اسطوره هاي جنبش دانشجويي
رحيم روحبخش
مروري بر عوامل و پيامدهاي تعامل دانشگاهيان و روحانيان نوگرا در سالهاي 1340 ـــ 1343
هرچند طي چند دهه فعاليت ضدديني و غربگراي پهلوي اول و دوم، ابتدا حركتهاي ديني در ميان دانشجويان كمرنگ جلوه ميكرد، لكن دغدغه مشترك روحاني و دانشجو براي سقوط رژيم استبدادي و وابسته شاه از يكسو و تبيين تعاليم اسلامي بر اساس مقتضيات و نيازهاي نوپيداي زمانه از سوي متفكراني چون استاد شهيد مطهري، به تدريج رويكرد دانشجويان به اسلام سياسي را در دستيابي به آرمانهاي خود تغيير داد.
تعاليم رهاييبخش اسلامي به قوه محركه جنبش دانشجويي به زعامت روحانيت پيشرو بدل شد و مبارزات دانشجويي رنگي اسلامي به خود گرفت. بيترديد دانشجوي پيرو خط امام كه منحصر در هيچ گروه يا اشخاص نيست در كشور به صورت فراگير در پيروزي انقلاب اسلامي نقشي موثر ايفا نمود. مقاله حاضر زوايايي از گرايش جنبش دانشجويي ايران به اسلام انقلابي را روشن ساخته كه تقديم علاقمندان ميگردد.
«رژيم شاه سعي داشت، روحانيت را به عنوان قشري عقب مانده از مسائل سياسي و بيارتباط با دانشگاهيان ... جلوه دهد.»1
سوال بنيادين مقاله اين است كه دانشگاهيان نزديك يك دهه بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 در مواجهه با نهضت روحانيت، چه موضعي در پيش گرفتند؟ در آن سالها مباني مبارزات سياسي آنها و همچنين، ظرفيتهاي بالقوه و بالفعل اين نهاد بر چه اصولي استوار بود؟ و نهايت، اينكه چگونه زمينهها، علل و پيامدهاي رويكرد آنان به نهضت مذكور، فراهم شد؟
در پاسخ به اين سوالات لازم است، ابتدا ماهيت جنبش دانشجويي و نيز، زمينههاي رويكرد مذهبي دانشجويان مورد بررسي قرارگيرد، سپس چرايي و چگونگي دو نوع نگاه متفاوت دانشگاهيان نسبت به نقش مرجعيت در عرصه سياست و اجتماع در فاصله زماني دهههاي 30 ـــ 40 بازكاوي شود. در اين صورت، اين مقاله از دو سطح تحليل بهره ميبرد: نخست آنكه علاقه دانشجويان به سياست متاثر از جو تفكر انتقادي محيط دانشگاه است، اين محيط پرورش دهنده خلاقيت، تفكر و دانش ميباشد. ماهيت ساختار و توزيع قدرت در دانشگاهها مورد بحث و نقد قرارميگيرد.
دهه 30 تاريخ معاصر ايران با جنبش بزرگ مليشدن صنعت نفت و سپس شكست آن در پي كودتاي 28 مرداد 1332 آغاز ميگردد. در خصوص اهميت و نقش اقشار و طبقات مختلف و از جمله دانشگاهيان، احزاب و گروههاي سياسي در اين جنبش در منابع سخن گفته شده است. بيشتر، نقش جنبش دانشجويي در اين مرحله را از نخستين فعاليتهاي آن جنبش، در حد مبارزاتي نوپا و ضعيف قلمداد ميكنند كه آن هم تحت سيطره فكري جريان چپ قراردارد؛ اما همزمان و حتي سالهاي بعد از آن، گرايش ناسيوناليستي در قالب جبهه ملي بود كه جريان غالب را در اين جنبش شكل ميداد. در همين ادوار و بهخصوص در آستانه دهه 40 به تدريج رگههايي از رويكرد مذهبي هم در اين جنبش بهوجود آمد. از همين جاست كه بايد به سطح تحليل دوم در جنبش دانشجويي پرداخت. برخي از صاحبنظران از اين دوره، راه سومي را براي جنبش دانشجويي قائل شدهاند؛2 اما سوال اساسي اين است كه چگونه اين گرايش در محيط دانشگاهي شكل گرفت؟ كانالهاي ارتباطي، عوامل و عناصر تاثيرگذار در آن كدامند؟
بدون ترديد، جواب اين سوالات را بايد در تحولات جنبش دانشجويي دهه 30 جستوجو كرد. در اين دهه، به تدريج تغييراتي در نوع نگاه دانشجويان به مذهب و نقش سياسي و اجتماعي آن بهوجود آمد. پس، بايسته است كه ابتدا عوامل اين تحول را بررسي كنيم. نهاد اصل دين يعني مرجعيت در اين دوره در اختيار آيتالله العظمي سيد محمدحسين بروجردي قرارداشت. نگاه ايشان به سياست و دانشگاهيان نگاهي متفاوت بود و به تبع، جامعه سنتي و مقلدين ايشان نيز از همين زاويه به حوزه حكومت و سياست نظرميكردند. وانگهي، خطر نفوذ كمونيسم در كشور نيز بر اين ديدگاه دامن ميزد.
شايد بتوان اين عوامل را در دو بخش عوامل دروني دانشگاه و عناصر بيرون از آن تقسيم كرد. در اين دوره، برخي از اساتيد روحاني و فاضل وارد دانشگاه شده و تعريف نويني از دين براي دانشجويان ارائه دادند. مهمترين حوزههاي حضور دين در جامعه تا اين دوره يكي، حوزههاي علميه و نهادهاي پيراموني آن بود و ديگر، مومنين مذهبي جامعه بودند كه زندگي خود را بر اساس آموزههاي شريعت سامان ميدادند؛ بنابراين، دين در سطح جامعه كاركردي نداشت و از بحثهايي با عنوان حكومت اسلامي، اقتصاد اسلامي و غيره خبري نبود تا اينكه به تدريج، برخي از انديشمندان متدين و صاحبنظر از جمله استاد مرتضي مطهري، دكتر محمد مفتح و نظير آنان وارد دانشگاهها شدند و بر كرسي تعليم و تدريس تكيه زدند. اين طيف از اساتيد، معرفت و رويكرد جديدي نسبت به شريعت داشتند. آنان ميگفتند: «دين فقط براي آن دنيا نيامده و اتفاقا براي اين دنيا آمده است. اسلام براي سياست، حكومت، اقتصاد، علم، زنان و غيره حرف دارد.»5 اين انديشه، دامنه خود را گستراند و از ميان دانشجويان مذهبي يارگيري كرد. به طوريكه در مدت كوتاهي تبديل به يك جريان در دانشگاه شد.
ناگفته نماند، مهمترين عامل تقويت اين جريان در درون دانشگاهها، انجمن اسلامي دانشجويي بود. صرفنظر از «انجمن اسلامي دانشجويان» به عنوان نخستين تشكل دانشجويي در دانشگاه تهران كه در سال 1321 ش تاسيس شد، انجمنهاي اسلامي برخي از شهرهاي بزرگ دانشگاهي ديگر نظير شيراز، اصفهان، مشهد و تبريز در اواخر دهه 30 شكل گرفت. شايد بتوان تشكيل آنها را براي مقابله با انديشههاي رو به رشد چپي در دانشگاهها قلمداد كرد. شاكله اين انجمنهاي اسلامي را در اصل، جمعي از دانشجويان مسلمان با افكار مشترك بر حول محور دفاع از مذهب و فعاليتهاي فرهنگي كه كموبيش جنبه سياسي نيز به خود ميگرفت، تشكيل ميداد6. اهم اين انجمنها و فعاليتهاي آنها در دهه 30 و به ويژه در آستانه نهضت روحانيت به شرح ذيل است:
1ـــ انجمن اسلامي دانشجويان (تهران):
در اساسنامه انجمن اسلامي دانشجويان، مرام آن انجمن در چهار ماده بدين شرح اعلام شده است:
الف ـــ اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلامي.
ب ـــ كوشش در ايجاد دوستي و اتحاد بين افراد مسلمان، به خصوص جوانان روشنفكر.
ج ـــ انتشار حقايق اسلامي بهوسيله ايجاد موسسات تبليغاتي و نشر مطبوعات.
د ـــ مبارزه با خرافات.7
فعاليتهاي انجمن اسلامي دانشجويان كه هسته نخستين آن در دانشكده پزشكي شكل گرفت، به زودي به همه دانشكدههاي دانشگاه تهران سرايت كرد. اين انجمنها براي جلسات هفتگي خود و همچنين در اعياد و مناسبتهاي مذهبي به دعوت از وعاظ و روشنفكران مذهبي از جمله آيتالله طالقاني، دكتر يدالله سحابي، مهندس مهدي بازرگان، حسينعلي راشد، محمدتقي فلسفي، و افرادي از اين قبيل براي ايراد سخنراني روي آوردند و حتي در يك گام ديگر، به انتشار مقالات فكري در نشريه انجمن اسلامي دانشجويان و ساير مجلات همت گماشتند8.
اعضا وطرفداران انجمنهاي اسلامي دانشجويان نقش عمدهاي در دفاع از مليشدن صنعت نفت ايفاكردند. آنان در اين دوره همراه با ديگر تشكلهاي مدافع جبهه ملي در مقابله با حزب توده فعاليت ميكردند. پس از كودتاي 28 مرداد اين انجمنها، نقش عمدهاي در ادامه مبارزات در همسويي با نهضت مقاومت ملي و به خصوص فعاليت گسترده فارغالتحصيلان آنان در تشكيل انجمنهاي اسلامي مهندسين، پزشكان و معلمان به ترتيب در سالهاي 1336، 1337 و 1338 و نيز تاسيس شاخه انجمنهاي اسلامي دانشجويي در آمريكا و اروپا داشتند.9
يكي از اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان كه از سال 1338 به جرگه دانشجويان دانشگاه تهران پيوسته است، در خاطرات خود به طور تفصيلي از فعاليتهاي آن انجمن چنين ياد كرده است: «هنوز، چند ماهي ازآغاز سال تحصيلي نگذشته بود كه با دوستانم به انجمن اسلامي دانشجويان رفتم. آن زمان، انجمن در خيابان اميريه، كوچه شيباني واقع بود. انجمن در منزلي دو طبقه قرارداشت كه طبقه بالاي آن كتابخانه و محل تشكيل جلسات انجمن بود. در شب نخست، دكتر شيباني و دكتر سامي سخنراني كردند. سخنراني دكتر سامي در خصوص نقش جمال عبدالناصر و مقايسه او با دكتر مصدق بود. دانشجويان به اين جلسات اشتياق زيادي نشان ميدادند؛ اما با ترس و لرز در آنها شركت ميكردند.» وي در ادامه خاطراتش ميافزايد: «پس از مدتي به ساير جلسات انجمنهاي اسلامي ـــ مهندسين، پزشكان و معلمين ـــ راه پيداكردم. جلسات، مباحث و ديدارهاي مكرر اعضاي اين انجمنها به تدريج نسل و جريان جديدي در بين دانشجويان ايجادكرد. اين جريان ارتباط مستقيمي با فعاليتها و جلسات روحانيون نوگرا و نوانديش داشت. اعضاي اين انجمنها غالبا در جلسات منازل و مساجد روحانيوني از قبيل: علامه محمدتقي جعفري يزدي، سيد مرتضي جزايري، آيتالله محمود طالقاني، آيتالله زنجاني، حجتالاسلام شاهچراغي، شبستري و غفوري شركت ميكردند. اين اولين باري بود كه از روحانيون به شكل سازماندهي شده در محافل دانشجويي و آموزشي استفاده ميشد و روحانيون روشنفكر با دانشجويان پيوند ميخوردند. اين تكاپوها تا زمان رحلت آيتالله بروجردي تداوم يافت تا اينكه بعد از آن، وارد فاز سياسي شد.»10 يكي ديگر از اعضاي ديگر اين انجمن در خاطراتش به نكته ديگري اشاره كرده كه داراي اهميت است. وي نقل ميكند كه انجمن، جلسات سخنراني هفتگي خود را در كتابخانه دكتر شيباني برگزار ميكرد تا اين فعاليتها به نام انجمن رقم نخورد و افراد مبارز بتوانند خارج از انجمن، فعاليت سياسي خود را سامان بخشند؛ زيرا، خطر انحلال انجمن وجودداشت11.
در همين راستا، جلالالدين فارسي نيز در خاطراتش از برگزاري جلساتي براي انجمنها در آستانه دوره جديد و بنا بر دعوت آيتالله طالقاني يادكرده است. وي چنين نقل ميكند: «در كلاس بزرگي با شركت چهل نفر از بهترين اعضاي انجمنها در يك سلسله بحث درباره شيوه مبارزه پيروزمند براي استقلال و آزادي ايران، بيثمربودن مبارزات سياسي را جز به عنوان مقدمه و ابزار مبارزه مسلحانه، يا مكمل آن، به اثبات رساندم.»12
2ـــ انجمن اسلامي دانشجويان (مشهد): اين انجمن در سال 1339 تشكيل شد. جلسات آن بيشتر در منازل اعضا و گهگاه در يكي از تالارهاي دانشگاه تشكيل ميگرديد. استاد محمدتقي شريعتي و فخرالدين حجازي از سخنرانان اصلي آن بودند. اعضا و خود انجمن ارتباط تنگاتنگي با كانون نشر حقايق اسلامي استاد شريعتي داشتند. به علاوه، اين انجمن با ديگر انجمنها و نهادهاي مذهبي مشهد همكاري ميكرد و براي برگزاري مراسم اعياد و يادمانهاي ديني، برنامهها را بين خود تقسيم ميكردند. هر كدام، مراسم يك روز خاص را عهدهدار ميشدند. آنچه در مشهد، محور فعاليتهاي روشنفكري مذهبي تلقي ميشد، كانون نشر حقايق اسلامي بود. اين مركز، فعاليتهاي خود را با سرپرستي استاد محمدتقي شريعتي از سال 1320 شروع كرد. هدف وي جلوگيري از پيوستن جوانان به انديشههاي كسروي و حزب توده بود.14 او و همكارانش در طول بيست سال فعاليت، توانستند يك جريان مقتدر روشنفكري ديني در مشهد ايجاد كنند. فعاليتهاي آنان در دوران مليشدن صنعت نفت اوج گرفت. اين كانون، به همراه انجمن اسلامي دانشجويان ارتباط عميقي با آيتالله العظمي ميلاني، مرجع نوانديش خراسان داشت. ايشان در جريان مبارزه با اقدامات اصلاحي مورد نظر نظام حاكم، رهبري روشنفكران مذهبي و طلاب نوگرا را بر عهده داشت. انقلابيون، تنها با بيت ايشان ارتباط داشتند.15 در دوره پيشگامي روحانيت عليه مبارزه با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، برخي از همين تشكلهاي روشنفكري، با صدور اعلاميهاي خطاب به آن مرحوم، از ايشان تقاضا كردند: «... مراتب عدم رضايت مجامع ديني را به اوليا[ي] امور ابلاغ و لغو اين تصويبنامه را جدا از دولت بخواهند...»16 بر اساس اسناد ساواك، روحاني ـــ يكي از اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان ـــ درباره علت صدور و امضاي آن اعلاميه از سوي انجمن مذكور خاطرنشان ساخته: «... ما براي از بين بردن دولتها با هر دسته مخالف هماهنگي خواهيم كرد و به اين جهت چون علما با دولت [علم] مخالفند، ما هم آن را امضا كردهايم».17 مدتي بعد، آيتالله ميلاني با صدور اعلاميهاي از انجمنها و مجامع ديني خراسان بهخاطر هماهنگي آنان با مراجع روحاني در مبارزه عليه لايحه انجمنها قدرداني بهعمل آورد18.
3ـــ انجمن اسلامي دانشجويان (شيراز): اين انجمن در سال 1338 تاسيس گرديد. بنيانگذاران آن عبارت بودند از: دكتر محمدحسن طاهري (دانشجوي پزشكي دانشگاه شيراز)، سيد محمدمهدي جعفري (از دانشكده ادبيات)، دكتر طاهري، دكتر هاشمي و دكتر مرتضوي (از دانشكده پزشكي) و مهندس روحاني (از دانشكده كشاورزي). بعدها، نيروهاي مذهبي بسياري به اين انجمن پيوستند. محور اصلي فعاليتهاي آن فرهنگي و برگزاري كلاسهاي مذهبي بود. از سخنرانان اصلي انجمن ميتوان به حجتالاسلام مجدالدين محلاتي و دكتر علي شريعتمداري اشاره كرد. برخي، اين انجمن را جزو فعالترين انجمنها در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب در ترويج فرهنگ مذهبي و مبارزه سياسي عليه شاه ميدانند.19 در يكي از گزارشهاي استانداري فارس به نخستوزير از برگزاري مراسمي به تاريخ 28/8/1340 در دانشگاه از سوي دانشجويان شيراز در حمايت از انقلاب الجزاير سخن به ميان آمده كه در اين مراسم، سخنرانان استاد و دانشجوشامل: غنچه نيكخواه، شهسواري، دكتر شريعتمداري، دكتر فرهمندفر در خصوص الجزاير و قيام مردم آنجا به ايراد سخن پرداخته و در پايان قطعنامهاي در اين مورد صادركردند.20
دكتر علي شريعتمداري كه در آن سالها به تازگي از تحصيل در آمريكا و اخذ دكترا برگشته بود، در دو منبع، يادماندههاي خود را در خصوص فعاليتهاي سياسي و ايراد سخنراني در دانشگاه شيراز بهجا گذاشته است. وي كه يك دهه قبل در دوران تحصيل در تهران تجاربي از مبارزات سياسي را در همكاري با نهضت خداپرستان سوسياليست و ديگر فعاليتهاي حزبي، بهدست آورده بود، در اين دوره، پيشگام مبارزات دانشجويي در انجمن اسلامي دانشجويان در شيراز گرديد. وي در خاطراتش نقل ميكند كه در فضاي باز سياسي سال 1340 در يكي از جشنهاي ولادت امام زمان(عج) در دانشگاه شيراز سخنراني ميكرده كه خبر كشته شدن هشت دانشجو در تظاهرات دانشجويي تهران را به وي دادند و او نيز بلافاصله، دانشجويان رابه تحصن فراخواند. اين تحصن، دو روز ادامه يافت تا اينكه با صلاحديد آيتالله العظمي شيخ بهاالدين محلاتي خاتمه پيداميكند. همين تكاپوها منجر به اخراج وي از كرسي تدريس از دانشگاه شيراز گرديد.21 در اسناد ساواك درباره ارتباط دكتر شريعتمداري با آيتالله محلاتي خاطرنشان گرديده: «آيتالله محلاتي يكي از متهمين به اخلال و ايجاد تشنج را به نام دكتر شريعتمداري كه محرك اصل حوادث دانشگاه شيراز است، در منزل خود پناه داده و تهديد كرده، چنانچه دانشجويان بازداشتي [دانشگاه شيراز] آزاد نشوند و يا مزاحمتهايي براي دكتر شريعتمداري فراهم گردد، در مقابل اقدامات احتمالي وي، جاي هيچگونه اعتراض براي مقامات دولتي نيست» در حاشيه اين گزارش دكتر علي اميني ـــ نخستوزير ـــ به شريفالعلما ـــ مشاور مذهبي خود ـــ دستور داده: «به هر ترتيبي، ولو نوشتن كاغذ به طور سربسته به آقاي شيخ بهاالدين محلاتي جريان را توجه بفرماييد و همين كه آلت اجراي مقاصد اين دستهها قرارنگيرد.»22
نكته قابل تذكر درباره خبر جعلي كشتهشدن هشت دانشجوي دانشگاه تهران اين است كه اين ماجرا در ارتباط با واقعه اول بهمن 1340 ميباشد كه در جريان آن، نيروهاي امنيتي به داخل دانشگاه تهران حمله كرده و ضمن ضرب و شتم دانشجويان، بسياري از وسايل آزمايشگاهها و اداري را از بين بردند. اين واقعه، در پي اعتراض سازمان دانشجويان دانشگاه تهران به دولت اميني و منع انتخابات رخ داد.
4ـــ انجمن اسلامي دانشجويان (تبريز): دانشگاه تبريز بعد از دانشگاه تهران، قديميترين دانشگاه كشور تلقي ميشود كه در سال 1325 تاسيس گرديد. نفوذ انديشههاي كمونيستي حزب توده و به ويژه، عمليات تجزيهطلبانه حزب دمكراتيك آذربايجان، روحانيون و فعالان مذهبي شهر تبريز را به واكنش واداشت. از اينرو، در اين شهر شكلگيري تشكلهاي مذهبي ارتباط مستقيمي با وقايع مذكورداشت. ميتوان به برخي از فعالان و نخستين اعضاي آن انجمن بدين شرح اشاره كرد: دكتر سيد محمد ميلاني، شهيد دكتر هاشم معيري، دكتر قهرماني، دكتر جهاني، دكتر كوكاني، سيد حسين كهنموئي و دكتر بهروزيه. نخستين جلسه انجمن در منزل حاج احمد آقاي طهماسبي برگزارشد. وي فردي متدين بود و در ارتباط با روحانيون شهر فعاليت ميكرد. سخنگوي جلسات دكتر معيري و مدير آن سيد حسين كهنمويي بود.
مدتي بعد، انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده پزشكي تشكيل گرديد. اين انجمن در مدت كوتاهي، نمازخانهاي در دانشكده مذكور ايجادكرد. نخستين فراخوان عمومي براي شركت مردم در مراسم جشن نيمه شعبان از سوي اين انجمن بهعمل آمد. اين مراسم در مسجد شعبان برگزارشد و در تغيير ديد مردم نسبت به دانشجويان و فعاليتهاي انجمن تاثير بسزايي داشت. پس از مدتي، اين تكاپوها توجه روحانيان نوگراي تبريز را به خود جلب كرد.23 الهي طباطبايي يكي از اعضاي آن انجمن در خاطراتش نقل ميكند، زمانيكه فعاليتهاي سياسي و فكري دانشگاه تبريز در دست چپيها بود، دكتر ميلاني، دانشجويان را به جلسات آيتالله قاضي طباطبايي ميبرد و از اين طريق، دانشجويان با نهضت روحانيت آشنا شدند.24 در همين دوره، انجمن در صدد برآمد كه از روحانيان نوانديش قم براي سخنراني دعوت به عمل آورد و براي اين منظور از آيتالله ناصر مكارم شيرازي دعوت كردند. آيتالله مكارم در سخنرانيهاي خود در دو مسجد تبريز، مردم را به انتظار براي رسيدن دستورات جديد از حوزه علميه قم فراخواند.25
5ـــ انجمن اسلامي دانشجويان (اصفهان): درباره سال تاسيس و نخستين بنيانگذاران آن در منابع سخني به ميان نيامده است؛ ولي از آنجا كه از اين انجمن نيز نماينده كافي براي شركت در نخستين كنگره سراسري انجمنهاي اسلامي در شهريور 1340 در تهران حضور داشتند، ميتوان ادعا كرد كه در يكي دو سال قبل از آن انجمن مذكور تاسيس يافته باشد. دكتر شريعتمداري كه پس از اخراج از دانشگاه شيراز، در دانشگاه اصفهان مشغول به كار شده بود، در خاطرات خود بدون اشاره به تشكيل اين انجمن اسلامي، به نقش سياسي برخي از دانشگاهيان اصفهان در تاسيس مراكز مذهبي براي فعاليتهاي ديني و سياسي اشاره كرده و خاطرنشان ميسازد كه در اصفهان آقايان علي اكبر پرورش، زهتاب، فضلالله صلواتي، برادران اژهاي، مهندس مصحفه و مهندس عبوديت با حمايت روحانيوني از قبيل آيتالله خادمي و شمس آبادي فعاليتهايي از اين نوع به عمل ميآوردند.26 همچنين، در همين ارتباط، لطفالله منجي از همكاري روشنفكران مذهبي با روحانيون و علماي آن شهر ياد كرده است. اين گروه، حتي اعلاميههاي تندي عليه شاه مينوشتند.27 در يكي از گزارشهاي نخستوزيري از فعاليتهاي مخالفان نظام در دانشگاه اصفهان آمده است: «دانشجويان دانشكده ادبيات هر يك ايدئولوژي خاصي براي خود دارند ... انتشار بيانيهها و اعلاميههاي مخالف، چه از طرف روحانيون مرتجع و چه از طرف سرسپردگان جبهه ملي ... شايع است. از جمله دكتر شريعتمداري ... غالبا بيانيههاي روحانيون مرتجع را بين دانشجويان توزيع مينمايند.»28
چنين به نظر ميرسد، تكاپوهايي از اين نوع، دستاوردهاي مهمي در اصفهان به دنبال داشته است. نقش مبارزاتي و جايگاه امام خميني در اصفهان بيشتر از شهرهاي ديگر مطرح شده بود. در دوره نهضت روحانيت در اصفهان، تشكلهاي مختلفي اقدام به تكثير اعلاميهها و نوارهاي امام و توزيع آنها مينمودند.29 در اسناد ساواك نيز به صدور اعلاميههايي از سوي دانشجويان اصفهان مبني بر تحريم انتخابات دوره 21 مجلس شوراي ملي در اعتراض به «قانونشكنيها و اعمال وحشيانه دستگاه جبار به ويژه ادامه محاصره آيتالله خميني و ساير آيات و رجال» اشاره شده است.30
كنگرههاي سراسري انجمنهاي اسلامي
همينطور كه روشن شد، فعاليتهاي انجمنهاي اسلامي دانشجويان بيشتر در تعامل و ارتباط با روحانيون و علماي نوگراي شهرها صورت ميگرفت. ناگفته پيداست كه اين علما، پس از مدت كوتاهي، به دنبال شروع نهضت روحانيت، رهبري مبارزات را در شهرهاي خود بهدست گرفتند. آيتالله ميلاني در مشهد، آيتالله محلاتي در شيراز، آيتالله قاضي طباطبايي و برخي از علما و وعاظ مبارز در تبريز، آيتالله خادمي، شمسآبادي و بعضي ديگر از علماي نوگرا در اصفهان از اين جملهاند. بهدليل زمينه و سابقه همكاري و همفكري مبارزاتي آنان با دانشگاهيان درهر يك از اين شهرها، زمينه جذب و يارگيري از اقشار تحصيلكرده و دانشگاهي در اين نهضت فراهم گرديد. واضح است كه اين فعاليتها در ارتباط با مرجعيت و ثقل قيام يعني قم بهعمل ميآمد. از همينروست كه ميتوان از پديدهاي بهنام «چند شهري شدن نهضت امام خميني»30 سخن به ميان آورد.
اما دستاورد ديگر اين فعاليتها در آستانه نهضت روحانيت، تشكيل دو كنگره سراسري انجمنهاي اسلامي در سالهاي 1340 و 1341 در تهران بود. در نخستين كنگره سراسري كه در شهريور 40 تشكيل شد، سيزده گروه و انجمن اسلامي از سراسر كشور شركت كردند. در اين كنگره، شخصيتهاي روحاني برجستهاي نظير علامه طباطبايي، استاد مطهري، آيتالله طالقاني، سيد مرتضي جزايري و دكتر شهابپور حضور داشتند. انجمنهاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي تهران، مشهد، شيراز و اصفهان نقش فعالي در اين كنگره، ايفا كردند. از انجمنهاي اسلامي فعال تهران ميتوان به انجمن اسلامي مهندسين، انجمن اسلامي پزشكان و كانون توحيد اشاره كرد. ساواك در گزارشي از اين تجمع بهعنوان «تشكيل مجمع اسلامي» نام برده و حضور اين تشكلها را نيز تاييد كرده است32. از آنجا كه تشكيل اين كنگره از نظر زماني نزديك پنج ماه بعد از رحلت آيتالله العظمي بروجردي بود، در موضوعات مطروحه آن، بحث زيادي درباره مرجعيت و چگونگي انتخاب آن شده بود. در واقع، اين برنامه از تدابير اتخاذشده از سوي انجمن اسلامي دانشجويان به شمار ميرفت. براي اين منظور، آنان نه تن از صاحبنظران را دعوت كرده بودند كه درباره انتخاب مرجع بحث كنند. اين مباحث، عرصههاي جديدي را در خصوص نقش وعملكرد اجتماعي و سياسي مراجع گشود.
نتايج مباحث و سخنرانيهاي اين كنگره در كتابي با عنوان بحثي درباره مرجعيت و روحانيت چاپ شد و در دسترس همگان قرارگرفت. در مقدمه كتاب با طرح اهميت مرجعيت و تقليد به ويژه پس از ارتحال آيتالله بروجردي به تشكيل جلساتي به اهتمام عدهاي از بانيان انجمنهاي اسلامي تهران و شهرستانها و وابستگان به دبيرخانه انجمنهاي اسلامي ايران اشاره شده كه در پاييز و زمستان 1340 به منظور چارهانديشي انتخاب مرجع صورت گرفته و در ادامه خاطرنشان گرديده: «مرجعيت علاوه برجنبه آداب ديني فردي و جنبه اجتماعي از ابعاد ديني و سياسي بسيار قوي در مملكت برخوردار است و وزنهاي از وزنههاي آخرت و دنياي ماست... از طرف ديگر از توجه مخصوص و نكاتي كه مقامات دولتي و سياسي بهخود دارند، در تلگرافي در مجلس تذكرها در اصرار به اينكه از ايران به عراق منتقل شود33 و در بسياري صرف پولها و تحريكات پشت پرده آنها ديده ميشود». در پايان اضافه گرديد: «مقالات و نظرات آقايان به صورت چند مقاله تهيه و در اين مجموعه چاپ ميشود تا گامي براي در چارچوبي در حال و پيشرفت در آينده نسبت به مساله مرجعيت بهعمل آمده باشد.» سپس، عنوان مقالات و نويسندگان آنها به شرح ذيل آمده است:34
1ـــ مرتضي مطهري؛ مزايا و خدمات مرحوم آيتالله بروجردي.
2ـــ سيد مرتضي جزايري؛ تقليد اعلم يا شوراي فتوا.
3ـــ آيتالله سيد محمود طالقاني؛ تمركز و عدم تمركز مرجعيت و فتوا.
4ـــ مهدي بازرگان؛ انتظارات مردم از مراجع.
5ـــ علامه طباطبايي؛ اجتهاد و تقليد در اسلام و شيعه.
6ـــ ابوالفضل مجتهد زنجاني؛ شرايط و وظايف مرجع.
7ـــ مرتضي مطهري؛ اجتهاد در اسلام.
محورهاي اصلي قطعنامه پاياني اين كنگره در برگيرنده اين موارد بود: قرآن كاملترين مسلك نجاتبخش بشريت، ايمان به حقيقت توام با خدمت و كار صحيح، لزوم جبران عقبماندگيهاي فكري، اخلاقي، عملي و حقوقي جامعه مسلمانان با تجهيز شدن به سلاح علم، عمل و تمدن، لزوم انطباق همه جنبههاي نظام اجتماعي با اسلام، لزوم همكاري كليه ملل اسلامي واعلام حمايت از مبارزات آزاديخواهانه ملل مسلمان به ويژه ملت قهرمان الجزاير و برادارن فلسطيني.35
سال بعد، دومين كنگره سراسري انجمنهاي اسلامي با شركت هفده گروه تشكيل شد. اين كنگره بر جنبش دانشجويي اثر زيادي گذاشت. انجمنهاي مختلف اسلامي در يكيكردن برنامهها و اتخاذ تدابيري براي يك خطمشي واحد اهتمام ميورزيدند. مهندس بازرگان بعد از پايان كنگره به عنوان رياست دبيرخانه كنگره، مسوول پيگيري اهداف آن شد.36 ساواك در گزارشي، تعداد تشكلهاي شركتكننده در اين كنگره را هيجده انجمن ذكر كرده است.37
بررسي ظهور و فعاليتهاي انجمن اسلامي دانشجويان در شهرهاي مختلف نشان ميدهد كه در اواخر دهه 30 در دانشگاههاي كشور، يك جريان مذهبي خودجوش ايجاد شد. متوليان اين جريان كساني بودند كه نسبت به تحولات فكري درون دانشگاه بيتفاوت نماندند. آنان دغدغهها و مطالبات خود را در برگزاري جلسات مذهبي، دعوت از روحانيان نوگرا براي سخنراني، صدور اعلاميه و مواردي از اين قبيل نشان ميدادند. نگارنده، به دو سند مهم از تكاپوي انجمن اسلامي دانشجويان در سال 1340 دست يافته كه هر كدام از يك بعد، داراي اهميت است. نخستين سند «نامه سرگشاده انجمن اسلامي دانشجويان به حضرات آيتالله سيد هادي ميلاني، شريعتمداري و گلپايگاني» ميباشد كه فشار و محدوديتهايي كه براي كارشكني عليه انجمن وارد شده است را بدين شرح برشمردهاند: جلوگيري از برگزاري جشن مبعث پيامبر(ص) در كوي دانشگاه تهران، توقيف نشريه انجمن و تعطيل كردن جلسات بحث و انتقاد هفتگي انجمن. در پايان نيز تصريح كردهاند كه «... از حضرت آيتالله كه پيشوا و امام مسلمين هستند، استمداد ميجوئيم كه ما را ... مساعدت فرمايند...» اعلاميه دوم، خطاب به دانشجويان ورودي مهر ماه 1340 صادر شده و از آنان براي همكاري در راه اهداف انجمن (آگاهي نسل جوان به اصول عقيدتي اسلام، مبارزه با خرافات، ترغيب دانشجويان به پيروي از زندگي بر اساس ايمان به خدا و اتحاد و كمك به نهضت جهاني اسلام) دعوت به عمل آمده است.38
نقش عناصر و عوامل بيرون از دانشگاه
سوال اصلي اين بخش از مقاله، چنين است، انجمنهاي اسلامي دانشجويان كه به صورت تشكلهايي خودجوش از درون دانشگاه بهوجودآمدند، متاثر از چه عواملي بيرون از دانشگاه بودند؟ به تعبير ديگر، انجمنها از نظر فكري و ايدئولوژي در تعامل با كدام افراد و عناصر مذهبي تقويت ميشدند؟ در بررسي اين بعد از موضوع، شايد بتوان پاسخي شايسته به ظهور ناگهاني انجمنها در اواخر دهه 30 داد.
دهه 30 بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 را بيشتر دورهاي تلقي ميكنند كه روحانيان به فعاليتهاي فرهنگي روي آوردند؛ زيرا از يك سو، ناكامي ورود به عرصه سياست در دوران ملي شدن صنعت نفت منجر به ياس و انزواي برخي از روحانيون گرديد و از سوي ديگر، اختناق و شدت عمل هيات حاكمه، مانع شكلگيري هرگونه فعاليتهاي سياسي ميگرديد؛ از اين رو، عرصه فرهنگي تنها راه مبارزه بود. البته، اين عرصه هم خطهاي قرمز خاص خود را داشت. چنين به نظر ميرسد كه فعاليتهاي فرهنگي و آن هم در قالب انجمن حجتيه و مبارزه عليه بهائيت، مهمترين جريان مبارزه فرهنگي اين دوره بوده است. برخي ديگر از روحانيان نوانديش هم در بعد ديگري از اين مبارزه به انتشار نشريات مذهبي و فرهنگي روي آوردند، مجلات درسهايي از مكتب اسلام و مكتب تشيع، محصول رويكرد اين طيف بود. واضح است كه همه اين جريانات از ظرفيت و قابليت كافي براي ارتباط و تعامل با دانشگاهيان برخوردار نبودند؛ از اين رو، لازم است، به برخي از عناصر و جريانات خارج از حوزه پرداخته شود؛ زيرا عناصر و نيروهايي در اين حوزه حضور داشتند كه زودتر از همه به اهميت يك گفتمان جديد مذهبي براي جذب جوانان و دانشجويان به اسلام پي بردند. اهم اين عناصر و جريانات به شرح ذيل مورد بررسي قرارميگيرد:
1ـــ مسجد هدايت دالان دانشگاه: اين عنوان بخشي از يك سخن آيتالله مطهري است كه در خاطرات ميثمي به آن اشاره شده است. وي كه از سال 1338 با مسجد هدايت و آيتالله طالقاني آشنا شده و از همين طريق به راه مبارزه سياسي كشيده شده است، روال معمول برنامههاي مرحوم طالقاني در آنجا را چنين به خاطر ميآورد: «در مسجد هدايت ابتدا، نماز جماعت مغرب و عشا به امامت ايشان برگزارميشد. پس از آن حاج احمد آقاي صادق تذكراتي ميدادند و بعد هم چند آيه از قرآن با صوت خوانده ميشد. گاهي هم شهيد باهنر قبل از اينكه تفسير ايشان شروع شود، منبر مختصري ميرفتند. ايشان ابتدا، تفسيرشان را با صداي آهسته شروع ميكردند و بر مسجد سكوت حكمفرما ميشد، همزمان صداي ايشان هم بلندتر ميشد و خيلي دلنشين بود. تن صدايشان برحسب اهميت موضوع و با احساسات خاصي بالا و پايين ميرفت. عموم دوستاني كه داشتيم، اين اعتقاد را داشتند كه آيتالله طالقاني يك روحاني دردمند است. همزمان با تفسيرهاي ايشان، مبارزات دانشجويي در دانشگاه اوج ميگرفت. كم كم، با چهرههاي مذهبي و دانشجويان مسلمان همه دانشكدهها اعم از كشاورزي كرج، دانشسراي عالي، دانشكدههاي علوم، پزشكي و دندانپزشكي در شبهاي جمعه در ديدارها و جلسات مسجد هدايت آشنا ميشديم. بعد از اينكه تفسير ايشان تمام ميشد، شايد تا يك ساعت بعد از آن هم، همه مينشستند و بحثهاي سياسي ميكردند. حوادث مهم سياسي جامعه در مسجد هدايت انعكاس مييافت. در جريان زلزله بوئين زهرا، مسجد هدايت كانون بازسازي ده حسينآباد شده بود. براي آوارگان فلسطين و حتي سيلزدگان بنگلادش هم در اين مسجد، پول جمع ميشد.»39
آنچه از خاطرات ميثمي نقل شده، بيانگر يك فضاي كلي از حال و هواي مسجد هدايت و كلاسهاي تفسير آيتالله طالقاني ميباشد. درمنابع و بهخصوص در يادماندههاي ديگر آيتالله طالقاني نيز اين جايگاه براي مسجد هدايت مورد تاكيد قرارگرفته است؛ اما آنچه ما را به شناخت ويژه از اين مسجد و نقش سخنرانيهاي آيتالله طالقاني رهنمون ميسازد، كتاب جديد اسناد و گزارشهاي ساواك از فعاليتهاي ايشان و موضوعات سخنرانيهاي آن مرحوم ميباشد. اين كتاب جلد بيست و نهم از مجموعه ياران امام به روايت اسناد ساواك است كه به همت مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات چاپ و منتشر شده است. از اين اسناد، چنين برميآيد كه آيتالله طالقاني از واپسين سالهاي دهه 20 در مسجد هدايت به امامت جماعت و تفسير قرآن روي آورده و در مدت كوتاهي، آنجا را به كانون نسل جوان و دانشجويان مذهبي تبديل كرده است.
2ـــ نهضت آزادي ايران: تشكيل نهضت آزادي را در ماههاي نخست سال 40 ميتوان محصول دغدغههاي مذهبي طيفي از اعضا و فعالان نهضت مقاومت ملي و جبهه ملي تلقي كرد.
چهار ويژگي اصلي نهضت، مصدقي، مسلماني، ايراني و تابع قانون اساسي بود. جناحهاي داخلي نهضت عبارت بودند از جريان آيتالله طالقاني، مهندس سحابي، دكتر شيباني و بچههاي انجمن اسلامي كه بيشتر گرايش مذهبي داشتند. در حاليكه جناح ديگر مثل حسن نزيه، سياسي و به جبهه ملي نزديك بود و ميخواستند نهضت، غيرمذهبي باشد. جناح بازرگان بينابين بود؛ يعني هم ايدئولوژيك بود و ميخواست با جريان مذهبي باشد و هم سياسي بود. اعضاي نهضت از نظر ايدئولوژيك از چند جا تغذيه ميشد: 1ـــ مسجد هدايت و تفسير قرآن آيتالله طالقاني 2ـــ سخنرانيهايي كه به مناسبت اعياد و عزاداريها انجام ميشد 3ـــ جلسههاي ماهانهاي كه شخصيتهاي ايدئولوژيك جامعه مانند آيتالله طالقاني، مطهري، بهشتي، حاج ميرزا خليل كمرهاي، سيد مرتضي جزايري و حجج اسلام غفوري، شبستري و سيد موسي صدر در آن سخنراني ميكردند.
با شروع نهضت روحانيت، سه جريان در داخل نهضت آزادي در قبال آن موضع گرفت. يك جريان كه به جبهه ملي نزديك بود، ميگفت، بايد بيتفاوت بود. آنها معتقد بودند، اين حركتها قشري است و با اصلاحات و آزادي زنان مخالف است. جناح ديگر ميگفت، بايد حركت علما را تاييد كنيم. از جمله آقاي شبستري كه عضو شوراي مركزي نهضت و تاجر بازار بود، اعتقاد داشت كه بايد اين كارها را تاييد كرد. جناح سوم هم معتقد بود، بايد با روحانيت برخورد تعاليبخش داشت و حركت آنها را عمق داد كه سرانجام اين جناح حاكم شد و اعلاميههايي در تاييد حركت مراجع روحانيت داد. از جمله مهمترين اين اعلاميهها، اعلاميهاي حاوي نمونههايي از اعلاميههاي مراجع بود و آن بخشهايي را كه بيشتر جوهره ضداستبدادي، ضدسلطنتي و ضدوابستگي داشت، آورده بودند. اين اعلاميه از طريق حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي سه بار در قم تكثير و توزيع شد. اين اعلاميه تا حدي متاثر از موضع انجمن اسلامي دانشجويان بود و باعث پيوند عميقي بين حركت مذهبي و ملي شد.41 ناگفته نماند، علاوه بر انجمن، عده ديگري از دانشجويان مسلمان دانشگاه اعلاميههاي مختلفي در حمايت از حركت روحانيت ميدادند. اين افراد معتقد بودند، انجمن سياسي و مصدقي است؛ بنابراين، عضو آن نميشدند. آنان بيشتر با جنبش روحانيت، سياسي شدند. از اعلاميههاي بيشمار صادره از سوي اين افراد، سه اعلاميه به ترتيب در اعتراض به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي از سوي «دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران»، چهلمين روز واقعه مدرسه فيضيه قم از سوي «گروهي از دانشجويان دانشگاه تهران» و اعتراض به بازداشت و تبعيد امام خميني از كشور از سوي «دانشجويان دانشگاه تهران» داراي اهميت هستند.
دستاوردها و پيامدها
جريان مذهبي كه در سالهاي آستانه نهضت روحانيت در دانشگاه شكل گرفته بود، در تلاقي با آن نهضت شكوفا شد با رهبري نهضت از سوي امام خميني، ايشان به سرعت به عنوان نماد و نمونه مرجعيت و روحاني نوگرا در ميان دانشگاهيان مطرح گرديدند. رويكرد دانشجويان به امام از آغاز سال 1342 شروع شد. ديدارهاي دانشجويان با امام(ره) در بسياري از خاطرات و اسناد گزارش شده است. يكي از اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان در خاطراتش نقل ميكند كه در فاصله زماني دو ماهه فاجعه مدرسه فيضيه قم تا آغاز محرم، چندين ديدار دانشجويي با ايشان صورت گرفت. امام هم در اين ديدارها دانشجويان را به افشاگري عليه رژيم فراميخواندند. در همين ايام، صدور اعلاميه معروف «شاهدوستي يعني غارتگري» از سوي امام، جاذبه اين ديدارها را براي دانشجويان دوچندان كرد. بهطوريكه همه دانشجويان مشتاق خواندن آن بودند و حتي بسياري از دانشجويان متقاضي رساله امام شدند.42 يكي از روحانيون قم در خاطراتش نقل ميكند كه در همان روزها، جمعي از دانشجويان از تهران به قم آمده بودند و در حاليكه به صورت دستهجمعي عازم ديدار مراجع بودند، شعار ميدادند «الكاشاني رجع الينا مرجعا» يعني: خميني همان كاشاني است، در حاليكه مرجع ميباشد.44
در صحيفه امام، متن چند سخنراني ايشان خطاب به دانشجويان آمده است كه اين سخنرانيها نشان ميدهد، دانشجويان به صورت گروهي، در منزل امام(ره) حضور يافته و ايشان براي آنان صحبت كردهاند.
حاصل سخن اين كه در فرايند تشكيل انجمنهاي اسلامي دانشگاهها، بهعنوان يك ضرورت خودجوش مذهبي، زمينههاي لازم براي تعامل آنها با نهادها و عناصر مذهبي خارج از دانشگاه فراهم گرديد.
پينوشتها
1ـــ خاطرات 15 خرداد، دفتر هفتم، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1378، ص 115، مصاحبه با جلالالدين فارسي.
2ـــ مسعود سفيري، ديروز، امروز و فرداي جنبش دانشجويي ايران (مجموعه مصاحبه و مقاله)، تهران، نشر ني، 1379، ص 28. مصاحبه با دكتر حسين سيفزاده.
3ـــ قيام 15 خرداد به روايت ساواك، ج 1، زمينهها، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378، صص 66 ـــ 70.
4ـــ دوران مبارزه؛ خاطرات، تصويرها، اسناد و گاهشمار هاشمي رفسنجاني، به كوشش محسن هاشمي، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ص 107.
5ـــ ديروز، امروز و فرداي جنبش دانشجويي ايران، پيشين، صص 135 ـــ 136، گفتگو با دكتر صادق زيباكلام.
6ـــ عليرضا كريميان، جنبش دانشجويي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، صص 117 و 213 و 216.
7ـــ مهدي بازرگان، مدافعات، نهضت آزادي ايران خارج از كشور، 1356، ص 79.
8ـــ همان، صص 80 ـــ 81.
9ـــ جنبش دانشجويي در ايران، پيشين، صص 119 ـــ 120.
10ـــ لطفالله ميثمي، خاطرات لطفالله ميثمي، ج 1: از نهضت آزادي تا مجاهدين، تهران، صمديه، بيتا، صص 29 ـــ 31.
11ـــ رجبعلي طاهري، خاطرات رجبعلي طاهري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1375، ص 22.
12ـــ جلالالدين فارسي، زواياي تاريك، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1373، ص 74.
13ـــ مهرزاد بروجردي، روشنفكران ايراني و غرب، ترجمه جمشيد شيرازي، تهران، نشر و پژوهش فرزان، 1377، ص 160.
14ـــ خاطرات 15 خرداد (دفتر نهم)، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1378، ص 123. خاطرات اسماعيل فردوسيپور.
15ـــ علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج 3 و 4، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377، ص 97. براي ملاحظه متن اعلاميه ر.ك: مشهد در بامداد نهضت امام خميني، صص 257 ـــ 258.
16ـــ آيتالله العظمي سيد محمدهادي ميلاني به روايت اسناد ساواك، ج 1: تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1380، ص 43.
17ـــ اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، به كوشش حميد روحاني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1374، ص 43.
18ـــ جنبش دانشجويي در ايران، پيشين، صص 213 ـــ 214.
19ـــ اسنادي از جنبش دانشجويي در ايران، ج 4، [تهيه: مركز اسناد رياست جمهوري] به كوشش عليرضا اسماعيلي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1381، صص 281 ـــ 283.
20ـــ دكتر علي شريعتمداري در چندين جلسه مصاحبه، خاطرات دوران مبارزات سياسي خود را با فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر بازگوكرده كه در شماره مربوطه به 1372 ـــ 1373 آن نشريه چاپ گرديده. همين مصاحبهها به همراه برخي اسناد و مطالب ديگر در يك مجموعه با عنوان: «سياست و خردمندي؛ خاطرات تاريخي و سياسي دكتر علي شريعتمداري» به كوشش علي محمد گودرزي، تهران، خدمات فرهنگي رسا، 1378 چاپ شده است. در نهايت، منبع سوم خاطرات نامبرده در كتاب خاطرات 15 خرداد (دفتر هفتم)، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1378، صص 31 ـــ 37.
21ـــ اسنادي از جنبش دانشجويي در ايران، ج اول، [تهيه و تنظيم: معاونت خدمات مديريت و اطلاعرساني دفتر رئيس جمهور]، به كوشش عليرضا اسماعيلي و عيسي عبدي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، صص 112 ـــ 113.
22ـــ رحيم نيكبخت، تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز در آستانه نهضت امام خميني، فصلنامه دانشگاه اسلامي (دوره جديد)، سال ششم، شماره پانزدهم، زمستان 1381، صص 95 ـــ 103.
23ـــ عمادالدين باقي، جنبش دانشجويي ايران از آغاز تا انقلاب اسلامي، ج اول، تهران، جامعه ايرانيان، 1378، ص 92.
24ـــ رحيم نيكبخت، تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان...، پيشين، صص 104 ـــ 106.
25ـــ سياست و خردمندي؛ خاطرات تاريخي و سياسي دكتر علي شريعتمداري، پيشين، ص 119.
26ـــ خاطرات لطفالله ميثمي، ج 1: از نهضت آزادي تا مجاهدين، پيشين، صص 244 ـــ 245.
27ـــ اسنادي از جنبش دانشجويي ايران، ج 4، پيشين، صص 439 ـــ 440.
28ـــ خاطرات 15 خرداد (دفتر هفتم)، پيشين، خاطرات محمد غرضي، ص 76. خاطرات علي شريعتمداري، صص 33 ـــ 34
29ـــ سيد محمد روحاني، نهضت امام خميني، ج 1، تهران، موسسه و نشر عروج، چاپ 15، 1381، ص 755.
30ـــ براي اطلاع بيشتر از اين موضوع ر.ك: رحيم روحبخش، چندشهري بودن جنبشهاي معاصر ايران، بررسي قيام 15 خرداد، فصلنامه گفتگو، شماره 29، پاييز 1379.
31ـــ بازوي تواناي اسلام، آيتالله سيد محمود طالقاني به روايت اسناد ساواك، ج 1، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1381، ص 99، تاريخ سند 9/6/1340.
32ـــ براي اطلاع بيشتر از نقش جريانهاي مختلف جهت انتخاب مرجع مورد نظر ر.ك: رحيم روحبخش، ميراث آيتالله بروجردي، فصلنامه گفتگو، شماره 32، تابستان 1380.
33ـــ بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، نوشته جمعي از دانشمندان، تهران، شركت سهامي انتشار، چاپ دوم، بيتا، مقدمه.
34ـــ جنبش دانشجويي در ايران، پيشين، ص 215.
35ـــ بازوي تواناي اسلام، آيتالله سيدمحمود طالقاني به روايت اسناد ساواك، ج1، ص 245، تاريخ سند 31/6/1341.
36ـــ متن كامل دو اعلاميه مذكور كه در پايان مقاله آمده است، سند شماره 1 و سند شماره 2. در همين جا لازم است، از جناب آقاي رحيم نيكبخت، كارشناس مركز اسناد انقلاب اسلامي كه دو سند مذكور را از آرشيو شخصي خود براي ارائه در اين پژوهش در اختيار نگارنده قرارداده تشكركنم.
37ـــ لطفالله ميثمي، مسجد هدايت دالان دانشگاه بود، از كتاب راهي كه نرفتهايم: مجموعه مقالات برگزيده از 20 سال نشريه پيام مهاجر درباره آيتالله سيدمحمود طالقاني، به كوشش مهدي غني، تهران، مجتمع فرهنگي آيتالله طالقاني، 1371، صص 133 ـــ 140.
38ـــ اين اسناد به ترتيب با عناوين سند شماره 3، سند شماره 4 و سند شماره 5 در پايان مقاله آمده است. از آقاي رحيم نيكبخت بهخاطر ارائه اين اسناد جهت استفاده در اين پژوهش سپاسگذاريم.
39ـــ خاطرات رجبعلي طاهري، پيشين، ص 36.
40ـــ خاطرات آيتالله مسعودي خميني، به كوشش جواد امامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 204.
نشریه زمانه
|