بازنگری خط فکری جلال آل احمد
در ميان روشنفكران، نظريهپردازان و چهرههاي سياسي فكري معاصر شادروان جلال آلاحمد از ويژگيهاي خاصي برخوردار است و دوران زندگي علمي، سياسي، اجتماعي وي فرازونشيبهايي داشته و در عرصة فكري انقلابي جامعة ما نقش برجستهاي داشته و دارد. امروز با گذشت نزدیک به نیم قرن از مرگ «مشكوك» وي و سي و چند سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچنان «دوستان» و «دشمنان» جدييي دارد. آنچه مهم است، نظريهپردازيهاي او در حساسترين دوران تاريخ معاصر است كه «جامة عمل» پوشيد. لذا براي شناخت جلال ميتوان محورهاي زير را در نظر داشت:
جلال آلاحمد بهعنوان يك عنصر سياسي كارآمد.
جلال بهعنوان يك اديب و داراي سبك خاص
جلال بهعنوان يك مدير توانمند تشكيلاتي.
جلال بهعنوان يك انساني كه همواره در حال شدن به سوي رشد، كمال و تعالي بود.
جلال بهعنوان يك نظريهپرداز انقلابي با هويت ايراني اسلامي در دهه پايان عمرش (1338 ـ 1348)
لذا او در سير زندگي خود يازده مرحله را گذراند:
1. جلال در دوران تحصيل و طلبگي
2. جلال در تشكيلات اصلاح دين و عقايد و فعاليتهاي اسلامي (1320 ـ 1321)
3. 3جلال بهعنوان يك عضو فعال حزب توده كه در اندك مدت رشد نمود و در سطوح نويسندگان برجستة حزب توده درآمد و در كنار افرادي چون علينقي منزوي، احسان طبري... قرار گرفت. (1321 ـ 1325)
4. نقش جلال در انشعاب حزب توده و بريدن از درون روشنفكران و اهل قلم حزب به همراه خليل ملكي.
5. تلاش در تأسيس حزب زحمتكشان ملت ايران (1328 ـ 1330) به همراه خليل ملكي، دكتر بقايي.
6. نقش جلال در دوران نهضت ملي شدن نفت بهعنوان يك فعال سياسي (1328 ـ 1331)
7. انشعاب از حزب زحمتكشان و تأسيس حزب نيروي سوم ـ و رفتن از متن به حاشيه در فعاليتهاي سياسي و خسته از بازيهاي سياسي و كسب تجربه (1331 ـ 1332)
8. جلال پس از كودتاي امريكايي 28 مرداد، همكاري با نهضت سوسياليستهاي ملي و حضور حاشيهاي (1334 ـ 1336)
9. نقش جلال در نقد شرقزدگي، ماركسيسمزدگي، كارنامه شوروي در جامعة سوسياليستها (1336 ـ 1339) در حاشيه و فعال شدن در ترجمه و تأليف.
10. جلال و نظريهپردازي غربزدگي بهعنوان بزرگترين فاجعه ملي، نقد حكومت، فرهنگ، سياست، و برخي چهرههاي سياسي فكري معاصر كه اين بزرگترين ضربه به حكومت، احزاب، سياستبازان و اهل قلم فريب خورده بود.
11. بازگشت به اسلام بهعنوان رهايي از:
سلطنت
باستانگرايي
چپگرايي
و طرح در خدمت و خيانت روشنفكران او را بهعنوان ابزار مبارزه با «استعمار» و «استبداد» و تنها راه رهايي بازگشت به هويت اسلامي بايد شناخت.
و در اين مورد (1340 ـ 1348) جذب نهضت امام خميني ميشود. و تنها راه سعادت فرد و جمع، خاصه اهل قلم و هنر را در مسير امام قرار گرفتن اعلام ميكند. زيرا در نهضت امام است كه ماهيت ضد استبدادي، ضد استعماري، ضد استحماري و ضد استثماري مييابد و در همين دوران است كه سفري به حج ميكند و در آنجا ميان سيل جمعيت خود را «خسي» مييابد كه به ميقات آمده است، كسي كه در ميعاد است و به قول خودش با اسلام و پيامبر (ص) آشتي ميكند و از آن پس به دامان قرآن و دين پناهنده ميشود. و راه نجات جامعه را در حركت به سوي: امام خميني، حوزههاي علميه و روحانيت ميشمارد. با ارائه اين طرح در ميان منورالفكران سه دسته موضعگيري مينمايند:
1. جمع اندك مريد جلال ميشوند
2. جمع كثيري مبهوت و مات كه قطب راه را عوض نموده.
3. عدهاي با اشاره حكومت يا از سر لجاج و عناد به جلال حمله ميكنند و او را «مرتجع» !، «بيسواد»!، «هذيانگو» و «فاقد درك و فهم سياسي تاريخي» مي شمارند!! و حتي مينويسند منظور جلال از بازگشت به خويشتن در حقيقت بازگشت به خيش است! و يا جلال 250 سال از جامعه و فرهنگ خود عقب است! مجله فردوسي نيز عليه جلال موضعگيري نمود! و داريوش آشوري نوشت «غربزدگي جلال عمق ندارد» و دكتر وثوقي نيز نقدي نگاشت! و حتي آشوري غربزدگي را بسيار سرسري، شتابزده و در عين حال جسورانه قلمداد ميكند. البته روند كينهورزي و دشمني با جلال پس از انقلاب اسلامي وسيع و گسترده ميشود. تا آنجا كه همسرش سيمين دانشور عليه جلال موضع ميگيرد! و برخي سعي ميكنند با تجليل از سيمين جلال را بكوبند! حجم كتب، مقالات، تحليلها عليه جلال در داخل و خارج همچنان ادامه دارد.
پاتوق جلال كانون نويسندگان بود كه عمرش كفاف نداد. اما اين لشكر هم نه توان مبارزه داشت و نه انگيزه و امكان آن را. مضافاً آن كه جلال را نميپسنديد و اعضاي آن شايد از روي ترس يا طمع ظاهراً تأييدش ميكردند. برخي از اعضا يا به تقليد يا به اميد رسيدن به او دنبالهرو جلال شدند. مثل رضا براهني، جواد مجابي، شمسآل احمد، علياصغر حاج سيدجوادي، طاهره صفارزاده...
از ميان مخالفان جدي جلال - پس از مرگش- ميتوان به افرادي چون: باقر مؤمني، داريوش آشوري، رضا براهني، غلامحسين ساعدي و به آذين اشاره كرد كه هركدام به دلايلي عليه جلال موضع گرفتند.
جلال پس از انقلاب اسلامي از سوي جمعي مقصر، آسيبرسان به روشنفكران، شكنندة ابهت روشنفكران... و نهايتاً مدافع اسلام، تشيع، روحانيت... و بازگشتكننده به گذشته شناخته شد و با تكفير او كمالات و درخشندگي او را نقد و رد كردند تا بتوانند پس از آن عليه اسلام، تشيع، روحانيت و انقلاب حرف بزنند.
برادر جلال، مرحوم حجةالاسلام سيد محمدتقي آل احمد نماينده آيتالله بروجردي در مدينه منّوره از دوستان امام بودند كه محتملاً بدست وهابيون به شهادت رسيد.
وقتي پدر جلال آيتالله سيداحمد طالقاني به رحمت حق پيوست، امام خميني در قم مجلس ختمي براي ايشان گرفتند، جلال در اين سفر كتاب غربزدگي را كه تازه منتشر شده بود براي امام بردند. امام فرمودند من كتاب را دارم ميخوانم و به ايشان نشان دادند. حضرت امام به شمس آلاحمد در ديداري كه به تاريخ 26/2/1359 با ايشان داشتند فرمودند:
« من با خانواده شما سابقه دارم و با مرحوم پدر شما حاج آقا سيداحمد آقا، مرحوم آسيد محمدتقي، خدا رحمتش كند كه در خدمت اسلام فوت شد. سوابقي دارم منتها آقاي «جلال آلاحمد» را جز يك ربع ساعت بيشتر نديدهام. در اوايل نهضت يك روز ديدم كه آقايي در اتاق نشستهاند و كتاب ايشان «غربزدگي» در جلو من بود.
ايشان به من گفتند: «چطور اين چرت و پرتها پيش شما آمده است» يك همچو تعبيري و فهميدم كه ايشان هستند. معالاسف ديگر او را نديدم خداوند ايشان را رحمت كند.»
ساواك در گزارشي در مورخ 1/3/47 گزارش ميدهد:
« در بررسي مدارك مكشوفه از منزل آيتالله خميني نامهاي به دست آمده كه توسط نامبرده بالا ( جلال آل احمد ) بهعنوان ( امام ) خميني نوشته شده و مبين وجود ارتباط نزديك بين دو نفر مذكور با همديگر ميباشد. خواهشمند است دستور فرماييد هرگونه سوابقي درباره ارتباط نامبردگان در آن ساواك موجود است خلاصه آن را به اين اداره كل اعلام نمايند
ضمناً اعمال و رفتار جلال آلاحمد را از طريق عوامل و منابع موجود كماكان تحت مراقبت قرار داده و اخبار مكتسبه را به موقع اشعار دارند. »
منابع ساواك 31/6/47 گزارش ميدهند كه:
«اخيراً آيتالله خميني رسالهاي منتشر نموده و در آن به جاي نماز و روزه نه اصل انقلابي به زبان عربي و فارسي در مورد مبارزه نوشته است و از بغداد جهت جلال آلاحمد ارسال شده است و اينك در منزل جلال آلاحمد موجود است و امكان دارد تا چند روز ديگر در بين دستجات اپوزيسيون و مخالف دولت و بازاريها توزيع گردد.
ملاحظات:
باتوجه به گزارش عملياتي اقدام مستقيم در زمينه مفاد خبر به حفاظت منبع لطمه وارد ميسازد. »
در تاريخ 1/7/47 در گزارش تكميلي آمده است :
«خواهشمند است دستور فرماييد باتوجه به خبر شماره 22306/20 ه2 ـ 31/6/47 ساواك تهران هرگونه اطلاعي در مورد ارسال مزبور جهت جلالآل احمد و روابط اين دو نفر موجود است به اين بخش اعلام و با توجه به اين كه جلال آلاحمد از سال 40 با [امام] خميني داراي روابط بوده نتيجه اقدامات معموله در مورد گزارش مورد بحث را جهت بهرهبرداري به اين بخش نيز اشعار دارند.»
پيرامون اصل انتشار رساله حضرت امام خميني به زبان فارسي و عربي ساواك در 4/7/1347 طي ارزيابي خبر مينويسد:
« تأييد شده ـ به احتمال قوي صحيح است. تصور ميرود صحيح باشد. اطلاعات تكميلي مشروحه زير نياز ميباشد.
سريعاً نسبت به صحت و سقم موضوع و خود رساله جديد [امام] خميني در نزد جلال آلاحمد و همچنين تكثير و توزيع آن در بين عناصر افراطي و بازاريان تحقيقات لازم معمول و نتيجه را ضمن ارسال يك نسخه از رساله موصوف اعلام دارند.
ضمن مراقبت كامل از جلال آلاحمد چگونگي و نحوه فعاليت وي را به نفع روحانيون مخالف به ويژه [امام] خميني روشن و هرگونه سوابقي دال بر ارتباط ياد شده با [امام] خميني موجود است سريعاً منعكس نمايند.
جلال در فكر چاپ، تكثير و پخش تحريرالوسيله، خاصه بخش امر به معروف و نهي از منكر آن بوده كه ساواك از طريق منابع خود اطلاعاتي بدست آورد. در گزارش 5/7/47 منبع به دنبال تماس با آلاحمد و گرفتن رساله بود، اما موفق به اين كار نگرديد . »
جلال از دهه 1340 ارتباط خود را با روحانيان مبارز امثال: امام موسي صدر، آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي، آيتالله سيد محمود طالقاني، حجةالاسلام سيدهادي خسروشاهي ... گسترش داده بود و در نوشتهها سعي مينمود بر اسلامگرايي و دينگرايي تكيه كند و با طرح هويت اسلامي، شرق و غرب را نفي نمايد.
آرشیو سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
|