مدینه فاضله جنبش دانشجویی ایرانی
تأمل در كاركرد و نقش گروهها، مجموعهها و تشكلهای اجتماعی همواره از دغدغههای اصلی پژوهشگران حوزه علوم انسانی بهویژه جامعهشناسان و كارشناسان علوم سیاسی بوده است. تحلیل شماری از تحولات تاریخ معاصر نیز بدون بررسی و شناخت عملكرد مجموعههای اجتماعی امكانپذیر نمیباشد. دانشگاه و جنبش دانشجویی به عنوان یكی از مهمترین گروههای فعال جامعه از این قاعده مستثنی نیستند. هرچند دانشگاهها از نهادهای بنیادین و ضروری در آموزش و پژوهش میباشند، اما اگر دامنه تعبیر و تغییرپذیری نقشها را نخستین اختیار عمل هر بازیگر اجتماعی بدانیم، دانشجو، دانشگاه و اجتماعات دانشجویی به دلیل ساخت انتقادی و تبعیت از متدولوژی پرسشگری در قالب نقشهای دیگر نیز نمایان خواهند شد. دانشجو همزمان با فراگیری دانش و معلومات نسبت به محیط پیرامونی نیز واكنش نشان داده، حساسیت، اندیشه و رفتارهای سیاسیـاجتماعی خاصی بروز میدهد. هرچند كنشهای جمعی دانشگاه امری طبیعی و جزئی از رفتارشناسی حوزه دانشجویی محسوب میگردد، با این وجود دامنه حضور و فعالیت اجتماعی دانشگاه هرگز مبهم و نامحدود نبوده و جنبش دانشجویی نیز در كل از مفهوم و تعریف مشخصی برخوردار است.به نظر میرسد اساسیترین بخش از تعریف فوق در قالب این سؤال كه اصولا هدف از شكلگیری و فعالیت جنبش دانشجویی چیست، نهفته باشد. بدیهی است بررسی مراحل شكلگیری و تكوین جنبش در طول 5 دهه حیات آن در كنار ارائه راهكارهای مناسب جهت ترسیم آیندهای روشن از جنبش دانشجویی تنها از طریق مطالعه آسیبشناسانه ممكن خواهد بود. از همینرو تعریف مشخص در قالب مفاهیم منطبق بر واقعیات، گذری در تاریخچه و گزارشی از آسیبشناسی جنبش دانشجویی انگیزه اصلی نگارنده مقاله پیشرو را با نگاهی به آینده تشكیل میدهد.
ترمینولوژی تعاریف
دانشگاه را میتوان یكی از مهمترین و اساسیترین مراكز تولید علم و تربیت نیروی انسانی جهت رفع نیازهای جوامع متمدن در نظر گرفت. امروزه این حقیقت كه شمار زیادی از سیاستمداران، اغلب نخبگان و نوآوران عرصههای مختلف فكری و مدیران برجسته سطوح عالی از دانشگاه برخاستهاند، قابل انكار نیست. علیرغم اینكه گروهی دانشجو را مصنوع دانشگاه و نظام تربیتی و آموزشی میدانند، این روند یك چرخه كامل و دوسویه را شامل میگردد كه در آن دانشجویان نیز به نوبه خود تشكیلدهنده ساختارها و اصولا علت وجودی برخی از نهادهای اجتماعی میباشند. بنابراین تحقق ارتباط دانشگاه و جامعه در گرو انجام رفتارهای گروهی است كه به علت جایگاه خاص دانشجویان، مجموعه كنشهای جمعی آنان به مثابه گروه مرجع، مورد التفات و توجه عمومی واقع میگردد. رفتار اجتماعی دانشگاه در طی زمان با صیقلخوردن تدریجی از جایگاهی برخوردار شده است كه لزوم پرداختن به آن را ضروری میسازد. حركت جمعی دانشجویان در بستر تحولات سیاسیـاجتماعی ایران «جنبش دانشجویی» نامیده میشود كه متأسفانه در پدیدهشناسی تاریخ معاصر از تعریفی جامع و مانع برخوردار نیست. پیچیدگی فوق بیش از آنكه در ذات مفهوم این واژه مستتر باشد، در مصداق و نمود بیرونیاش یعنی «جنبش دانشجویی» كشورمان نهفته است.
تعریف جنبش دانشجویی و فلسفه وجودی آن منوط به رفع پرسشهای پیشینی است كه در بعد تئوریك و بررسی تاریخی این واقعه جای دارد. چه تعریفی از جنبش به صورت عام و جنبش دانشجویی وجود دارد؟ منشأ و خاستگاه این حركت چیست؟ ویژگیها و مراحل گذار فعالیت اجتماعی دانشجویان كدام است؟...
باور به ضرورت فعالیت دانشجویان در دانشگاه و جامعه و چگونگی آن نیازمند تعریف دقیقی از جنبش و انطباق حركت دانشجویی با این تعریف كلی است. جنبش را میتوان حركت یا رفتار نسبتا منظم و با دوام گروهی برای رسیدن به یك هدف یا اهداف سیاسیـاجتماعی بر اساس برنامهریزی معین دانست. (1) در این صورت میتوان تلاش سنجیده، مداوم و در عین حال متمركز یك گروه جهت تحقق، اصلاح، حفظ یا تغییر یك نظام اجتماعی را در تعریف «جنبش» جای داد. این نكته مهم را نباید از یاد برد كه در بیشتر نظرات موجود از جمله تعریف آنتونی گیدنز بر این اصل كه عمل جمعی جنبشها میبایست خارج از محدوده نهادهای رسمی جامعه صورت گیرد تأكید شده است. (2) همچنین نادیده گرفتن مرز بین جنبش و سازمان در ارائه تعاریف، عواقب ناخوشایندی در توضیح و تبیین این پدیدههای اجتماعی بهوجود خواهد آورد. جهت توضیح جنبش دانشجویی كافی است در تعریف جنبش، به جای گروه اجتماعی، دانشجویان را قراردهیم. بنابراین، جنبش دانشجویی حركت منظم و با دوام دانشجویان جهت تحقق هدف یا اهداف سیاسیـاجتماعی بر اساس برنامه معین و در جهت حفظ، اصلاح و یا تغییر یك نظام اجتماعی خاص خواهد بود.
حال نوبت به آن میرسد كه به علل و عوامل پیدایش جنبشها بپردازیم. یكی از دلایل اصلی ایجاد جنبشها میتواند عوامل ساختاری محیط اجتماعی آنان باشد. اگر یكی از كاركردهای اصلی جنبشها را رفع كاستیهای اجتماعی در نظر گیریم، وجود چنین نواقصی در جامعه یك عامل ساختاری جهت ظهور تحركات جمعی تلقی میگردد. دانشجویان و قشر فرهیخته به دلیل برخورداری از سطح دانش و آگاهی بالاتر نسبت به كل جامعه، همواره در شناخت و تلاش جهت رفع عقبماندگیهای اقتصادی، فرهنگی و... در چارچوب ایجاد جنبشهای دانشجویی پیشقدم میباشند. یكی دیگر از دلایل ظهور گروههای اجتماعی وجود پارادایمهای فكری یا به تعبیر دیگر همان ایدئولوژیها است. بر این اساس برخی جنبشهای دانشجویی در مقاطع مختلف صرفا با توجه به باورهای خود شكل گرفتهاند، كما اینكه اسلام وجه غالب حیطه فكری دانشجویان ایرانی در برهه ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی را تشكیل میداد. هرگاه جنبشها بر اساس خصیصه تعداد اعضا و برد (محدود، ملی، فرا ملی) و زمان (دائمی، كوتاهمدت) دستهبندی شوند، جنبش دانشجویی حركتی نسبتا وسیع با برد ملی و در زمان طولانی خواهد بود. قابل ذكر است كه این مدل و نما از حركت دانشجویی بر بیشتر كاركردهای ارائهشده از جنبشهای سیاسیـاجتماعی نیز تطبیق دارد، چرا كه میدانیم جنبش دانشجویی جریانسازی در مسیر اصلی جامعه با كارویژههای متعدد، افزایش آگاهیهای جمعی در جهت بهبود شرایط عمومی و ایجاد ارتباط بین افراد و حقایق اجتماعی را دربردارد. تعریف كلی جنبش دانشجویی، بر این حقیقت اذعان دارد كه این حركت نمیتواند از زور و نیروی فیزیكی استفاده كند و اساسا چنین امری با جوهر و ماهیت آن همخوانی ندارد لذا «نفوذ» و «مقبولیت اجتماعی» تنها بازوهای اجرایی آن هستند. در دنیای خارج نیز كمتر موردی میتوان یافت كه دانشجویان از قوه قهریه در جهت تحقق خواست خود بهرهبرداری كرده باشند و حتی در چنین حالتی، نتیجه مطلوب حاصل نشده است. توضیح فوق بر این امر ناظر است كه جنبشهای دانشجویی اساسا به دنبال كسب قدرت نیستند و اتخاذ چنین هدفی ناقض بدیهیترین تعریف از این جنبش خواهد بود.
همچنین در تحلیل مقید یا مستقل بودن جنبشها، حركت دانشجویی در عداد تحركات اجتماعی مستقل جای میگیرد. واضح است این استقلال، ابعاد گوناگونی دارد كه عدم وابستگی به قدرت و مراكز صرف سیاسی از اصلیترین اشكال آن میباشند. در مقوله ساختارهای حاكم بر جنبشها نیز باید یادآور شد كه نظام حاكم بر جنبش دانشجویی میبایست اختیاری و تا حد امكان مورد قبول بیشتر اعضا باشد. هر نوع ساختار تحمیلی در جهت عكس اهداف جنبشها از جمله جنبش دانشجویی است در حالیكه تجمع آزاد ریشه در توافق اختیاری داشته و اقتدار سیستم حاكم بر آن، متكی بر پذیرش شخصی اعضا میباشد. ارتباط افراد در جنبشهای دانشجویی نوعی رابطه متقابل و در عین حال متكثر در نظر گرفته میشود كه در طرف مقابل اعضا نیز ضمن تعیین ضوابط حاكم بر خود و مشخص نمودن اهداف، به فعالیت خواهند پرداخت. از آنجا كه تمام برنامهها واهداف فوق با روند سیر و خطمشی كلی نظام سیاسی در ارتباط است، جنبش دانشجویی را میتوان در مقام هدایت سیاسی جامعه، ارتقای بخش آگاهیهای عمومی، تقویتكننده رشد و سازمانیافتگی و مشاركت اجتماعی دانست. بر همین اساس درك رفتار اجتماعی دانشجویان تنها با توجه به ارتباط دو مقوله؛ اعضا و مناسبات اجتماعی دانشگاه، در بستر زمانی مشخص ممكن میباشد، لذا در چارچوب ادامه این مبحث به جایگاه دانشجویان و جنبش دانشجویی در فرآیندهای تاریخی میپردازیم.
آغاز و فرجام
آشنایی ایرانیان با علوم آكادمیك جدید به سبك امروزی به زمان حیات امیركبیر و تأسیس دارالفنون بازمیگردد. هرچند پیش از آن نیز، عدهای شخصا یا به كمك حكومتها جهت تحصیل دانشهای نوین به خارج از كشور رفت و آمد داشتند اما تأسیس دارالفنون نقطه عطفی در نگرش ایرانیان به علوم جدید و پیریزی مراكز مربوطه محسوب میگردد. در حالیكه دارالفنون تا حدود زیادی به دانشگاههای بعدی شباهت داشت اما نمیتوان آن را دانشگاه به معنای امروزی نامید. مهمترین رویداد بعدی در این روند به تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 بازمیگردد. رضاخان با تأسیس دانشگاه سعی كرد ابزارهای لازم جهت تحقق سیاست كلی خویش مبتنی بر تجددگرایی محض را فراهم نماید. (4) با این وجود تأسیس دانشگاه در سالهای پایانی حكومت پهلوی اول این فرصت را به قشرهای میانی و پایین جامعه داد تا در روند آموزش كشور كه تقریبا قبل از آن در اختیار قشر متمول بود، وارد شده و در سالهای بعد طیف اعظم دانشگاهیان كشور را تشكیل دهند.
حال این سؤال مطرح میشود كه آیا باید منشأ و زمینه ظهور جنبش دانشجویی در ایران را تأسیس دانشگاهها به ویژه دانشگاه تهران در نظر گرفت؟ عدهای از محققان معتقدند كه ریشههای آغاز جنبش دانشجویی به قبل از تأسیس دانشگاهها بازمیگردد و نخستین آغازكنندگان آن محصلین اعزامی به خارج از كشور در اواخر سلسله قاجار و اوایل دوره پهلوی میباشند. بر پایه نظر فوق این افراد اولین تفكرات شبهدانشجویی را به كشور رسوخ داده، بسیاری از آنان بعدا جز اساتید و بزرگان دانشگاه گردیدند. در برابر این نظر، برخی دقیقا شكلگیری دانشگاه تهران را مبدأ آغاز و ظهور جنبش دانشجویی در ایران میدانند. (5)
در تحلیل دیگری، جنبش دانشجویی فرای ارتباط با دانشگاه، پدیدهای محصول شرایط تاریخی قلمداد میگردد. با این دید حركت دانشجویی ناگهان با ظهور دانشگاهها در ایران پدیدار نشده است و حتی نمیتوان بهطور قطع آن را محصول دوره قبل نیز دانست. در این صورت جنبش دانشجویی بازتاب آگاهی و گسترش كمی و كیفی آموزش و مدرنیزه شدن جامعه ایران تلقی خواهد شد كه سرانجام در قالب و شكل دانشگاه متبلور گشت. (6) دیدگاهی نیز در این خصوص وجود دارد كه ظهور جنبش دانشجویی را با مقوله طبقات اجتماعی مرتبط میداند و معتقد است به دلیل عدم حضور طبقه پایین و متوسط در دانشگاههای اولیه فقط پس از دهه 50ش. بود كه جنبش دانشجویی حقیقی شكل گرفت. در هر صورت اگر نتوان به صورت قاطع زمان شكلگیری جنبش دانشجویی در ایران و علل ظهور آن را برشمرد میتوان چنین گفت كه تفكرات شبیه به جنبش دانشجویی از اواخر دوره قاجار به شكل ضعیف و محدود وجود داشته كه اعزام محصلین به خارج و تأسیس دارالفنون از علتهای اصلی آن میباشد. این روند با تأسیس دانشگاه تهران در زمان حكومت پهلوی اول قوت بیشتری یافت و تقریبا در چارچوبهای تعریفشده قرار گرفت و نهایتا در دهه 50 شمسی با افزایش سطح كیفی و تعداد دانشگاهها و حضور گسترده اقشار میانه و پایین در آن به شكل نهایی خود نزدیك شد. هرچند تأسیس دانشگاه تهران مهمترین نقطه عطف ابتدایی در ظهور جنبش دانشجویی میباشد اما به دلیل ضعف دانشگاههای اولیه، تعداد بسیاركم دانشجویان و قدرت مسلط رضاخان باید پذیرفت كه این جنبش از همان ابتدا در ایران با اتكای صرف به دانشجویان شكل نگرفت و افراد، احزاب و مراكز قدرت بیرون از دانشگاه بر آن تأثیر داشتند.
بهترین نمونه در این مورد، وجود افكار و گرایشهای گسترده چپگرا در دانشگاهها بود كه بیانگر تأثیر نفوذ مراكز وابسته به بلوك شرق به شمار میرفت. به نظر میرسد لازم است در مبحث ریشهیابی علل ظهور جنبش دانشجویی به دلایل تقویت و قدرتگیری آن نیز پرداخته شود. همزمان با تأسیس دانشگاههای اولیه، رضاخان با سركوب شدید آزادیهای اجتماعی و فشار به حوزههای علمیه قصد داشت اوضاع كشور را تحت كنترل كامل درآورد. علاوه بر این از آنجا كه بیشتر مردم ایران در آن زمان از تحصیل و دانش كافی بیبهره بودند، نمیتوانستند و یا نمیخواستند در جریانات سیاسی و اجتماعی ایران حضور چشمگیری از خود نشان دهند. به همین دلیل رفع نیازهای اجتماعی به عهده دانشگاه كه از آگاهی بیشتری برخوردار بود، قرارگرفت. خصیصه همگانی بودن و عدم وجود كاست یا طبقه مشخص در دانشگاه نیز این نقش را تقویت میكرد. جنبش در دوره رضاشاه به دلیل اختناق بیش از حد وی كه دانشگاه را فقط به عنوان مركزی جهت تولید متخصص مطیع میخواست، نتوانست كاركرد دقیق و عمدهای بروز دهد. با این وجود، در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه برخی اقدامات و اعتراضات محدود صنفی شكل گرفت كه بیشتر مربوط به گروه 53 نفر موسوم به «گروه ارانی» بود. این عده نیز به دلیل تمایلات آشكار ماركسیستی عملا نتوانستند از نفوذ چندان موفقی در جامعه برخوردار شوند و نهایتا با دستگیری و سركوب شدید این گروه در سال 1317 تمام فعالیتهای سیاسی و حتی صنفی دانشگاه متوقف و ركودی كامل بر دانشگاهها حكمفرما شد. سقوط رضاشاه در شهریور 1320 و خلأ نبود دیكتاتور، فضای نسبتا باز سیاسی و اجتماعی در كشور به وجود آورد. شاه جوان نیز هنوز آن اندازه قدرت نداشت تا رویه حاكم پیشین را از خود بروز دهد. این حالت حزب توده را بر آن داشت تا از وضعیت موجود جهت نفوذ به دانشگاهها بهرهبرداری نماید. این حزب توانست تا حدودی با كمك فراگیر اتحاد جماهیر شوروی و با استفاده از شعارهای «جنبش جهانی كمونیسم» كانونهایی جهت جذب روشنفكران و دانشآموختگان بهدست آورد. هدف اصلی حزب توده در دانشگاهها را طرح آموزههای سیاسی خاص در تأیید تئوری ماركسیسم و متعاقبا استفاده ابزاری از دانشجوی كمونیست شده احتمالی تشكیل میداد. در حالیكه این عقیده میرفت تا جای پای محكمی در مراكز تحصیلی بیابد ظهور نهضت ملیـمذهبی ازسرعت آن به مقدار زیادی كاست.
آغاز و اوجگیری تحولات ملیشدن نفت به رهبری مصدق و كاشانی در دهه 30ش. توانست در دانشگاهها نیز طرفدارانی بیابد. این دانشجویان علاوه بر مبارزه و تلاش جهت تحقق خواست عمومی به منظور ملیكردن صنعت نفت همزمان به صورت مانع بزرگی در افزایش و گسترش نفوذ حزب توده عمل مینمودند. حزب توده در این سالها از طریق سازمانهای وابسته به خود مانند «سازمان جوانان حزب توده» و حتی با استفاده از روشهای غیرمتعارفی چون تطمیع توانسته بود نفوذ زیادی در جریانات دانشجویی بهدست آورده و حتی در مقاطعی خود را به عنوان نیروی پیشرو در آن مطرح نماید. در نتیجه این تحركات، «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» كه یكی از اولین تشكلهای دانشجویی كشور بود تحت نفوذ حزب توده قرارگرفت. طولی نكشید كه این سازمان به عضویت «اتحادیه بینالمللی دانشجویان» كه كاملا وابسته به بلوك شرق بود درآمد و عملا سازمان دانشجویان به ابزار حزب توده مبدل گشت كه سرانجام پس از مواجهه دولت وقت و حزب توده، منحل و به فعالیت زیرزمینی روی آورد. وضعیت فوق در دانشگاهها در حالی جریان داشت كه تا سال 1328 گرایشهای ملی و مذهبی نسبت به چپگرایان از عملكرد ضعیفتری برخوردار بودند. سرانجام در سال 1321 در واكنش به تبلیغات شدید طیفهای ماتریالیست «انجمن اسلامی دانشجویان» و سپس «نهضت خداپرستان سوسیالیست» با ماهیت ضدكمونیستی شدید تشكیل شد. انجمن اسلامی دانشجویان در اوایل شكلگیری به ندرت در مبارزات سیاسی دخالت میكرد و تلاش خود را بر مباحث ایدئولوژیك و نظری استوار نموده بود. در خصوص جنبش دانشجویی دهههای 20 و 30ش. میتوان گفت كه دانشجویان غیرچپگرا در مقایسه با طرفداران حزب توده، ضعف تشكیلاتی و سازماندهی بیشتری داشتند و به همین دلیل میزان تحركات آنها در دانشگاهها چشمگیر نبود؛ لذا در سال 1329 «سازمان صنفی دانشگاه تهران» جهت هماهنگی هرچه بیشتر فعالیتهای این دانشجویان تشكیل شد. با وجود برخی ضعفها در جنبش دانشجویی مانند نفوذ حزب توده در آن، این جنبش تا حدودی توانست در دهه 20 و 30 به صورت یك نیروی پیشگام در مسیر مبارزه با دیكتاتوری حاكم خود را مطرح نماید كه نقطه اوج این روند را میتوان مبارزات ملیشدن نفت درنظر گرفت.
با وقوع كودتای 28 مرداد در سال 1332 و شكست نهضت ملی و قدرتگیری بیشتر شاه، دوره جدیدی از فعالیتهای دانشجویی آغاز شد كه میتوان آن را دوره «خشونت بار» فعالیتهای جنبش نامید. پس از كودتا، فضای نسبی آزادیهای سیاسی تعطیل و جو اختناق و استبداد مجددا حاكم گشت. این مسأله در كنار شرایط و اوضاع جهانی و تبلیغات گسترده تفكرات چریكی چپگرا منجر به ضعف تحلیل نیروهای درون دانشگاه گردید كه ماحصل آن پدیدارشدن گروههای چریكی در جنبش دانشجویی بود. از دیگرسو وجود این شبهنظامیان در درون حركت دانشجویی خود موجب رادیكالیزهشدن بیشتر اوضاع و شیوع خشونت در عرصه مبارزات میگردید. در روزهای پس از كودتا «نهضت مقاومت ملی» كه برآیند احزاب و دانشجویان ملیگرا بود، تشكیل شد و با بهراه انداختن تبلیغات علیه رژیم پهلوی و سازماندهی اعتصابات سعی كرد به اوضاع موجود واكنش نشان دهد. در مهر 1332 دانشجویان در اعتراض به دادگاه فرمایشی مصدق تظاهراتی برپا نمودند. چندی بعد در 16 آذر دانشجویان در مخالفت با سفر «نیكسون»، معاون وقت رییسجمهور ایالات متحده به كشور دست به اعتراض گسترده زدند كه این حركت با یورش سربازان رژیم و قتل چند تن از فعالان دانشجو سركوب گردید و 16 آذر 1332 به نقطه عطف و نماد هویت جنبش دانشجویی مبدل گشت.
حكومت پهلوی متعاقب این جنایت ساواك را تأسیس كرد و با شدت بخشیدن به اقدامات اطلاعاتی و پلیسی تمام اقدامات دانشگاه را تحت كنترل درآورد؛ به نحوی كه تا سال 1339 جنبش دانشجویی عملا به محاق سكوت كشانده شد و فعالیتهای آن از صدور اعلامیه و اطلاعیهها فراتر نرفت.در این سال به دلیل قدرتگرفتن «كندی» در آمریكا و فشار وی بر شاه جهت اجرای برنامههای آمریكا در ایران، فضای نسبتا آزادتری در كشور ایجاد شد. با این وجود، ضعفهای گسترده ساختاری، اتخاذ تاكتیكهای نامناسب و عدم استقلال دانشگاه از جریانات بیرونی ازجمله دلایلی بود كه جنبش دانشجویی نتواند بر صحنه معادلات سیاسی این دوره تأثیر چندانی داشته باشد در این بین تنها طیف دانشجویی نزدیك به محفل امینی نخستوزیر وقت توانست در برخی مراكز قدرت نفوذ كند.
مرحله بعدی حیات و فعالیت جنبش دانشجویی مربوط به دوره پس از واقعه 15 خرداد 1342 میباشد. در این مقطع روحانیت به شكل گسترده و مؤثر در جریان مبارزات مردم علیه حكومت پهلوی وارد شد و امام خمینی(ره) رهبری حركت مردم را به دست گرفته و در مقابل تمام اندیشه و تئوریهای آن دوره مكتب اسلام را مطرح نمود. یكی از بخشهای عمده جنبش دانشجویی پس از 15 خرداد 1342 فعالیت گسترده دانشجویان در خارج از كشور را دربر میگرفت. این دانشجویان با ایجاد گروههایی نظیر «كنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی» و «جنبش اسلامی دانشجویی» ضمن برگزاری میتینگهای منظم و گسترده، برنامههای وسیعی جهت معرفی چهره كریه رژیم پهلوی به اجرا میگذاردند. هرچند در ابتدای شكلگیری جنبش دانشجویی غلبه در آن با گروههای ملی و چپگرا بود اما به آهستگی و خصوصا در سالهای پایانی دهه 50 گروههای اسلامی قدرت گرفته و اقبال عمومی به آنها فزونی گرفت. این امر بیشتر با وقایع پس از واقعه 15 خرداد كه زمینههای لازم جهت پیوند دو قشر مبارز و پیشروی روحانی و دانشجو فراهم شد، شدت گرفت. در این سالها به دلیل نگرانی روحانیت از نفوذ گروههای چپگرا در جنبش دانشجویی، روحانیان ضمن اقبال به گروههای غیرماركسیست و با طرح و بسط آثار و تألیفات متفكران مسلمان سعی كردند اسلام را با رویكردی نوین به نسل جوان و دانشجو معرفی نمایند. از جمله دلایل عدم غلبه صبغه مذهبی بر جنبش دانشجویی قبل از دهه 50ش. ترسیم چهره عقبمانده از مذهب در دانشگاهها بود و به همین دلیل ایمان و باور به قدرت مذهب در مبارزه علیه استبداد در میان دانشجویان حضور چندانی نداشت. از سوی دیگر به دلیل وجود جو تقابل ایدئولوژیك در آن دوره، از سوی محافل خاصی اینطور القا میشد كه آموزههای دینی به طریق علمی قابل اثبات نیستند. ظهور جنبشهای علمگرای مبتنی بر ماركسیسم كه سعی در توجیه همه چیز بر مبنای علوم تجربی داشتند در بروز این حالت بسیار مؤثر بود.
درون جبهه مذهبی نیز نظریهپردازی مناسب در خصوص معضلات سیاسی و اجتماعی به چشم نمیخورد و مسایلی همچون تضاد طبقاتی، فقر و... به طور جدی مورد بحث قرار نگرفته بود. علاوه بر این به دلیل اقدامات نامنظم و ناهماهنگ مذهبیون در دانشگاهها، گروههای دیگر خلأ حضور آنان را سریعا پرمیكردند. اما با سپری شدن سال 1350 و پررنگ شدن نقش محوری امام خمینی(ره) در مبارزات و تأكید ایشان بر همكاری حوزه و دانشگاه مرحله جدیدی از حیات جنبش دانشجویی با ماهیت مذهبی آغاز شد. در این سالها شخصیتهایی همچون مطهری، مفتح و طالقانی ارتباط بسیار نزدیك و تنگاتنگی با نهضت دانشجویی برقرار نمودند. این عده برخلاف سالهای قبل اعتقاد داشتند كه دین فقط برای آخرت نیست و تنظیم امور دنیایی انسانها نیز از مهمترین اهداف آن به شمار میرود. بنابراین نگرش اسلام در مسایلی نظیر؛ حكومت، حقوق بشر، زنان، تكنولوژی و... حرفهای زیادی برای گفتن دارد و جامعه قرن بیستمی میتواند با ضوابط دینی اداره شود.
معروفترین و بزرگترین مخالف نظام شاهنشاهی این دوره ـامام خمینی(ره)ـ نیز آشكارا یك مبارز اسلامگرا به شمار میرفت كه همین امر در تغییر رویكرد دانشجویان از مكاتب غیراسلامی به آموزههای مذهبی بسیار مؤثر بود. در این بین شخصیتهای اسلامی غیرروحانی نظیر شریعتی نیز كه خود تحصیلكرده دانشگاه بودند در مذهبیتركردن جنبش دانشجویی نقش داشتند. با وقوع این تغییرات، جنبش در سالهای 55، 56 و 57 اسلام را به عنوان عمدهترین منبع الهامبخش مبارزه برگزید. گرایش دانشجویان به مذهب از یكسو به مبارزات آنان ارزش، قدرت و سرعت بیشتری داد و از سوی دیگر توانست به دلیل حضور چشمگیر دین در جامعه، نوعی اتحاد و همدلی كامل بین دانشگاه و مردم به وجود آورد. به همین دلیل و با حمایت مردم از جنبش دانشجویی اسلامی این حركت توانست به طرز غیرقابل باور و شگفتانگیزی نیروهای ملی و چپگرا را به حاشیه براند. طرح شعارهای بینظیر و ترقیخواهانه از سوی امام(ره)، به بنبست رسیدن ماركسیستها، خلأ رهبری در گروههای غیراسلامی، شكست اقدامات چریكی و از همه مهمتر مردمگرایی گسترده امام(ره) سبب شد جنبش دانشجویی در چهره ایشان یك رهبر دینی نوگرا كه قادر به پاسخگویی سؤالها و نیازهای جامعه میباشد، مشاهده نماید. جنبش دانشجویی در سال 1356 ضمن برقراری ارتباط گسترده با مردم و رهبری آن، به معنای واقعی در قالب واژه «جنبش دانشجویی» وارد عمل شد و توانست در یكی از حساسترین برهههای تاریخی ایران به وظیفه خود یعنی انجام رسالت اجتماعی درهمگامی با نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهد. نقطه نهایی این روند در 22 بهمن 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی كه جنبش دانشجویی مسلمان و دانشجویان معتقد به انقلاب اسلامی یكی از اركان اصلی آن بودند نمایان گشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جنبش دانشجویی سعی كرد به حفظ و تداوم آرمانهای انقلاب بپردازد. با این وجود وضعیت دانشگاههای كشور در دو سال اول سپری شده از پیروزی انقلاب به هیچ عنوان شباهتی به جنبش دانشجویی در آستانه انقلاب نداشت. ایجاد فضای باز و آزاد سیاسی در پی پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد، گروههایی كه پیش از پیروزی انقلاب با جریان اسلامگرا تضاد و تقابل عمدهای داشتند، آزادانه در محیط دانشگاهها به فعالیت بپردازد. مشكل اصلی در این حالت وجود درگیری بسیار زیاد بین این گروهها و ضعف پایگاه و مقبولیت اجتماعی برخی از آنان بود. در سالهای 58 و 59 جنبش دانشجویی صرفا بهمثابه یك حركت ملتهب و به دور از خردورزی و قاعدهمندی عمل میكرد تا جاییكه محیط دانشگاه بر اثر تضاد گروههای سیاسی عملا به یك «باشگاه سیاسی» مبدل گشت. علاوه بر این، ضعف حس وحدت و همگرایی میان دانشجویان به گروهكگرایی در جنبش و حركت به سمت نوعی آنارشیسم منتهی شد. جنبش دانشجویی در این دوره با تمام ضعفها و تضادهای درونی كاملا متوقف نگردید و برخی اقدامات نظیر تسخیر سفارت آمریكا را سامان داد. به هر حال با تداوم بیقاعدگی و هرج و مرج و درگیری شدید فیزیكی در دانشگاه، انقلاب فرهنگی به دستور امام در جهت بهبود اوضاع دانشگاهها اعلام شد. همزمان با این اقدام كه به تعطیلی موقت دانشگاهها منجر گشت، جنگ تحمیلی از سوی عراق بر علیه كشورمان آغاز گشت. در این سالها دانشجویان مسلمان و انقلابی اولویت را به حضور در جبهههای جنگ دادند و تعدادی نیز برای ادامه تحصیل كشور را ترك كردند. گروههایی هم كه اعتقادی به انقلاب اسلامی نداشتند، علیه انقلاب موضع خصمانه گرفته تا منفعل شدند. این مسایل سبب شد طی بازگشایی مجدد دانشگاهها و با توجه به فضای امنیتی ایجاد شده به دلیل جنگ تحمیلی، محدود كردن فعالیتهای سیاسی به عنوان اولویت نخست منظور گردد. حركت به سمت سكون و یا یك مسیر خاص سیاسی از نتایج اصلی این حالت بود كه تا پایان جنگ و رحلت امام خمینی(ره) همچنان تداوم یافت. گرچه طیف غالب در جنبش دانشجویی در دو سال نخست بیشتر در فكر تحكیم پایهها و تحقق شعارهای اصلی انقلاب بود اما در سالهای 59 تا 68 به دلیل بروز جنگ و تهدیدات عمده امنیتی جنبش با كاستن از فعالیتهای سیاسی بر استقلال كشور تأكید داشت.
در دوره بعدی كه میتوان آن را محدوده سالهای 68 تا 76 در نظر گرفت، جنبش در حالیكه همچنان دوره رخوت و ركود را میگذراند در برابر سیاست رسمی توسعه اقتصادی دولت، موضع طرفداری از «عدالت اجتماعی» را برگزید. پیش از سال 68 جنبش معمولا مواضعی موافق با دولت و مجلس اتخاذ میكرد، در حالیكه پس از سال 68 تا 1376 جنبش دانشجویی با شدت و ضعف، سعی كرد رویههای متفاوت و نسبتا مستقلی از دولت در پیش گیرد. با شروع سال 1376 و رویدادهای آن از جمله انتخابات ریاست جمهوری، جنبش دانشجویی توانست از حالت رخوت و ركود خارج و بر میزان فعالیتهای دانشگاهها نسبت به دورههای پیشین بیفزاید. در فاصله زمانی سال 1376 تاكنون موضع جنبش تا حد زیادی در هماهنگی با دولت و مجلس قرار داشته وتضاد عمدهای در این بین مشاهده نگردیده است. هرچند در دوره اخیر شاهد بروز تحولات و فراز و نشیبهای عدیدهای در دانشگاهها بودهایم اما عدم توجه به تجربه تاریخی و نقاط ضعف جنبش در كنار ورود ناگهانی آن به عرصه رقابتهای سیاسی، تبعات فراوانی برای جنبش دانشجویی به بار آورد تا جاییكه بسیاری از پژوهشگران حوزه جنبش دانشجویی ایران را در میانه دهه سوم انقلاب بر آن داشت كه به طور جدی به آسیبشناسی جنبش دانشجویی بیاندیشند. هرچند همانگونه كه پیشتر ذكر شد به جز مقطع زمانی سالهای 56 و 57 نمیتوان عنوان «جنبش دانشجویی» را با توجه به تعریف آكادمیك آن بر فعالیت دانشگاههای كشور اطلاق كرد اما میبایست جهت تشكیل جنبش دانشجویی اصیل و فراگیر از یكسو و توجه به كاركردهای مثبت و منفی سالهای اخیر، وضعیت جنبش دانشجویی را با رویكردی نقادانه در قالب گزارشی از آسیبشناسی آن و نهایتا ارایه راهكارهایی جهت نزدیك كردن وضعیت كنونی جنبش به تعریف ایدهال در نظر داشت.
نگاه به آینده
هر نوع پژوهش و ارزیابی از وضعیت جنبش دانشجویی میتواند در قلمروی رفتارشناسی كلی دانشجویان بررسی گردد. واضح است برقراری پیوند میان گذشته، حال و آینده این حركت و ایجاد ارتباط منطقی بین آنها در پیشبینی موقعیت آینده، تبیین راهكارهای ارتقابخش و بازیابی هویت اصلی جنبش دانشجویی بسیار مفید خواهدبود. توانایی قشر دانشجو در ایجاد تحولات گسترده اجتماعی و جهتدهی خواستهای عمومی، بر این حقیقت ناظر است كه رفتارهای سیاسیـاجتماعی جنبش دانشجویی بهمثابه وجه غالب حضور دانشجویان در جامعه، یكی از عناصر اصلی وضعیت اجتماعی كشور محسوب میشود. دانشجویان نیز به عنوان یكی از اركان اصلی توسعه جوامع، نیازمند مطالعه دقیق و كارشناسی جامع رفتارهای گروهی و متعاقبا اعمال مدیریت صحیح در فعالیتهای آنان میباشند.
بررسی فرض فوق با این پرسش آغازین كه اصولا شكلگیری اندیشه در جنبش دانشجویی باید چگونه باشد شروع میشود. واقعیت این است كه نه تنها جنبش دانشجویی بلكه تمام تشكلهای پویا و هدفمند میبایست از جزمیت و تمامیتخواهی در قلمروی اندیشه سیاسی و حتی فرهنگی و اجتماعی دوری نمایند. جنبش دانشجویی هرگز نخواهد توانست با اتخاذ انگارههای جزمی و تكرار یا پافشاری بر آنها به موفقیت برسد. تجربه ثابت كرده است كه جنبشهای اجتماعی تمامیتخواه در دامنه زمانی طولانی، به طور مستمر و فراگیر تأثیرگذار نبودهاند. دانشگاه و دانشجویی كه با توجه به ماهیت دانشپژوه و برخورد آكادمیك با مسایل مایل است از چارچوبهای تحلیل علمی بهرهبرداری نماید، میبایست خود را به انتقادپذیری و انتقادكنندگی مجهز كند. جنبش دانشجویی با توجه به فرهنگ و سنن گستره زیست و تكاملش با این التزام مواجه است كه از خصلت انتقادی در هر دو وجه فردی و جمعی برخوردار و تا حد امكان از تعقیب انگارههای ایستا دوری نماید. فراموشی برقراری ارتباط گسترده و بیواسطه جنبش دانشجویی با قشرهای جامعه میتواند به صورت مانعی در ایفای اصلیترین كارویژه این حركت وارد عمل شود. تاریخچه جنبش دانشجویی در ایران بیانگر این حقیقت است كه به استثنای برخی مقاطع زمانی خاص همچون آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، این جنبش در ایجاد ارتباط فراگیر با مردم كاستیهایی در خود دارد. هرچند این امر تماما به ضعفهای جنبش مربوط نیست و شرایط كلی جامعه، سطح مقبولیت عمومی و... در آن دخیل میباشند اما ضعفهایی نیز در این خصوص در جنبش دانشجویی نمایان است. حركت دانشجویی در ایران از حیث عملكرد اجتماعی هرگز جز مقاطع محدودی سخنگو و نماینده عامه نبوده و به دلیل تأثیرگذاری بر حوزه قدرت و احیانا دخالت یا حضور در قدرت این هدف را رها كرده است. به نظر میرسد در این خصوص جنبش دانشجویی نیازمند تكیه بر عوامل سنجیده و خودآگاه میباشد چرا كه تنها جوشش و پویایی درونی دانشگاه است كه خواهد توانست به تحقق فرآیند اجتماعیشدن آن یاری رساند. هرگونه اجبار در آگاهیبخشی یا تعیین استراتژیهای تاكتیكی در این بین لطمات جبرانناپذیری بر پیكره جنبش دانشجویی وارد خواهد ساخت. درك درونی و بیواسطه جنبش از ماهیت و اهدافش نیز به تعیین و تبیین غایت فعالیت جنبش دانشجویی منتهی خواهد گشت. از آنجا كه در مبحث غایتشناسی، مباحثی چون كسب قدرت، اعمال نفوذ، مشاركت سیاسی و یا احیانا براندازی مطرح میباشد، جنبش دانشجویی میبایست بدون لحاظ كردن نفوذها و فشارهای بیرونی و خواست مراكز قدرت، كنترل و هدفدهی را به انجام رساند تا گروهها و افراد فرصتطلب مجال نفوذ در جنبش و تغییر اهداف آن را نیابند. علیرغم این اصل به نظر میرسد فعالیتهای دانشجویی در چند سال اخیر از تعیین اصول و اهداف دقیق عاجز میباشد كه عملكرد مقطعی و اتخاذ سیاستها و خطمشی پراكنده و گاه متناقض از تبعات همین ناتوانی است. با مشخص شدن اهداف و خواستهای واقعی، جنبش دانشجویی خواهد توانست خود را با خطمشی عمومی و فرآیندهای منجر به آن همگام نماید. در همین راستا وجود یك الگو بسیار ضروری به نظر میرسد. اما نمونه مورد پذیرش یك دانشجوی ایرانی چیست؟ دانشجویی كه نداند كیست، چهكاره است و به كجا باید تكیه كند نه سنتی و نه متجدد بلكه همیشه ناراضی است و تلختر اینكه هرگز تصوری از شرایط ایدهال كه او را راضی میكند ندارد. دانشجویی كه از اعتقاد منسجم و سازگاری برخوردار نباشد تحت تأثیر فرهنگهای نفوذی بهویژه سرمایهداری لجامگسیخته و بروز مشكلات اجتماعی و كنشهای سیاسی به انفعال مبتلا خواهد گشت. در این صورت عوامزدگی، دوری از اخلاق نخبهگرا و محوریت مسایل مادی رویكرد كلی جنبش دانشجویی را شكل خواهدداد. وجود چنین فضایی متأسفانه جابهجاییهای عمدهای در برخی انگارههای اجتماعی این قشر ایجاد كرده است. به نحوی كه به عنوان مثال گاهی ابتذال نوعی شجاعت، بیباكی و جدیت تلقی میگردد.
مبحث مهم دیگر در آسیبشناسی جنبش دانشجویی به تفكیك و تمایز امور صنفی دانشجویان از سایر مقولات بازمیگردد. هرچند مسایل و واقعیتهای صنفی دانشجویان نظیر آینده شغلی، خوابگاه، تغذیه و... بیتأثیر در رفتار اجتماعی آن نیست اما واقعیت این است كه دانشجویان نیز همچون سایر اقشار از مشكلات و نیازهای خاص برخوردارند كه تعمیم چنین خواستهای صنفی و تلاش در جهت كلیتدهی به آنان احتمالا منجر به بهرهبرداریها و كجفهمیهایی در محیط پیرامونی خواهدشد. تمامی تحركات اجتماعی و به تبع آن جنبش دانشجویی میبایست از چارچوبهای قانونی و حقوقی فعالیت خویش آگاه بوده و تا حد امكان در آن حركت نماید و حتی در مواردی كه جنبش برخی چارچوبهای قانونی و حقوقی حاكم بر جامعه را برنمیتابد فرض بر این است كه با سایر قوانین پذیرفته شده و مقبول به تغییر و تحول آنها بپردازد. هر نوع حركت خارج از ضوابط پذیرفته شده و غیر قانونی و با واكنش لایههای مرتبط اجتماع مواجه خواهد شد و از تأثیر اقدامات جنبش دانشجویی در یك جامعه قانونمدار خواهد كاست. التزام به رفتار قانونی از یكسو نمایانگر مشروع پنداشتن نظامها و از سویی حاكی از عقلانیت رفتاركنندگان میباشد. در این مبحث در نظر گرفتن پیشفرضهای غیرقابل تغییر در رفتارهای سیاسی و اجتماعی، عدم تساهل، پیروی از اسلوب خشونت و مقابله با تفكر نقادی میتواند منجر به پیدایش جو كاذب و توهمزایی در جنبش دانشجویی گردد كه در پذیرش اجتماعی و میزان مقبولیت عامه جنبش به صورت یك اهرم منفی عمل نماید. بر اساس كنشها و تقابلاتی كه در این صورت بین جامعه در نگاه كلان و جنبش دانشجویی وجود دارد، فاصله بین این دو همچنان باقی خواهد ماند. این مسأله نیز به خودی خود منجر به تنزل تدریجی در اهداف و رویههای جنبش دانشجویی میگردد زیرا معمولا افراد و جنبشها بر اساس تعبیری كه دیگران از آنها دارند رفتار میكنند.
نكته بعدی بسیار حائز اهمیت در این مقوله گرفتاری جنبش در نوعی بدبینی بنیادین است. یكی از مشخصههای هر جنبش پویا و فراگیر، خوشبینی و داشتن دید امیدوارانه میباشد. متأسفانه در سالهای اخیر جنبش دانشجویی در هالهای از بدبینی قرار گرفته و سعی دارد این حالت را به سایر بخشهای اجتماع نیز تسری دهد. هرچند نفی ناامیدی هرگز به معنای رد انتقاد نیست اما حاكم شدن جو بدبینی میتواند قوه نقد و تحلیل جنبش را تحت تأثیر شدید خود قراردهد. در علل ایجاد چنین حالتی در دانشگاههای كشور میتوان بر این مسأله اذعان كرد كه افراد و گروههایی چه در داخل و یا خارج از جنبش صرفا با اهداف و خواستهای گروهی سعی دارند در صورت عدم تحقق نیات خویش نوعی دلسردی و یأس توأم با بدبینی در قشر دانشجو ایجاد نمایند زیرا این عده عدم دسترسی به خواستهایشان را همسان با عدم تحقق منویات جنبش دانشجویی فرض میكنند. همچنین حقیقت اخیر میتواند ارتباط مستقیمی با این سؤال كه چرا دانشجویان پس از ورود به دانشگاه برخی رفتارهای خاص سیاسی از خود بروز میدهند، داشته باشد. به نظر میرسد بخش قابل ملاحظهای از این رفتارها به گروههای خارج از دانشگاه و اهداف آنان بازمیگردد. فعالیت سیاسی و اجتماعی دانشجو باید در عین درونزایی به هیچ عنوان تابع اغراض و امیال سیاستمداران بیرون از دانشگاه قرار نگیرد. اگر این گروهها در جایگاه سكانداری فكر و عمل مجامع دانشجویی قرار گیرند، سعی خواهند كرد این حركت را در قالب و خواستههای خود شكل دهند. متأسفانه دانشگاه و جنبش دانشجویی در ایران همواره از این موضوع رنج میبرد. برای احزاب و تشكلهای بیرونی استفاده از این منبع پرنشاط و كانون متراكم انرژی رؤیایی است كه همواره در فكرش میباشند. در صورت بروز چنین حالتی تنها برنده این ماجرا احزاب و گروههای بیرون از دانشگاه خواهند بود.
یكی دیگر از نكات و موارد قابل ذكر در بحث جنبش دانشجویی رابطه این جنبش با جامعه دینی و نهادهای آن میباشد. نیازی به توضیح نیست، در اجتماعی كه اكثر مردم دیندار خود را ملزم به تبعیت از اصول و فرامین الهی میدانند و آموزههای دینی در سراسر شؤون زندگی آنها نفوذ دارد، تمام جنبشها و تشكلهای موجود در چنین جامعهای میبایست نسبت خود را با این مورد مشخص نمایند. در حالی كه میدانیم قشر فرهیخته و دانشجوی ایرانی نیز برخاسته از متن چنین جامعهای است، میتوانیم از آن انتظار احترام به باورهای دینی و حركت در این مسیر را انتظار داشته باشیم. در اینجا لازم است به این نكته اشاره نماییم كه در تحلیل رفتارهای ناهنجار اجتماعی دانشجویان باید از موضعی عینی برخوردار بود. بدین معنی كه در صورت وقوع و بروز چنین رفتارهایی آنها را یك واقعیت اجتماعی و در قالب یك آسیب در نظر گرفت. برخورد سلبی یا اثباتی در چنین موقعیتهایی هرگز نخواهد توانست راهكاری اصولی در جهت حل مشكل ایجاد نماید. باید پذیرفت كه دانشجو در درجه اول یك شهروند محسوب میگردد و طبق این اصل به عنوان یك شهروند لازم است بر وظایف خویش آگاه و از حقوق خود مطلع باشد؛ از سوی دیگر جامعه نیز میبایست با دیدی عینی آسیبهای احتمالی این قشر را تحلیل نماید. در صورتی كه در چالش موجود بین دانشجو با نهادها و مراجع پذیرفته شده جامعه، یك نیروی سوم و ذینفع نیز وارد گردد، نهایتا این روند به «تقویت تنفر» و بیعلاقگی نسبت به انجام عمل اجتماعی منجر خواهدشد. در طرف مقابل، دانشجو و به تبع آن جنبش دانشجویی نباید تصوری مجرد از مفهوم استقلال داشته باشد و اجازه نقد و احیانا تشویق و تنبیه رابه سایر بخشهای جامعه ندهد كه در چنین حالتی ركود وجزماندیشی به سراغ جنبش آمده و بر تمام شؤون آن سیطره خواهد یافت.
نكته اساسی این است كه بدانیم جنبش دانشجویی در عین استقلال و احساس رفتار مستقل، در قالب و چارچوب جامعه از فعالیت تودهوار برخوردار باشد. عمل تودهوار در عین استقلال تنها زمانی محقق خواهد شد كه آگاهی بر فعالیت تقدم داشته باشد. اصولا هیچ فعالیتی در عرصه اجتماعی و حتی فردی بدون آگاهی و شناخت، پیروز و موفق نیست. دانشجویی در انجام عمل و فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موفق خواهد بود كه از آگاهی پیشینی در موارد فوق بهرهمند باشد. علاوه بر این دانشجویان نیز میبایست، باورمندی به ضرورت آگاهییابی و كسب آموختنیهای مربوطه در این خصوص را بپذیرند. این امر در مسایل سیاسی از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردار است چرا كه تنها با «قدرت تحلیل سیاسی» به معنای گذر از ظاهربینی و رؤیت باطن امور است كه میتوان از آگاهی سیاسی برخوردار شد. از جنبش دانشجویی بیدار انتظار میرود با رسوخ به بطن حقایق در فریب آرایهها و پیرایهها گرفتار نشود. این حالت وقتی مشخصتر خواهد شد كه دریابیم در دوره كنونی فرهنگ، اقتصاد و... همه جا با سیاست درهم تنیده شدهاند.
جنبش دانشجویی باید از قدرت تحلیل حوادث و درك روشنبینانه از رخدادها برخوردار بوده و ضمنا قدرت موضعگیری در این خصوص را داشته باشد. انتقاد دیگری در ادامه همین مبحث برجنبش دانشجویی وارد میگردد مربوط به نقطه بعد از آگاهییابی است. معمولا دانشجویان پس از رسیدن به حد مقبولی از دانش، مشاركت سیاسی و اجتماعی تمایلات دگرگونی از خود بروز میدهد. دانشگاه سعی میكند هر آنچه را كه نمیپسندد و یا منطقی نمیداند تغییر دهد و در نهایت به آرمانشهر خویش جامه تحقق بپوشاند. اما صحیح آنست كه جنبش دانشجویی یافتهها و باورهای خود را در یك مناظره بینالاذهانی با سایر بخشهای اجتماع در بوته نقد و كنكاش قرار دهد. تمام آموختههای انسانی لزوما صحیح و منطقی نیستند و حتی اگر چنین نیز باشد شرایط زندگی جمعی تعدادی از آنها را محدود خواهد ساخت. متأسفانه بر همین اساس، اتوپیای جنبش دانشجویی تنها بر پایه مستندات و باورهای اعضای آن و بدون هیچ چالش شدید ذهنی شكل گرفته است. چنین آرمانشهری لاجرم دچار ضعفها و نقایص عمدهای خواهدبود كه راه رسیدن به آن نیز بسیار صعب و طاقتفرسا به نظر میرسد. به عنوان مثال زمانی كه جنبش دانشجویی بدون كارشناسی دقیق اقدام به طرح «اتوپیای آزادی» مینماید، باید آگاه باشد كه آیا تعریف جامع و كامل و از همه مهمتر مانعی از این مفهوم وجود دارد یا خیر؟ مصداق عینی چنین آرمانشهری چیست و به كجا خواهد انجامید؟ و... به نظر نمیرسد طرح و معرفی پیاپی اتوپیاهای بعضا عجیب و غریب بتواند گرهی از مشكلات جنبش دانشجویی و جامعه ایرانی بازكند. عینی و معقول و قابل اجراسازی باورها و تفكرات امری بسیار مهم و حیاتی است كه جنبش دانشجویی كشورمان باید به آن توجه كند. در غیر این صورت ترسیم چنین آرمانشهری بر اساس آگاهیهای خام و نقادی نشده جز رسیدن به ناكجاآباد چیزی در پی نخواهد داشت. از سوی دیگر وقتی سخن از نقطه مطلوب و آرمانی میرود نگاهها صرفا به دنبال راهحلهای سیاسی است در صورتی كه رفع تمام مشكلات و مسایل موجود در جامعه راهكارهای سیاسی ندارد و بسیاری از آنها را میتوان با سیاستها و برنامهریزیهای اجتماعی برطرف نمود كه تعلق دانشجویان به اهل فرهنگ و راهكارهای فرهنگی مثال مناسبی در این زمینه میباشد.
متأسفانه خطمشی جنبش دانشجویی در سالهای اخیر مؤید این مطلب بوده كه این حركت در حجم بالایی به دنبال ارائه راهكارهای سیاسی در تمام زمینههاست كه این مسأله نهایتا منجر به سیاسی شدن جنبش و تمام شؤونات اجتماعی مربوط به آن خواهد شد. هرچند به دلیل وجود آرمانگرایی در دانشجویان ارائه راهكارهای سیاسی افراطی در این زمینهها محتمل به نظر میرسد اما باید دانست این امر نیز فینفسه با فلسفه وجودی جنبش دانشجویی در تضاد میباشد چرا كه حركت جمعی فرهیختگان جهت درك مشكلات و ارائه راهحلها محتاج شناخت ملموس، واقعی و عینی تحولات اجتماعی به دور از هرگونه تندروی است. یكی از مهمترین دلایل رویآوردن دانشجویان به آرمانگرایی در این حقیقت ریشه دارد كه باورها و رفتارهای جنبش دانشجویی خصوصا در بعد سیاسی دچار نوعی ركود در قالب پیروی از جزمیتهای دستناخورده باقی مانده است. با یك نگاه منطقی میتوان به سرعت دریافت كه بین ایمان به انگارههای حتمی و ثابت و تبدیل آنها به آرمان اجتماعی رابطهای مستقیم وجود دارد. به عنوان مثال وقتی جنبش دانشجویی به تضاد با یك نهاد اجتماعی و یا سیاسی برمیخیزد در مرحله بعد این مخالفت در قالب جزماندیشی به یك حتمیت در قالب حكم كلی حذف نهاد مذكور تبدیل میگردد. هنگامیكه یقین به چنین گزارهای به صورت لایتغیر درآید، جنبش سعی میكند همان را به دلیل ثابت و غیرقابل تغییر انگاشتن فورا به یك خواست اجتماعی تبدیل كند كه چنین امری بدون تحقیق در واقعیتها و نیازهای جامعه و صرفا بر اساس باور جنبش اتخاذشده و هرگز نتیجه روشن و دقیقی نخواهد داشت.
یكی دیگر از مقولات بسیار با اهمیت در آسیبشناسی جنبش دانشجویی «تقلید» میباشد. هرچند در بیشتر افراد و جنبشها درصدی از تقلید وجود داشته و اصولا انسان در مواردی به دنبالهروی تمایل دارد اما تسری این عمل به تمام شؤون و موارد امری ناپسند و اصولا نافی هویت و تشخص انسانها و گروهها تلقی میگردد. شاید یكی از دلایل اصلی وجود تقلید در جنبش دانشجویی آن است كه فعالیتهای دانشجویی در ایران معمولا به نحو خودانگیخته شروع شده اما در ادامه به صورت تبعی و حاشیهای تداوم مییابد. حركت تبعی نیز معمولا از نزدیكی و پیوستن جنبش و تحركات دانشجویی به یك مركز قدرت یا گروه خاص ناشی میگردد. در این صورت جنبش به دلیل قرابت و تبعیت از این جریان خاص مجبور است تا حد زیادی از سیاستها، راهكارها و خطمشی آن تقلید و الگوبرداری كند. حقیقت بسیار تلخ و گزنده اینجاست كه اگر این تقلید و تشبیه مثمرثمر نبوده و نتایج مطلوب را برای جنبش به دنبال نداشته باشد، جنبش در مسیر تقلید از سایر گروهها و مراكز قدرت گرفتار شود. تداوم این روند قطعا جنبش را در ایجاد رفتارهای منظم یا لااقل قابل پیشبینی با شكست مواجه ساخته و دانشگاه همچنان در بستر رفتارهای تقلیدی گرفتار خواهد ماند. لذا این حقیقت كه چارچوبهای تقلیدی هرگز در فهم مسایل و ظهور رفتارهای موفق اجتماعی كامیاب نبودهاند، باید همواره مورد نظر فعالان جنبش دانشجویی قرارگیرد.
علاوه بر تقلید از سازوكار «توجیه» نیز میتوان به عنوان ضعف دیگر جنبش دانشجویی نام برد. جنبش دانشجویی ایران به لحاظ برخی گرایشهای مقطعی در تاریخ گذشته خود همواره نیازمند نوعی تأیید از خارج بوده و در جهت تامین و كسب آن معمولا انرژی زیادی مصروف میدارد. متعاقبا در صورت دسترسی به چنین تأییدی، سازوكار توجیه به شدت در درون جنبش نضج گرفته و در اغلب موارد تكرار و به جای انتخاب آگاهانه پذیرفته میشود. تداوم این روند خصوصا در سالهای اخیر جنبش را در ظاهر از تفكر بنیادین بینیاز كرده اما در واقع حاصل كار صدمات زیادی به همراه داشته است. از آنجا كه فعالیت جنبش دانشجویی ایران در دهههای اخیر بیشتر بر قالب و ساختار محافل كوچك استوار بوده است، فاقد یك سازمان جامع و فراگیر میباشد. روابط درون اجتماعات دانشجویی نیز معمولا مبتنی بر پیوندهای عاطفی است كه از فرمولهای دقیق و منسجم ارتباط اعضا تبعیت نمینماید. نتیجه قطعی چنین پیوندی، مقطعی و احساسیشدن رفتارها میباشد كه بر همین اساس اقدامات جنبش دانشجویی از این حیث كه بر روابط غیرنهادینه مبتنی است فاقد جنبههای تخصصی، ثبات و عقلانیت كافی خواهدبود.
همین ویژگی غیرنهادینگی و دوری از اصول عقلایی سیاسی سبب شده است كه رفتارهای سیاسیـاجتماعی دانشجویان عموما به صورت غیرمفید و گاهی مخرب عمل نماید. تداوم بروز این رفتارها سبب ایجاد نیرویی میگردد كه؛ هیچ برنامه خاصی برای اداره جامعه ندارد، به شدت منفیباف و ناامید است و به علت مقطعی بودن نمیتواند نهادهای پایداری را سازمان دهد تا با ایجاد ثبات سیاسی در كنار اصلاح امور اجتماعی در جهت تحقق آرمانهایش نیز حركت نماید. تنها شكلی كه جنبش در این صورت قادر به فعالیت در آن است عمل در قالب گروه فشار و سعی در ایجاد نفوذ ناگهانی است. به همین علت بود كه جنبش در مقاطعی مسایل با اهمیت سیاسی و ملی را از نهادهای مربوطه به خیابانها منتقل كرد. ضمنا یكی دیگر از تبعات دوری از گفتمان عقلایی و عدم نهادینگی فعالیتها در تضعیف قدرت چانهزنی نمایان میگردد. رفتار سیاسی دانشجویان همیشه با یك دوگانگی عمده مواجه است كه جادارد جنبش دانشجویی ایران تا حد امكان از آن پرهیز نماید. دانشجویان همانگونه كه تبعیت از ایدههای اخلاقی و كاربرد آنها در جهت بهبود اوضاع اجتماع را فرض میدانند، باید مراقب باشند در راه رسیدن به اهداف، اصول اخلاقی از پیش پذیرفته شده را زیر پا نگذارند. به بیان سادهتر اینكه جنبش دانشجویی نباید دچار تعارض هدف و وسیله گردد. یكی از دلایل عمده این حالت سعی افراطی جنبش در حركت به سمت عملگرایی میباشد. عملگرایی مقطعی افراطی نیز سبب خواهد شد جنبش فرصت تأمل و تدبر در اوضاع و احوالش را پیدا نكند كه اگر این امر را در كنار شرایط پیچیده اجتماعی قرار دهیم به علل عدم تداوم جنبش دانشجویی پی خواهیم برد. از آنجا كه حركت جمعی دانشجویان با توجه به سابقه آن همواره در دورههای بحرانی ظهور و حضور پررنگتری داشته و از سوی دیگر شرایط دوران بحرانی اقتضا میكند كه جنبش صرفا به موضعگیری نسبت به مسایل حاد اجتماعی بپردازد، فرصت تأمل و ایجاد بازخورد سیستمیك را بهدست نیاورده است. بدیهی است پس از پایان دوره تحول و بحران جنبش نیز به دلیل برخورد انفعالی به ركود كشانده میشود كه مجددا تا دوره بحران بعدی هیچ تحركی نخواهد داشت. همین دور باطل به دفعات جنبش را مجبور كرده است به دلیل عدم كارشناسی، مرحلهای و مقطعی عملكردن و صرفا جهت حضور پررنگ در مقاطع بحرانی هرگز به فكر رفع نقایص نباشد. بروز عملكردهای متناقض كه بعضا به هیچ عنوان هماهنگی هدف و وسیله در آنها مشاهده نمیشود شاهدی گویا بر این مدعاست.
در ادامه مبحث فوق لازم به نظر میرسد كه به آسیبشناسی «بافت» جنبش دانشجویی نیز پرداخته شود. در اولین مورد از این دست مشخص میشود كه حركت دانشجویی در ایران هرگز دارای رهبری و كنترل واحد نبوده و اصولا دانشجویان از پذیرش این امر سربازمیزنند. رهبری ضعیف جنبش در فواصل مختلف ضربات متعددی به آن وارد و آن را از تصمیمگیری به هنگام منع كرده است. همچنین تفرقه و شكافهای عمده در بین تشكلهای دانشجویی كشور در سالهای اخیر به امری رایج تبدیل شده است. اما لازم به نظر میرسد اولا مقدار و حجم اختلافها در حد معقول و طبیعی باشد و ثانیا این اختلاف سلیقهها به چالش و اصطكاك عمدهای در جهت مقابل اهداف جنبش مبدل نگردد. با این وجود در سالهای اخیر به دفعات شاهد برخوردهای حذفی و غیراصولی در سطوح مختلف و به ویژه بالای جنبش بودهایم و حتی گاهی در اوج اختلافات جنبش دانشجویی عملا از دو یا چند سخنگو برخوردار بوده است. هرچند باید پذیرفت بحران تناقض و تضارب آرا همیشه وجود داشته اما مطلب مهم این است كه چگونه از دل بحران، عوامل متحول و سازنده استخراج كنیم؟ پاسخ به این سؤال در درجه نخست به توان فكری نیروها بستگی دارد. از سوی دیگر نقش و حضور زنان در جنبش دانشجویی بسیار ضعیف و اندك است. اگر بپذیریم كه در سالهای اخیر حضور بانوان چه به لحاظ كمی و چه كیفی در دانشگاهها رشد چشمگیری یافته، این اصل به طریق اولی باید در جنبش دانشجویی در نظر گرفته شده و مورد تأكید قرارگیرد. از دیگر نقاط ضعف در بافتشناسی جنبش، میتوان به حضور ملموس غیردانشجویان در آن اشاره كرد. هرچند ممكن است این افراد از سابقه دانشجویی در گذشته خود برخوردار باشند اما به دلیل خروج و دوری از دانشگاه و یا احیانا تمایل به مراكز قدرت در انحراف جنبش دانشجویی دخالت دارند.
جنبش دانشجویی برای موفقیت و برخورداری از پویایی میبایست علاوه بر ترمیم نقاط ضعف فوق به بازنگری در گذشته پرداخته و دراهداف كلان تجدید نظر نماید. لازم به نظر میرسد اجتماعات دانشجویی در كنار توجه به اهداف و سیاستهای خرد، در وجه كلان نیز جهتگیری ملی و حتی فراملی خویش را مشخص نمایند. با توجه به ماهیت دانشگاهها به عنوان مركز اصلی تولید علم و دانش در كشور لازم است جنبش در این خصوص همواره به نوسازی وتوسعه كمی و كیفی خود راغب باشد. این امر بسیار مفید به نظر میرسد كه جنبش دانشجویی برخلاف گذشته در شكلگیری هویت ملی حضور و نقش فعالتری ایفا كند. متأسفانه جنبش دانشجویی در سالهای اخیر با رویكردی كمینگر جهت افزودن بر تعداد اعضا، در زمانهایی كیفیت را نادیده گرفت. از سوی دیگر تلاش برای ائتلاف با بخشهایی از حاكمیت و سعی در برخورداری از چتر حمایتی آنان، جنبش را به صورت ابزاری حزبی درآورد. بسیاری از دانشجویان با اینكه به عضویت احزاب سیاسی درآمدند، دارای هیچ آرمان روشن سیاسی و خطمشی تعریفشدهای در چارچوب جنبش دانشجویی نیستند. جنبش در سالهای اخیر تا حدود زیادی با اتخاذ باورها و خواستهای انتزاعی و دور از واقعیت حیات روزمره شهروندان با عدم درك، پذیرش و سازگاری اكثر بخشها و قشرهای جامعه مواجه گشت. چرا كه به دلیل انتزاعی و غیرواقعی بودن، در موارد عدیدهای این انگارهها متناقض هم بودند.
باید دانست رفتار سیاسی جنبش دانشجویی در ایران هرگز بر نرمها و هنجارهای اجتماعی ضابطهمند تطبیق ندارد. شاید دلیل عمده، این حقیقت باشد كه بخشی از نیروهای سیاسی جامعه كاركرد جنبش را از محل بحث و گفتگو، مبادله و مفاهمه به عرصه ارائه تصمیمات سیاسی مبدل كردهاند. در پایان میتوان گفت ارائه مباحث فوق در نقد كاركرد و ذكر نقاط ضعف جنبش دانشجویی ما را به این نقطه خواهد رساند كه با توجه به تعریف كلی جنبشها به ویژه جنبش دانشجویی اذعان كنیم، جز در برخی مقاطع بر حركتی كه در سالهای اخیر با این نام وجود داشته نمیتوان عنوان «جنبش دانشجویی» نهاد. در صورتی كه دانشگاه در مسیر تحرك و پویایی خود بتواند نقاط ضعف خویش را كه به تعدادی از آنها اشاره شد، رفع نماید به معنای واقعی كلمه میتوان بر آن عنوان جنبش دانشجویی را اطلاق كرد. نسل جوان امروز به دنبال چهره پاك و زیبایی از حیات و زندگی است كه فضای آغشته به تشنج هرگز نمیتواند عرصه فعالیت آن را فراهم سازد. جنبش دانشجویی اصیل ضمن وفاداری به واقعیتهای ملی و مذهبی این سرزمین به انتقاد سازنده از تمام بخشهای جامعه میپردازد. البته جنبش میبایست انتقادات خود را همواره با در نظر گرفتن مقولات بسیار مهم و مرتبط منافع ملی، منابع ملی و تهدیدات امنیتی هماهنگ سازد. جنبش دانشجویی باید ضمن برخورداری از «تعهد اجتماعی» به «رسالت اجتماعی» خویش نیز یقین داشته و در اجرای آن بكوشد.
توجه دقیق و عمیق به حوزه آسیبشناسی حركت دانشجویی و بررسی كارشناسانه مواردی كه جنبش را به ركود، یكسونگری و تشتت كشاند در كنار پرداختن به عملكرد مركز اصلی مرتبط با این قشر ـوزارت علومـ و نقد سیاستگذاریهای این متولی خواهد توانست نوزایی و تولد دوباره جنبش دانشجویی با تعریف، اهداف و عملكرد دقیقا منطبق با فلسفه وجودی آن را ارمغان آورد. در این صورت میتوان از جنبش دانشجویی تولید علم و نظریهپردازی را در كنار مسئولیت و تعهد اجتماعی انتظار داشت. نتیجه قطعی ظهور چنین جنبشی در قشر فرهیخته دانشجو همانا تعالی و رشد مادی و معنوی ایران و سربلندی این سرزمین گرانقدر خواهدبود.
پینوشت:
1. فرهنگ علوم سیاسی، مركز اطلاعات و مدارك علمی ایران، تهران، 1375، ص 274.
2. آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه: منوچهر صبوری كاشانی، نشر نی، تهران، 1373، ص 675.
3. ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، انتشارات مولی، تهران، 1374، ص 64.
4. مسعود سفیری، دیروز، امروز و فردای جنبش دانشجویی ایران، نشر نی، تهران، 1379، ص 13.
5. یرواند آبراهیمیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: كاظم فیروزمند، نشر مركز تهران، 1377، ص 145.
6. مسعود سفیری، همان، ص 112.
منابع:
- پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)
- مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
|