يعني از بهار 1930 تا بهار 1939، اين جنبش توانست حدود 500 هزار دانشجو (نيمي از بدنه دانشجويي آمريكا) را با يكديگر متحد و راهپيمايي سالانه ضدجنگ را برگزار كند.
جنبش دانشجويي دهه 1930 آمريكا پيشگام جنبش‌هاي دانشجويي دهه 1960 و سال‌هاي پس از آن بود. نمود اجتماعي بحران اقتصادي دهه 30، نرخ بالا‌ي بيكاري و تبعيض نژادي از عوامل شكل‌گيري جنبش دانشجويي در اين سال‌ها بود. اوج جنبش‌هاي دانشجويي در اين دهه با قدرت سياسي بيشتر دانشجويان همراه بود. در همين سال‌ها بود كه جون بائز، ستاره موسيقي پاپ موسسه‌اي براي مطالعه ضدخشونت بنياد گذاشت. او گرچه در ابتدا تنها يك ستاره موسيقي پاپ بود اما با تشديد جنبش حقوق مدني در آمريكا عليه تبعيض نژادي و حقوق مدني نام وي به عنوان چهره شاخص جنبش اعتراضي «ضدخشونت» شناخته شد.
اعضاي انجمن دانشجويان دموكراتيك به عنوان يكي از مهم‌ترين جنبش‌هاي دهه 1960 تظاهرات‌هاي گسترده‌اي را در مخالفت با جنگ ويتنام به راه انداختند كه مهم‌ترين آن در دانشگاه ايالت كنت در ماه مي‌1970 بود. در جريان اين تظاهرات، پليس به سوي دانشجويان شليك كرد كه بر اثر آن چهار دانشجو كشته و ده‌ها نفر مجروح شدند. اين تظاهرات سرآغاز اعتراض‌هاي گسترده دانشجويان خشمگين در سراسر كشور بود.
جنبش‌هاي دانشجويي در آمريكا در دهه 1980 شكلي نئوليبرال به خود گرفت و جنبش‌هاي دانشجويي دهه 1990 عموما اعلا‌م مخالفت با شيوه‌هاي استاندارد آزمون و آموزش و همچنين مسائل پيچيده‌تري مانند ارتش و تاثير آن بر آموزش بود و سرانجام جنبش گسترده ضد جهاني شدن در دهه 1990 شكل گرفت كه تا امروز ادامه دارد.
جنبش دانشجويي فرانسه
انجمن ملي دانشجويان فرانسه (U.N.E.F) كه براي نخستين بار در سال 1907 از چندين سازمان دانشجويي كوچك تشكيل شد را مي‌توان (با كمي مسامحه) بانفوذترين سازمان دانشجويي عرصه سياسي فرانسه خواند. انجمن ملي دانشجويان به‌رغم فراگيري در سراسر دانشگاه‌هاي فرانسه، تا پيش از جنگ جهاني اول هيچ نقش چشمگيري نداشت چرا كه دانشجويان در اين دوره اغلب از خانواده‌هاي طبقه مرفه بودند. آنها در واقع هيچ مناسباتي با دغدغه‌هاي سياسي و اجتماعي روز جامعه نداشتند. حدود 60 سال بعد اما طبقه مرفه در دانشگاه‌ها به يك اقليت تقليل ‌يافته و تغييرات بنياديني در قشر تحصيل‌كرده فرانسه ايجاد شده بود. بخش عمده‌اي از جوانان طبقه متوسط با نگراني‌هاي روزافزون درباره آينده سياسي و اقتصادي خود وارد دانشگاه شده بودند و به اين ترتيب انجمن ملي دانشجويان فرانسه نيز كاركردهاي جديدي يافته بود. نقطه اوج جنبش دانشجويي اما به سال 1968 ميلادي باز مي‌گردد. جنبشي اعتراضي كه موفق شد تا از راهروهاي دانشگاه به خيابان‌ها آمده و ظرف يك هفته ميليون‌ها فرانسوي را به ميدان مبارزه بكشاند. با اين حال، درباره جنبش ۱۹۶۸ فرانسه عقايد متفاوت و گاه متضادي مطرح مي‌شود؛ به‌طوري كه برخي آن را گسترش دامنه آزادي و شكوفايي و بالندگي انقلاب كبير فرانسه مي‌خواندند و عد‌ه‌اي هم آن را غوغاي عوام، روان‌پريشي توده‌اي يا كارناوال ناميدند.
جنبش دانشجويي آلمان
جنبش دانشجويي آلمان، جنبش اعتراضي بود كه اواخر دهه 1960 در آلمان‌غربي در واكنش به سياست‌هاي دولت و فقر دانشجويان شكل گرفت. در واقع در اين زمان، پس از نزديك به يك قرن محافظه‌كاري، جنبش دانشجويي با گرايش اساسي به چپ در ميانه سال ۱۹۶۶ انجمن راديكال «دانشجويان سوسياليست» را شكل داد. به ابتكار اين جمعيت از اوايل سال ۱۹۶۷ چند تظاهرات و تحصن عليه جنگ ويتنام در برابر سفارت آمريكا در فرانكفورت برپا شد. در برابر گسترش اعتراض‌ها، حساسيت دولت بيشتر و واكنش پليس شديدتر شد و سرانجام در پايان ماه مي‌۱۹۶۷ كه شاه ايران از آلمان غربي ديدار كرد، رويارويي پليس با تظاهرات‌كنندگان به اوج خود رسيد.
شامگاه دوم ژوئن هنگامي‌كه شاه ايران قصد داشت به اپراي برلين وارد شود، تظاهراتي عليه او برگزار شد. خيابان‌هاي اطراف اپراي برلين تا چند ساعت ميدان زد و خورد دانشجويان با مأموران بود. مرگ «بنو اونه‌زورگ» دانشجوي 26 ساله به ضرب گلوله پليس در اين درگيري‌ها، توفاني در آلمان به پا كرد. با انتشار خبر مرگ اونه‌زورگ، دامنه اعتراض‌ها باز هم گسترده‌تر شد و پليس نيز در برابر آن با شدت عمل بيشتري وارد عمل شد.
جنبش دانشجويي آلمان از اوايل دهه ۱۹۷۰ كمابيش به زوال رفت. اما از دل آن دو جريان زاده شد كه سال‌هاي طولاني بر صحنه سياسي آلمان تأثير گذاشت: عده‌اي از دانشجويان افراطي به مبارزه مسلحانه كشيده شدند و «فراكسيون ارتش سرخ» را تشكيل دادند كه در سراسر دهه ۱۹۷۰ آلمان را در وحشت و اضطراب فرو برد. گروهي ديگر به مبارزه سياسي روي آوردند. برخي از كساني كه در سال ۱۹۶۸ در مبارزه‌هاي برون پارلماني فعال بودند، سال‌ها بعد به عنوان نمايندگان «حزب سبزها» به پارلمان راه يافتند و برخي از آنها به مناصب بالاي دولتي نيز رسيدند. در واقع مي‌توان گفت كه دموكراسي آلماني در جريان جنبش شهروندي‌اي كه با جنبش دانشجويي آغاز شد، ريشه‌‌ استواري يافت.
جنبش دانشجويي ايتاليا
همچون اغلب كشورهاي اروپايي، ايتاليا نيز در دهه 1960 و 1970 دست‌خوش تغييرات اساسي بود. با اين حال در پي به بن‌بست رسيدن و راديكاليزه شدن جنبش دانشجويي ضدجنگ و اعتراضي، جنبش بريگادهاي سرخ در ايتاليا (همچون فراكسيون ارتش سرخ در آلمان) شكل گرفت. در واقع بريگادهاي سرخ از درون مجموعه‌ سازمان‌هاي چپ افراطي بيرون آمده بودند و با فراكسيون ارتش سرخ و همچنين گروه‌هاي ماركسيست فلسطيني نيز رابطه داشتند.
بنيان‌گذاران اصلي بريگادهاي سرخ، رناتو كورچيو (Renato Crucio) و آلبرتو فرانچشيني (Alberto Franceschini)بودند. اين دو، دانشجوياني بودند كه اولي از يك گروه دست راست افراطي ريشه گرفته بود و دومي به گروه جوانان كمونيست تعلق داشت ولي تصميم گرفتند كه استراتژي «جنگ مسلحانه شهري» را با الهام گرفتن از الگوي آمريكاي لاتين، براي مبارزه با امپرياليسم پي بگيرند و از ابتداي دهه 1970 فعاليت‌هاي خود، از جمله سرقت‌هاي مسلحانه و بمب‌گذاري را شروع كردند. مهم‌ترين عمليات آنها ربودن و كشتن «آلدو مورو»، رئيس حزب قدرتمند دموكرات مسيحي ايتاليا در سال 1978 بود. مبارزه و سركوب شديد پليسي و همكاري دستگيرشدگان بريگاد سرخ با پليس، در برابر كاهش مدت زندان، اين گروه را تقريبا به طور كامل از بين برد. هر چند موج دوم و سومي از اين گروه نيز در ايتاليا با شدت بسيار كمتري ظاهر شدند. آخرين اشكال بروز بريگادهاي سرخ با عنوان «بريگادهاي سرخ جديد» اواسط دهه نخست 2000 مشاهده شد. فيلسوف و نويسنده معروف ايتاليايي «آنتونيو نگري»، از جمله معروف‌ترين متفكراني بود كه به همكاري با بريگادهاي سرخ متهم شد و بيش از 4 سال زندان رفت و پس از انتخاب به عنوان نماينده پارلمان از زندان بيرون آمد و سپس تا مدت‌ها در فرانسه پناهنده بود. در اين مدت، روشنفكران فرانسوي به خصوص «دلوز»، «فوكو» و «گتاري» از نگري حمايت مي‌كردند. اغلب سردمداران بريگادهاي سرخ امروز پس از گذراندن دوراني از زندان، آزاد هستند.
جنبش دانشجويي لهستان
بحران سياسي 1968 لهستان كه همچنين با نام وقايع «مارس 1968» در اين كشور شناخته مي‌شود، اكثر دانشجويان و حركت‌هاي اعتراضي عليه دولت وقت كمونيست «جمهوري خلق لهستان» را با يكديگر مرتبط كرد. نتيجه اين بحران سياسي سركوب شديد تظاهرات‌ دانشجويان توسط نيروهاي امنيتي در تمامي دانشگا‌ه‌هاي كشور و پس از آن سركوب جنبش‌هاي اعتراضي ديگر بود. اين اعتراض‌ها با وقايع «بهار پراگ» در كشور همسايه چكسلواكي هم‌زمان و جان تازه‌اي به اعتراض‌ها دميد.
دولت كمونيست لهستان ژانويه 1968 ميلادي، اجراي تئاتري(Dziady) را در سالن تئاتر ورشو به‌ دليل اين‌كه نمايش حاوي اشاراتي ضدكمونيستي بود، ممنوع كرد. اين در حالي بود كه نمايش پيش از اين 14 بار اجرا شده بود. كارگردان اين نمايش (Kazimierz Dejmek) از حزب كمونيست و سپس تئاتر ملي اخراج شد. اتحاديه نويسندگان ورشو و اتحاديه بازيگران اين اقدام را محكوم كردند و يك هفته بعد حدود 1500 دانشجو با تجمع در دانشگاه ورشو به اين اقدام دولت اعتراض كردند كه با برخورد شديد پليس ضدشورش مواجه شدند. تنها ظرف چهار روز اعتراض‌ها به شهرهاي مختلف كشيده شد و كارگران حزب كمونيست موسوم به «يقه آبي‌ها» همراه نيروهاي امنيتي به دانشجويان دانشگاه ورشو و ديگر تجمع‌هاي اعتراضي در شهرهاي مختلف يورش بردند.
تنها 13 روز پس از تعطيلي، فراخوان اعتصاب عمومي از سوي جنبش دانشجويي داده شد و سخنراني تند مسوولان دانشگاه در نوزدهم ماه مارس راه هرگونه مذاكره را بست. اعتراض‌ها و اعتصاب‌هاي دانشجويي شعله‌ور شد و نيروهاي امنيتي تعداد زيادي از فعالان دانشجويي را كه قصد داشتند تا در گردهمايي ملي دانشجويان در ورشو شركت كنند، دستگير كردند. گفته شده كه حدود 2725 فعال دانشجويي بيست و پنجم ماه مارس دستگير شدند. جنبش دانشجويي ماه مارس لهستان اگرچه گشايشي موقت را تجربه كرده بود اما نهضت آزادي در اين كشور از سال 1968 مغلوب خشونت پليس شد. با اين حال بسياري از تحليل‌گران سياسي معتقدند كه وقايع سال 1968 در لهستان و چكسلواكي باعث به وجود آمدن يك خودآگاهي سياسي در هر دو كشور گرديد. نهضت‌هاي مقاومت بعدي كه چند سال پس از آن در لهستان و چكسلواكي به وجود آمدند ريشه‌هايشان در رويدادهاي 1968 قرار داشت.
جنبش دانشجويي انگليس
جنبش دانشجويي در انگليس در مقايسه با آمريكا تاريخ طولا‌ني‌تري دارد و به دهه 1880 و شكل گرفتن شوراهاي نمايندگي دانشجويان باز مي‌گردد. اين شوراها پيش‌درآمد انجمن‌هاي دانشجويي بودند كه در سال 1921 «انجمن ملي دانشجويان انگليس» را تشكيل دادند. انجمن ملي دانشجويان انگليس اگرچه با هدف كاهش فعاليت‌هاي سياسي و مذهبي دانشجويان شكل گرفته بود كم‌كم اهميت خود را از دست داد و از دهه 1930 دانشجويان با تشكيل انجمن‌هاي سوسياليستي بار ديگر وارد عرصه سياست شدند.
جنبش دانشجويي انگليس اگرچه همسو با جنبش‌هاي اعتراضي ديگر كشورهاي اروپايي و آمريكايي به مسائل بين‌المللي از جمله جنگ ويتنام پرداخته اما اغلب بر مشكلات و مسائل صنف دانشجويان تمركز داشته است. اين جنبش سال 2010 ميلادي نيز بار ديگر در اعتراض به افزايش شهريه‌، كاهش بودجه آموزش عالي و قطع كمك هزينه آموزشي دانشجويان بار ديگر به پاخاست و تظاهرات‌هاي گسترده‌اي را عليه سياست‌هاي دولت محافظه‌كار ديويد كامرون برگزار كرد. اين تجمعات گرچه تا حدودي مسالمت‌آميز بود اما گزارش‌هايي مبني بر درگيري دانشجويان با پليس نيز منتشر شد.

روزنامه جام جم