چکیده: در سالهای دهه 1340 نظریات ماركسیستی با سخن گفتن از آزادی و برابری و در هم كوبیدنتفكّر سرمایهداری كه از نمونههای آن حكومت پادشاهی ایران بود، ذهن دانشجویان را به خودجذب كرده بود و با شعارها و فرمولهای مشخصی كه با زبان علمی از طرف ماركسیستها ارائهمیشد، به صورت تفكر مسلط در دانشگاهها درآمده بود. در این سالها اندیشههای سنتی مذهبینمیتوانست ذهن متلاطم دانشجویان را سیراب كند. تسلّط ماركسیستها به گونهای بود كهدانشجویان را به دو دسته انقلابی یا ارتجاعی تقسیم میكردند. انقلابی یعنی طرفدار ماركسیسم وارتجاعی یعنی غیر ماركسیست. فقط و فقط انقلابی و خلقی كسی بود كه ماركسیست باشد.مذهب را افیون تودهها میدانستند و اسلام را دین گریه و عزا و...در چنین فضایی شهید مطهریو دكتر شریعتی به تبیین و تكمیل ایدئولوژی اسلامی پرداختند و آن را چون سلاحی در مقابلایدئولوژی ماركسیسم به حركت در آورد. روند فعالیت طیف اسلامگرای جنبش دانشجویی با استفاده از افكار و رهنمودهای افرادیچون مهندس مهدی بازرگان، آیتالله طالقانی، علامه طباطبایی، آیتالله مطهری، دكتر بهشتیو...در طی دهههای 1320 و 1330 بستری را فراهم آورد كه دانشجویان مذهبی از امواجسهمگین اندیشههای اروپایی تا حدودی رهایی یابند و زمینههای دفاع علمی و عقلانی ازمذهب بهوجود آید. با تقویت انجمنهای اسلامی دانشجویان در اواخر دهه 1330 اوایل دهه1340، حركت و فعالیت دانشجویان مذهبی بیشتر شد. با آغاز نهضت امام خمینی به عنوانمرجع مبارز، امكان تكیه بر یك الگوی مبارزه سیاسی برای دانشجویان مذهبی فراهم آمد، اما باوجود این، دانشجویان مذهبی در دانشگاهها همچنان در اقلیت بودند و اندیشههای چپ باجاذبههای علمی و انقلابی، موج مسلط بر افكار دانشجویان و دانشگاهیان بود و هنوز راه زیادیباقیمانده بود تا طیف اسلامگرای دانشگاهی بتواند ضمن رد اندیشههای كمونیستی و نیز رفعشبهات حاصله در خصوص مواضع دین اسلام در جنبههای مختلف، ایدئولوژی منسجم وجدید مذهبی ارائه دهد تا پاسخگوی نسل جوان باشد. به عبارتی دیگر هنوز خلأ ایدئولوژیاسلامی در دانشگاهها وجود داشت و طیف اسلامگرای جنبش دانشجویی شدیداً بهایدئولوگهایی نیاز داشت كه بتوانند با تفسیر جدید از مذهب، گرهگشای مشكلات فكری آنانباشند و امكان رفع برچسب ارتجاع از دین را فراهم آورند و با ارائه دیدگاهاصولی و انقلابی ازدین، راه موفقیت آنان را هموار كنند. در چنین وضعی، در كنار رهنمودهای سیاسی امام خمینی و افكار مطرح شده از طرفمهندس مهدی بازرگان، آیتالله طالقانی، علامه طباطبایی، دكتر بهشتی و دیگران، ورود دو چهرةروشنفكر مذهبی یعنی دكتر علی شریعتی و آیتالله مرتضی مطهری، به ویژه پس از آغاز فعالیتدر حسینیه ارشاد امكان تبیین ایدئولوژی اسلامی فراهم آمد. آثار شهید مطهری آثاری بود كه در زمینههای كلامی و فلسفی در تغییر موازنه قوا دردانشگاهها به شكل مؤثری دانشجویان مذهبی را تقویت كرد و برای آنان راهگشا بود. شهیدمطهری با درك صحیحی كه از نیازهای نسل جوان دانشگاهی داشت با زبانی مناسب به عرضهمذهب پرداخت و تأثیر بسیار زیادی در جذب دانشجویان داشت. نقش دكتر شریعتی درشكستن جو غالب تفكر ماركسیستی و جایگزین كردن ایدئولوژی اسلامی و تز بازگشت بهخویشتن را باید در فاصله گرفتن دانشجویان از ماركسیسم و رو آوری به مذهب و روحانیونمبارز در نظر داشت. در سالهای دهه 1340 نظریات ماركسیستی با سخن گفتن از آزادی و برابری و در هم كوبیدنتفكّر سرمایهداری كه از نمونههای آن حكومت پادشاهی ایران بود، ذهن دانشجویان را به خودجذب كرده بود و با شعارها و فرمولهای مشخصی كه با زبان علمی از طرف ماركسیستها ارائهمیشد، به صورت تفكر مسلط در دانشگاهها درآمده بود. در این سالها اندیشههای سنتی مذهبینمیتوانست ذهن متلاطم دانشجویان را سیراب كند. تسلّط ماركسیستها به گونهای بود كهدانشجویان را به دو دسته انقلابی یا ارتجاعی تقسیم میكردند. انقلابی یعنی طرفدار ماركسیسم وارتجاعی یعنی غیر ماركسیست. فقط و فقط انقلابی و خلقی كسی بود كه ماركسیست باشد.مذهب را افیون تودهها میدانستند و اسلام را دین گریه و عزا و...در چنین فضایی شهید مطهریو دكتر شریعتی به تبیین و تكمیل ایدئولوژی اسلامی پرداختند و آن را چون سلاحی در مقابلایدئولوژی ماركسیسم به حركت در آورد. شریعتی از ایدئولوژی، یك سلاح ساخت و در واقع اسلام را به ایدئولوژی آماده نبرد ومبارزه تبدیل كرد: «چنین اسلامی و تشیعی...به عنوان یك ایدئولوژی كامل و غنی و مترقی ونیرومند در یك حزب...با این سلاح قاطع، نه همچون مذهبیهای سنتی كه حالت گریز و ترس وضعف دارند، بلكه همچون مجاهدی كه مطمئن و مسلح، در جبهه افكار شرق و غرب، حالتهجوم و حمله پیدا كند.» شریعتی از پنجرة ابوذر به اسلام نگاه میكرد «من اسلام را یافتهام. نه اسلام فرهنگ را كه عالممیسازد، كه اسلام ایدئولوژی را كه مجاهد میپرورد. نه در مدرسه علما و نه در سنّت عوام كه درربذة ابوذر.» شریعتی در تفسیر خود از مذهب اسلام، از مكاتب و اندیشههای متفاوت استفادهمیكرد و با زبان روز آن را به دانشجویان میداد. تفسیری كه شریعتی از دین میكرد بسیاری ازباورهای سنّتی را دگرگون میكرد. وی توانایی دین در مبارزه را عین خلوص دین میدانست و بااستفاده از مفاهیمی چون «شهادت»، «ثار»، «امامت»، «مسئولیت شیعه بودن» و با تفسیرشخصیتهایی چون «علی(7)»، «فاطمه(8)»، «زینب (8)»، «حسین(7)»، الگوی مبارزهو اسلام انقلابی را ارائه میداد. سخنرانیهای آتشین شریعتی در حسینیه ارشاد و چاپ برخی از كتابهایش محبوبیت او راروزافزون كرد و موجب شد مراكزی نظیر دانشكده صنعت نفت آبادان، دانشگاه ملی تهران،دانشگاه آریامهر(شریف)، دانشسرای عالی سپاه دانش و پلیتكنیك تهران، دانشگاه جندیشاپور و...از او برای سخنرانی و ارائه سمینار دعوت كنند و به ترتیب افكار انقلابی شریعتی درسراسر كشور پراكنده شد و جنبش دانشجویی را به خود جذب كرد. تمایل روزافزون دانشجویانمسلمان به آثار دكتر شریعتی و ترس رژیم از این موضوع باعث شد كه استفاده، توزیع و انتشارآثار شریعتی در دانشگاهها ممنوع شود. همین ممنوعیت، توجه بیشتر دانشجویان را به سخنرانیهاو كتب وی برانگیخت و موج تكثیر افكار و اندیشههای دكتر شریعتی را در اذهان دانشجویانپدید آورد. شریعتی در برخورد با روحانیت یك موضع دوگانه پیدا كرد. از یك طرف شدیداً باروحانیت گوشهگیر و بیتوّجه نسبت به مسائل جامعه مخالف بود و از آنها انتقاد میكرد و ازطرف دیگر روحانیت انقلابی و مبارز را به شدت مورد تجلیل قرار میداد. این تفكیك و تأثیر آنبر اذهان د انشجویانی كه گرایش عجیبی به دكتر شریعتی داشتند و نیز حضور روحانیون متفكریهمچون استاد مطهری، دكتر مفتح، دكتر بهشتی، علامه محمدتقی جعفری، آیتالله طالقانی، دكترباهنر، قاضی طباطبایی و...در دانشگاهها و محافل روشنفكری، پیوندی وثیق بین روحانیتمتفكر و انقلابی با دانشجویان مسلمان مبارز برقرار كرد. از طرف دیگر علاوه بر وجود روحانیون مبارزی كه بعضی از آنها نامبرده شدند، بخشی ازطلاب مبارز بودند كه به آثار و سخنرانیهای دكتر شریعتی علاقهمند بودند. حضور این افراد وسخنرانیهای دكتر شریعتی و نیز توزیع افكار وی، پیوند دانشجویان و روحانیون را بیشتر كرد. بهاین معنا گسترش روابط دانشجویان با روحانیون و طلاب مبارز از اوائل دهة 1350 شروع شد.پیوندی كه بین دانشجویان مسلمان و روحانیت مبارز به وجود آمد زمینه را برای گرایشروزافزون دانشجویان به امام خمینی فراهم ساخت. دانشجویانی كه تا آن زمان امام خمینی رابهاندازة كافی نمیشناختند، از آن پس با وی قرابت بیشتری پیدا كردند. تا سالهای دهه 1350دانشجویان، امام خمینی را به عنوان مرجع مبارز میشناختند كه به علّت مبارزه با رژیم شاه قابلاحترام بود، اما توجه به مذهب در مبارزات دانشجویان، بالاخص پس از ظهور دكتر شریعتیجایگاه امام را در بین دانشجویان ارتقا بخشید. رژیم شاه كه از نفوذ امام خمینی در بیندانشجویان هراس داشت و از اینكه پیوند آنها كیان رژیم را در معرض خطر قرار دهد بیمناك بود،تلاش زیادی به عمل آورد تا مانع نفوذ امام در بین دانشجویان شود. آقای علی عبدالعلی زاده، از اعضای فعال جنبش دانشجویی در تبریز، به این موضوع اشارهدارد كه برای مردمی كردن جنبش دانشجویی و رفع شبهه بیبند وباری و هرزگی دانشجویان كهدر ذهن مردم وجود داشت و برای سنجش موقعیت و آمادگی مردم برای مبارزه با رژیم، سیاسیكردن جامعه و بالابردن ضریب معنویت دانشجویانی كه در تظاهرات شركت میجستند، تصمیمگرفتند كه تظاهرات 16 آذر 53 را به شهر بكشانند. به این منظور با قرار قبلی محل انجامتظاهرات را بازار تبریز تعیین كردند و با حضور حدود چهل، پنجاه دانشجو با سر دادن شعار«مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» و با سایر شعارهای اسلامی، با زبان تركی اقدام به تظاهراتكردند كه با استقبال مواجه شد. در این دوران هنوز تظاهرات در دانشگاه چهرة مذهبی نگرفته بودو این حركت برای آن بود تا مردم بفهمند كه در دانشگاه هم بچههای مسلمان دارند رشته امور رابه دست میگیرند. تا سال 51 و 52 جوّ دانشگاه به گونهای بود كه هركس مبارز است باید چپیباشد، اما با قوت گرفتن مذهبیها اندك اندك شعارها، رنگ و بوی دیگر گرفت. در طی سالهای 1354 به بعد با توجه به زمینههای گسترش افكار مذهبی در دانشگاهها،گرایش دانشجویان به رهبری امام خمینی بیشتر شد و این خود معلول عوامل دیگری نیز بود: اولاً مبارزات چریكی كه عمدتاً توسط سازمانهایی نظیر سازمان فدائیان خلق و سازمانمجاهدین خلق انجام میگرفت بهرغم فشار زیادی كه به رژیم وارد كرد به نتیجه نرسید؛ زیرا اینحركتهای چریكی كه مورد حمایت جنبش دانشجویی نیز بود و عمدة افراد آن سازمانها كه ازدانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها عضوگیری میشدند، نتوانست با تودة مردم ارتباطبرقرار كند. چون یا به لحاظ ایدئولوژیك، برقراری ارتباط با تودههای سنتی و مذهبی جامعهممكن نبود و یا شگرد مبارزة آنها مورد استقبال عمومی نبود و از طرف دیگر فعالیتهای گستردهساواك نهایتاً باعث سركوب فراگیر گروههای چریكی شد. یأس و سرخوردگی از جنگهای چریكی از یك طرف و وقوع كودتای درون سازمانیكمونیستها در سازمان مجاهدین خلق كه منجر به خروج دانشجویان مسلمان از سازمان مذكور ومشخص شدن فاصله و مرز میان دانشجویان مسلمان و كمونیست شد، از طرف دیگر باعث شدكه دانشجویان به این نتیجه برسند كه برای براندازی رژیم میبایست به تودههای مردم و مشیپوپولیستی روآورند. ثانیاً در خارج از كشور نیز ضمن آنكه سرخوردگی از مبارزات مسلحانه وجود داشت،كنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی خارج از كشور، با توجه به اختلافهای درونگروهی به فروپاشی انجامید و این در وضعیتی بود كه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا وآمریكا و كانادا و سایر نقاط با الهام از افكار دكتر شریعتی و با پیروی از امام خمینی در حالاوجگیری مبارزاتی بودند. در چنین وضعی كه سازمانهای شاخص مذكور كه در طی سالها مدعیرهبری جنبش دانشجویی بودند با فروپاشی و شكست مواجه شدند و سازمانهای سیاسی وعموم دانشجویان به این نتیجه رسیدند كه میبایست به تودههای مردم روآورند و تنها كسی كهجایگاه و مقبولیت كافی برای رهبری تودههای مردم را داشت، امام خمینی بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی |