روز جمعه مصادف با دوم فروردین 1342 و برابر با 25 شوال سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) امام ششم شیعیان شهر قم چهره دیگری به خود گرفت. به دنبال اعلام عزای عمومی و سخنرانیهای افشاگرانه امام وتلاش وی در جهت بسیج علما در سراسر کشور، اطلاعیههای فراوانی از سوی مجامع مذهبی و مساجد و کانونهای تبلیغاتی برای برپایی جلسات پراکنده گردید. در این اطلاعیهها از عموم مردم دعوت شده بود که با حضور در این جلسه ضمن تعزیت شهادت امام صادق(ع) به گفتار سخنرانان پیرامون حوادث چند ماهه اخیر کشور گوش فرا دهند. اسناد ساواک حکایت از آن دارد که رژیم نیز متقابلاً سطح آمادگی خود را در جلوگیری از این جلسات و نهایتاً سرکوب موج مخالفت مردم بالا برده بود. سخنرانی امام در واپسین روز سال 41، که سطح مبارزه را تا مرز شهادت پیش برده بود، باعث شد ارکان حکومت حساسیت خود را نسبت به روز موعود بیشتر نشان دهد. در همین راستا، ساواک طی بخش نامهای دستورات لازم را در خصوص جلوگیری از برگزاری چنین جلساتی صادر نمود. این بخش نامه پرده از بعضی شیوههای بازدارنده رژیم در مقابله با مجالس مذکور برمیدارد: «اخیراً بعضی از وعاظ و علما مرکز و مجامع مذهبی، تراکت و اعلامیههایی تحت عنوان عزای عمومی به جای برگزاری مراسم عید باستانی انتشار داده، احتمال دارد در منطقه آن ساواک بعضی از وعاظ در مساجد هنگام وعظ با توجه به این که روز جمعه دوم فروردین که مصادف با رحلت امام صادق(ع) است، مطالبی بر خلاف مصالح کشور ایراد واذهان عمومی را مشوب سازد، دستور فرمایید از هم اکنون با تشریک مساعی مأمورین و مسئولین انتظامی محل، همه گونه پیش بینی لازم معمول حتی در صورت وجود احتمال این گونه عملیات مخالف، مجالس با شکوهتر، در مخالفت با این گونه اظهارات تشکیل داده و در مقابل بیانات وعاظ محرک در مساجد نیز دستجاتی وجود داشته باشد که با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان بشوند... سرلشگر پاکروان.»[1] بر طبق گزارش، رئیس اسبق ساواک و مشاور عالی شاه، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران با نیروهای تحت امرش برای سرکوب مردم عازم قم شد.[2] درروز موعود از سوی مراجع سه مجلس بزرگ در قم برگزار گردید. مجلس اول صبح جمعه در منزل امام بر پا شد. در حالی که سخنران جلسه به بیانات خود ادامه میداد عدهای از عوامل رژیم بر طبق دستور شروع به بینظمی و فرستادن صلواتهای بیجا نمودند. بلافاصله امام توسط آقای شیخ صادق خلخالی پیغام دادند چنانچه این افراد از توطئه دست برندارند اما به سمت حرم حضرت معصومه(س) حرکت و آنجا سخن آخر را با مردم خواهند کرد. به دنبال تهدید امام مجلس نظم خود را به دست آورده و بدون حادثهای ادامه یافت.[3] مجلس دوم به میزبانی آیتالله شریعتمداری در مدرسه حجتیه قم برگزار گردید. در آن مجلس نیز با ایادی رژیم در هنگام سخنرانی حاج آقا انصاری قمی به فرستادن صلوات اقدام نمودند. به گفته آقای دوانی که خود در آن مجلس حضور داشت، برگزار کنندگان ناچار شدند از «آقا حسن میرهای» پهلوان معروف قم استفاده نمایند. ایشان درحالی که دو متر قد داشت و از هیبت و احترامی برخوردار بود با ایستادن کنار منبر و دستور سکوت به اغتشاشگران توانست آرامش را برقرار سازد.[4] فاجعه فیضیه مجلس سوم به دعوت آیتالله گلپایگانی در بعداز ظهر همان روز در مدرسه فیضیه برگزارگردید. د رحالی که از صبح آن روز بیش از 20 اتوبوس در پوشش دهقانان و کشاورزان و در واقع ایادی رژیم همراه با کماندوها و نیروهای مسلح قم تجمع کرده بودند. مدرسه فیضیه به عنوان مرکز قیام قم از حساسیت و اهمیت بیشتری برخوردار بود. نیروهای سرکوبگر به دودسته تقسیم شده بودند. دستهای علنی با لباسهای نظامی سلاحهای گرم وابزار سرکوب و دسته دیگر با لباسهای مبدل در حالی که از سلاحهای سرد و چماق نیز بهرهمند بودند. اطراف مدرسه و درون مدرسه از نیروهای علنی و غیرعلنی پر بود. حدود هفت نفر بر زرهی و تعداد زیادی نیروهای مسلح در پشت بام مسجد همراه با دوربین و سایر آلات رعب، فضای وحشتناکی برای مردم ایجاد کرده بودند.[5] در اواسط سخنرانی آقای آل طه، آیتالله گلپایگانی با عبور از دالان ماموران نظامی در بیرون مدرسه وارد صحن شدند و در یکی از حجره های جنب کتابخانه مستقر شدند. به گفته صالحی نجفآبادی هنگام سخنرانی حاجآقای انصاری عوامل رژیم، شروع به فرستادن صلوات کرده و به سمت سخنران هجوم برده و در حالی که سعی میکردند میکروفون را از سخنران بگیرند، ناگهان با شعارهای زنده باد شاه جلسه را به هم ریخته ودر یک درگیری گسترده و بیسابقه شروع به ضرب و شتم حاضرین و تخریب و انهدام مدرسه مینمایند.[6] شروع حمله با سوت سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران آغاز شد. به دنبال آن صدها کماندو و مآمور با سلاح گرم و سرد به جان مردم بی پناه افتادند. صدها نفر توسط چاقو و پنجه بکس وزنجیر، زخمی و با جراحتهای عمیق روانه بیمارستان و عده زیادی در بیوت علما پناهنده شده درحالی که تعداد زیادی نیز دستگیر و بازداشت شدند. در یک چشم به هم زدن مدرسه و میدان آستانه، به میدان جنگ تبدیل شد و شهر قم به صورت یک شهر جنگ زده درآمد. به گفته عینی بسیاری از طلاب از طبقه فوقانی مدرسه به داخل رودخانه خشک قم پرتاب شدند و دست و پی عده زیادی شکست. کماندوها و مأموران مخفی با شکستن درختان مدرسه به سمت طلاب حمله کرده و در عین حال از سوزاندن قرآنها و کتب ادعیه و هر آنچه در حجرهها یافتند، ابایی نداشتند.[7] برطبق ادعای رژیم در ماجرای حمله به فیضیه تنها یک نفر کشته شد! در حالی که طبق اطلاعیه حوزه علمیه «چندین نفر از طلاب را تا سر حد مرگ مضروب ساختند که پس از مدتی درگذشتند.»[8] بر طبق گزارش دیگری : ....اجساد بسیاری را در کامیون ریخته و با خود بردند که یا در زیر درختان پنهان ساخته و یا در دریاچه گم و گور ساختند از آن شهیدان تنها هویت سه نفر به دست آمد. یکی روحانی به نام سید یونس رودباری و دو تن از کسبه و پیشه وران شهر قم...[9] گرچه آمار دقیقی از تلفات این واقعه جان گداز در دست نیست، لکن آنچه مسلم است عدهای زیادی از طلاب و محصلین علوم دینی مجروج و مفقودالاثر هستند....[10] همچنین بر طبق گزارش روزنامه اطلاعات در حوادث خونین قم سه کشته باقی مانده است.[11] در حالی که مردم زخمی و مضروب وحشت زده به سوی منزل امام خمینی پناه برده بودند، امام با سخنان آرامبخش و درعین حال متین و استوار، وعده پیروزی مردم و رسوایی دستگاه را نوید دادند: ...از چه میترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر-علیه السلام- و امام حسین-علیه السلام- را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم، ما از خدا خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.[12] امام ضمن روحیه دادن به مردم وحشت زده که تا آن تاریخ چنین برخورد ددمنشانهای را ندیده بودند، حوادث پیش آمده را پیروزی بزرگ ملت وشکست مفتضح رژیم دانسته و در ادامه خط مبارزه را ترسیم مینمایند: وظیفه ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین میباشد، برای تحمل هر گونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع کنیم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم.[13] حادثه قم در مقیاس کوچکتری در شهر تبریز اتفاق افتاده، و در روز دهم فروردین در حالی که طلاب مدرسه طالبیه و مسجد جامع به عزاداری پرداخته بودند مورد حمله کماندوها و نیروهای امنیتی قرار گرفته و عدهای مضروب و یک پاسبان نیز کشته شد. عکسالعمل امام خمینی در فاصله ده روز از زمان سپری شدن حادثه، حوزههای علمیه شهرهای بزرگ کشور به تکاپو افتاده و از سوی مراجع بزرگ ایران و نجف اطلاعیهها و تلگرافات متعدد خطاب به ملت اسلام و حتی سران کشورهای اسلامی در محکوم کردن جنایت حکومت ایران صادر کردند. آیتالله خویی و آیتالله حکیم از مراجع بزرگ نجف با ارسال تلگرافاتی به امام خمینی مراتب تاثر و تسلیت خود را به ایشان اعلام نمودند، آیتالله شاهرودی پیام همدردی خود را به امام اعلام داشته و آیت الله سید عبدالله شیرازی از مراجع بزرگ نجف فجایع قم را طی تلگرافی به اطلاع جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر رساند. همچنین وی تلگراف دیگری به پادشاه عربستان سعودی (ملک سعود) ارسال نمود.[14]ارسال تلگراف اخیر بسیار معنادار بود و نشان میداد به رغم تبلیغات شاه که خود را تنها پادشاه شیعه جهان میدانست! از نظر مراجع دینی اعتبار و مشروعیت ندارد و آنها حاضرند از پادشاه عربستان در برابر ستمهای وی تظلم خواهی نمایند! همدلی آحاد مردم ایران و نخبگان دانشگاهی با رهبری قیام تا این درجه، در تاریخ سیاسی ایران بی سابقه بود. موج همدردی و تسلیتگویی که از سراسر ایران و جهان تشیع به سوی قم سرازیر شده بود از بیداری و آگاهی مردم و تنفر آنان از رژیم خونریز حکایت میکرد. سرانجام در روز سیزدهم فروردین اعلامیه مهم و توضیحی امام در پاسخ به تسلیت علمای تهران منتشر شد. نظر به اهمیت این اعلامیه و آثاری که در رویدادهای بعدی از خود باقی گذاست به حق از آن میتوان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی ایران نام برد: حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد... اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تامین جانی ندارند... اینان با شعار«شاهدوستی» به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاهدوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم ودانش؛ «شاهدوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن واسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و محو آثار اسلامیت... با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب ... من به نام ملت از آقای علم، شاغل نخست وزیری، استیضاح میکنم: با چه مجوزی قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، وعلمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر میبرند؟... با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟... من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوییها وخضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد.[15] این اعلامیه به معنای واقعی کلمه بیانیه مبارزهجویی امام خمینی با رژیم شاه به قصد براندازی آن بود. پی نوشت ها : [1]-جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج1، سند شماره 2/124. [2]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 510 [3]- نهضت روحانیون ایران، ص 230 [4]- پیشین، ص 232 [5]- سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 232 [6]- ر.ک.به: دوانی، نهضت روحانیون ایران، ص 234 به بعد [7]- نهضت روحانیون ایران، ص237 [8]- امام خمینی در آینه اسناد، ص 348 [9]- نهضت امام خمینی، ص 348 [10]- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 94 [11]- اطلاعات، 6 فروردین 1342 [12]- صحیفه امام، ج1، ص 166 [13]- همان. [14]- سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 239 [15]- صحیفه امام، ج1، صص 179-177 برگرفته از کتاب «زمانه و زندگی امام خمینی»، دکتر محسن بهشتی سرشت، چاپ اول 1391، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی |