مقدّمه یافتن نخستین بارقهها و نقطه عطف انقلاب اسلامی چندان آسان نیست; همچنان كه كنكاش در راه یافتن مؤثرترین عوامل شكل گیری و به ثمر رسیدن انقلاب، بس دشوار است; زیرا انقلاب، پیروزی خود را مرهون مشاركت همه اقشار و گروههای جامعه از خرداد سال 1342 و حتی پیش از آن، تا بهمن 1357 می داند. در عین حال، نمی توان از تأثیر انقلاب بر گروههای مختلف، سخن به میان نیاورد; چرا كه فضای حاكم بر جامعه، در دوران انقلاب و پس از آن، به گونه ای بوده كه امكان بی تفاوتی و عدم حضور در برهههای سرنوشت ساز برای افراد جامعه وجود نداشته، بلكه آنان را به مشاركت فعالانه در همه عرصهها ترغیب نموده است. در میان اقشار و گروههای جامعه، نقش برخی گروهها و اقشار به لحاظ ویژگیهای موقعیتی و فضای خاصی كه در آن قرار داشتند، بارزتر و روشن تر از سایرین است. دانشجویان را می توان یكی از گروه هایی دانست كه به دلیل آشنایی و آگاهی بیشتر از جریانات سیاسی ـ اجتماعی، حضور آنان در تمامی صحنههای انقلاب كاملا ملموس، محسوس و پررنگ است. این حضور از سالها پیش از انقلاب با شكل گیری جنبش دانشجویی آغاز گردید. این جنبش با تأثیر از جریان روشن فكری و تجدّدخواهی متأثر از رشد علمی جهان غرب از یك سو، و شكل گیری جریانهای كمونیستی از سویی دیگر، آغاز گردید. اما پس از چندی با انگیزه احیای تفكر دینی و ردّ روشن فكری غربی و الحاد شرقی در بستر تاریخ انقلاب اسلامی و در دانشگاه تهران رخ نمود. آنچه این حضور را تداوم می بخشید، پیامهای شورانگیز رهبر كبیر انقلاب اسلامی مبتنی بر استقامت تا دست یابی به پیروزی بود و همان پیام ها، 13 آبان 57 را، كه نقطه اوج جریانات دانشجویی قبل از انقلاب به شمار می رود، رقم زد. حضور به موقع و در عین حال فعالانه دانشجویان، پس از انقلاب در همه عرصه ها، به ویژه در دوران دفاع مقدّس، به یاد ماندنی است و همچنان پس از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب، شاهد این حضور فعال و سرنوشت ساز در برهههای پر فراز و نشیب انقلاب هستیم.([1]) گامهای آغازین جنبش دانشجویی هرچند پیش از دهه 30، چند برخورد سیاسی ضد دولتی را می توان در دانشگاههای ایران مشاهده كرد، اما تقویم جنبش دانشجویی ایران از ابتدای دهه 30 آغاز می شود. در فاصله 1328 تا 1330ش، كه دوره مبارزات نهضت ملّی شدن نفت است، دو دانشگاه، یعنی دانشگاههای تبریز و تهران، فعال بودند. هر چند جوّ دانشگاه بیشتر در اختیار حزب توده و كمونیستها بود، اما مرزبندی آنها با مسلمانها چندان متمایز نبود. از این رو، حسین مكی، یكی از اعضای كابینه مصدق، كه وارد دانشگاه تبریز می شود، با استقبال پر شوری مواجه می گردد. نخست وزیری مصدق جمعاً دو سال و چهار ماه طول كشید و با كودتای 28 مرداد سال 1332 دولت او ساقط گردید. در دانشگاههای تهران و تبریز تظاهرات دامنه داری به عنوان اعتراض به بركناری دكتر مصدق انجام گرفت كه منجر به دستگیری عده ای از دانشجویان شد. در آذر 1332 در اعتراض به برقراری روابط سیاسی ایران و انگلیس، دانشجویان دانشكده فنی دانشگاه تهران دست به تظاهرات زدند كه پلیس آنها را محاصره كرد و با ورود به دانشكده، بر روی دانشجویان آتش گشود. دو روز بعد، یعنی در روز 16 آذر، ریچارد نیكسون معاون رئیس جمهور آمریكا به اتفاق همسرش به تهران آمد كه تظاهرات وسیعی در اعتراض به ورود او، و نیز به مناسبت بزرگداشت شهدای دانشكده فنی برگزار شد كه منجر به زد و خورد شدید میان پلیس و مردم گردید. در جریان این حوادث، سه تن از دانشجویان كشته، و عده ای بازداشت شدند. از این رو، روز 16 آذر، از آن سال به بعد به عنوان مبدأ جنبش دانشجویی ایران ثبت شده و همه ساله دانشگاهها با برگزاری مراسمی در تجلیل از شهدای 16 آذر، به حیات جنبش دانشجویی كمك كرده اند كه اغلب منجر به برخوردهایی با رژیم استبدادی شاه گردید.([2]) سالهای پس از جنگ جهانی دوم، عصر انقلاب خیزی بود. در سال 1338 آمریكا به منظور جلوگیری از گسترش امواج انقلابی در كشورهای وابسته، طرحهای اصلاحی برای این قبیل كشورها ارائه كرد. پس از آن، در ایران دولت شریف امامی با شعار مبارزه با فساد و انجام اصلاحات، آزادی احزاب و برگزاری انتخابات به قدرت رسید. لایحه اصلاحات ارضی هم در همین راستا به مجلس رفت، اما به دلیل عدم موافقت آیة اللّه بروجردی و تا حدی بی میلی شخص شاه، كه خود از ملاكان بزرگ بود، بحث اصلاحات ارضی متوقف شد. در اردیبهشت 1340 دكتر امینی به توصیه آمریكاییها به قدرت رسید تا اصلاحات ارضی را قاطعانه اجرا كند; زیرا با درگذشت آیة اللّه بروجردی در فروردین همان سال، مانع اصلی این كار برداشته شده بود. امینی همچنین اقداماتی را برای به انحراف كشانیدن جنبش دانشجویی انجام داد. او به دانشگاه تبریز سفر كرد و به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: جبهه ملّی در هیچ حكومتی مانند امروز آزادی نداشته است. امینی می خواست با رهنمود و اشاره آمریكایی ها، تظاهر به اجرای اصلاح سیاسی در حد مشاركت دادن جبهه ملّی، كه به دلیل انتسابش به مصدق از محبوبیت برخوردار بود بنماید; در حالی كه در آن زمان، جبهه ملّی به دلیل تبدیل شدن به یك ابزار سیاسی، محبوبیت گذشته خود را از دست داده بود. به همین دلیل، گروهی از جبهه ملّی جدا شدند كه دارای تمایلات دینی و استقلال سیاسی بودند. این گروه كه نهضت آزادی ایران نام گرفت و در 27 اردیبهشت 1341 اعلام موجودیت كرد، توسط افراد زیر بنیان نهاده شد: آیة اللّه طالقانی، مهندس بازرگان و دكتر یداللّه سحابی. پایگاه اصلی نهضت آزادی، دانشگاهها بود. بازرگان سالها بود كه با نوشتن كتاب هایی در دفاع علمی از مذهب، ادعا می كرد به یاری جوانان در برابر تفكر الحادی غربی و كمونیستی شتافته است.([3]) در تیرماه 1341، در اثر اختلافات شاه و امینی، اسداللّه علم به نخست وزیری رسید. مهم ترین اقدام عَلَم، تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود كه طی آن شرط مسلمان بودن و ذكوریت (مرد بودن) برای انتخاب كننده و انتخاب شونده حذف، و به جای سوگند به كلام اللّه مجید، سوگند به كتاب آسمانی گذاشته شد. این موضوع مجوزی برای دست یابی فرقههای مذهبی غیرمسلمان به قدرت بود. این مصوبه با اعتراض امام، مردم و علمای قم مواجه شد. هر چند دولت لغو تصویب نامه را اعلام كرد، اما امام خمینی(قدس سره) از علما خواست تا اعلام و انتشار رسمی خبر لغو تصویب نامه، مبارزه را ادامه دهند. در دانشگاه تهران تظاهرات وسیعی به حمایت از علمای قم و اعتراض به مصوبه دولت انجام شد. در دانشگاه تبریز یكی از استادان با اغتنام از فرصت به وجود آمده، در تظاهرات دانشجویان روی چهار پایه ای رفته و طی سخنرانی مسئله لزوم ملّی شدن نفت را به دلیل حراج آن توسط شاه، مطرح كرد كه با حمله پلیس دستگیر شد، ولی دانشجویان كلاسها را تعطیل كردند و به اعتراض پرداختند. در نتیجه، 48 ساعت بعد این استاد دانشگاه را آزاد كردند.([4]) در 19 دی ماه 1341، شاه اصول شش گانه انقلاب سفید را اعلام كرد. در اول بهمن 1341 اعلامیه مراجع و روحانیان، به ویژه امام خمینی(قدس سره) كه یكی از مدرّسان برجسته قم بود، در تحریم رفراندم منتشر شد. علی رغم این مخالفت ها، در 6 بهمن 1341 رژیم رفراندم لوایح شش گانه را برگزار كرد و رئیس جمهور آمریكا به شاه تبریك گفت. با فرا رسیدن نوروز سال 1342 و در پایان سال 1341، امام خمینی(قدس سره) طی پیامی خطاب به علمای شهرها، عید نوروز را عزا اعلام كرد و به دنبال آن موجی از اعتراض در توده مردم به پا خاست. در اثر درگیری كه در مدرسه فیضیه به وقوع پیوست عده ای به شهادت رسیدند. مراسم چهلم شهدای فیضیه مقارن با محرم شد. امام خمینی(قدس سره) با استفاده از این ماه در 14 خرداد 1342 سخنرانی مفصل و شدیداللحنی علیه حكومت ایران كردند. به همین دلیل، بامداد 15 خرداد توسط مأموران دستگیر و به تهران انتقال یافتند. به دنبال آن، شورش عظیمی در تهران و قم برخاست، به گونه ای كه پلیس مجبور شد دانشگاه تهران را تعطیل كند. در دانشگاه تهران پارچه نوشته ای بر سر راه دانشجویان نصب شد كه بر روی آن نوشته بود: اصلاحات آری، دیكتاتوری نه.([5]) سرانجام در روز 17 فروردین سال 1343، امام خمینی(قدس سره)رسماً آزاد شد و به قم باز گشت. اما در پی تصویب لایحه كاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی، كه در پی پیشنهاد دولت حسنعلی منصور انجام گرفت، امام خمینی(قدس سره) با مقامات بلند روحانی در قم جلسه ای تشكیل داد و نمایندگانی را به شهرها فرستاد و آنها مردم را آماده اعتراض كردند. صبح روز 12 آبان 1343 عده زیادی از شهرهای مختلف برای شنیدن سخنرانی امام خمینی راهی قم شدند. ایشان با چهره ای برافروخته در سخنرانی خود چنین فرمودند: «ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا كردند، ما را فروختند، عزّت ما را پایكوب كردند.»([6]) سپس، در حالی كه جمعیت می گریست، امام خمینی علیه آمریكا، انگلیس و اسرائیل سخنانی ایراد كرد. به دنبال آن، اعتراضات مردمی شكل گرفت، و مأموران حكومت، شب 13 آبان، امام خمینی را دستگیر و به تركیه تبعید كردند و واكنشهای مردمی را سركوب و عده زیادی را به شهادت رساندند. پس از تبعید امام خمینی، این تصور قوت گرفت كه باید جواب خشونت را با خشونت داد. از این زمان به بعد گروههای مختلفی با روش مبارزه مسلحانه به وجود آمدند. گروهی از جوانان مذهبی عضو نهضت آزادی نیز، از این گروه جدا شده و سازمانی را با هدف مبارزه چریكی به وجود آوردند. از این رو، از سال 1344 به بعد، جوّ سیاسی دانشگاهها رادیكالیزه شد. اما فعالیتها و تشكلهای سیاسی علنی در محیط دانشگاهها وجود نداشت و افراد مذهبی عمدتاً در هیئتهای مذهبی و انجمنهای دینی، كه مسائل قرآنی، اخلاقی و دینی در آنها مطرح بود، با یكدیگر ارتباط داشتند. از این رو، تا سال 1347 و 1348 در اثر خفقان شدید، تحرك سیاسی قابل توجهی در سطح دانشگاهها دیده نمی شود.([7]) فضای فرهنگی دانشگاهها نیز متناسب با فرهنگ حكومتی بود. هدف از تحصیل اخذ مدرك بود، و در محیط دانشگاه حتی فعالیت مذهبی جدی صورت نمی گرفت. در مهر ماه 1348 رئیس دانشگاه شیراز طی بخشنامه ای ورود دختران با پوشش چادر را به محیط دانشگاه ممنوع اعلام كرد. دانشجویان مسلمان دانشگاه شیراز، اطلاعیه ای در اعتراض به اقدامات ضداسلامی مسئولان دانشگاه منتشر كردند و روحانیان شهر نیز، با خودداری از اقامه نماز جماعت، دست به اعتصاب زدند. این اقدامات موجب عقب نشینی حكومت شده و بخشنامه منع ورود دانشجویان با حجاب به دانشگاه لغو شد. در اسفند همین سال، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به افزایش بهای بلیط اتوبوس، اتوبوسهای شركت واحد را در مقابل دانشگاه، سنگباران كردند كه منجر به درگیری دانشجویان با پلیس و كشته و مجروح شدن عده ای از دانشجویان شد و دانشگاه تهران بار دیگر تعطیل گردید. این اعتراض، نخست غیر سیاسی بود و دانشجویان زیادی در آن شركت كرده بودند، ولی كم كم حال و هوای سیاسی پیدا كرد و دانشجویان دانشگاههای تهران با برپایی تظاهرات خواستار آزادی بازداشت شدگان گردیدند. در این دوران در دانشگاه ها، اعتراضات صنفی هم وجود داشت كه نمونه آن اعتصاب 13 خرداد 1349 دانشجویان شیراز در اعتراض به افزایش شهریه بود. در آذر ماه 1349 دانشجویان دانشگاه تهران تظاهراتی در اعتراض به مشكلات صنفی و عدم آزادی در كشور، به راه انداختند و با سر دادن شعارهایی علیه انقلاب سفید شاه و ملت نظیر: «مرگ بر این سفیدی انقلاب، مرگ بر انقلاب فرمایشی» فصل جدیدی را در مبارزه گشودند. به دعوت مراجع سرشناس تقلید، درسهای حوزه علمیه قم نیز در هماهنگی و همسویی با دانشجویان تعطیل شد. در سال 1349، اگر چه پاره ای اقدام مسلّحانه از سوی سازمانهای چریكی صورت گرفت، و از سویی دیگر، شریعتی افكار دانشجویان را به خود جلب كرده بود و همچنین شهادت آیة اللّه سعیدی سرفصل جدیدی در جنبش داشنجویی رقم زد، اما شدت خفقان هنوز به حدی بود كه دانشجویان از انجام اقدامات فراگیر درمانده بودند. از این رو، اغلب اعتراضات جنبه صنفی پیدا می كرد. از نظر حكومت، اعتراضات صنفی در دانشگاه می توانست تمرینی برای حركتهای سیاسی باشد كه البته چنین برداشتی از حركتهای صنفی دانشجویان صحیح هم بود. از این رو، حكومت از آن جلوگیری می كرد. حركتهای صنفی این امتیاز را داشتند كه عده وسیع تری از دانشجویان را پوشش داده و از نظر مانور تبلیغاتی ـ روانی مؤثر می افتادند.([8]) از نظر فرهنگی هم تلاش وسیعی برای استحاله دانشجویان و ترویج ابتذال صورت می گرفت. سالنهای دانشگاهی كه برای كنفرانسهای علمی تأسیس شده بودند، از نظر متصدیان امور، مكان مناسبی برای اجرای مراسم و برنامههای مغایر با فرهنگ و مذهب جامعه ایران بودند. در سال 1349 قرار بود تالار خواجه رشیدالدین فضل اللّه (تالار وحدت) دانشگاه تبریز، كه به تازگی ساخت آن به اتمام رسیده بود، توسط یكی از خوانندگان هرزه زن افتتاح شود ولی پیش از هر اقدامی دستخوش حریق شد. اجرای مراسم رقص در این دانشگاه نیز سابقه داشت. دانشجویان در مقابل این تلاشها مقاومت می كردند. هر چند تعداد آنها اندك بود، اما همین مقاومتها خود به محوری برای ارتباط و تجمع دانشجویان تبدیل می شد. جنبش دانشجویی در سالهای نزدیك به انقلاب از آغاز سال 1350، فعالیتهای سازمانهای چریكی رو به گسترش نهادند. در 15 فروردین 1350، پنجاه نفر در یك درگیری مسلحانه در سیاهكل (جنگلهای شمال كشور) دستگیر شدند. به موازات حركتهای چریكی، در دانشگاهها نیز تحركات سیاسی شدت گرفتند. در 11 اردیبهشت 1350 دانشجویان دانشگاه تهران، علیه جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی دست به تظاهرات زدند. پلیس با حمله به دانشجویان، حدود دویست نفر را دستگیر كرد. به دنبال آن، در پی درخواست مقامات دانشگاهها برای سركوب دانشجویان، پلیس در دانشگاهها مستقر شد. دانشجویان دانشگاه صنعتی و دانشجویان هنرسرای عالی نارمك هم دست به تظاهراتی علیه رژیم زدند. در پی این حوادث،امام خمینی(قدس سره)نیز در نجف ضمن بیاناتی از ملت ایران خواستند كه به مبارزه با جشنهای 2500 ساله برخیزند. در اواخر مهرماه سال 1350 دانشكده فنی دانشگاه تبریز به دنبال دو هفته اعتصاب و تحصن دانشجویان تعطیل گردید. در بهمن ماه همین سال، عده ای از اعضای دستیگر شده گروههای چریكی دانشجویی، محاكمه و اعدام شدند.([9]) سال 1350 را می توان نقطه عطفی در انتقال از دهه چهل به دهه پنجاه دانست. ایران در این سال، در اوج خفقان بود. هیچ تجمع سیاسی وجود نداشت و تنها دو حزب «ایران نوین» و «حزب مردم»، كه كاملا حكومتی بودند، فعالیت داشتند و نیروی مستقلی امكان عرض اندام نداشت. افراد مذهبی آگاه و انقلابی در محیط دانشگاهها نه تنها به شدت در اقلیت و موضع ضعف قرار داشتند، بلكه در برابر مباحث تئوریك و ایدئولوژیك نیز فاقد نظام فكری كاملی بودند. از سال 1350 نیروهای مذهبی، رو به بالندگی و رشد گذاشتند و گرایش بیشتری به خواندن ایجاد شد. مطالعه آثار استاد شهید مطهری، كه اغلب بر پایههای نظام فكر دینی استوار شده بود، در تغییر موازنه قوا به نفع دانشجویان مذهبی نقش مهمی داشت. در همین ایام، اعتراض دانشجویان دانشكده فنی تبریز نسبت به پذیرش فوق دیپلمهها در دانشكده، در 5 اسفند 1350 منجر به تشنج در سطح دانشگاه و زد و خورد شدید و خونینی با گارد دانشگاه شد و چنان بازتاب یافت كه دو روز بعد، هیئتی از سوی نخستوزیر برای رسیدگی به وضع دانشگاه تبریز عازم آنجا شد.([10]) سال 1351 درگیریهای مسلّحانه، ترور و انفجارها علیه رژیم و دستگیری و اعدام مخالفان توسط حكومت به صورت گسترده تری در آمد. به مناسبت نهم خرداد، كه رئیس جمهور آمریكا و همسرش وارد ایران شدند نیز انفجارهایی در چند نقطه تهران صورت گرفتند. در درون دانشگاه سال 1351 تا 1353 سالهای ناآرامی بود. حركتهای صنفی به بهانه اعتراض به ناسالم بودن غذا و وضعیت سلف سرویس، اعتراض به شهریه، امتحانات و... پی در پی تكرار می شود. یكی از مهم ترین رویدادهای سال 1353 این بود كه بر اثر وقوع بحران نفتی در جهان و پس از جنگ اعراب و اسرائیل، قیمت نفت به چهار برابر افزایش یافت. این رویداد، منشأ پیامدهای اجتماعی و سیاسی مهمی در كشورهای تولیدكننده نفت و از جمله در ایران گردید. یكی از اثرات عمده آن بر روند دانشگاهها و پذیرش دانشجو بود. با صعود ناگهانی درآمد نفت، رژیم شاه با بهره برداری از توان و امكانات مالی جدید، گامهای جدیدی را برای تثبیت موقعیت سیاسی خود و ترویج فرهنگ مبتذل شاهنشاهی و خنثا كردن نارضایتیها از طریق ایجاد رفاه برداشت. اما هنگامی كه سنّت الهی بر این قرار گیرد كه ظلم دگرگون شود، همه این تدابیر نتیجه منفی برای رژیم در پی داشت و همین گامها در بلندمدت در جهت براندازی ظلم قرار می گرفت. نمونه ای از آن، رایگان شدن تحصیل دانشگاهی به دلیل درآمدهای باد آورده نفتی بود. در نتیجه این اقدام، نیروهای جدیدی وارد دانشگاه شدند كه آنجا را به كانون شرارههای ضد ظلم بدل كردند و توازن فكری و سیاسی موجود در دانشگاه را به هم ریختند. تا پیش از این ماجرا، تحصیل در دانشگاه، شهریه ای بود و چون مبلغ آن سنگین بود، نوعاً خانوادههای متوسط به بالا می توانستند فرزندان خود را برای تحصیل به دانشگاه بفرستند. این خانوادهها نیز، اغلب از نظر سیاسی محافظه كار یا موافق وضع موجود بودند و از نظر فرهنگی وضعیت موجود را بیشتر می پسندیدند. رایگان شدن تحصیل موجب گردید عده زیادی از خانوادههای زیر متوسط و ضعیف به دانشگاه راه یابند. از آنجا كه در طبقه محروم جامعه تمایلات مذهبی بیشتر بود و به دلیل ستمدیدگی و استثمار از آمادگی برای مبارزه بر ضد تبعیض برخوردار بودند، این واقعه موجب شد موقعیت نیروهای مذهبی دانشگاه به سرعت بهبود یابد. از این پس، علاوه بر 16 آذر، كه به طور سنتی به سالروز جنبش دانشجویی تبدیل شده بود، و همه نیروهای مسلمان و ماركسیست، مشتركاً به بزرگداشت آن می پرداختند، 15 خرداد نیز، كه نماد جنبش اسلامی بود، وارد تقویم جنبش دانشجویی شد. این روز یادآور سركوب قیام 15 خرداد سال 1342 و تبعید حضرت امام در سال 1343 بود. بزرگداشت این روز جزو افتخارات نیروهای مذهبی در برابر رقیبان بود. اما رژیم نسبت به بزرگداشت چنین روزی حساسیت فوق العاده ای نشان می داد.([11]) در دانشگاه تبریز برای تظاهرات 15 خرداد مقارن با تجمع و اعتراض صنفی دانشجویان به تصمیم دانشگاه برای گرفتن تعهد سربازی از دانشجویان برنامه ریزی شده بود. سرانجام، تجمع و تظاهرات 15 خرداد برگزار شد و با حمله پلیس و سركوب تظاهرات و دستگیری عده ای پایان یافت. چون بزرگداشت 15 خرداد ویژگی مذهبی داشت، چپیها در آن شركت نمی كردند و همین امر، یكی از عواملی بود كه نیروهای مذهبی به تدریج صف خود را از آنها جدا كردند. در حالی كه تا پیش از این، بیشتر برنامههای كوهنوردی، اعتصاب و تظاهرات، مشتركاً انجام می شد. دانشجویان مذهبی از آن پس، با شعارهایی حاوی واژگان «شهادت» و «امام خمینی» در تظاهرات، صف خود را از نیروهای غیرمذهبی در دانشگاه جدا كردند. در واپسین روزهای سال 1353، رژیم با تشكیل حزب واحد رستاخیز و ادغام دو حزب حكومتی خود، به سمت انحصار بیشتر رفت. یكی از علتهای این كار آن بود كه پس از یورش گسترده پلیس و ساواك به گروههای چریكی در سالهای 1350 تا 1353 و دستگیری حدود نود درصد از اعضای این سازمان ها،و اعدام برخی دیگر، رژیم شاه احساس امنیت می كرد. سران رژیم پس از این پیروزی ها، كه به زعم خودشان موجب بی اعتباری و عدم امنیت برای مبارزه علیه رژیم می شد، و نیز برگزاری جشن 2500 ساله و درآمدهای كلان نفتی و ایجاد رفاه كاذب، دیگر ایران را جزیره ای امن می دانستند كه حتی به همان جدالهای لفظی و ساختگی دو حزب حكومتی هم نیاز نداشت. در 11 اسفند 1353 خبر تشكیل حزب رستاخیز اعلام شد و شاه گفت: هر كس عضو حزب نشود، اجنبی است و باید از ایران برود. امام خمینی نیز از نجف فتوای حرمت عضویت در این حزب را صادر كرد. در دانشكدهها دفاتر اسم نویسی برای ثبت نام در حزب رستاخیز قرار دادند و فشار زیادی به دانشجویان آوردند. دانشجویان مقاومت كرده و بر دیوارها شعار می نوشتند: «یزید زمان بیعت می طلبد» و «مرگ بر حزب رستاخیز». سال 1354 همچنان دستگیری و قلع و قمع بقایای سازمانهای چریكی ادامه داشت. اغلب اعضای این سازمانها دانشجو بودند. این وقایع، فضای دانشگاه را هر چه بیشتر سیاسی می كرد و افتخاری برای مبارزه مسلحانه به وجود می آورد. جنبش مسلحانه هم سربازان خود را از جنبش دانشجویی می گرفت. به دنبال صدور فتوای تحریم عضویت در حزب رستاخیز، امام خمینی در اطلاعیه ای از دانشگاهیان و طلاب خواست كه خاطره قیام 15 خرداد سال 1342 را هر چه با شكوه تر گرامی بدارند. از این رو، اوایل سال 1354 تمهیدات و تداركات آن توسط دانشجویان مسلمان آغاز شد و در سالروز 15 خرداد، عظیم ترین شورش دانشجویی به وقوع پیوست كه مبیّن میزان قدرت جنبش اسلامی و دوام حیات آن بود. این حركت معادلات سیاسی داخلی و خارجی را تحت تأثیر قرار داد. پلیس در سركوب این شورش دانشجویی، به خوابگاه دانشجویان نیز یورش برد و ضمن تفتیش خوابگاهها برای كشف اعلامیهها و وسایل دیگر، اقدام به دستگیری عده ای از آنان نمود.([12]) پس از وقایع سال 1354، مسلمانان با این تصور كه ماركسیستها از پشت به آنها خنجر می زنند، از هرگونه اتحاد با آنها بیمناك بودند، و در تمامی مواضع، خطوط خود را جدا كردند. این امر موجب شفافیت بیشتر مواضع دانشجویان مسلمان گردید. استقبال دانشجویان از ارزشهای اسلامی و گرایش به مذهب و حجاب از بركات این شفافیت بود. به تدریج حجاب اسلامی دانشجویان پررنگ تر گردید. تا قبل از سال 1352 در دانشگاه ها، كمتر بانوی محجبه ای دیده می شد، ولی اكنون برای نشان دادن مرزبندی ها، هر گروهی از نمادهای خاص خود استفاده می كردند كه برای مسلمانان این نمادها عبارت بودند از حجاب، پوشش و نماز. گسترش جلسات مذهبی و دعوت از چهرههای مذهبی ـ سیاسی توسط دانشجویان، یكی دیگر از نشانههای موقعیت رو به اعتلای دانشجویان مسلمان در سالهای 1354 و 1355 بود. تهیه و تكثیر اعلامیههای امام خمینی در سطح دانشگاه به یك اقدام جدّی مبدل شد و موجب پیوندهای اعتقادی ـ عاطفی دانشجویی گردید. تجربههای بزرگداشت 15 خرداد، در سال 1355 نیز تكرار شد و این روز را نه به یك حركت دانشجویی، بلكه به یك حركت مردمی و ملی تبدیل كرد. سال 1355 فصل پایكوبی رژیم شاه بود; زیرا دیگر تهدید جدی از سوی سازمانهای چریكی احساس نمی شد. در 30 دی 1355 جیمی كارتر، كه به تازگی در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا پیروز شده و سیاست حمایت از حقوق بشر را سرلوحه برنامههای خود قرار داده بود، به ایران سفر كرد. او در این سفر، ایران را جزیره ثبات نامید. به دنبال آن، برای شاه و حامیان او این تصور به وجود آمد كه اكنون كه همه مخالفان یا نابود شده یا تسلیم گردیده و توبه كرده اند و فقط گاه گاهی صدای اعتراضی از گوشه و كنار برمی خیزد، پس هنگام دست زدن به اصلاحات سیاسی و گشودن نسبی فضای جامعه است تا از طریق ایجاد جناح مخالفان وفادار از میان طرفداران حكومت و راه انداختن جدالهای سیاسی و هدایت شده، زمینه را برای روی كار آمدن ولیعهد در آینده مهیا سازد، به گونه ای كه او با مشكلات كمتری مواجه باشد. اما سیر حوادث به گونه دیگری رقم خورد.([13]) سال 1356 نیروهای ملی و مذهبی با استفاده از فرصت ادعایی رژیم، در گشایش فضای سیاسی و فشارهای آمریكا برای اعمال آن، شروع به عریضه نویسیهای انتقادی به شاه می كردند. در خرداد 1356، شریعتی كه محبوبیتی در میان دانشجویان و برخی از طلاب و جوانان یافته، و چند روزی بود كه از ایران خارج شده بود، به طرز مشكوكی درگذشت. افكار عمومی، این حادثه را ناشی از توطئه ساواك برای قتل شریعتی دانست. برپایی مراسم بزرگداشت شریعتی در دانشگاههای مختلف كشور، اثرات روشنگری بر جای گذاشت. در آبان همین سال، حاج آقا مصطفی خمینی نیز، به طرز مرموزی در گذشت و این بار در سطح وسیع تری نیروهای ملّی و مذهبی با صدور بیانیههای جمعی و برگزاری مراسم ختم، حضور خود را نشان دادند. تجلیلی كه در مساجد شهرهای مختلف از شهید آقامصطفی شد، شاه را به واكنش واداشت. وی برای تخریب چهره امام خمینی(قدس سره) دستور داد مقاله ای درباره وابستگی امام خمینی به خارج و هندی بودن او و مخالفتش با اصلاحات ارضی و موافقت با فئودالها بنویسند. درج این مقاله در روزنامه اطلاعات 17 دی 1356 خشم علما و طلاب حوزه علمیه قم را برانگیخت. حوزه قم در این روز با تعطیل درسها و برپایی تظاهرات اعتراض آمیز، خشم خود را نسبت به رژیم ابراز داشتند. پلیس با سركوب تظاهرات، عده ای را به شهادت رساند. در پی این واقعه، علمای قم و نجف با صدور اعلامیه هایی، این جنایات را محكوم كردند. در پی آن، در دانشگاهها و مساجد مراسم عزاداری برپا شد. قیام 29 بهمن تبریز در مراسم چهلم بزرگداشت شهدای قم، لرزه بر تن رژیم انداخت. شهدای 29 بهمن تبریز چهلمهای زنجیره ای را در سراسر كشور به وجود آورد و انقلاب اسلامی آغازی دوباره یافت.([14]) در طول سال 1357 دانشگاههای كشور به پایگاه انقلاب تبدیل شدند. كلاسها تعطیل شد و تظاهرات سیاسی برای سرنگونی رژیم از دانشگاه ها، سازماندهی گردید. جنبش دانشجویی اكنون به یك جنبش اجتماعی مبدل شده و خواستههای انقلابی، مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت امام خمینی در صدر توجه آنان قرار گرفت. در 18 اردیبهشت 1357 در دانشگاه تبریز، به مناسبت چهلم شهدای قیام 29 بهمن آن شهر، تظاهرات عظیمی صورت گرفت و دانشجویان با سنگ به مصاف گلوله رفتند. شورش خونین 18 اردیبهشت دانشگاه تبریز، منجر به تعطیلی این دانشگاه تا پیروزی انقلاب اسلامی گردید. در جریان ممانعت دولت بختیار از بازگشت امام خمینی در دی ماه 1357، علمای قم و سایر شهرهای كشور در دانشگاه تهران دست به تحصن زدند. این حركت نمادین، ضمن تقویت وحدت و نزدیك شدن حوزه و دانشگاه، كه طی سالهای گذشته در اثر تبلیغات رژیم دچار بدبینیهای مفرطی نسبت به همدیگر شده بودند، دانشگاه تهران را به پایگاه انقلاب مبدل ساخت. سرانجام با تسلیم شدن دولت به بازگشایی فرودگاه، امام خمینی در 12 بهمن 1357 به میهن بازگشت. طبق برنامه اعلام شده قرار بود امام خمینی در دانشگاه تهران با مردم دیدار كرده و سخنرانی كنند، اما به خاطر احترام به شهدای انقلاب، این برنامه به بهشت زهرا انتقال یافت. برنامه اولیه هر چند اجرا نشد، ولی نشانه جایگاهی بود كه دانشگاه در اندیشه رهبران انقلاب داشت و اولین مكانی بود كه برای استقرار رهبری انقلاب و سخنرانی ایشان در نظر گرفته شده بود.([15]) جنبش دانشجویی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جریان پر فراز و فرود جنبش دانشجویی را می توان در سه دوره مورد مطالعه قرار داد: در دوره نخست، یك حركت مردمی فراگیر در كشور به وجود آمد و دانشگاه را نیز در بر گرفت. دانشگاه در این دوره، یكی از پایگاههای عمده تحرك سیاسی در جامعه بود. در داخل دانشگاه، گروه بندیهای مشخصی وجود داشت و حتی كسانی كه در سطح جامعه آرای اندكی را به خود اختصاص می دادند، در دانشگاه دارای تشكل مشخصی بودند. با تشدید درگیری میان این گروهها در دانشگاهها و پیامدهای اشغال سفارت آمریكا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و تعطیلی دانشگاه ها، به پایان دوره اول جنبش دانشجویی متكثر می رسیم. در دوره دوم، از میان نیروهای فعال دانشجویی فقط یك گروه مشخص باقی ماند كه نزدیكی زیادی به دولت داشت و خود را تنها نیروی پیشرو و انقلابی می دانست. مشابه این نوع فعالیت سیاسی دانشجویی را فقط در كشورهایی كه فعالیت دانشجویی به وسیله دولت اداره و سازماندهی می شود، مانند كشورهای كمونیستی، می توان دید. البته در ایران، جنبش دانشجویی نه از دولت تبعیت می كرد و نه دولت از آن، اما همسویی زیادی میان آنها وجود داشته و دارد. در دوره سوم و با پایان جنگ تحمیلی وضعیت گذشته پایان گرفته، بحثها و اختلاف نظرهایی كه در دوره جنگ مسكوت مانده بود، ابتدا به صورت ضعیف مطرح و سپس به صورت آشكار توسعه یافت. در این زمان، شاهد شكل گیری جناح بندیهای سیاسی جدیدی در سطح جامعه و سپس در دانشگاه هستیم و تشكلهای دانشجویی جدیدی پدید می آیند. پس از انتخابات مجلس پنجم، انشعاباتی در گروههای جدید، به وجود آمد و در پی انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد 1376، گروهها و تشكلهای جدیدتری (هر چند غیر رسمی) تشكیل می شوند و «جنبش دانشجویی متكثر» دوباره به وجود می آید.([16]) اكنون به شرح، هر یك از این دورهها می پردازیم: دوره اول: در بحبوحه پیروزی انقلاب، گروههای چپ كه در آخرین روزهای انقلاب، علی رغم تحلیلهای قبلی خویش، به نیروهای مردمی پیوستند، همراه با مردم در تصرف پادگانها حضور یافته و سلاحهای زیادی را از پاسگاهها و پادگانها به غارت بردند. مردم عادی هم سلاح هایی را برده بودند، اما این كار توسط گروههای سیاسی، به صورت برنامه ریزی شده انجام گردید و می توانست در مناطق حساسی چون آذربایجان و كردستان آینده كشور را به مخاطره اندازد. دانشجویان دانشگاه تبریز، كه در جریان انقلاب فعال بودند، هم زمان با سقوط پایگاهها نظامی رژیم، پادگانها را در دست گرفتند. سازمانهای چپ نیز برای دستیابی به مراكز نظامی اقداماتی انجام دادند و قسمت هایی از سلاحها و زاغه مهمات پادگان شهر را در اختیار گرفتند. اما سرانجام دانشجویان مسلمان توانستند همه مراكز نظامی را به تصرف خود درآورند. پس از انقلاب، دهها گروه سیاسی شكل گرفتند كه هر كدام نشریه ای انتشار می دادند. عمده این گروه ها، دارای ایدئولوژی چپ و ماركسیستی یا سوسسیالیستی بودند. حتی سلطنت طلبان و نیروهای ضدانقلاب نیز به خاطر جوّ شدید ضدسلطنتی، زیر نقاب گروه چپ به تشكیل گروههای مجهول الهویه ای پرداختند و به جنگ روانی علیه انقلاب مبادرت ورزیدند. دانشگاهها مركز اصلی فعالیت این گروهها بودند و اغلب از میان دانشجویان و دانش آموزان سربازگیری می كردند. یكی از این گروه ها، «حزب خلق مسلمان» بود كه برای خودمختاری آذربایجان فعالیت می كرد; همان نقشی كه «حزب دمكرات كردستان» برای استقلال كردستان بازی می كرد. حزب خلق مسلمان كه در ابتدا افراد خوشنامی در رأس آن قرار داشتند، توانست افراد زیادی را از مردم آذربایجان جذب كند، هر چند عضویت آنها الزاماً تعهدی ایجاد نمی كرد و صرفاً ثبت نام بود. افراد موجهی كه در رأس این حزب بودند، همین كه احساس كردند نیروی دیگری حزب را هدایت می كند از آن خارج شدند. افراد دانشگاهی و دانشجویان مبارز زودتر از همه، ماهیت آن را شناختند و اقدام به افشاگری كردند. توان حزب خلق مسلمان در بهره گیری از احساسات ناسیونالیستی و مذهبی مردم و تكیه بر مرجعیت آیة اللّه شریعتمداری موجب شد كه آنها برای به دست گرفتن قدرت وارد عمل شوند. از این رو، اقدام به تصرف ساختمان صدا و سیمای تبریز كردند و حتی فضایی ایجاد نمودند كه نماینده امام در تبریز نتواند نماز جمعه بخواند. رادیو مرتب اعلام می كرد امام جمعه و استاندار از شهر خارج شده اند. دانشگاه تبریز، كه در كوران حوادث نجات بخش انقلاب بود، وارد عمل شد. دانشجویان مسلمان با راه اندازی یك راهپیمایی و شركت در نماز جمعه، جوّ ارعاب را شكستند و سپس با حركت به سوی سازمان صدا و سیما، كه پشت دانشگاه قرار داشت، آن را تصرف كردند. این حركت در حالی كه روی بامهای صدا و سیما تیربار نصب شده بود، شهامت و از جان گذشتگی می طلبید، و دانشجویان پیشاپیش مردم در حركت بودند و مردم شهر تبریز هم به مدد آنها آمده و صدا و سیما را باز پس گرفتند.([17]) با پیروزی انقلاب اسلامی، دانشجویان به هدف حفاظت از دستاوردهای انقلاب، هر كدام به تبع علاقه یا نیازها و خلأهای موجود وارد امور اجرایی نظام شدند. برخی به دنبال راه اندازی نشریه رفتند، برخی اقدام به تشكیل سازمانهای سیاسی برای مقابله با نیروهای مخالف كردند كه قصد مصادره انقلاب را داشتند. نمونه آن تشكیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و «دفتر تحكیم وحدت» بود. برخی دیگر از دانشجویان نیز صرفاً به كار علمی و فرهنگی روی آوردند، عده ای هم در تشكیل كمیتههای انقلاب در شهرها فعال شدند. دانشجویان انقلابی در تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم نقش چشمگیری داشتند. در تأسیس دادگاههای انقلاب هم، حضور دانشجویانِ فعّال و مبارز پیش از انقلاب هم كاملا محسوس است. دانشجویان مسلمان و مبارز در ساختار اجتماعی ایران كه 70 درصد جامعه آن زمان ایران را افراد بیسواد تشكیل می دادند، به عنوان شعور هدایت كننده و مؤثر جامعه و پشتوانه رهبری انقلاب با سطح بینش و آگاهی اجتماعی كه از حوادث و جریانات داشتند، در هر گوشه ای برای انقلاب و نظام نوپای اسلامی احساس خطر می كردند، بسیج گردیده و فعال می شدند. تكثر سیاسی موجود در سطح جامعه و دانشگاه، موجب سیاسی شدن وسیع جوانان و افزایش حس عمل جمعی و مسئولیت و آرمان گرایی شد. بزهكاری به پایین ترین حد خود رسید و احساس مشاركت اجتماعی به میزان قابل توجهی بالا رفت. آگاهیهای سیاسی و جمعی به طور بی سابقه ای در جوانان، افزایش یافت; اما چون این تكثر هنوز به صورت قانونمند، نهادینه شده و ساختاری در نیامده بود، بستری مناسب برای بهره برداری گروههای فرصت طلب شده بود. در نتیجه، جنبش دانشجویی متكثر، ضمن اینكه انقلاب را از بحرانهای ویرانگر نجات می داد و مانند شاخكهای حساس و چشم بینای جامعه عمل می كرد، دچار فرسایش از درون نیز می گردید.([18]) پس از پیروزی انقلاب در حالی كه هنوز نظام جدید استقرار نیافته بود، فتنهها از گوشه و كنار سر بركشیدند; تجزیه طلبی در استانهای مرزی، كودتاهایی كه خنثا شد، و نیز بروز تنشها و تضادهای داخلی در اثر درگیری گروههای سیاسی متعدد و نوظهور با دولت نوپا، وحدت ملی را به مخاطره انداخت. نیروهای چپ، مبارزه ضدامپریالیستی را در انحصار خود در آورده و چنین القا كرده بودند كه نیروهای مذهبی، پتانسیل مبارزه ضد امپریالیستی را ندارند. در چنین شرایطی، شاه كه پس از فرار از كشور در 26 دی 1357 در مراكش به سر می برد، برای معالجه عازم آمریكا شد. در دولت آمریكا اختلاف نظرهای شدیدی بر سر قبول سفر شاه به آن كشور وجود داشت كه سرانجام جناح هوادار شاه پیروز شد. هر چند آمریكاییها به اطلاع دولت ایران رساندند كه شاه را به خاطر معالجه سرطان پذیرا می شوند، اما در ایران این اقدام آمریكا، نوعی حمایت از شاه و تكرار تجربه تلخ 28 مرداد 1332 تلقّی شد كه طی آن، شاه را با كودتا به ایران باز گرداندند. در همین ایام، بازرگان نخستوزیر دولت موقّت، ابراهیم یزدی وزیر خارجه و مصطفی چمران وزیر دفاع در جشن استقلال الجزایر با برژنسكی دیدار كردند. در فضای رادیكال آن روزها، این ملاقات نیز تعبیر به سازشكاری شد. با توجه به این زمینه ها، امام خمینی در 10 آبان 1358 طی پیامی به مناسبت سالروز 13 آبان، مردم، دانشجویان و طلاب را به بسیج عمومی علیه امپریالیسم دعوت نمودند. در پی سخنان امام، دانشجویان مسلمان دانشگاهها طرح راهپیمایی 13 آبان و تصرف سفارت آمریكا را آماده كردند. در روز موعود چند هزار نفر به طرف سفارت آمریكا حركت كرده و علیه آن كشور و در اعتراض به پذیرش شاه، شعار دادند. اما در مقابل سفارت، همان عده ای كه برنامه ریزی و سازماندهی شده بودند، از دیوار سفارت بالا رفته و پس از غلبه بر مقاومت نگهبانان و شلیك گاز اشك آور توسط آنان، سفارت را اشغال كردند. هر چند آنها قصد داشتند فقط چند ساعت در آنجا بمانند، اما حمایت امام خمینی و موج حمایت مردمی و موضع گیریهای دولت آمریكا همگان را در مسیری از حوادث ناخواسته انداخت كه 444 روز این گروگان گیری به طول انجامید. ابهت و هیمنه آمریكاییها در این واقعه از بین رفت. گروههای چپ داخلی نیز به شدت منفعل و دنباله رو شدند و موازنه سیاسی ـ روانی به سود جریان انقلاب تغییر كرد. مجاهدین خلق كوشیدند با تصرف كنسولگری امریكا در شیراز و تبریز سوار موج شوند كه آن هم با حضور مردم و دانشجویان شكست خورد و آنها مجبور به تخلیه كنسولگریها شدند.([19]) از چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دانشگاه تهران به عرصه مباحثات تند سیاسی و ایدئولوژیك تبدیل شده بود و در خیابانهای اطراف، بخصوص خیابان جنوبی دانشگاه و نیز محوطه آن، گروه گروه به بحث و جدل مشغول بودند. پس از پیروزی انقلاب این جدلها شدیدتر گردیده و گاه به گاه منجر به درگیریهای فیزیكی می شد. بلافاصله با پیروزی انقلاب اسلامی، بحرانهای تجزیه طلبانه در كردستان، آذربایجان و خوزستان و تركمن آغاز شد. انعكاس این بحرانها و كشتارهایی كه صورت می گرفت به غلبه جوّ احساس و خشونت در مباحثات تئوریك می انجامید. سكوت سازمانهای چپ (ماركسیست) و مخالف حاكمیت اسلامی در مقابل ضدانقلاب و تجزیه طلبان و یا حمایت مستقیم و غیر مستقیم از آن ها، جدالهای فكری و سیاسی را به جدالهای فیزیكی در سطح دانشگاه و اطراف آن تبدیل می ساخت. عملا كلاسهای دانشگاه تعطیل بود و اغلب كلاسها به بحث سیاسی و اختلاف نظرها می گذشت. جوّ تنشهای سیاسی چنان غلبه كرده بود كه گاه كلاسهای درس به تشنج كشیده می شد. استادان بر اساس گرایش سیاسی و عقیدتی خود نسبت به دانشجویان رفتارهای متفاوتی داشتند. دانشجویان هم، نسبت به استادان بر حسب دیدگاههای سیاسی خود برخورد می كردند. بی تفاوتها هم فقط نظاره گر امور بودند. محیط متشنج دانشگاه فقط به منبع جذب نیروی سازمانهای سیاسی تبدیل شده بود. در دانشگاههای تهران و سایر شهرها، در هر دانشكده ای، گروههای مختلف دارای تابلوی اعلانات و دفتر مستقل مخصوص خود و كتابخانه ویژه بودند. دانشگاه به كلكسیون دفاتر نمایندگی سازمانهای مختلف تبدیل شده بود كه از آن جا به هدایت درگیریها می پرداختند. این دفاتر، كه اغلب در آنها سلاح گرم هم نگهداری می شد، به یك اتاق جنگ شبیه تر بود. زمزمه تعطیلی كامل دانشگاهها به منظور جلوگیری از ادامه تنش ها، كه گاه به درگیریهای خونینی در محوطه دانشگاه تهران و دانشگاهها می انجامید، مطرح بود. اما این اقدام می توانست با مقابله مخالفان، تبدیل به بحران دیگری شود. جرقه این حادثه و چگونگی اقدام به تعطیلی دانشگاهها معلوم نبود كجا و چگونه خواهد بود. سرانجام، با اوج گیری تنشها مرحله زایمان حوادث فرا رسید و جرقه تعطیلی دانشگاهها در تبریز افروخته شد.([20]) هاشمی رفسنجانی برای یك سخنرانی در دانشگاه تبریز دعوت شده بود. برخی هواداران گروههای چپ، كه خود را در موضع قوت می دیدند، با طرح سؤالات و برخوردهای وهن آلود، موجب شدند كه سخنران، جلسه را به عنوان اعتراض ترك كند. متعاقباً دانشجویان مسلمان دست به تحصن زدند و از آن پس، تصمیم گرفتند با پاكسازی دانشگاه از دفاتر سازمانهای سیاسی، به تنشهای درون دانشگاه خاتمه دهند. مردم تبریز به حمایت آنان آمدند و طی یك درگیری، دانشگاه به دست مردم افتاد. گروههای مسلح علی رغم سنگربندی در دانشگاه، در برابر انبوه مردم چاره ای جز فرار ندیدند. مشابه این حادثه در تهران نیز روی داد و با هجوم گسترده مردم به همراه دانشجویان مسلمان، پس از یك درگیری شدید و طولانی، سنگرها و دفاتر سازمانهای سیاسی تصرف شد و از این پس، دانشگاه به منظور ایجاد تغییراتی در نظام و متون آموزشی و كادرهای آن، به مدت دو سال تعطیل شد. دوره دوم: چنان كه در جامعه شناسی جنگ و درباره همه جنگها گفته می شود، هر نوع درگیری با خارج، نیازمند انسجام داخلی است. برخی از دولتها اساساً برای خنثا كردن مخالفتهای براندازانه و مشروعیت بخشیدن به عملیات سركوب مردم و مخالفان، به بهانه حفظ وحدت و مقابله با دشمن خارجی، دست به ایجاد تصنعی جنگ می زنند. بنابراین، جنگ اعم از عادلانه و یا غیرعادلانه، نخستین كاركرد و پیامد آن ایجاد وحدت داخلی و حذف رقابتها است.در ایران، پیش از وقوع جنگ تحمیلی ستیزههای داخلی به اوج رسیده بود و اصولا یكی از عواملی كه دشمن را برای شكست و تجزیه ایران به طمع انداخته بود، وجود همین اختلافات حادّ داخلی و فقدان نیروی دفاعی در ایران بود. بنابراین، هرچند شرایط و ضرورت هایی جامعه را نسبت به تعطیلی دانشگاهها متقاعد كرده بود، اما قصد حذف مطلق تشكلهای متعدد در وهله اول در میان همه دانشجویان وجود نداشت. جنگ خود عاملی شد برای ضرورت اتحاد و یكپارچگی در سطح جامعه و دانشگاه. همه تلاشها معطوف به جنگ بود، بیم از بهره برداری دشمن و همچنین فضای ضدتحزّب پس از ترورهای وسیع و كور سال 1360 و 1361، امكان پیدایش هر تشكل جدیدی را منتفی می ساخت و اساساً روحیه ضد تشكیلاتی شدیدی بر جامعه حاكم شده بود.([21]) در طول سالهای جنگ، اهتمام به نیازهای جنگی و حضور دانشجویان فنّی، مهندسی و پزشكی در جنگ، دفاع از ارزشها و احترام به خون شهدا و احساسات جریحه دار شده ناشی از شهادتهای پی در پی در جبهه ها، بر فضای جامعه و دانشگاه حاكم بود. گرایش سیاسی مسلط در دانشگاه انجمن اسلامی بود، هر چند از اواسط جنگ، جناح بندیهای سیاسی جدّی در جامعه به وجود آمد، به گونه ای كه در انتخابات مجلس سوم، آشكارا به برخوردهای لفظی میان آنها انجامید و سرانجام انشعابی در جامعه روحانیت صورت گرفت كه از آن پس به دو جناح چپ و راست موسوم شدند. اما در دانشگاه تا پایان جنگ این دو گرایش چندان ملموس نبود. فقط انجمنهای اسلامی كه تمایل به چپ مذهبی داشتند، مسلط بودند. دلیل آن هم در ویژگی جنبش دانشجویی بود. جنبش دانشجویی در كلی ترین تقسیم بندی، از دو طیف مذهبی و غیرمذهبی تشكیل می شد. طیف غیرمذهبی آن، پس از انقلاب در دوره اول جنبش دانشجویی به اپوزیسیون بیرون نظام تبدیل شد، و بخشی از آن هم موضع قهرآمیز گرفت. در دوره دوم جنبش دانشجویی، طیف مذهبی، باقی مانده بود.([22]) دوره سوم: شرایط سیاسی و اجتماعی پس از جنگ، اوج گیری توقعات و خواستههای اقتصادی و سیاسی مردم و... شرایطی را فراهم ساخت كه با پیدایش یك فرصت تصادفی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری و حضور گسترده مردم در انتخابات، فضای سیاسی كشور را به شدت تحت تأثیر قرار داد. شعارهای آزادی، امنیت، توسعه سیاسی و جامعه مدنی، كه سرلوحه برنامههای رئیس جمهور منتخب بود و با نزدیك به 80 درصد آرای مردم در انتخابات را به دست آورد، احساس حمایت اجتماعی قاطعی از این خواستهها را به وجود آورد و پس از آن، علاوه بر تشكلهای دو گرایشی، گروههای مختلف دیگر دانشجویی در دانشگاههای مختلف به صورتی خودجوش شكل گرفته و فعال شدند. حضور فعال دانشجویان و جوانان در عرصههای سیاسی و دانشجویی و مشاركت گسترده آنان در سخنرانیها و سمینارها و انتشار نشریات دانشجویی جلوه و خودنمایی خاصی به جنبش دانشجویی داد، به گونه ای كه در سال 1377 حدود 260 نشریه دانشجویی در دانشگاههای سراسر كشور منتشر می شدند.([23]) اگرچه با ناكامیهای دولت اصلاحات در پاسخ به نیازهای دانشجویی و تأمین این نیازها، از اواسط دوره هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی، شور و شوق دانشجویان به تكثر سیاسی كاهش یافت، ولی این مسئله هیچ گاه به كم شدن تشكلهای دانشجویی منجر نشد. به علاوه، هرچه به پایان دوره دوم ریاست جمهوری در این دوره نزدیك تر شدیم، از وحدتی كه بین پاره ای تشكلهای دانشجویی ـ كه اغلب در جناح چپ قرار می گرفتند ـ وجود داشت، خبری نبود و حتی یكه تازی این تشكلها با قوت گرفتن گروههای دانشجویی مخالف، به شدت تقلیل یافت تا حدی كه دیگر، فعالیت زیادی از گروههای دانشجویی به چشم نمی آمد. انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384، صف بندی روشن تری از دو گروه دانشجویی چپ و راست را به نمایش گذاشت. اما در این انتخابات با انتخاب رئیس جمهوری كه وامدار هیچ یك از گروههای راست و یا چپ نبود، گروههای مستقل تر و غیروابسته تر دانشجویی در حال جایگزینی با گروههای دانشجویی چپ و راست است. نتیجه در بخش عمده تاریخ جنبش دانشجویی، این قشر به عنوان چشم بینای جامعه عمل كرده است. به بیان عمیق تر، در دهه 30 جنبش دانشجویی از خواسته مردم پشتیبانی نمود، و با آغاز نهضت امام خمینی، دانشجویان در كنار امام و با پیروی از معظم له، به حمایت از مردم در مقابل با رژیم ستم شاهی پرداختند. این رویه، اغلب از سوی گروههای مختلف دانشجویی تا ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دنبال شد. ولی در دوران اصلاحات گسستی بین مردم و دانشجویان دیده می شود، كه حادثه كوی دانشگاه و... دلیلی بر گسل به وجود آمده بین مردم و اقشار دانشجویی كشور بود. عوامل زیادی موجب این گسل شد كه در این میان، توطئه اجانب و جنگ قدرت و نه خدمت بین جناحهای موجود كشور، از آن جمله است. خود این مسئله نشان می دهد هرگاه جنبش دانشجویی به جناحها و نه به مردم بپیوندد، از هویت واقعی و تاریخی خود، كه حمایت از مردم بوده است، فاصله می گیرد. به نظر می رسد، انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، بینش و آگاهی جدیدی را در جامعه دانشجویی كشور پدیده آورده تا بار دیگر به تاریخ و هویت گذشته خود، كه همان پاسداری و پشتیبانی از ارزشهای دینی مردم است، بازگردد. پینوشتها [1]ـ معاونت خدمات مدیریت دفتر رئیس جمهور، اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ص 40. [2]ـ علی ادیب، نقش دانشجو در تحول اجتماعی، تهران، مركز نشر فرهنگی رجاء، 1363، ص 25. [3]ـ حمید شوكت، كنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، تهران، عطایی، 1378، ص 58. [4]ـ محمّد حریری امیری، ریشه های فعالیت های سیاسی دانشجویان، تبریز، میهن، 1351، ص 67. [5]ـ محمّد عباس زادگان، جنبش دانشجویی و انقلاب فرهنگی، تهران، تشیع، 1359، ص 102. [6]ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 157. [7]ـ محسن مدیرشانه چی، احزاب سیاسی ایران، تهران، رسا، 1357، ص 32. [8]ـ محمّد تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی، تهران، آسیا، 1375، ص 53. [9]ـ اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران، ص 28. [10]ـ محمّدصادق زیباكلام، مقدّمه ای بر انقلاب اسلامی، تهران، روزنه، 1372، ص 124. [11]ـ سیدحمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، 1356، ص 246. [12]ـ عباسعلی عمیدزنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، تهران، نشر كتاب سیاسی، 1371، ص 115. [13]ـ منوچهر محمّدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، تهران، امیركبیر، 1370، ص 157. [14]ـ علی ذوعلم، جرعه جاری، تهران، پژوهشكده فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377، ص 78. [15]ـ نیكی كدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369، ص 174. [16]ـ اكبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1378، ص 231. [17]ـ مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران، همشهری، 1367، ص 69. [18]ـ مجید محمّدی، درآمدی بر رفتارشناسی سیاسی دانشجویان، تهران، كویر، 1378، ص 216. [19]ـ منوچهر محمّدی، پیشین، ص 127. [20]ـ جان فوران، مقاومت شكننده، ترجمه احمد تدیّن، تهران، رسا، 1377، ص 321. [21]ـ نگارنده، دو جنگ و دو داوری، قم، مؤسسه فرهنگ و اندیشه دینی، 1381، ص 25. [22]ـ سعید برزین، جناح های سیاسی در ایران، تهران، نشر مركز، 1377، ص 88. [23]ـ حجت مرتجی، جناح های سیاسی در ایران، تهران، نقش و نگار، 1378، ص 142.
منابع : - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی |