بازار و انقلاب اسلامي؛ مطالعه ي موردي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي
امين عزيزي چکيده:
بازار و بازاريان همواره در تحولات سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر ايران نقش آفرين بوده اند. عامل اصلي اين نقش آفريني به دليل ارتباط و تعاملات ديرينه ي بازاريان با روحانيت و همچنين مراکز و مؤسسات مذهبي است. اين ارتباط و تعامل را مي توان از جنبش مشروطيت تا انقلاب اسلامي به خوبي مشاهده نمود. هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي که در اوايل دهه ي 1340 خورشيدي از متن بازار تهران شکل گرفت از جمله گروههايي است که با آغاز نهضت امام فعاليت هاي خود را آغاز کرد. اين گروه با توجه به ماهيت بازاري و ارتباط گسترده با اصناف مختلف بازار نقش مهمي در مبارزه با رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي ايفا نمود. اين مقاله مي کوشد ضمن شرحي کوتاه از چگونگي تشکيل، سازمان، تشکيلات و پايگاه طبقاتي اعضاي اين گروه به فعاليت ها و اقدامات اين جمعيت در نهضت امام خميني و انقلاب اسلامي بپردازد.
واژگان کليدي:
بازاريان، هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي، امام خميني (رحمه الله)، انقلاب اسلامي، حکومت پهلوي.
طرح مسأله
بازار و بازاريان و نقش آنان در سير تحولات سياسي و اجتماعي ايران يکي از مسائل قابل توجه و مطالعه است. اهميت و اعتبار سرنوشت ساز تارخي بازار سنتي در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران و بخصوص انقلاب اسلامي نه فقط به خاطر اين است که اساس و ستون فقرات ساخت اجتماعي و اقتصادي جامعه ايران را تشکيل مي داده، بلکه به جهت داشتن ارتباط تنگاتنگ تاريخي و سازماني با مراکز و مؤسسات مذهبي همچون مساجد و مدارس مذهبي است.
همبستگي عميق بازار و مسجد در ايران، همزيستي آن دو در تحولات اقتصادي و اجتماعي و بعضاً سياسي رشد منابع مالي و انساني آنان و تأثيري که در همه ي جنبش هاي سياسي يک قرن اخير داشته اند، وزنه ي سياسي و اجتماعي آنان را به مراتب سنگين تر از همگنانشان در ديگر کشورهاي اسلامي کرده است. به رغم اينکه تحولات نوين اقتصادي، بازارهاي سنتي کشورهاي همسايه ي ايران را به ضعف و نابودي دچار کرده است، اين نهاد سنتي در ايران نه تنها به چنين سرنوشتي دچار نشده است، بلکه روز به روز بر حجم فعاليتش افزوده شده است. البته وابستگي مسجد و بازار در ايران هم در اين امر بي تأثير نبوده است.
بازاريان که از لايه هاي اجتماعي قديمي ايران محسوب مي شوند، در اتحاد سازماني و تاريخي با روحانيت شيعه در طي تاريخ ايران در هر نوع حرکت اجتماعي و سياسي شرکت داشته اند. وقتي در شهر شايع مي شد: « دکان ها را بستند »، يا « بازار به حال تعطيل درآمده »، مردم حتي ناآگاهان هم، مي فهميدند که اعتراضي در بين است و ماجرايي در حال وقوع. در واقع اعتصاب بازار به مانند يک شبکه ي خبري در دوران فقدان وسايل ارتباط جمعي عمل مي نمود؛ چرا که بسته شدن بازار به مفهوم رسيدن خبر آن از طريق هزاران مغازه ي سطح شهر به مردم عادي بود. تعطيلي بازار در کار غير سياسي ترين مردم نيز اختلال ايجاد مي نمود و آن ها را نسبت به کم و کيف موضوع کنجکاو مي کرد. تلاش سازمان يافته ي بازاريان براي تشکيل مجلس وکلاي تجار، مشارکت مؤثر بازاريان، به ويژه کسبه و تجار در پيروزي نهضت تنباکو و جنبش مشروطيت، نقش سرنوشت ساز و سازمان يافته همراه با روحانيان در تأسيس مجلس شوراي ملي، نقش کاسب کاران و پيشه وران در توليد « امتعه ي عمومي » و تقويت بورژوازي ملي در سال هاي آخر سلطنت رضاشاه مشارکت بازاريان همراه با عده اي از روحانيان در به قدرت رسيدن دکتر مصدق و نهضت ملي کردن صنعت نفت، در سازمان ها و گروههايي سياسي ضد استبدادي همچون جبهه ي ملي، نهضت مقاومت ملي، نهضت آزادي و هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي، مشارکت همه جانبه ي بازاريان در مخالفت با لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي و نيز حضور در قيام خرداد 1342 در حمايت از روحانيان و بالاخره نقش بسيار مؤثر بازاريان از طريق اعتصابات عمومي در تهران و شهرستان ها عليه دستگاه حکومتي و نهضت ضداستبدادي در سال هاي 1356 و 1357 که به استقرار جمهوري اسلامي منجر گرديد، نشانگر جايگاه حضور بازاريان در تحولات سياسي و اجتماعي در تاريخ معاصر ايران است.
جامعه ي ايران از اواسط دهه ي 1230 هـ ش به سرعت به سمت مدرنيزه شدن و غرب گرايي پيش مي رفت و اين امر براي گروهها و اشخاص مذهبي سنت گرا خوشايند نبود. با اين اوصاف، هيأت هاي مذهبي متعددي در محلات مختلف تهران به ويژه جنوب شهر، در واکنش به اين شرايط تشکيل مي شد. اين وضعيت در اواخر دهه ي 1330 هـ ش رو به فزوني نهاد. يکي از گروههاي مذهبي که در اين برهه ي زماني از متن بازار تهران شکل گرفت، تعدادي از هيأت هاي مذهبي بود که با آغاز قيام امام خميني وارد فعاليت هاي سياسي شد. اين گروه با قبول مرجعيت ديني و سياسي امام خميني و بر اساس رهنمودهاي وي در اوايل سال 1342 با نام هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي فعاليت هايش را آغاز نمود. آنان در کليه ي مبارزات 1342-1341 به ويژه قيام سرنوشت ساز 15 خرداد، پشت سر امام خميني (رحمه الله) قرار گرفتند و در سال هاي تبعيد امام (رحمه الله) نيز بسياري از بازاري ها و اعضاي مؤتلفه با وي ارتباط داشتند.
بازار از قاجار تا نهضت امام (رحمه الله)
جامعه ي ايران در دوره ي قاجار متأثر از شرايط بيروني و دروني با تغييرات جزئي در شيوه ي توليد، ابزار توليد و ترکيب طبقاتي روبرو شد. توليد شبانکارگي نسبت به دوره هاي قبل از جنبه ي کمّي به طرز چشمگيري، حدود 50 درصد کاهش يافت، در حالي که شيوه ي توليد بورژوازي و خرده کالايي به دو برابر افزايش يافت ( ازغندي 1385، 143 ). همچنين در آغاز قرن بيستم ساختار طبقاتي ايران شکل جديدي به خود گرفت و در کنار طبقات سنتي ( زمين داران، دهقانان، روحانيان و بازاريان ) با شکل گيري طبقه ي کارگر، ديوانيان و روشنفکران با تمايلات و خواسته هاي جديد روبروييم. البته سير اين تغييرات جزئي در ساختار توليد و ترکيب طبقاتي در سال هاي بين انقلاب مشروطيت و کودتاي سوم اسفند 1299 ( 21 فوريه 1921 ) به خاطر بي ثباتي هاي سياسي و اجتماعي ناشي از انقلاب مشروطيت، خرابي هاي ناشي از اشغال ايران توسط چهار دولت قدرتمند روسيه، انگلستان، عثماني و آلمان در جنگ جهاني اول، کارا نبودن دولت هاي مشروطه در تأمين ثبات، حضور و فعال شدن نهضت هاي ضداستبدادي و ضدبيگانه، تا اندازه اي و به نحوي متوقف گرديد. بنابراين طبيعي است که تمام قشرها، طبقات و لايه هاي پايين جامعه از بي ثباتي سياسي مستمر حاکم بر جامعه رنج مي بردند و از اقداماتي سياسي يا حتي کودتا که هدف اصلي آن تأمين ثبات باشد، نمي توانستند ابراز نارضايتي نمايند. در چهار سال بعد از کودتا ( 1304-1300 ) به جهت وجود امکانات، در نهادهاي مشارکت قانوني همچون مجلس، سنديکا، احزاب، و در انتخابات مجلس مؤسسان شرکت کردند و در سقوط قاجاريه و روي کارآمدن پهلوي به نوعي دست داشتند.
کودتاي سوم اسفند 1299 به تاريخ چندين قرني حکومت ايلياتي – ملوک الطوايفي خاتمه بخشيد. رضاشاه با تحولات بنيادي که در ساختار اقتصادي، نظام آموزشي، اداري و نظامي ايجاد کرد، شکل و محتواي زندگي جامعه و روابط اجتماعي را دگرگون ساخت. از جنبه ي اجتماعي شانزده سال سلطنت رضاشاه دوره ي کليدي گذار جامعه ي ايران از توليد شبانکارگي ايلياتي به دوره ي کامل توليد بورژوازي و خرده کالايي است. زمين داران قدرت سياسي خود را به نحوي از دست دادند و به خاطر گسترش شهرها تعداد روستاييان با مهاجرت به شهر کاهش يافت. هر اندازه که دولت از روحانيت فاصله مي گرفت، به بازار و بازاريان وابسته تر مي شد. ريچارد کاتم در اين زمينه مي نويسد: « رضاشاه مي خواست ايران را يکپارچه صنعتي و مدرن سازد و در اين رهگذر، مخالفان طبيعي او روحانيت و زمين داران بودند، پس متحدان طبيعي رضاشاه بازاريان و روشنفکران بودند. » ( همو، 144 )
در سال هاي سلطنت رضاشاه، به دليل گسترش بوروکراسي اداري، هشت وزارتخانه با حدود بيست هزار کارمند به چهارده وزارتخانه با حدود 250 هزار کارمند افزايش يافت ( فوران 1378، 351 ). . همچنين با توجه به سرمايه گذاري هاي پرحجم دستگاه حکومتي و بخش خصوصي در ايجاد صنايع به ويژه صنايع نظامي، بافندگي، غذايي، سيمان و کبريت، و گسترش زير ساخت هاي اجتماعي، از جمله راه آهن و راههاي شوسه، طبقه کارگر شکل سازماني و حرفه اي جديدي به دست آورد. بدون ترديد دولت « يک استراتژي صنعتي شدن جايگزيني واردات را دنبال مي کرد تا صنايعي احداث کند که نيازمندي هاي داخلي کشور را تأمين نمايند و نيازي به واردات نباشد. » ( دانشنامه 1377، 55 )
در سال هاي سلطنت رضاشاه اکثر پيشه وران و کاسب کاران همانند گذشته، بدون تأثيرپذيري از سياست هاي دولت و دگرگوني هاي اقتصادي، در بازار ماندند و به کسب و کار خود ادامه دادند، ضمن اينکه کالاهايي که عرضه مي کردند با نيازهاي جامعه شهري هماهنگ شده بود. اين گروه از بازاريان به خاطر سياست هاي حمايتي دولت در توليد کالاهاي داخلي از رونق کمّي و کيفي نسبتاً خوبي برخوردار شدند. گروهي از بازرگانان با پشتوانه ي مالي زياد، محيط بازار را ترک کردند و به تنهايي يا با همکاري و مشارکت سرمايه اي و مديريتي ديگران به ايجاد صنايع و توليد سرمايه داري روي آوردند. عده اي ديگر از بازاريان که توان مقاومت در مقابل هجوم سرمايه و کالا را نداشتند و اصولاً آماده نبودند که خود را از لحاظ فکري و ابزار با وضع به وجود آمده هماهنگ سازند، مشاغل بازاري را کاملاً رها کردند ( ازغندي، 145 ). روي هم رفته مي توان گفت دستگاه حکومتي رضاشاه به دو علت سياسي نتوانست با بازاريان، اعم از بازرگانان، تجار، پيشه وران و کاسبان خرده پا، همانند گذشته ارتباط برقرار سازد: اولاً، در اين امر بين تاريخ نگاران اجماع نظر است که بازار سنگر سنتي اسلام بوده است. بنابراين، بازار به خاطر ايجاد محدوديت فعاليت هاي مساجد و روحانيون، کانون نارضايتي از دولت محسوب مي شد، هر چند که نارضايتي ها هيچ گاه به صورت علني ابراز نگرديد و هيچ مخالفتي به شکل سازماني در اين مقطع تاريخي انجام نشد. ثانياً، به رغم اينکه بازاريان در امور داد و ستد و تجارت آزادي عمل داشتند و در بسياري مواقع از حمايت هاي دولت بهره مي گرفتند، به هيچ وجه امکان فعاليت سياسي نداشتند. در واقع دولت به طرق مختلف فعاليت بازاريان و رؤساي اصناف را زير نظر داشت و هرگونه فعاليت در جهت تشکيل جلسه و انجمن بدون اطلاع پليس محلي از آنان سلب شده بود ( همو ).
گرايش همه جانبه ي نظامي، امنيتي، تجاري و فرهنگي رضاشاه به رايش سوم و آلماني ها، از يک سو، و اولويت قائل شدن او به تأمين امنيت نظامي و توسعه صنعتي به قيمت قرباني کردن توسعه ي سياسي، از سوي ديگر، به اشغال ايران توسط قواي روسيه و انگلستان در سوم شهريور 1320/ 25 اوت 1941 و سقوط رضاشاه کمک کرد. با کناره گيري رضاشاه از قدرت، جمعيت پانزده ميليوني ايران و اقشار و طبقاتي که طي شانزده سال سلطنت رضاشاه تحت فشار قرار گرفته بودند، فرصت يافتند با استفاده از فضاي باز سياسي به وجود آمده و با بهره گيري از نهادهاي مشارکت قانوني چون مجلس، مطبوعات، احزاب و سنديکاها، فعاليت هاي تشکيلاتي و سياسي خود را از سر گيرند. صف آرايي اقشار و طبقات در نهادهاي مشارکتي، بويژه در مطبوعات و مجلس چهاردهم شوراي ملي، گسترده و بسيار چشمگير بود.
بخش هاي کشاورزي، خدمات، بازرگاني خارجي، صنايع و بودجه ي دولت از رهگذر جنگ و حضور نظاميان روسي، انگليسي و امريکايي به شدت آسيب ديده بودند.
اشغال نظامي ايران مجال و فرصت فعاليت مجدد را براي روحانيان نيز فراهم کرد. در سال هاي جنگ، روحانيان موفق شدند تمام امکانات و امتيازات از دست داده ي سال هاي سلطنت رضاشاه را دوباره به دست آورند، به نحوي که شمار طلاب در حوزه هاي علميه و مدارس ديني به سرعت افزايش يافت و در مدت زماني کوتاه به حدود سه هزار نفر رسيد ( همو ). اکثر روحانيان، اعم از مراجع، مجتهدان و طلاب، به سياست روي آوردند و در اتحاد با بازاريان، هم پيمانان سنتي خويش، و همراه تحصيل کردگان، ديوانيان و سياستمداران وطن دوست در برپايي دولت ملي و رهايي از قيد و بندهاي استعماري شرکت نفت ايران و انگليس فعالانه مشارکت ورزيدند. البته جدا از فضاي باز سياسي موقتي سال هاي 1320-1332 عوامل متعدد ديگري مانند استقلال مالي، همبستگي درون گروهي و منزلت سنتي آنان ميان مردم موجب رشد کمّي و کيفي روحانيان شده بود ( همو ). در واقع طبقه ي متوسط سنتي يکي از گروههاي اجتماعي تأثيرگذار و بزرگ است که در تأسيس و فعاليت جنبش ملي کردن صنعت نفت مشارکت داشته است.
پس از کودتاي 28 مرداد 1332 تا اوايل دهه ي 1340 دولت در مواجهه با بازاريان به استثناي چند مورد از جمله در مقابل اعتراض مردم نسبت به عقد قرارداد فروش نفت و گاز ( کنسرسيوم ) جانب احتياط را پيش گرفت و سعي کرد از رويارويي مستقيم نظامي بپرهيزد. در سال هاي 1339 تا 1342 جامعه ي ايران تحت تأثير عوامل داخلي و شرايط خارجي کاملاً بي ثبات بود. شورش روستاييان، فعاليت نهضت دانشجويي، برگزاري انتخابات مجلس بيستم شوراي ملي و انحلال آن به خاطر تقلبات متعدد، فعال شدن دوباره ي احزاب و گروههاي سياسي و تغيير و جابه جا شدن مرتب کابينه ها، دستگاه حکومتي را در بحران عميقي فرو برد. محمدرضا شاه به منظور رهايي تخت و تاج خود به اتخاذ سياست هاي اقتصادي جديدي متوسل گرديد و به نخست وزيري دکتر علي اميني و اجراي اصلاحات اجتماعي و عمدتاً ارضي مطمح نظر دولت امريکا رضايت داد. با وجود اين، بحران طي حدود پانزده ماه صدارت علي اميني ادامه يافت، بويژه زماني که اکثر روحانيان صاحب نام ايران شديداً به مخالفت با اصلاحات ارضي برخاستند. در سرتاسر سال 1342 مردم به رهبري روحانيت با نيروهاي امنيتي شاه درگير بودند. در اين سال ائتلاف مجددي در مخالفت و مقابله با دستگاه حکومتي بين مسجد و بازار، روحانيان و بازاريان، به وجود آمد که نقطه ي اوج مقاومت و مخالفت آن در قيام 15 خرداد 1342 بود. در اين بين نقش هيأت هاي بازاري و جمعيت مؤتلفه ي اسلامي در آن بسيار چشمگير است.
آغاز نهضت امام و شکل گيري هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي
فوت آيت الله سيد حسين طباطبايي، بروجردي، مرجع تقليد شيعيان، در ايران در فروردين سال 1340 هـ ش، انتخاب يک مرجع تقليد جديد را براي مردم شيعه مذهب ايران به عنوان يک موضوع مهم تبديل کرد. به اين ترتيب روحانيان بلند پايه ي شيعي مورد توجه عموم قرار گرفتند. از اين زمان و در پي تلاش هاي مذهبيون براي انتخاب يک مرجع تقليد مناسب براي خود، ارتباطاتي ميان مراجع ديني و افراد مذهبي به وجود آمد. اين امر در نهايت به آغاز روابط ميان دو طرف منجر گرديد. در واقع، نقطه ي آغاز رابطه ي گرم و صميمي ميان مراجع ديني و هيأت هاي مذهبي از اواسط سال 1341 هـ ش که موضوع تصويب لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي مطرح گرديد، بود ( ماهنامه ي ذکر 1384، 25 ). تعدادي از هيأت هاي مذهبي بازار تهران به چاپ و انتشار اعلاميه هاي روحانيون در مورد مخالفت با لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي دست زدند و رابطه ي خود را با روحانياني که متمايل به حضور در عرصه ي سياسي بودند، نزديک کردند ( اميري، 1386، 71-77 ). . هيأت هاي ديني ديگري نيز به تدريج در پاييز 1341 هـ ش بر سر همين موضوع وارد صحنه سياسي شدند و با روحانيان ارتباط پيدا کردند ( همو، ص 71؛ مقدم 1380، 134-135 ).
با پايان يافتن ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي در آذر 1341 هـ ش که با لغو اين لايحه از سوي دولت همراه بود، امام خميني (رحمه الله) براي آن که بتواند از اين هيأت ها در موارد مشابه ديگري نيز استفاده کند، از اعضاي مهم اين هيأت ها که به صورت مجزا کار مي کردند، خواست تا رابطه خود را با روحانيت قم نزديک تر کند ( فراتي 1379، 53 ).
اين در حالي بود که حضور مؤثر امام خميني (رحمه الله) در ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي و نقش مهم ايشان در لغو آن لايحه، به علاوه تمايل بيشتر او نسبت به مراجع ديني ديگر براي ايفاي نقش در امور سياسي کشور، موجب گرديد که اين هيأت هاي مذهبي متمايل به مبارزه ي سياسي، رابطه ي نزديک تري با امام خميني برقرار کنند ( همو ). امام خميني (رحمه الله) نيز به همراه برخي ديگر از روحانيان، همچون آيت الله سيد محمدهادي ميلاني درصدد ادغام اين هيأت ها برآمدند تا بتواند تلاش و کمک آنان در عرصه ي سياسي به نحو احسن بهره مند شوند.
ماجراي انقلاب سفيد و انجام رفراندوم براي اجراي آن در جامعه ي ايران، فرصت ديگري براي حضور روحانيت در عرصه سياسي در بهمن 1341 هـ ش فراهم کرد ( مقصودي 1385، 359-365 ). با وجود فضاي رقابت ميان هيأت هاي مذهبي در نزديکي به مرجعيت براي پيشگامي در حفظ آموزه هاي ديني، در اين ميان رابطه ي هيأت هاي مذهبي با رنگ سياسي با مراجع ديني بيشتر گرديد. در طي ماههاي فروردين و ارديبهشت 1342 هـ ش که فعاليت گروههاي مخالف حکومت پهلوي بويژه روحانيون و در رأس آنها امام خميني، عليه حکومت پهلوي تشديد شده بود، اين هيأت هاي مذهبي به طور مستقل اعلاميه هايي چاپ و منتشر مي کردند ( بادامچيان و بنايي 1362، 166 ). در نهايت با پيشنهاد امام خميني و اعتقاد وي بر اين که « مسلمان بايد تشکيلاتي باشد »، اين هيأت هاي مذهبي براي انسجام و هماهنگي در فعاليت هاي سياسي، به رغم مراقبت و کنترل شديد ساواک براي جلوگيري از سياسي شدن هيأت هاي مذهبي، با يکديگر متحد شده و در خرداد 1342 هـ ش يک گروه سياسي – مذهبي به نام هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي را با هدف بلندمدت برپايي حکومت اسلامي و هدف کوتاه مدت اجراي نظريات امام تشکيل دادند ( اميري 1386، 79-80؛ ماهنامه ي ذکر 1384، 45 ). مهدي عراقي درباره ي چگونگي اين ائتلاف که خود وي نيز نقش مهمي در آن ايفا کرده، مي گويد:
از بدو حرکتي که روحانيت راجع به انجمن هاي ايالتي و ولايتي شروع مي کنند، در تهران سه گروهي بودند که با يکديگر کار مي کردند، کارهاي مذهبي داشتند، فرض کن که مطالعه ي کتابي داشتند، قرائت قرآني داشتند، برنامه ي اردويي داشتند. از بدو حرکت حاج آقا [ امام خميني ] يعني روحانيت خرده خرده اين سه گروه هر کدام مجزا از همديگر با روحانيت يک تماسکي پيدا کرده بودند، کار مي کردند... ماها که يک مقدار سابقه ي به حساب مبارزاتي داشتيم و مي دانستيم که اختلافات چه ضررهايي دارد و دشمن چه جور مي تواند از اين تضادها استفاده بکند، خود من در يکي از اين شاخه ها بودم، مرحوم آقاي صادق اماني و هاشم اماني هم در يکي از اين شاخه ها بودند... خلاصه يک دعوتي شد از مرحوم حاج صادق و بعضي از دوستانش. صحبت هايي که ما کرديم با همديگر ضررات اين جدايي را وقتي بيان کرديم براي همديگر، جفتمان احساس کرديم که بايد اين جدايي از بين برود و به صورت ائتلاف در بيايد. ولي اين فکر هم براي ما پيش آمد که خوب غير از ما يک گروه ديگري هم هستند که دارند اين کارها را انجام مي دهند، بهتر است که از نمايندگان آن گروه هم دعوت بکنيم تا بتوانيم سه گروه با يکديگر کار بکنيم... وقتي فوايد اين جريان را برايشان تشريح کرديم، آمادگي خودشان را اعلام کردند که در يک جبهه ي واحد کار بکنيم و اين شد که به نام جمعيت هاي مؤتلفه ي اسلامي انجام شد، به حساب اين سازمان به وجود آمد. ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 165-166 ).
اما سه گروهي که در اوايل سال 1342 با هم ائتلاف کرده بودند، عبارتند از:
1 . مسجد امين الدوله:
که افراد مشهور اين هيأت عبارت بودند از حاج مهدي عراقي، حبيب الله عسکراولادي، حاج حبيب الله شفيق، حاج ابوالفضل توکلي، مصطفي حائري، حاج حميد محمود محتشمي، حاج مهدي احمد و حاج هاشم اماني.
2 . مسجد شيخ علي:
که افراد صاحب نام آن عبارت بودند از: صادق اماني، محمدصادق اسلامي، سيد اسدالله لاجوردي، حاج عباس مدرسي فر، حاج حسين رحماني، حاج حسين رضايي و حاج احمد قديريان.
3 . گروه اصفهاني هاي مقيم مرکز:
اين هيأت نيز عبارت بودند از حاج محمود ميرفندرسکي، حاج سيد علاالدين ميرمحمد صادقي، حاج مهدي بهادران، حاج محمد متين، علي حبيب اللهيان و اسدالله بادامچيان ( جعفريان 1386، 304 ).
از خصوصيات برجسته ي هيأت هاي مؤتلفه غير از گرايش ديني شديد و پايبندي به سنت، ماهيت بازاري آن بود. اين گروه از دل بازار تهران سربرآورده و بعد از آن هم نفوذ خود را در ميان برخي از شهرهاي ديگر ايران گسترش داد. اقشار متوسط سنتي جامعه و جوانان داراي مشاغل رده ي پايين در بازار اکثريت اعضاي اين گروه را تشکيل مي دادند. به طوري که از دوازده تن از اعضاي مرکزي اين جمعيت سه نفر تاجر، يک نفر آجرپز، يک نفر فروشنده ي خشکبار، سه نفر خواربارفروش، يک نفر چوب فروش، يک نفر بلورفروش و يک نفر اتوشو بودند. صرف نظر از محمود ميرفندرسکي متوسط سن اعضاي کميته مرکزي 30 سال بود. از اين دوازده تن، هفت تن در تهران، سه تن در اصفهان، يک تن در قم، يک نفر در اراک متولد شده بودند. از اين دوازده نفر هيأت سه نفر سابقه ي فعاليت سياسي داشتند. يک نفر عضو فداييان اسلام، يک نفر عضو نهضت آزادي و يک تن نيز طرفدار جناح راست جبهه ي ملي بودند ( جدول شماره ي 1 ).
همچنين بسياري از تجار و بازرگانان بازار که از وضعيت اقتصادي مناسب برخوردار بودند، از حاميان اقتصادي اين گروه به شمار مي آمدند ( بادامچيان و بنايي 1362، 281 ). احتمالاً اين بازاريان به عنوان اعضاي نامحسوس اين گروه در پشت صحنه فعاليت مي کردند. هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي با توجه به اين پايگاه اجتماعي و اقتصادي، نه تنها در بازار تهران، بلکه در تجارت ميان شهرها نيز نقش مهمي ايفا مي نمودند. نقش بازار در برنامه هاي سياسي آنان، همچون شرکت در راهپيمايي ها، پخش اعلاميه ها و تشکيل مجالس، بسيار مهم و حائز اهميت است ( تهراني 1380، 127 ).
بعد از ائتلاف اين هيأت ها، کميته ي مرکزي مؤتلفه با دوازده نفر تشکيل مي شد، بدان معنا که هر گروه چهار نفر نماينده در مرکزيت داشتند و هر گروه يک عضو علي البدل هم انتخاب مي کرد که در صورت غيبت يکي از نماينده ها به جاي او شرکت نمايد ( مقدم 1380، 151 ).
اين هيأت ها پس از ائتلاف، شورايي به نام شوراي روحانيت تشکيل دادند که بر حرکت و برنامه هاي تشکيل نظارت داشته باشد تا امري مغاير با شرع و کاري که مخالف وظايف اسلامي در جريان فعاليت انجام نشود. همچنين اگر مشکل و مانعي در ارتباط با امام براي مؤتلفه پيش آمد و يا به دلايلي رهبر کبير انقلاب دستگير يا محصور شد. نظر آنها براي مؤتلفه به منزله ي نظر وي باشد. اعضاي اين شورا را مؤتلفه به امام خميني پيشنهاد کرده بود و وي نيز آن ها را تأييد نمود. شوراي روحانيت متشکل از چهار نفر بود: آيات بهشتي، مرتضي مطهري، محي الدين انواري و اسماعيل مولائي ( نگاهي گذرا به عملکرد سه دهه جمعيت مؤتلفه، 4-5 ).
گويا علت اصلي وجود چنين شورايي در مؤتلفه، ممانعت از هرگونه انحراف فکري در ميان اعضاي گروه بود. در اين برهه ي زماني، گروه هاي مارکسيستي و بويژه گروههاي مسلمان نوگرا، نفوذ زيادي در سطح جامعه به دست آورده بودند و عرصه را به لحاظ فکري و ايدئولوژيک به دست گرفته بودند. بنابراين، مؤثرترين حرکت از ديدگاه برخي روحانيان و اسلام گرايان سنتي، ارتقاي توان فکري و ايدئولوژيک جوانان مسلمان بود. تا در راستاي خط مشي اعتقادي شان، در زمينه ي سياسي فعاليت نمايند. به اين جهت که مسائل عقيدتي و ايدئولوژيک گروه به شوراي روحانيت واگذار گرديد. مهمترين وظايف اين شورا، تغذيه ي فکري اعضا و ارائه ي مشورت در کارهايي که نياز به حاکم شرع داشت، بود ( کردي 1387، 45 ).
مرامنامه و اساسنامه ي اين جمعيت پس از تصحيح توسط آيت الله بهشتي و حجت الاسلام محمدجواد باهنر ( مسئول کميته ي تبليغات ) زير نظر شوراي روحانيت تهيه و پس از مشورت و تصويب، در حوزه هاي اصلي و شوراهاي مرکزي هيأت هاي سه گانه نيز به تصويب رسيد ( مقدم 1380، 154 ). پس از نوشتن اساسنامه و آيين نامه، تقسيم کارها در چهار گروه انجام گرفت: گروه اجراييات، گروه بررسي مسائل سياسي، گروه اقتصادي و گروه روحانيت ( ايدئولوژي و اعتقادات ) ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 167-168 ).
در اين زمان مؤتلفه، تشکلي نيمه مخفي و نيمه علني بود و در آن از تيپ روشنفکر يا عضويت زنان خبري نبود. نقش زنان در مؤتلفه ي اسلامي تنها به « دسته بندي اعلاميه » در خانه محدود مي شد ( همو، 172 ).
تشکيلات مؤتلفه طبق اساسنامه که با رعايت اصول تقيه ( پنهان کاري مبارزاتي ) تنظيم شده بود، داراي سه سازمان مرکزي، مالي، تبليغات و ارتباطات بود. شوراي مرکزي در رأس سازمان بود و بر ساير سازمان ها نظارت داشت ( مقدم 1380، 154 ).
سازمان تبليغات اين گروه توسط محمدجواد باهنر اداره مي شد که وظيفه ي مهيا کردن رابط و سخنگوي براي حوزه هاي هيأت هاي مؤتلفه را بر عهده داشت. سازمان مالي هيأت هاي مؤتلفه نيز کار رسيدگي به خانواده هاي زندانيان مؤتلفه، مجروحان جريانات سياسي و همچنين برآوردن و جمع آوري نيازهاي مالي گروه از دوستان و آشنايان را بر عهده داشت ( بادامچيان و نبنايي 1362، 213 ). در اساسنامه ي مؤتلفه وظايف سازمان مالي، ضبط و ثبت کمک هاي مالي دريافتي از اعضا، تنظيم دفتر درآمد و دفتر هزينه ي کل، کوشش براي ازدياد درآمد و تهيه ي طرح هاي ابتکاري و مؤثر براي اين منظور، نظارت بر وصول درآمد و مصرف هزينه و پرداخت هزينه ها بعد از تصويب شوراي مرکزي قيد شده بود ( اميري 1386، 91-90 ).
واحد پايه ي تشکيلات مؤتلفه « حوزه » بود. و فعاليت هاي هفتگي حوزه عبارت بودند از: بحث هاي عقيدتي، تفسيرهاي سياسي امور داخلي، تفسيرهاي سياسي، امور خارجي، مطالعه ي انقلاب هاي آزادي بخش، جمع آوري حق عضويت اعضا و برآوردن نيازهاي سازماني ( همو ).
اين جمعيت بعد از تبعيد امام خميني به ترکيه در اعتراض به احياي کاپيتولاسيون به همت حاج صادق اماني، حاج مهدي عراقي و هاشم اماني و عده اي ديگر از اعضاي مؤتلفه به تشکيل شاخه نظامي اقدام کرد. اولين اقدام مسلحانه آنان که از آخرين اقدام نظامي آن ها نيز بود، ترور حسنعلي منصور، نخست وزير وقت است.
مشخصات اکثریت اعضای درجه یک هیأت های مؤتلفه ی اسلامی در سال های 1342 و 1343 هـ ش
ردیف نام سال تولد محل تولد شغل سابقه ی سیاسی آتیه ی سیاسی ( قبل از انقلاب اسلامی ) آتیه ی سیاسی ( بعد از انقلاب اسلامی )
1 محمدصادق اسلامی 1311 تهران تاجر نهضت آزادی همکاری با مجاهدین خلق حزب جمهوری اسلامی
2 محمدمهدی عراقی 1309 تهران آجرپز فداییان اسلام حضور در زندان تا سال 1355 حزب جمهوری اسلامی ترور در شهریور 1358
3 حبیب الله عسگراولادی 1311 تهران فروشنده ی خشکبار طرفدار جناح راست جبهه ی ملی ( آیت الله کاشانی ) حضور در زندان تا سال 1355 حزب جمهوری اسلامی
4 مهدی شفیق 1310 تهران خواربارفروش ندارد ندارد -
5 محمود میرفندرسکی 1300 اصفهان تاجر ندارد ندارد -
6 علی حبیب اللهیان نامشخص اصفهان نامشخص ندارد ندارد -
7 صادق امانی 1309 تهران خواربارفروش نامشخص اعدام در 1344 -
8 ابوالفضل توکلی بینا 1312 قم بلورفروش ندارد ندارد -
9 اسدالله لاجوردی 1314 تهران چوب فروش نامشخص همکاری با مجاهدین خلق -
10 عباس مدرسی فر 1317 تهران خواربارفروش ندارد پیوستن به مجاهدین خلق مجاهدین خلق
11 عزت الله خلیلی 1311 اراک اتوشو ندارد همکاری با مجاهدین خلق حزب مردم ایران
12 علاء میرمحمدصادقی نامشخص اصفهان تاجر ندارد ندارد اتاق بازرگانی جمهوری اسلامی
13 مصطفی حائری زاده نامشخص اصفهان شاغل در بازار ندارد ندارد حزب جمهوری اسلامی
14 احمد شهاب 1298 تهران دلال آهن آلات فداییان اسلام حضور در زندان حزب جمهوری اسلامی
15 احمد قدیریان 1313 تهران سقط فروش نهضت اسلامی ندارد حزب جمهوری اسلامی
16 ابوالفضل حیدری 1319 تهران حبوبات فروش ندارد حضور در زندان -
17 هاشم امانی 1302 تهران حبوبات فروش ندارد فداییان اسلام حزب جمهوری اسلامی
18 علی درخشان 1319 تهران شاغل در بازار نهضت آزادی همکاری با مجاهدین حزب جمهوری اسلامی
19 مهدی احمد 1312 تهران در و پنجره ساز ندارد همکاری با مجاهدین نامشخص
20 محسن امیرحسینی 1302 تهران کارمند راه آهن حزب زحمتکشان نامشخص نامشخص
21 حسین مطیعی 1316 قزوین آهنگر ندارد نامشخص ندارد
22 جواد مقصودی 1312 خوانسار شاغل در بازار نامشخص همکاری با مجاهدین حزب جمهوری اسلامی
23 مهدی غیوران 1314 تهران شاغل در بازار ندارد همکاری با مجاهدین خلق ندارد
24 علی اکبر پوراستاد 1308 تهران دلال آهن آلات نهضت آزادی نامشخص حزب جمهوری اسلامی
دوازده نفر نخست اين جدول، از اعضاي شوراي مرکزي هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي بودند.
اقدامات بازار و هيأت هاي مؤتلفه اسلامي در آغازين روزهاي نهضت
بازاريان کشور، بخصوص بازاريان تهران از زمان تشکيل هيأت هاي مؤتلفه اسلامي به توصيه ي امام خميني، به صورت سازمان يافته به مبارزه ي سياسي رو آوردند. چرا که فعاليت اکثريت بازاريان تهران و حتي بعضي از شهرستان ها در قالب هيأت هاي مؤتلفه به صورت منسجم و يکپارچه سازماندهي مي شد ( بادامچيان و بنايي 1362، 232-199 ). البته اين تشکل به صورت مخفيانه و غيرعلني و در پشت پرده فعاليت مي کرد. در گام نخست فعاليت، اين تشکل به تبليغ مرجعيت امام خميني پرداخت:
جمعيت مؤتلفه اسلامي اين رسالت را داشت که مرجعيت امام را در بين مردم جا بيندازد تا آن پراکندگي بين امت نباشد، همه جا هدف مؤتلفه ي اسلامي اين بود که مرجعيت امام را به اثبات برسانند و ايشان را محور قرار دهند ( باقري 1375، 109 ).
هيأت هاي مؤتلفه از آغازين روزهاي نهضت و مرجعيت امام، وظيفه شان نشر اعلاميه هاي وي، سر و سامان دادن به تظاهرات و هدايت کلي مسائل جنبش در تهران بود. از جمله اقدامات غرب گرايانه ي پهلوي در آغاز دهه ي 1340 که مؤتلفه ي اسلامي انگشت مخالفت بر آن نهاد، طرح لايحه ي تشکيل انجمن ايالتي و ولايتي بود که از نظر مؤتلفه عملاً به رسميت يافتن همه ي اديان و مذاهب به جاي رسميت مذهب شيعه ي اثني عشري مي انجاميد. به موجب لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي، که در غياب مجلس از سوي کابينه ي امير اسدالله علم تصويب شد، با اعطاي حق رأي به زنان موافقت گشت و از شرايط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، قيد تحليف با قرآن کريم حذف و سوگند با هر کتاب آسماني به جاي آن قرار گرفت ( ميلاني 1381، 107 ). در اين لايحه مسلمانان مي توانستند نمايندگاني نيز از اديان ديگر داشته باشند که از نظر مؤتلفه اين مخالف قاعده ي نفي سبيل بود. از سوي ديگر، آزادي زنان و دادن حق رأي به آنها و انتخاب شدنشان به نمايندگي، به گونه اي که حکومت مدنظر داشت، از نظر مؤتلفه حرکتي شيطنت آميز و بر خلاف اسلام تلقي مي شد ( بادامچيان 1384، 52 ). بدان معنا که رژيم سعي در يک نوع ولنگاري غربي در جامعه ي زنان را در نظر داشت.
هيأت هاي مؤتلفه براي چگونگي فعاليت و مبارزه با اين اقدام رژيم، ابتدا از امام خميني کسب تکليف نمودند. مهدي عراقي از بنيان گزاران و عضو فعال و مؤثر اين جمعيت در خاطرات خود در اين باره مي گويد:
ما هم يک دسته ي 10-15 نفري رفتيم خدمت ايشان و سلام کرديم و احوال پرسي. گفت آقايان مال کجا هستند؟ گفتم از بازار تهران. بعد سؤال شد از ايشان که حاج آقا وظيفه ي ما چيست در اين جريان و چه کار بايد بکنيم؟ و ايشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظيفه داريد، هيچ وظيفه ي ديگر نداريد، فقط مردم را روشن کنيد، آگاه باشند، بگوييد که با اسلام شما طرف هستند،... ما آمديم و يکي دو تا ميتينگ هم توي مسجد سيد عزيز الله اتفاق افتاد و روز پنجشنبه که قرار بود بازار بسته شود و يک تظاهراتي آنجا بشود. ( مقدسي، دهشور و شيرازي، 1370، 151 ).
مؤتلفه در سال 1341 ضمن تشکيل مجالس در بازار تهران، اعلاميه اي نيز تحت عنوان اتمام حجت و با امضاي گروه مجاهدين بر ضد اقدامات تجددگرايانه و عرفي حکومت پخش کرد که در آن با درج آيه هاي انذارآميز از قرآن، به آنان که برخلاف نواميس اسلامي و قوانين قرآن فعاليت هايي مي کردند هشدارهاي تهديدآميز داده شده بود ( ميرسليم 1384، 132-131 ).
همچنين آنان نقش مهمي در توزيع اعلاميه هاي علما در مخالفت با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي ايفا کردند ( خاطرات و مبارزات شهيد فضل الله مهدي زاده محلاتي 1375، 42 ). حتي بعضي از اعضاي اين جمعيت نقش مهمي در آگاه ساختن امام از مفاد برخي از بندهاي سري لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي داشتند. ابوالفضل توکلي بينا در اين زمينه مي گويد:
بنده با شهيد عراقي، [ و ] عسگر اولادي به قم رفته بوديم تا امام را از مضمون يک بخشنامه ي سري آگاه کنيم. ماجرا مربوط به آن بند از لايحه ي انجمن بود که در آن، قيد اسلام و شرايط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جاي قرآن، کتاب آسماني قيد شده بود. اين بند به صورت يک بخشنامه ي سرّي به ارتش ابلاغ شده بود و يک نسخه ي آن را شهيد عراقي از طريق بعضي از افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، به دست آورده بود.
امام در مورد همين بخشنامه، در درس خارجشان مسأله را مطرح کردند. رژيم نيز ارتشبد حجازي را مأمور کرد تا به شکلي با امام تماس بگيرد. ولي امام فرمود که تکذيب بخشنامه بايد با اعلام در رسانه هاي عمومي و به صورت کتبي باشد. سرانجام حرف امام به کرسي نشست و آنها به طور کتبي و اعلام در رسانه ها آن بند را حذف کردند. ( طاهر احمدي، 1385، 40-41 )
از ديگر اقداماتي که هيأت هاي مؤتلفه در راستاي نهضت امام (رحمه الله) انجام داد، مقابله با انقلاب سفيد شاه است. اجراي اصلاحات آمريکايي شاهانه، طبقه ي تاجران، بازاريان و پيشه وران را که داراي پايگاه مشترک و متحد ديرين و سنتي بودند، به لحاظ اقتصادي به شدت ضعيف مي کرد. سرمايه داري وابسته ي مدرن صنعتي، تجاري و مالي، تاجران سنتي بازار و پيشه وران را به حاشيه مي راند. با ميدان دادن به مداخله هاي گسترده خارجيان در اقتصاد کشور، سياست، فرهنگ و هويت ديني جامعه نيز مورد خدشه قرار مي گرفت. استقلال ملي و فرهنگي کشور مخدوش مي گشت، قوانين مغاير با موازين احکام فقهي تصويب و اجرا مي شد و موقوفات، حوزه ها و مدارس علوم ديني در کنترل دولت درمي آمدند. به همين دليل مخالفت نيروهاي مذهبي عليه اين سياست رژيم آغاز شد. به طوري که هيأت هاي مؤتلفه ي در اجتماع محدودي که در دوم بهمن 1341 هـ ش در بازار تهران عليه انقلاب سفيد برپا گرديد، حاضر شدند ( فرشيدي 1383، 166؛ مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 156 ). حتي مهدي عراقي و دوستانش سعي کردند چادرهاي انتخابات را در روز ششم بهمن، روز برگزاري رفراندوم، به آتش بکشند. حاج احمد قديريان، يکي از اعضاي جمعيت در اين زمينه مي گويد:
بعد از اين که موضوع انجمن هاي ايالتي خاتمه پيدا کرده بود، دولت لوايحي را آماده کرد و چند روز بعد توسط ارسنجاني، وزير کشاورزي، اعلام شد که فردا مرد و زن در انتخابات رفراندوم شرکت کنند، لذا گروهي به قم رفتند و از امام دستور گرفتند. امام فرمودند: « تحمل کنيد و به مبارزه تان ادامه دهيد. » جلسه اي در منزل آقاي حسن جواهريان تشکيل داديم و صادق اماني و مهدي عراق نيز حضور داشتند. در اين جلسه قرار بر اين شد که چادرهاي انتخابات به آتش کشيده شود و در واقع يک نوع مبارزه انجام بگيرد. ما نيز سعي کرديم اين طرح را به اجرا درآوريم و تا حدودي موفق بوديم. ( نبوي و سرابندي 1383، 77-78 )
هيأت هاي مؤتلفه در روز حمله ي نيروهاي رژيم به مدرسه ي فيضيه و ضرب و شتم طلاب، نيز در کنار روحانيت بود. اقدام مهمي که برخي از اعضاي جمعيت من جمله شهيد عراقي به هنگام اين حادثه انجام داد اين بود که عده اي از دوستانش را براي حفاظت منبر و بلندگو مسجد فيضيه مأمور کرد و خود همراه با عده اي از دوستانش حفاظت از آيت الله سيد محمدرضا گلپايگاني و تعدادي از علماي معمر حاضر در مسجد را بر عهده گرفت ( آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره ي بازيابي 2929 ). اما هنگامي که امام خميني (رحمه الله) به شدت از سوي نيروهاي امنيتي پهلوي تهديد شد و آنها درصدد حمله به منزل وي بودند، عراقي به همراه چند نفر ديگر، به سرعت خود را به منزل رهبر کبير انقلاب رسانده و محافظت و دفاع از خانه او را بر عهده گرفتند ( ماهنامه شاهد ياران 1387، 7 ).
امام خميني بلافاصله بعد از حادثه ي فيضيه در فروردين 1342 هـ ش، تلگرافي خطاب به ملت ارسال نمود که به تلگراف ششصد کلمه اي معروف گرديد. که برخي از مبارزين سياسي همراه وي براي داغ کردن تنور مبارزه عليه حکومت پهلوي، درصدد توزيع آن برآمدند. در اين ميان، هيأت هاي تشکيل دهنده مؤتلفه ي اسلامي که البته هنوز به صورت يک گروه واحد درنيامده بودند، به رهبري حاج مهدي عراقي و صادق اماني نقش فعالي در اين زمينه ايفا نمودند ( معاديخواه 1382، 287 ).
با توجه به اين که مؤتلفه ي اسلامي از بطن بازار تهران شکل گرفت و اکثر اعضاي آن بازاري و يا مرتبط با بازار بودند و با عنايت به اين که اکثريت اقدامات و اعتراضات عليه اقدامات رژيم از بازار سازماندهي مي شد، همچنين با توجه به نفوذ و جايگاه ويژه و قدرت بسيج گري برخي از اعضاي اين جمعيت من جمله مهدي عراقي، اين تشکل مي توانست بازوهاي اجرايي قدرتمندي براي اجراي اهداف و آرمان هاي امام خميني و گسترش تفکر امام (رحمه الله) در بين توده مردم ايفا کند. از همين رو مؤتلفه ي اسلامي جايگزين نيروهاي قدرتمند بازار در عرصه ي سياست و مبارزه شد.
تظاهرات عاشورايي 42
از جمله برنامه هاي مورد توجه امام، بخصوص پس از فاجعه ي مدرسه ي فيضيه تشکيل يک اجتماع عظيم و همايش قدرت و رفراندوم حقيقي با استفاده از حضور گسترده و فراگير مردم مسلمان در عاشوراي حسيني و دسته هاي سينه زني بود. در همين راستا، مؤتلفه ي اسلامي در اولين اقدام سياسي مهم خود، يعني راهپيمايي عاشوراي سال 1342 هـ ش ( 12 خرداد )، نقش بسيار مهمي ايفا کرد. به طوري که از 10 روز قبل از آن، در راستاي تدارک براي ايجاد اين واقعه ي سياسي تأثيرگذار، کوشش طاقت فرسايي را انجام دادند ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 173-180؛ ماهنامه ي ياران 1387، 37 ). تشويق اصناف مختلف از جمله صنف کوره پزخانه و صنف فخار براي شرکت در راهپيمايي روز عاشورا و همچنين ملاقات با وعاظ انقلابي معروف همچون حجت الاسلام محمد تقي فلسفي و سران دسته هاي سينه زني و هيأت هاي عزاداري و مداحان سرشناس مانند حاج عباس زريباف و حاج اکبر ناظم در محلات مختلف تهران به منظور موعظه و سرودن شعرها و نوحه هايي درباره ي حادثه ي فيضيه از جمله اين فعاليت ها بود ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 174-175؛ محتشمي پور 1376، 271 ). لازم به ذکر است اقدام اعضاي هيأت هاي مؤتلفه کشاندن واعظ زبردستي همچون حجت الاسلام فلسفي به صحنه و همگامي او با جريانات نهضت خود عامل مهمي در جهت پيشبرد اهداف انقلاب به شمار مي رود.
اقدام مهم ديگر اين جمعيت قبل از عاشورا تلاش براي جمع آوري پول براي بازسازي مدرسه ي فيضيه بود. به همين منظور مهدي عراقي پيشنهادي به امام خميني در مورد افتتاح شماره حسابي به نام تعمير مدرسه ي فيضيه ارائه کرد. او در اين باره تأکيد داشت هر فردي به نام تمام اعضاي خانواده اش ولو براي هر نفر يک تومان پول به اين حساب واريز کند تا به اين وسيله هم گستره ي شرکت مردم در اين امر وسعت يابد و هم به منزله ي همه پرسي و مخالفت با سياست ها و اقدامات رژيم شاه به حساب آيد ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 177 ).
با برنامه ريزهاي هيأت هاي مؤتلفه مسير تظاهرات عاشورا از مدرسه ي حاج ابوالفتح، از مساجد بازار تهران، تا دانشگاه تهران تعيين شد. چون امکان داشت دولت بخواهد از برخي اوباش تهران براي برهم زدن تظاهرات عاشورا استفاده کند، اعضاي مؤتلفه براي جلوگيري از حادثه به تکاپو افتادند. ابوافضل توکلي بينا در اين باره مي گويد:
محرم نزديک شد و امام اعلاميه دادند و تمام خطبا و وعاظ را مأمور کردند که در دهه ي محرم، مردم را آگاه کنند و به صحنه بياورند. مسائل را گوشزد کنند و خطراتي را که در پيش هست، به مردم بگويند. مؤتلفه [ هم ] طرحي را براي يک راهپيمايي منظم در روز عاشورا تهيه کرد...
يک خبري هم به ما رسيد که اينها [ رژيم ] مرحوم طيب و حسن رمضان يخي، از لوطي هاي تهران را بسيج کرده اند که به [ مراسم ما ] يورش بياورند و به هم بزنند و با چاقو و چوب حمله کنند. دو روز مانده به اجراي اين برنامه، مرحوم طيب را، شهيد عراقي و مرحوم حسين رمضان يخي را، من مأمور شدم... . منزل حسين رمضان يخي در باغ فردوس، پايين خيابان مولوي بود. عصر، من با اين آقايان رفتم منزل حسين رمضان يخي و با ايشان صحبت کرديم که ما با نظر حاج آقا روح الله مي خواهيم روز عاشورا دسته اي براي امام حسين راه بيندازيم. از آنجا هم مي خواهيم حرکت کنيم. به ما خبر رسيده که شماها را بسيج کرده اند که دسته را به هم بريزند. گفت: « بله. سازمان امنيت از ما خواسته، ولي من به عنوان يک مسلمان، خودم را نه با امام حسين در مي اندازم، نه با آقاي خميني و همين امشب از تهران خارج مي شوم. به شما قول مي دهم. شما هم نگران نباشيد. » خود او لوطي گري کرد، همان شب از تهران خارج شد. ( آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1377/6/31، ش. ب: 1960 )
حاج مهدي عراقي نيز مأمور شد با طيب حاج رضايي صحبت کند. وي از طريق مسيح خان، برادر طيب، از او وقت گرفت و به خانه اش رفت. اين ملاقات و تأثير کلام خالصانه ي حاج مهدي عراقي نقش مهمي در کشاندن طيب به نهضت و شکل گيري شخصيت بعدي او ايفا کرد. تا جايي که به قول امام طِيب طَيب شد. به طوري که بعد از صحبت هاي عراقي بود که طيب « همان جا دست کرد صد تومان داد به پسرش داد و گفت: « مي روي عکس حاج آقا را مي خري، مي بري تو تکيه به علامت ها مي زني. » ( مقديس، دهشور و شيرازي 1370، 175 )
مقدمات راهپيمايي روز عاشورا تهيه شد و نيروهاي امنيتي که از محل شروع راهپيمايي اطلاع پيدا کرده بودند، درب مسجد را قفل و زنجير و نيروهاي کماندو تمامي منطقه ي ميدان شاه را محاصره کردند. اما با وجود تدابير شديد امنيتي و نظامي، از ساعت هفت صبح، جمعيت در محل مذکور اجتماع کردند. به محض حرکت دسته هاي عزاداري، دسته ي ديگري به سرکردگي ناصر جگرکي که از گردن کلفتان باغ فردوس و چهار راه مولوي بود و از طريق دولت مأمور بر هم زدن تظاهرات عاشورا بود، وارد مدرسه حاج ابوالفتح شد. با تدبير و اقدام شايسته ي عراقي اما بدون هيچ زد و خوردي آنان هم از مدرسه خارج شدند ( همو، 180-181 ).
در روز راهپيمايي هيأت هاي مؤتلفه نقش مهمي در هدايت تظاهرکنندگان و انتظامات راهپيمايي به عهده داشت ( همو، 180-183 ). تظاهرکنندگان در حالي که پلاکاردهاي مختلفي منقوش به شعارهايي عليه آمريکا، اسرائيل و رفراندوم قلابي شاه که توسط هيأت هاي مؤتلفه آماده شده بود، در دست داشتند، پس از عبور از سه راه امين حضور و سرچشمه وارد ميدان بهارستان شده و آن گاه به طرف خيابان شاه آباد به راه افتادند. آنان پس از پيمودن خيابان هاي مخبرالدوله و سعدي وارد خيابان فردوسي شدند. در ميدان فردوسي شهيد مهدي عراقي در يک نطق پرشور « انقلاب سفيد » شاه را محکوم کرد و پشتيباني عموم مردم تهران را از نهضت اسلامي اعلام داشت ( روحاني 1382، 471 ). هر چند عراقي در بيان خاطراتش با تواضع نامي از خود نمي برد، ولي براي ثبت در تاريخ، کلمات سخنراني آن روز را چنين بازگو مي کند: « کجايند آنهايي که دم از رفراندوم قلابي مي زنند. بيايند و از نزديک گوشه اي از اين رفراندوم حقيقي ملت را بنگرند. » ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 181 ) بعد از سخنراني عراقي، سيل تظاهرکنندگان به سوي خيابان شاهرضا ( انقلاب فعلي ) و دانشگاه تهران سرازير شدند. به علت تعطيلي دانشگاه بدون توقف به سوي کاخ شاه حرکت کرده و شعار « خميني خميني، خدا نگه دار تو، بميرد بميرد، دشمن خونخوار تو » را سر دادند. سپس با حضور در مسجد شاه ( امام خميني فعلي ) قطعنامه اي را که در شش ماده تنظيم شده بود، قرائت و سپس متفرق شدند ( آزادمرد، شهيد طيب حاج رضايي به روايت اسناد ساواک 1378، 79 ).
پينوشتها:
1. کارشناس ارشد تاريخ انقلاب اسلامي.
منبع مقاله :
مرکز پژوهش، سنجش و اسناد رياست جمهوري، مديريت اسناد؛ (1391)، مجموعه مقالات تاريخ و اسناد؛ مجموعه ي اول: اقتصاد، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
2 بار
دوشنبه، 1 دی 1393
بازار و انقلاب اسلامي، مطالعه ي موردي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي (2)
نويسنده: امين عزيزي (1)
قيام پانزدهم خرداد 1342
هيأت هاي مؤتلفه بلافاصله بعد از پايان راهپيمايي در سيزدهم خرداد 1342، ( عاشوراي حسيني ) به سوي قم حرکت نمودند تا در جريان سخنراني امام خميني در مدرسه ي فيضيه در همان روز حضور داشته باشند و همچنين تدارکات لازم براي سخنراني ايشان فراهم نمايند ( ماهنامه ي شاهد ياران 1387، 37 ). سازماندهي و جمع کردن نيروها، تهيه ي وسايل بلندگو و جاسازي باطري در زير منبر امام به منظور استفاده از آن در صورت قطع احتمالي برق به هنگام سخنراني وي، و حفاظت از امام (رحمه الله) با اسلحه هاي باقي مانده از فداييان اسلام و قراردادن افرادي در بين جمعيت در هنگام سخنراني امام، از جمله اقدامات آنان در اين مراسم بود ( فصلنامه ي ياد 1384، 165-166 ).
در شب 14 خرداد 1342 و بعد واقعه ي راهپيمايي عاشورا و سخنراني امام در عصر عاشورا در مدرسه ي فيضيه، ايشان از سوي مقامات امنيتي کشور به عنوان يکي از محرکين اصلي اين وقايع شناخته و دستگير شد. خبر اين واقعه، بلافاصله به هواداران امام در تهران منتقل گرديد و موجب واکنش شديد آنان شد. مهدي عراقي از نقش و اقدامات هيأت هاي مؤتلفه که خود يکي از عناصر اصلي آغاز اعتراض هاي مردمي به دستگيري امام بود، در اين باره مي گويد:
... هر کدام از بچه ها مأموريت پيدا کردند که در يک قسمت از شهر مردم را وادار به بستن مغازه ها و تظاهرات بکنند. عده اي از بچه ها [ هم ] مأموريت پيدا مي کنند که ميدان را تعطيل کنند. ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 183 )
سرانجام حادثه ي معروف پانزدهم خرداد 1342 اتفاق افتاد که به درگيريهاي شديد ميان معترضين و نيروهاي حکومتي منجر گرديد و حتي خسارات مالي و جاني زيادي وارد شد ( همو، 184 ). مهدي عراقي در اين ماجرا نيز نقش کليدي ايفا نمود. او مردم را تشويق به بستن مغازه ها کرد و حتي به ميداني که طيب حاج رضايي در آن مستقر بود رفت و آن ها را نيز تشويق به اين کار کرد. تا جايي که طيب و اطرافيانش کلانتري شش تهران را تصرف کرده و آن جا را به هم ريختند ( ماهنامه ي شاهد ياران 1387، 12 ). اکبر هاشمي رفسنجاني که خود يکي از اعضاي شوراي روحانيت هيأت هاي مؤتلفه بود، از توان و نقش بالاي برخي از اعضاي مؤتلفه در ساماندهي قيام پانزده خرداد چنين روايت مي کند:
من يادم هست که در جريان 15 خرداد همين مهدي عراقي که جوانتر بود و هنوز تجربه اش کم بود، در يکي از اتاق هاي بازار نشسته بود و اين انقلاب عظيم آن روز را از يک اتاق فرماندهي مي کرد. ( پيشکسوت انقلاب 1379، 21 )
از شگردهاي خاصي که شبکه ي بازار و بويژه هيأت هاي مؤتلفه بعد از قيام و قتل عام پانزدهم خرداد بر ضد رژيم پهلوي بهره جست استفاده از رانندگان تاکسي براي تکثير و توزيع اعلاميه بود. چنين شگردي با وجود خطرات به نوعي نشان از جايگاه و توانايي وسيع شبکه ي اطلاع رساني بازار که با زمينه سازي و جذب طرفدار از نيروهاي مستعد به بسيج همگاني براي اعتصاب نايل آمد، بود. استفاده از رانندگان تاکسي که در شبکه ي وسيع حمل و نقل شهري حضور داشتند و در حوزه اي وسيع از سطح شهر فعاليت مي کردند، براي تکثير و پخش مستقيم اعلاميه در سطح شهر در اين برهه کارآيي فراواني داشت. استفاده از شبکه ي وسيع اقتصادي توزيع کالا در سطح خرده فروشي هاي مغازه هاي سطح شهر، شيوه ي ديگر شبکه بود که در اين روش مغازه داران در تماس با مشتريان مطمئن خويش، ضمن اعلام اعتصاب به طور ضمني از آنان مي خواستند که مايحتاج فرداي خود را نيز تهيه کنند. حتي برخي از اعضاي مؤتلفه با تهديد و پرتاب نارنجک هاي دست ساز برخي از مغازه داراني را که به اعتصاب نمي پيوستند، مجبور به بستن مغازه هايشان کردند ( روحبخش 1381، 54-55 ).
با گستره ي اعتراضاتي که در پانزدهم خرداد رخ داد، مقامات رژيم پهلوي درصدد محاکمه امام خميني برآمدند. از اين رو رهبران مؤتلفه با محوريت مهدي عراقي بر آن شدند از مراجع ديني و روحانيان بلند پايه ي ايران بخواهند مصونيت قضايي امام خميني را به عنوان يک مرجع ديني تأييد نمايند و از اين طريق مانع مجازات وي از سوي دادگاه قضايي شوند. از اين رو، براي تدارک اين کار فعاليت ها آغاز شد ( ماهنامه ي شاهد ياران 1387، 28 ). يکي از مهمترين اقدامات در اين زمينه دعوت مؤتلفه از علما براي هجرت به تهران بود ( همان، 25 ). اين اقدام اعضاي مؤتلفه با موفقيت همراه بود چنان که:
عده اي را پيک فرستاد به شهرستان ها و با علماي مشهور هر شهري صحبت کرد و تشويق نمود آنها را براي مهاجرت به تهران که تمرکز پيدا کنند و اقدام بکنند براي آزادي آقاي خميني و اين شد که عده اي از آقايان نزد 70 الي 80 نفر از شهرستان ها از جمله آقاي شريعتمداري و اين ها مهاجرت کردند و آمدند تهران. ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 193 )
در نهايت نيز اين روحانيان بلند پايه درباره ي مرجعيت ديني امام خميني به توافق رسيدند و وي از مصونيت قضايي برخوردار گرديد. بر اين اساس عمال رژيم نتوانستند اقدامي عليه او انجام دهند و بعد از چند ماه امام با سرفرازي از زندان آزاد گرديد ( کرباسچي 1371، 165 ).
هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي حتّي در دورهايي از سکوت و رخوت در نهضت از پاي نايستاده و با برپايي مجالس سياسي - مذاهبي به تداوم نهضت ياري رساندند. از آن جمله اعضاي هيأت هاي مؤتلفه ي درصدد برآمدند تا در ماه رمضان سال 1342 هـ نش مراسمي در پوشش مذهبي، اما در واقع سياسي، در مساجد بازار تهران برپا نمايند. آنان علي رغم فشار شديدي که از سوي نيروهاي امنيتي متحمل شدند، توانستند اين روند را تا پايان ماه رمضان پي بگيرند ( مقدسي، دهشو و شيرازي 1370، 194-198؛ ماهنامه ي شاهد ياران، 35 ).
امام خميني (رحمه الله) بعد از تقريباً نه ماه حبس و حصر، در اوايل سال 1343 هـ ش آزاد شد. از آنجا که حضور دوباره ي وي در قم با استقبال زياد علاقمندانش مواجه شد، برخي اعضاي مؤتلفه، براي تقريباً دو هفته اداره ي امور خانه امام را براي پذيرايي از مهمانان به دست گرفتند ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 198 ). آنان همچنين جشن مفصلي در فيضيه به مناسبت آزادي وي ترتيب دادند.
در روزهاي منتهي به پانزدهم خرداد 1343 هـ ش، امام خميني طي اعلاميه اي به مناسبت پانزدهم خرداد 1342 هـ ش عراقي و ديگر رهبران مؤتلفه خواست امضاي مراجع ديني بزرگي همچون آيت الله ميلاني و سيد حسين طباطبايي قمي را نيز در زير آن اعلاميه به دست آورند. آنان نيز به خوبي توانستند از عهده ي انجام اين کار برآيند و پس از آن اعلاميه را در تيراژ وسيعي چاپ و منتشر کردند ( همان، 204-201 ).
همچنين در سالگرد قيام پانزدهم خرداد، عراقي و همقطارانش در هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي که تجربه ي موفق تظاهرات چند ده هزاري سال گذشته را به همراه داشتند، با برنامه ريزي دقيق تصميم گرفتند در ايام تاسوعا و عاشوراي اين سال نيز حرکتي مشابه با حرکت سال قبل ايجاد و به افشاگري رژيم شاه و اهداف شوم حکومت او بپردازند. چنانکه به روايت عراقي، قرار شد شروع راهپيمايي و حرکت جمعيت از مسجد شاه ( امام خميني فعلي ) باشد و از آنجا به خيابان سيروس، بهارستان و در نهايت به دانشگاه تهران ختم شود. براي اين راهپيمايي عکس هاي بزرگي از امام خميني و پلاکاردهاي زيادي نيز آماده شده بود ( همان، 200 ).
در همين راهپيمايي بود که تعدادي از اعضاي مؤتلفه از جمله حاج مهدي در پي درگيري با نيروهاي امنيتي به همراه عده اي دستگير و بعد از قرار کفالت بعد از دو ماه حبس از زندان آزاد شدند ( پيشکسوت انقلاب، 55 ).
لايحه ي مصونيت مستشاران و ديگر اتباع آمريکا در ايران که در سيزدهم مهر 1342 در کابينه ي اميراسدالله علم به تصويب رسيده بود، در مرداد ماه 1343به مجلس سنا رفت و مورد تصويب سناتورها قرار گرفت. حسنعلي منصور که پس از علم به نخست وزيري رسيده بود، لايحه ي مزبور را در 21 مهر 1343 به مجلس شوراي ملي برد و از تصويب نمايندگان نيز گذراند. تصويب اين لايحه در مجلسين سنا و شوراي ملي تقريباً اعلام نشد و مطبوعات کشور نيز زير سانسور دولت از افشاي آن خودداري کردند. امام خميني بعد از اطلاع از لايحه ي کاپيتولاسيون، در اوايل آبان 1343 سخنراني شديد اللحني عليه حکومت پهلوي نمود و بلافاصله اعلاميه اي در اين مورد صادر و آن را به عراقي و ديگر رهبران مؤتلفه داد تا در سراسر ايران منتشر کنند. امام در اين باره سفارش کرد که حتي المقدور مخفيانه و با احتياط چاپ و منتشر شود تا کسي دستگير و گرفتار نشود. اين بود که با ابتکار حاج مهدي عراقي و حرکت تشکيلاتي هيأت هاي مؤتلفه و نيروهاي دانشجويي، اقدام بسيار ارزنده اي صورت گرفت ( محتشمي پور، 382 ). عراقي خود در اين باره مي گويد:
اعلاميه در ساعت 10 تا 12 شب پخش شد، بخصوص در قسمت آمريکايي نشين ها زيادتر از جاهاي ديگر شهر پخش شده بود، دستگاه امنيتي را يک مقدار ناراحت مي کند و فشار زيادي هم به نصيري مي آورند که رئيس شهرباني بود. که در هر حال آن تشکيلاتي که وابسته به آقاي خميني هست، شناخته شود. که يک سازماني است شکل يافته و درست و صحيح که اين همه اعلاميه را در عرض دو ساعت در تهران و مقدار زيادي از شهرستان ها پخش کرده و شما نتوانسته ايد يک نفر از اينها را دستگير کنيد. ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 207 )
چند روز بعد از اين واقعه، امام خميني دستگير و بلافاصله به خارج از کشور ( ترکيه ) تبعيد شد. همين موضوع موجب تهييج اعضاي مؤتلفه و گرايش بيش از پيش آنان به سمت مبارزات مسلحانه و ترور گرديد ( همان، 208-209؛ انصاري 1387، 55-56 ).
ترور حسنعلي منصور
رژيم شاه با سرکوب قيام پانزدهم خرداد، تبعيد امام خميني به ترکيه و محاکمه ي سران نهضت آزادي و چند تن از روحانيان، عملاً راه را بر روي هرگونه حرکت پارلمانتاريستي و مسالمت آميز بست. در چنين شرايطي برخي از گروهها با ارزيابي اوضاع و شرايط جامعه و انسداد فضاي سياسي، پيگيري مطالبات و اصلاحات خود را در چارچوب قانون و به روش هاي مسالمت آميز غيرممکن مي ديدند، از اين رو به مبارزات مسلحانه روي آوردند. عراقي خود دلايل تشکيل شاخه ي نظامي مؤتلفه را اينگونه بيان مي کند:
... يک مقدار از جريان گذشته بود و 15 خرداد يک نقطه ي عطفي در تاريخ مبارزات ايران بخصوص در داخل تشکيلات خود ما بعد از آن کشتار و ناراحتي که براي مردم پيش آمد کرده بود. آنهايي که يک مقدار معتقد به مشي غير از حرکت سياسي بودند، يک مقدار زمينه برايشان فراهم شد که بتوانند روي طرح هاي خودشان صحبت بکنند. اين شد که طرح يک شاخه اي به نام شاخه ي نظامي [ که ] در توي سازمان به وجود بيايد، مطرح شد... ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 205 )
طرح تشکيل شاخه ي نظامي با وجود مخالفت بعضي از اعضاي شوراي روحانيت، از جمله آيت الله مطهري که از همان ابتدا مخالف اقدامات نظامي و تند بود، پيش رفت. شهيد مطهري در اين باره معتقد بود: « بچه ها با اين کارها به زندان مي افتند و در زندان اسير عقايد انحرافي مي شوند، بايد کار فکري کرد. » نهايت اما اين طرح به تصويب شوراي مرکزي مؤتلفه رسيد ( هفته نامه چشم انداز ايران، 66 ). عراقي در اين زمينه مي گويد: «... خوب، يک مقدار براي بعضي از رفقا هضمش مشکل بود، بعضي آمادگي اين را نداشتند که بتوانند قبول کنند... » ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 166-167 )
هدف از ايجاد تشکيلات نظامي مؤتلفه، اعدام انقلابي سران رژيم از جمله محمدرضا شاه پهلوي، اميراسدالله علم، وزير دربار، و ديگر مقامات رژيم بود. اما در طي جلساتي که مؤتلفه به منظور بررسي اولويت ها ترور برگزار کرد، ترور شخص شاه به مصلحت تشخيص داده نشد. حسنعلي منصور که مسبب تصويب لايحه ي کاپيتولاسيون شناخته شد، به عنوان هدف ترور قرار گرفت. مسئوليت کلي طرح ترور حسنعلي منصور بر عهده ي مهدي عراقي و برادران اماني يعني صادق و هاشم اماني بود ( نبوي و سرابندي 1383، 108 ).
اگرچه بنا به روايت شخص مهدي عراقي، او و برادران اماني سعي کردند تا مسئوليت اين اقدام را خودشان به گردن بگيرند تا براي رهبران مؤتلفه و کساني که در اين ماجرا نقش تأثيرگذار داشتند، مشکلات کمتري به وجود بيايد ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 244 ).
شاخه ي نظامي مؤتلفه اما براي ترور نياز به کسب مجوز شرعي داشت. با توجه به گفته ي اعضاي اصلي مؤتلفه، فتوا و اجازه اي خاص از جانب امام خميني در ترور منصور يا ديگر عوامل رژيم وجود نداشت، چرا که امام خميني با اينگونه اقدامات از اساس مخالف بود. با توجه به پايبندي اعضاي مؤتلفه به مرجعيت امام خميني بديهي است در صورت اخذ اجازه از امام، نيازي به تلاش براي اخذ چنين اجازه هايي از ساير علما نبود. ولي به علت عدم صدور چنين مجوزي از سوي امام در مورد ترور عوامل حکومت، مؤتلفه به آيت الله ميلاني مراجعه و فتواي ترور را از وي اخذ نمود.
سرانجام بعد از اخذ مجوز شرعي ترور و کنترل رفت و آمد حسنعلي منصور و فراهم شدن شرايط، در اول بهمن 1343 منصور به هنگام ورود به مجلس در ميدان بهارستان تهران توسط محمد بخارايي و با همکاري ديگر اعضاي شاخه نظامي ترور شد. به دليل مصادف شدن اول بهمن با هفدهم رمضان ( سالروز جنگ بدر ) اين عمليات، به عمليات بدر معروف شد. محمد بخارايي بلافاصله بعد از انجام اين عمليات و پس از چند روز هم تعداد زيادي از اعضاي مؤتلفه دستگير و روانه ي زندان شدند. بعد از بازپرسي و محاکمه ي اعضاي مؤتلفه چهار تن از آنان به نام هاي محمد بخارايي، صادق اماني، مرتضي نيک نژاد و رضا صفار هرندي به اعدام و هاشم اماني و مهدي عراقي به حبس ابد و تعدادي ديگر از سه تا ده زندان محکوم شدند.
هر چند هيأت هاي مؤتلفه بعد از ترور منصور عملاً از هم پاشيد و بسياري از اعضاي برجسته ي آن اعدام يا زنداني شدند. اما اعضاي داخل و خارج از زندان از پاي ننشستند و فعاليت هاي سياسي شان را بر ضد رژيم پهلوي در قالب و پوشش اقدامات فرهنگي و اجتماعي پي گرفتند.
فعاليت هاي فرهنگي - اجتماعي
1. جلسات آموزش فکري و مذهبي براي اعضاي مؤتلفه:
جلسات آموزشي فکري و مذهبي براي اعضاي مؤتلفه، در دست روحانيت بود ( نشريه ي ذکر، شماره ي 27، شهريور 1387 ). علاوه بر آيات مطهري، بهشتي و انواري، که از اعضاي فعال شوراي روحانيت مؤتلفه بودند و نقش مهمي را در تغذيه فکري اعضاي اين گروه بر عهده داشتند، روحانيون ديگري از جمله محمد جواد باهنر، اکبر هاشمي رفسنجاني، آيت الله محمدتقي مصباح يزدي و آيت الله سيد علي خامنه اي نيز در اين زمينه، بويژه در سال هاي 1344-1342 ايفاي نقش مي نمودند ( باقري 1386، 208 ).
اين روحانيان که هر کدام، در حوزه هاي مختلف هيأت هاي مؤتلفه مشغول فعاليت بودند، علاوه بر غور و بررسي در منابع ديني به منظور افزايش اطلاعات خود در اين زمينه، براي پاسخ به مسائل مذهبي اعضاي مؤتلفه، به مطالعه ي روزنامه ها براي استخراج اخبار مهم و گوش دادن به راديو براي آگاهي از مسائل آن روز ايران و جهان هم مبادرت مي ورزيدند، تا هر چه بهتر بنيه ي فکري و اعتقادي اعضاي را مستحکم کنند ( همو، 191 ).
تا زماني که هيأت هاي مؤتلفه داراي تشکيلات منظم بود؛ آموزش فکري - مذهبي اعضا به صورت منظم و سازمان يافته، انجام مي شد. با فروپاشي تشکيلات اين گروه، فعاليت ها به گونه اي ديگر ادامه يافت.
برخي از اعضاي مؤتلفه، فعاليت هايي همچون برگزاري دعاهاي مذهبي، تدريس علوم مذهبي و برپايي اردوهاي آموزشي را همان اوايل سال 1344، در دستور کار خود قرار دادند. اين فعاليت ها به صورت مخفيانه و به دور از چشم مأموران حکومتي انجام مي شد و تقريباً تا اواخر دهه ي 1340 ش تداوم داشت ( نبوي و سرابندي 1383، 114-113 ).
همچنين بسياري از اعضاي مؤتلفه در جلسات فکري - مذهبي، همچون مکتب قرآن، انصارالحسين (عليه السّلام) و محبان الحسين (عليه السّلام) که طي سال هاي 1353-1348 ش برگزار مي شد، شرکت مي کردند ( ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد محمد صادق اسلامي 1385، 249 ).
علاوه بر اين سه هيأت، يکسري جلسات مذهبي ديگري نيز که مرتبط با هاشمي رفسنجاني بود، در همين برهه ي زماني توسط اعضاي مؤتلفه برپا مي شد ( اسطوره مقاومت 1381، 80 ). همچنان که تعدادي از اعضاي مؤتلفه در جلسات مسجد هدايت که عمدتاً اعضاي نهضت آزادي در آن شرکت داشتند، در جلسات سخنراني آيت الله سيد محمود طالقاني، حاضر مي شدند ( طاهر احمدي، 1385، 146 ). سرانجام برخي از اعضاي مؤتلفه، در راستاي فعاليت هاي فکري و مذهبي، به همراه برخي گروههاي ديگر، در برنامه هاي فرهنگي مسجد قبا به امامت دکتر محمد مفتح، نقش فعالي داشتند ( اميري 1386، 188 ).
2. فعاليت هاي فرهنگي ( انتشار نشريات، کتب... )
اولين اقدام مهم مؤتلفه در زمينه ي انتشار نشريات، پس از قيام پانزدهم خرداد انجام شد که نظريات مراجع و روحانيان بلند پايه ي شهرها، در مورد مرجعيت امام خميني بود که به صورت کتاب جيبي منتشر شد ( بادامچيان و بنايي 1362، 285 ).
همچنين کمک مالي و همکاري در توزيع نشريه هاي بعثت و انتقام که در سال هاي 1344-1342 توسط برخي از طلاب و روحانيون انقلابي قم راه اندازي شده بود، از جمله اين اقدامات بود ( هاشمي رفسنجاني 1376، 195 ). گويا نقش اين گروه در نشريه ي بعثت بسيار کمتر از انتقام بود. چرا که دست اندرکاران اين نشريه، از طرفداران مراجع ديني مختلف بودند ( قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ساواک 1378، 340 ). اما مسئول اصلي نشريه انتقام آيت الله محمدتقي مصباح يزدي بود و طرفداران امام خميني در راه اندازي آن نقش اصلي را برعهده داشتند ( امام خميني در آيينه ي اسناد شهرباني 1383، 330 ). اين نشريه تقريباً يک سال بعد از شروع انتشار بعثت راه اندازي گرديد و علت اين کار، بنا برخي روايات، آن بود تا فقط طرفداران امام خميني در آن مشارکت داشته باشند. محتواي اين نشريه، بسيار انقلابي تر از بعثت بود و نسخه هاي آن، عمدتاً در ميان اعضاي مؤتلفه به فروش مي رسيد. پول آن هم به مسئولان اين نشريه پرداخت مي شد، تا بودجه انتشار شماره هاي بعدي تأمين گردد ( صنعتي 1383، 61-60 ).
اعضاي مؤتلفه همچنين در انتشار کتاب ولايت فقيه که به صورت جزوه در نيمه ي اول دهه ي 1350 وارد ايران مي شد، نقش مهمي را ايفا کردند ( معاديخواه 1382، 209 ).
هيأت هاي مؤتلفه در درون تشکيلات سازماني خود نشريات درون گروهي نيز داشتند که فقط در اختيار اعضاي گروه قرار مي گرفت. يکي از آنها جزواتي بود که تحت عنوان انسان و سرنوشت به وسيله ي استاد مطهري مطرح و بحث مي گرديد ( مقدسي، دهشور و شيرازي 1370، 103 ). جزوه ي مهم ديگر، حکومت در اسلام نام داشت که توسط دکتر بهشتي و دکتر باهنر تهيه و تنظيم مي شد ( بادامچيان و بنايي 1362، 318 ). نشريات درون گروهي ديگري هم در بين اعضاي هيأت هاي مؤتلفه منتشر مي شد که برخي از آنها در مورد مسائل سياسي همچون حزب، ضرورت حزب، عضوگيري و ضرورت مبارزه در شرايط فعلي از نظر شرعي بود ( سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام 1384، 225 ) و برخي ديگر هم به موضوعاتي همچون خانواده در اسلام و اخلاق اجتماعي مي پرداخت ( باقري 1375، 95 ).
اين گروه، نشريه اي ماهانه نيز داشت که تفسير سياسي روز در آن منتشر مي شد، به طوري که روايت شده يک شماري از آن مربوط به کنفرانس هاي خلق هاي سه قاره در هاوانا؛ شماره ي ديگري از آن، مربوط به اعلام استقلال حکومت سفيدپوستان در رودزيا و مبارزات مردمي بومي آنجا و شماره ي ديگر، به تحليل جنبش هاي ضد استعماري در خليج عدن اختصاص داشت ( افراسيابي 1364، 473 ).
بنابر اعتقاد برخي، اعضاي مؤتلفه، در واقع غير روشنفکر بوده و اعضاي آن از هيأت هاي مذهبي فعال در بازار، متشکل از تجار و شاگردان آنان بودند که به فعاليت هاي اجتماعي و خيريه اشتغال داشتند و از لحاظ فعاليت فکري در سطح پاييني قرار داشتند ( مجله ي متين 1383، 39 ).
گرچه اين اظهار نظر در مورد اکثريت اعضاي مؤتلفه و بدنه ي اصلي اين گروه درست به نظر مي رسد، زيرا که اعضاي مؤتلفه در عرصه ي فکري، فقط مصرف کننده و نقش آنان، حاشيه اي بود و در واقع، مهمترين نقش آنان در اين زمينه، انتشار و توزيع نشريات و حمايت مالي از اينگونه فعاليت ها بود که با توجه به پايگاه اجتماعي و فرهنگي اعضاي اين گروه، اين امر قابل تصور است. اما با توجه به اين نکته ي مهم ضروري است که روحانياني روشنفکر همچون مطهري، بهشتي و باهنر از اعضاي فکري در رأس مؤتلفه بودند و فعاليت هاي برجسته ي آنان در زمينه ي فکري را حداقل در آن برهه ي زماني ( 1343-1342 ه.ش ) که ارتباط تنگاتنگي با اين گروه داشتند، نمي توان جداي از مؤتلفه در نظر گرفت. با تأييد اين موضوع، اين اظهارنظر که هيأت هاي مؤتلفه، از نظر فکري هيچ فعاليتي انجام ندادند، نادرست به نظر مي آيد.
3. تأسيس مراکز فرهنگي و رفاهي:
در ايجاد مراکز فرهنگي و رفاهي اقدامات مؤتلفه، بعد از فروپاشي تشکيلات آن آغاز گرديد. با اجتناب بسياري از اعضاي مؤتلفه براي درگير شدن حداقل به طور مستقيم در مسائل سياسي و با توجه به پشتوانه ي مالي مناسب، برخي از آنان درصدد برآمدند فعاليت هاي خود را در زمينه هاي غيرسياسي متمرکز نمايند ( هاشمي رفسنجاني 1376، 232-231 ).
در راستاي اين هدف بود که برخي از روحانيان مرتبط با مؤتلفه همچون باهنر و بهشتي در آموزش و پرورش نفوذ کرده و در نگارش کتب مرتبط با معارف اسلامي، نقش مهمي ايفا نمودند ( همو، 233 ). مهمترين اقدام اعضاي مؤتلفه در زمينه ي مذکور، تأسيس بنياد رفاه تعاون اسلامي است. طرح اين بنياد در سال 1346 پي ريزي گرديد، تا اينکه به طور رسمي در سال 1348 شروع به کار نمود. به غير از برخي از اعضاي مؤتلفه، روحانياني همچون هاشمي، به همراه محمدعلي رجايي نيز از اعضاي اصلي و مؤسس اين بنياد به شمار مي آيند ( طاهر احمدي 1385، 141-140 ).
اين مؤسسه ي رفاه به کارهاي امدادي همچون کمک به فقرا، احداث مدارس و بيمارستان ها، به علاوه راه اندازي صندوق هاي قرض الحسنه مشغول بود ( نعمتي 1383، 50 ). با اين حال، مهمترين نتيجه ي فعاليت دست اندرکاران اين مؤسسه تأسيس مدرسه رفاه بود. که تقريباً ساير فعاليت ها را متوقف نمود ( ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد محمدعلي رجايي 1385، 346 ). حتي تعدادي از اعضاي مجاهدين خلق به عنوان معلم در آن مدرسه مشغول فعاليت بودند و به نوعي آنجا را به پايگاهي براي فعاليت هاي سياسي خود در اوايل دهه ي 1350 ش تبديل کردند ( اميري 1386، 201 ). اين مدرسه با اين هدف راه اندازي شده بود که دختران خانواده هاي مذهبي، در آنجا مشغول تحصيل شده و از آن طريق، در دانشگاه حضور پيدا کنند. چرا که از ديدگاه مسئولان اين مؤسسه در آن برهه محيط هاي مناسبي براي تحصيل دختران مذهبي وجود نداشت ( مراد حاصلي 1385، 69 ). بدين ترتيب اين طيف از خانواده ها، از چنين برنامه هاي تربيتي بهره مند مي شدند.
همچنين شرکتي به نام سبزه با تدبير دکتر بهشتي در 1350 تأسيس گرديد که مرکز آن، در کرج بود. اين شرکت برنامه هاي تفريحي براي خانواده هاي مذهبي تدارک مي ديد. سهام داران اين شرکت، برخي از روحانيان و افراد مذهبي از جمله اعضاي مؤتلفه بودند ( نبوي و سرابندي 1383، 124 ). نيز برخي از اعضاي مؤتلفه، از سهام داران شرکت « فيلم در خدمت دين » بودند که در سال 1351 شروع به فعاليت نمود ( نشريه ي ذکر 1385 ). بعضي از آنان نيز که از تجار صاحب نام به شمار مي آمدند، با همکاري تجار ديگر، مؤسسات فرهنگي ديگري را تأسيس و به عنوان اعضاي هيأت مديره در آنها فعاليت مي کردند ( ترکمان 1377، 80 ). در نهايت تعدادي از اعضاي اين گروه، به همراه همفکران اعتقادي خود، « شرکت لعاب قائم » را که يک شرکت توليدي به شمار مي آمد، براي اشتغال زايي و تأمين بخشي از هزينه هاي مبارزه تأسيس نمودند ( نشريه ي ذکر 1385 ). نکته ي قابل توجه در فعاليت هاي اعضاي مؤتلفه در زمينه مذکور، ارتباط مستقيم اين مؤسسات با ديدگاه اعتقادي اعضاي اين گروه مي باشد. به عبارتي ديگر، فعاليت هاي آنان در اين زمينه، در خدمت و براي خانواده هاي مذهبي و در راستاي ايدئولوژي خود بود.
4. کمک هاي مالي و امور خيريه:
يکي از برنامه هاي هيأت هاي مؤتلفه، تأمين مالي مبارزين سياسي بود، بويژه آنهايي که دستگير و روانه ي زندان مي شدند. به طوري که به خانواده هاي زندانيان سياسي، برنج، روغن و پول داده مي شد و حتي اگر مقروض بودند، قرض او را مي پرداختند ( خاطرات و مبارزات شهيد مهدي زاده محلاتي 1375، 65 ). آنان علاوه بر اين، به مستمندان هم کمک مي کردند تا آنجا که بنا به سفارش امام خميني، تلاش گسترده اي از سوي اعضاي مؤتلفه، براي رسيدگي به وضع فقرا در زمستان بسيار سرد 1342 ش به عمل آمد. آنان از يک سو وجوهات خيريه را جمع آوري مي کردند و آن را در بين مردم توزيع نمي نمودند. از طرف دگر، با ايجاد صندوق هاي قرض الحسنه در مساجد، البته به کمک روحانيون، به انجام فعاليت در اين زمينه مي پرداختند ( بادامچيان و بنايي 1362، 85-84 ).
اعضاي اين گروه بعد از فروپاشي تشکيلات، همچنان به فعاليت خود در اين زمينه ادامه دادند. چنان که بعد از دستگيري بسياري از اعضا، بعد از واقعه ي ترور منصور، برخي از اعضا، به همراه تعدادي از روحانيان و برخي گروههاي ديگر، اقداماتي را در بازار تهران و برخي شهرستان ها براي کمک به خانواده هاي دستگير شدگان انجام دادند ( امام خميني در آيينه ي اسناد شهرباني، 215 ). تعدادي از آنان، پول هايي را از مردم بويژه بازاريان سرشناس در سال 1345 جمع آوري نموده و به نجف براي امام خميني فرستادند ( امام خميني در آيينه ي اسناد ساواک 1386، 492 ). همچنين عده اي از آنان، منزلي را براي خانواده ي مهدي عراقي که در زندان به سر مي برد و تا آن زمان نتوانسته بود يک منزل شخصي براي خانواده خود خريداري نمايد، خريداري کردند ( پيشکسوت انقلاب، 172 ). در همان سال، برخي اعضاي اين گروه، به همراه اعضاي برخي گروههاي ديگر بويژه نهضت آزادي کميته اي براي کمک به زلزله زدگان تشکيل دادند. همچنين سازماني را براي تعليم و آموزش کودکان زلزله زده مهيا نمودند ( اميري 1386، 187 ).
با تأسيس بنياد رفاه در 1348 بيشتر فعاليت هاي خيريه ي اعضاي مؤتلفه از طريق اين بنياد انجام مي شد، در واقع هدف اوليه بنياد مزبور هم براي کمک رساني به مردم مستضعف بود ( اسطوره ي مقاومت 1381، 86 ).
فعاليت هاي امدادي اعضاي مؤتلفه، در زمينه ي مالي، در خارج از کشور هم انجام مي شد. چنان که بعد از حمله ي اسرائيل به برخي نقاط فلسطيني نشين در سال 1352 که با آوارگي بسياري از خانواده هاي آن مناطق همراه بود، با مشارکت برخي اعضاي مؤتلفه و نهضت آزادي، مبالغي جمع آوري و براي آوارگان فلسطيني فرستاده شد ( نبوي و سرابندي 1383، 116-114 ).
اعضاي مؤتلفه بنا به برخي روايت، براي ترويج و توسعه ي فرهنگ بانکداري بدون ربا در جامعه ي ايران، در آن دوره ي زماني، به تأسيس صندوق هاي قرض الحسنه در اوايل دهه ي 1350 مبادرت ورزيدند تا با درآمدهاي حاصل از آن به خانواده هاي زندانيان سياسي نيز کمک نمايند. آنان از اين طريق، حتي در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب، سهمي در پرداخت حقوق کارکنان ادارات و شرکت هاي دولتي، که در اعتصاب به سر مي بردند، داشتند ( اميري 1386، 237-236 ).
5. فعاليت هاي فرهنگي در زندان
اعضاي محبوس مؤتلفه در زندان نيز فعاليت هاي فرهنگي و اعتقادي، براي ترويج عقايد خود انجام مي دادند، چنان که آنان به برپايي مراسم ديني همچون نماز جماعت در زندان بعد از ورود به آنجا همت گماشتند که از سوي اعضاي برخي گروههاي اسلام گراي ديگر مورد حمايت قرار گرفتند. با اين اقدام تا حدودي از آن جوّ ضد ديني زندان که ت
وسط گروههاي چپ گرا و کمونيست ها ترويج مي شد، کاسته گرديد ( طاهر احمدي 1385، 123 ).
آيت الله انواري نيز به عنوان يک روحاني عضو مؤتلفه، با برپايي کلاس هاي ديني همچون تفسير و فقه در اين زمينه بسيار فعال بود ( کاظمي 1385 الف، 146-144 ). اعضاي محبوس اين گروه، حتي در دهه ي 1350 که از سوي گروههاي مارکسيست و مجاهدين خلق ( بعد از تغيير ايدئولوژي ) به نوعي تحت فشار بودند، باز هم به تبليغات مذهبي خود ادامه دادند و همچنان کلاس هاي تفسير قرآن، و نهج البلاغه را برگزار مي کردند ( کاظمي 1385ب، 141-139 ). آنان علاوه بر اين به برطرف نمودن اشکالات اعتقادي افراد مذهبي از طريق مباحثات ايده آليستي و ضد ماترياليستي مي پرداختند.
موضوعي که در مورد اقدامات فرهنگي - اجتماعي مؤتلفه بايد به آن اشاره نمود اين است که اين اقدامات با کمک تأثيرگذار و مستقيم روحانيت سياسي مبارز در وقوع انقلابي از نوع اسلامي در سال 1357 تأثيرگذار بود، چرا که عملکرد مؤتلفه در زمينه ي فرهنگي - اجتماعي از کانال مذهبي يعني در همکاري نزديک با گروهي از روحانيان سياسي و از طريق پايگاه مسجد انجام مي شد. اقدامات خيرخواهانه ي آنان همچون کمک به مستضعفان از طريق ايجاد صندوق هاي قرض الحسنه و احداث مراکز رفاهي، رنگ مذهبي داشت و همين امر مي توانست موجب گرايش حداقل برخي از اقشار متوسط و بويژه پايين جامعه به سوي مذهب و روحانيت گردد. اقشاري که نسبت به حکومت پهلوي ديدگاه مناسبي نداشتند. حکومتي که در تجملات بي مورد همچون جشن هاي 2500 ساله ي شاهنشاهي و خريد تجهيزات نظامي غرق شده بود ( سلسله ي پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ کمبريج 1375، 140 ).
نتيجه ي اين اقدامات، در ماههاي منتهي به انقلاب خود را نشان داد تا آنجا که روحانيت سياسي - انقلابي به رهبري امام خميني نفوذ زيادي در بين توده ي مردم از اقشار پايين جامعه که بدنه ي عظيم تظاهرات و راهپيمايي هاي سال هاي 1356 و 1357 را تشکيل مي دادند، به دست آوردند ( فوران 1387، 554 ). همين طبقات حاشيه ي شهري بودند که پشتوانه ي اصلي حزب جمهوري اسلامي در سالهاي نخستين بعد از انقلاب محسوب مي شدند ( همان، 587 ). البته به اين نکته نيز بايد اشاره نمود اقدامات حکومت پهلوي در زمينه ي فرهنگي در دهه ي 1350 رنگ و بويي به شدت غيراسلامي داشت. اقداماتي همچون تغيير تاريخ هجري شمسي به تاريخ شاهنشاهي و همچنين فيلم هايي که از طريق سينما و تلويزيون پخش مي شد و حتي عکس هايي که در روزنامه هاي آن زمان به تصوير کشيده مي شد، کاملاً مغاير با شرع اسلام بود. بنابراين اين گونه اقدامات فرهنگي و اجتماعي از سوي روحانيت سياسي - انقلابي و هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي و همفکران آنان در زنده نگه داشتن فرهنگ اسلامي آن برهه ي زماني مي توانست تأثيرگذار باشد.
فعاليت هاي سياسي هيأت هاي مؤتلفه در سال هاي 57-1356
در اواخر سال 1355 و اوايل سال 1356 شرايط و فضاي سياسي ايران کاملاً تغيير کرد. با روي کارآمدن دموکرات ها به رهبري جيمي کارتر در آمريکا و سياست فضاي باز سياسي، رژيم شاه در اثر فشارهاي بين المللي مجبور به پذيرش مناسبات حقوق بشر و بازديد آن ها از زندان ها شد. شاه براي اين که بتواند مناسبات اقتصادي - نظامي خود را با دنياي غرب رعايت کند، تن به يک سري خواسته هاي سازمان هاي حقوق بشر داد و براي اين که همراهي خود را با طيف سياسي حاکم بر آمريکا نشان دهد، شروع به کاهش زندانيان سياسي کرد.
در راستاي اين سياست در چهاردهم بهمن 1355 هـ.ش اعضاي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي همچون حبيب الله عسگراولادي، مهدي عراقي و آيت الله انواري به همراه عده اي از زندانيان کمونيست از زندان آزاد شدند. مؤتلفه اي ها اما سعي داشتند مبارزات سياسي خود را در بيرون از زندان به طور جدي از سر بگيرند.
اوضاع سياسي ايران همزمان با آزادي اعضاي مؤتلفه از زندان در بهمن 1355 رو به دگرگوني بود. در سال هاي منتهي به انقلاب 1357 هـ ش، ايران وارد يک بحران اقتصادي گرديد. بحراني که هر چه بيشتر اوضاع کشور را رو به وخامت مي برد. ايران که از افزايش قيمت نفت در نيمه ي اول دهه ي 1350 به دليل جنگ اسرائيل با اعراب منافع زيادي به دست آورده بود، با کاهش تقاضاي جهاني و تنزل قيمت نفت در ميانه ي دهه 1350 کشور با بحران اجتماعي - اقتصادي جدي مواجه شد. بنا بر اشاره ي جان فوران، هزينه هاي زندگي که در سال 1354، 9/9 درصد افزايش داشت، در سال 1355 به 16/6 درصد و در سال 1356 به 25/1 درصد رسيد. تورم سرسام آور، فشار زيادي را به مردم ايران بويژه اقشار پايين جامعه وارد نمود و اين وضعيت اسفناک در سال 1357 نيز ادامه يافت. مقارن با اين شرايط اجتماعي - اقتصادي، محمدرضاشاه درصدد برآمد از اختناق سياسي اي که از اوايل دهه ي 1340 در ايران به وجود آمده بود، بکاهد تا فشار زيادي که بر مخالفان سياسي تحميل مي شد، کاسته شود. همين امر، موجب تحرک سياسي در کشور گرديد، اين وضعيت اما به سود حکومت نبود. چرا که گروهها و احزاب سياسي از طيف هاي مختلف ملي گرا، کمونيستي و مذهب گرا فعاليت هاي سياسي خود را عليه حکومت پهلوي آغاز کردند. با اين اوصاف و با اين شرايطي که در کشور به وجود آمد، زمينه ي انقلاب در ايران بيش از پيش فراهم گرديد و سرانجام در بهمن 1357 حکومت پهلوي سرنگون شد.
در همين برهه ي زماني، تعدادي از اعضاي مؤتلفه درصدد احياي اين گروه سياسي - مذهبي برآمدند و جلساتي را در اين زمينه برقرار نمودند تا نقشه هاي خود را براي ادامه ي مبارزه ي سياسي عليه حکومت پهلوي، تدارک ببينند. در همين راستا در ارديبهشت 1356 پس از پيغامي که آيت الله مطهري از امام مبني بر جمع شدن نيروهاي انقلابي و شدت بخشيدن به مبارزات عليه شاه آورد، با همراهي چند چهره ي ديگر تشکيلات مخفي خط امام را براي اداره ي مبارزه در سال هاي حساس 1357-1356 هـ.ش تشکيل دادند ( ماهنامه ي شاهد ياران 1387، 39 ). از طرف ديگر گروه نداي اسلام که تشکيلاتي انتشاراتي بود، به کمک ديگر زندانيان آزاد شده ي مؤتلفه ي اسلامي همچون عباسعلي ناطق نوري، اسدالله لاجوردي در ارتباط با دکتر بهشتي و استاد مطهري سعي کردند کليه ي اعلاميه ها و کتاب هاي ممنوعه ي اسلامي را چاپ و تکثير کند. اين گروه پس از مدتي با رهنمودهاي دکتر بهشتي وارد فعاليت هاي مسلحانه شد. فعاليت هاي اين گروه به طور مخفي در خانه هاي تيمي صورت مي گرفت. پس از ورود امام به ايران، اعضاي اين گروه جزء محافظين ويژه ي امام (رحمه الله) در کميته ي استقبال از وي بودند ( تقويم تاريخ انقلاب اسلامي ايران، خبرها و رويدادهاي روزانه ي محرمانه و غيرمحرمانه مرداد 1356- فروردين 1358، 1369، 21 ).
در سال 1356 ه.ش از جهت سياسي دو واقعه ي نسبتاً مهم روي داد که بهانه اي براي تکاپوي مبارزاتي مخالفان حکومت پهلوي شد. اول، فوت دکتر علي شريعتي در 29 خرداد 1356 ه.ش و سپس درگذشت پسر بزرگ امام خميني يعني آيت الله سيد مصطفي خميني در اول آبان همان سال، که پنج ماه بعد از رحلت علي شريعتي روي داد. به مناسبت درگذشت اين دو تن، مراسم هايي برگزار شد که به نوعي، اعتراض سياسي به حکومت پهلوي بود. بسياري از سياسيون مخالفت حکومت از جمله برخي از اعضاي مؤتلفه در اين اعتراضات نقش و حضور داشتند و سعي کردند تظاهراتي را در اين زمينه راه اندازي کنند ( پيشکسوت انقلاب، 259 ).
در طي پيام هاي و رهنمودهاي امام خميني مبني بر ايجاد تشکل براي مبارزه ي منسجم تر با رژيم، برخي از اعضاي مؤتلفه بويژه مهدي عراقي در اين راستا به تکاپو افتادند. به طوري که سعي کردند گروههاي سياسي از طيف هاي مختلف را به هم نزديک نمايند. بويژه ملاقات و مذاکرات مهدي عراقي با داريوش فروهر با هدف نزديکي نيروهاي سياسي مذهب گرا يا ملي گرا به منظور هماهنگي در خط مشي مبارزاتي در همين راستا انجام گرفت ( همان، 261-267 ). از سويي ديگر او سعي کرد گروه هاي سياسي از طيف اسلام گراها را که با خط مشي مسلحانه مبارزه مي کردند، به يکديگر نزديک نمايد تا با اتحاد با يکديگر بهتر بتوانند به اين گونه مبارزات بپردازند و ضربه ي جدي تري را بر رژيم پهلوي وارد نمايند. يکي از اين گروهها، گروههاي هفتگانه ي مبارز مسلمان ( امت واحده، توحيدي بدر، توحيدي صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدين ) بود که وي نقش ويژه اي در ارتباط و آشنايي اين گروهها با همديگر ايفا کرد ( سعيدي 1380، 71 و 75؛ پيشکسوت انقلاب، 303 ). عراقي براي اين مقصود از تجربيات دوران مختلف مبارزاتي اش بهره گرفت و در تهيه ي امکانات و تدارکات و عِدّه و عُدّه آنان تلاش زيادي نمود.
اندکي پس از سفر امام به پاريس و اقامت وي در نوفل لوشاتو، مبارزان سياسي از سراسر دنيا براي ملاقات با رهبر کبير انقلاب به پاريس رفتند. چند هفته بعد از اقامت امام در نوفل لوشاتو، تعدادي از اعضاي مؤتلفه همچون ابوالفضل توکلي بينا مهدي عراقي، عزت الله خليلي و تعداد ديگري از اعضا به رغم ممنوع الخروج بودن، توانستند از کشور خارج و به پاريس بروند. آنان بعد از ورود به نوفل لوشاتو فعاليت هاي خود را آغاز کرده در زمينه ي تدارکات و اداره ي داخلي بيت امام و محافظت از امام خميني در نوفل لوشاتو، بسيار مؤثر واقع شوند.
همچنين اعضاي مؤتلفه که تجربه هاي اداره ي تظاهرات محرم سال 1342 ه.ش و 1343 به در تهران را در کوله بار خود داشتند، در راهپيمايي هاي تاسوعا و عاشوراي 1357 نيز نقش مهمي ايفا کردند ( پيشکسوت انقلاب، 267 ). گفته مي شود در راهپيمايي تاسوعاي 1357 ه.ش، حدود يکي و نيم ميليون نفر از مردم تهران شرکت داشتند و در فرداي آن روز، يعني عاشورا نيز اين جمعيت به دو ميليون نفر رسيد. حضور زنان در آن روز بسيار چشمگير بود. در روز عاشورا اعضاي مؤتلفه مسئول بخش خدمات و تدارکات و آماده کردن بلندگوها براي سخنراني و پشتيباني راهپيمايي بودند. در پايان همين راهپيمايي بود که قطعنامه ي هفده ماده اي قرائت شد که در آن بر رهبري امام خميني، برقراري حکومت اسلامي و اجراي عدالت تأکيد گرديده بود ( کرباسچي 1371، 1023 ).
در همان برهه ي زماني، عده اي از اعضاي مؤتلفه سخنراني هاي امام (رحمه الله) را به صورت نوار در پاريس تکثير و توزيع مي نمودند که برخي از اين نوارها به ايران فرستاده مي شد ( ماهنامه ي شاهد ياران 1387 ).
بعد از قصد امام مبني بر بازگشت به کشور، اعضاي مؤتلفه تلاش هاي خود را براي بازگشت امام آغاز کردند. اعضاي مقيم نوفل لوشاتو، نقش مهمي در تهيه ي ليست مسافران همراه رهبر کبير انقلاب و تهيه ي هواپيماي ويژه براي حمل مسافران به کشور ايفا کردند. همچنين علاء الدين ميرمحمدصادقي هزينه ي بيمه ي هواپيماي پرواز انقلاب را تقبل کرد. از طرفي چند روز قبل از بازگشت امام به کشور، اعضاي مؤتلفه ستاد استقبال از امام را در تهران تشکيل دادند که يکي از وظايف اين ستاد حفاظت از امام خميني در هنگام ورود به کشور بود. اين کميته حفاظت از جان امام خميني مبادرت به تشکيل شاخه ي نظامي کرد و در همين راستا شروع به آموزش نظامي مردم و تشکيل تيم حفاظت از امام نمود. سرانجام امام خميني بعد از تقريباً پانزده سال تبعيد در دوازدهم بهمن 1357 به ايران بازگشت. در حالي که سه ميليون نفر به دليل بازگشت پيروزمندانه امام خميني به کشور به استقبال ايشان آمده بودند. اعضاي مؤتلفه همچنين، نقش مهمي در انتقال امام خميني به مدرسه رفاه ايفا کردند ( علي اکبري بايگي 1384، 165-166 ). مدرسه اي که نشان از فعاليت هاي فرهنگي مبارزان مذهبي بويژه مؤتلفه داشت.
با پيروزي انقلاب اسلامي دوره اي از فعاليت بازاريان انقلابي - مذهبي به پايان رسيد و دوره ي تثبيت و استقرار آغاز شد. در اين دوره وظايف و کارکردها تغيير يافته بود.
پينوشت:
1. کارشناس ارشد تاريخ انقلاب اسلامي.
منابع تحقيق:
الف ) کتاب ها
1. آبراهاميان، يرواند. 1377. ايران بين دو انقلاب ( از مشروطه تا انقلاب اسلامي ). ترجمه ي کاظم فيروزمند، حسن شمس آوري و محسن مدير شانه چي. تهران: نشر مرکز.
2. آزادمرد، شهيد طيب حاج رضايي به روايت اسناد ساواک. 1387. تدوين: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات.
3. ازغندي، عليرضا. 1385. درآمدي بر جامعه شناسي سياسي ايران. تهران: قومس.
4. اسطوره ي مقاومت، شهيد اسدالله لاجوردي. 1381. تهران: نشر آخرين پيام، ج 1.
5. افراسيابي، بهرام. 1364. ايران و تاريخ، از کودتا تا انقلاب، تهران: نشر زرين.
6. امام خميني در آيينه ي اسناد ساواک. 1386. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله). ج 13.
7. امام خميني در آيينه ي اسناد شهرباني. 1383. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله).
8. انصاري، حميد. 1387. حديث بيداري ( نگاهي به زندگينامه ي آرماني - علمي و سياسي امام خميني از تولد تا رحلت ). تهران: مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني.
9. بادامچيان، اسدالله. 1384. آشنايي با جمعيت مؤتلفه ي اسلامي. تهران: انديشه ناب.
10. بادامچيان، اسدالله و بنايي، علي. 1362. هيأت هاي مؤتلفه ي اسلامي. تهران: انتشارات اوج.
11. باقري، علي ( به کوشش ). 1375. خاطرات پانزده خرداد بازار، خاطرات اکبر صالحي. تهران: دفتر ادبيات انقلاب اسلامي.
12. باقري، علي ( به کوشش ). خاطرات 15 خرداد. تهران: انتشارات حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي.
13. تاريخچه گروههاي تشکيل دهنده سازمان مجاهدين. 1359. ج 1. [ بي جا: ] انتشارات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي.
14. ترکمان، محمد. 1375. يادنامه ي دکتر سحابي. تهران: انتشارات قلم.
15. تقويم تاريخ انقلاب اسلامي ايران، خبرها و رويدادهاي روزانه ي محرمانه و غيرمحرمانه مرداد 1356- فروردين 1358. 1369. تهران: گروه تحقيق و انتشارات سروش.
16. تهراني، مازيار. 1380. خاطرات لطف الله ميثمي، از نهضت آزادي تا مجاهدين. [ بي جا: ] نشريه ي صمديه.
17. جعفريان، رسول. 1387. جريان هاي مذهبي - سياسي ايران ( از روي کارآمدن محمدرضا شاه تا پيروزي انقلاب، ( 1320-1357 ) تهران: خانه ي کتاب.
18. حکيمه، اميري. 1386. تاريخ شفاهي هيأت هاي مؤتلفه اسلامي. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
19. خاطرات سياسي - اجتماعي صادق طباطبايي. 1378. ج 3. تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج.
20. خاطرات و مبارزات شهيد فضل الله مهدي زاده محلاتي. 1375. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
21. روحاني، حميد. 1382. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني (رحمه الله). دفتر سوم. تهران: مؤسسه ي چاپ و نشر عروج.
22. سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام. 1384. به کوشش جمعي از نويسندگان. تهران: مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ج 1.
23. سعيدي، مهدي. 1380. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
24. سلسله ي پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ کمبريج. ترجمه ي عباس مخبر. تهران: انتشارات طرح نو.
25. سير مبارزات امام خميني در آيينه اسناد ساواک. 1386. تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ج 12.
26. صنعتي، رضا. 1383. مصباح دوستان، ناگفته هايي از زندگي علمي و سياسي آيت الله مصباح يزدي. [ بي جا: ] هماي غدير.
27. طاهر احمدي، محمود ( تدوين گر ). 1385. خاطرات ابوالفضل توکلي بينا. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
28. علي اکبري بايگي، علي اکبر. 1384. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ايران ( از مهاجرت امام خميني به پاريس تا پيروزي ). تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
29. فراتي، عبدالوهاب ( به کوشش ). 1379. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ( از مرجعيت امام خميني به تبعيد ). تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1.
30. فرشيدي، مهري. 1383. مساجد بازار تهران در نهضت امام خميني. تهران: مرکز بررسي اسناد انقلاب اسلامي.
31. فوران، جان. 1387. تاريخ تحولات اجتماعي ايران ( مقاومت شکننده ). ترجمه احمد تدين. تهران: مؤسسات خدمات فرهنگي رسا.
32. قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواک، ( زمينه ها ). 1387. تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات.
33. کاظمي، محسن الف ( به کوشش ). 1385. خاطرات احمد احمد. تهران: انتشارات سوره ي مهر.
34. کاظمي، محسن ب ( به کوشش ). 1385. خاطرات عزت شاهي. تهران: دفتر ادبيات انقلاب.
35. کرباسچي، غلامرضا. 1371. هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامي. ج 2. تهران: بنياد تاريخ انقلاب اسلامي.
36. کردي، علي. 1387. گروه فرقان. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
37. کلالي، نرگس ( تدوين گر ). 1384. خاطرات عزت شاهي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
38. محتشمي پور، علي اکبر. 1376. خاطرات سيد علي اکبر محتشمي پور. تهران: دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
39. مراد حاصلي، اعظم. 1386. تاريخ شفاهي مبارزات سياسي زنان مسلمان. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
40. معاديخواه، عبدالمجيد. 1382. جام شکسته، خاطرات عبدالمجيد معاديخواه. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ج 2.
41. مقدسي، محمود؛ دهشور، مسعود؛ شيرازي، حميدرضا. 1370. ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي. تهران: انتشارات رسا.
42. مقدم، کاظم. 1380. خشونت قانوني. تهران: مؤسسه فرهنگي هنري سبا.
43. مقصودي، مجتبي ( به اهتمام ). 1375. تحولات سياسي - اجتماعي ايران ( 1320-1357 ). تهران: انتشارات روزنه.
44. ميرسليم، مصطفي. 1384. جرين شناسي فرهنگي بعد از انقلاب اسلامي ايران. تهران: مرکز بازشناسي اسلام و ايران.
45. ميلاني، محسن. 1381. شکل گيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي. ترجمه ي مجتبي عطارزاده. تهران: گام نو.
46. نبوي، سيد حسن و سرابندي، محمدرضا ( تدوين گران ). 1383. خاطرات حاج احمد قديريان. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
47. نعمتي، مرتضي. 1383. شهيد دکتر محمدجواد باهنر، مبارزات، مواضع و ديدگاهها. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
48. نگاهي گذرا به عملکرد سه دهه جمعيت مؤتلفه. [ بي جا: بي نا، بي تا ]
49. هاشمي رفسنجاني، اکبر. 1376. دوران مبارزه. زير نظر محسن هاشمي. تهران: دفتر نشر معرف انقلاب، ج 1.
50. ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد محمدصادق اسلامي. 1385. تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات.
51. ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد محمدعلي رجايي. 1387. تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات.
52. ياران امام به روايت اسناد ساواک، کتاب دوازدهم، پيشکسوت انقلاب ( شهيد حاج مهدي عراقي )، 1379. تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات.
ب ) مجلات و نشريات:
1. نشريه ي ماهنامه ي ذکر، پيش شماره ي 2، خرداد 1384.
2. هفته نامه ي چشم انداز ايران، سال سوم، شماره ي 62، 17 شهريور 1387.
3. ماهنامه ي فرهنگي - تاريخي شاهد ياران، شماره ي 27، 1387.
4. مجله ي علمي و پژوهشي دانشنامه، شماره ي 29-28، 1377.
ج ) آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي
http://rasekhoon.net/article/show
مرکز پژوهش، سنجش و اسناد رياست جمهوري، مديريت اسناد؛ (1391)، مجموعه مقالات تاريخ و اسناد؛ مجموعه ي اول: اقتصاد، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
|