سند نامه ::
 
حمله عمال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در قم دوم فروردین 1342

محمد حسن بنی هاشمی خمینی

بعداز ظهر دوم فروردين مجلس سوگواري مدرسه فيضيه از سوي آيت الله گلپايگاني برگزار شد. عده زيادي از قشرهاي مختلف در مجلس مزبور حاضر شدند. اطراف مدرسه و ميدان آستانه از ماموران انتظامي موج مي زد و مدرسه در محاصره آنان قرار داشت.

صبح روز دوم فروردين ماشين هاي شرکت واحد، يکي پس از ديگري وارد قم شد و سرنشينان خود را پياده کرد. کسي نمي دانست که سرنشينان آن چه کساني هستند و روي چه غرض و انگيزه اي راهي قم شده اند؟! بسياري گمان مي کردند اتوبوس ها و سواري هايي که در خط تهران- قم کار مي کند- به علت ازدياد مسافر- نتوانسته جوابگوي مراجعين و مسافرين باشد و از ماشين هاي شرکت واحد کمک گرفته اند! غافل از آنکه سرنشينان آن، شه پرستان جلادي هستند که به منظور ريختن خون پاک
مبارزان روحاني راهي قم شده اند. به دنبال آمدن ماشين هاي شرکت واحد ناگهان دهها کاميون نظامي که مجهز به پايه هاي مسلسل سنگين بود، مملو از سربازان زره پوش و مسلح وارد قم شد و پس از مانور کوتاهي در شهر، به بيرون دروازه بازگشت و در آنجا متوقف شد.
ساواکي ها در لباس کارگر و رعيت به مدرسه آمده بودند.
شيخ انصاري به منبر رفت و سخنراني خود را با مطالبي درباره زندگي امام صادق(ع) آغاز کرد. ايشان از حوزه علميه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و «سربازخانه امام زمان» ياد کرد و به نقش حوزه ها در حفظ احکام اسلام و استقلال ايران اشاره نمود. ماموران با فرستادن صلوات سخن وي را قطع مي کردند و مانع آغاز مجدد سخنراني ايشان مي شدند.
يکي از روحانيون به نام سيدرضا موسوي اردستاني با شناسايي يکي از عاملان اغتشاش قصد ساکت کردن وي را داشت که مورد حمله عده اي از آنان واقع شد و با تلاش زياد خود را از مهلکه بيرون کشيد.
آقاي انصاري پس از آنکه متوجه شد عده اي از آشوبگران در اطراف منبرش جمع شدندو قصد برهم زدن مجلس را دارند سعي کرد با زبان نرم آنان را آرام سازد. ماموران دست از اقدامات خود برنداشتند و آقاي انصاري مجبور شد سخنراني خود را به اتمام برساند. پس از پايين آمدن ايشان از منبر يکي از دژخيمان شاه ميکروفن را گرفت و فرياد زد: به روح پر فتوح اعلي حضرت رضاشاه کبير...صداي ميکروفن قطع شد و مردم به فرد مذکور اعتراض کردند.
سرهنگ مولوي که خود نيز با لباس مبدل، به مدرسه فيضيه آمده بود، با يک جفت دستکش سفيد- به عنوان علامت- در زاويه ايوان يکي از حجره ها ايستاده بود و عمليات را فرماندهي مي کرد. او با کشيدن سوتي دژخيمان را گرد آورد و فرمان حمله داد.
در خاطرات آيت الله محمدتقي فلسفي آمده است:
...
کماندوها با وسايلي که در اختيار داشتند به طلاب بي دفاع حمله مي کردند. با پنجه بوکس، ميله آهني، زنجير و حتي شاخه هاي درختان فيضيه که شکسته بودند، طلاب را به سختي مضروب و مجروح مي نمايند. سپس از صحن فيضيه به درون حجره هاي طلاب مي روند، کتاب ها، لباسها، حتي قرآن هاي آنها را به درون صحن مدرسه مي ريزند و آتش مي زنند. بعد به طبقه بالاي مدرسه مي روند. در آنجا به زدو خورد با طلاب مشغول مي شوند. بطوري که مي گفتند چندنفر را هم از پشت بام فيضيه به رودخانه اي که از کنار فيضيه مي گذرد، مي اندازند که از سرنوشت آنها خبري نمي شود. در اين ميان يکي از طلاب جوان به نام سيد يونس رودباري، به شهادت مي رسد و طلاب از شهادت وي با خبر مي شوند.
آيت الله گلپايگاني را به يکي از حجرات طبقه پايين مي برند و محافظت مي کنند، چون خطر کشته شدن ايشان جدي بوده است. بعضي از طلاب هم براي نجات خود به پشت بام فيضيه مي روند و گويا خود را به زير مي اندازند و دست وپاي آنها مي شکند.
بطورخلاصه طلاب مظلوم را چنان مي زدند که دندانها و دست وپاها و سرو صورت هاي بسيار شکسته و مجروح شده بود. مردم بعضي از طلاب دست و پا شکسته وصدمه ديده را به بيمارستان هاي قم مي رسانند و اعضاي شکسته آنها را گچ مي گيرند، اما از طرفي شهرباني و ساواک قم و به دستور مستقيم سرهنگ مولوي آنها را از بيمارستانها اخراج مي کنند! و ناچار در خانه هاي خود يا در اتاق هاي بعضي از مدارس تحت معالجه قرار مي گيرند. حتي دکترها هم با احتياط و دور از چشم ماموران به آنها سرمي زدند و از سرنوشت بسياري از آنها خبري ندارم.
امام خميني از شهادت سيد يونس رودباري و هدف اصلي دژخيمان رژيم از حمله به مدرسه فيضيه در يکي از سخنراني هايشان چنين ياد مي کند:
اينها با بچه هاي شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سيد شانزده- هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه هاي سفاک چه کرده بود؟ لکن اين فکرپيش مي آيد که اينها با اساس مخالف اند، با بچه مخالف نيستند، اينها نمي خواهند که اساس موجود باشد؛ اينها نمي خواهند صغير و کبير ما موجود باشد.
ماموران پس از برهم زدن مجلس به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکت کننده در مجلس پرداختند. طلاب به مقابله با کماندوها برخاستند. اما نيروهاي مسلح که از قبل مدرسه را در محاصره خود داشتند، به کمک کماندوها شتافتند و طلاب و جمع کثيري از مردم بيگناه را به سختي مضروب و مجروح کردند. آنان پس از ماموريت به صف ايستاده و شعار«جاويد شاه» - که شعار سربازان گارد بود- سردادند.
سپهبد مبصر معاون رئيس شهرباني آن زمان در خاطرات خود درباره شکل گيري حادثه و اقدامات ماموران نوشته است:
...
در روزهاي آخرسال 1341به سازمانهاي اطلاعاتي اطلاع رسيد که طلبه هاي قم با صدور اعلاميه اي از مسلمان ها خواسته اند تا روز دوم فروردين42در مدرسه فيضيه گرد هم آيند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند، در برابر اين تصميم و براي مقابله و جلوگيري از آن کميسيون هايي تشکيل و مساله را زير بررسي قرار دادند و سرانجام طرح بسيار نابخردانه و مي شود گفت کودکانه اي را که اصلا به صلاح مملکت نبود به تصويب رساندند. تصميمي که به وسيله مسئولان امنيتي و نظامي کشور گرفته شد اين بود که عده اي از سربازان گارد با لباس غيرنظامي در روزي که قرار بود در مدرسه فيضيه تظاهرات برپا شود به آنجا ريختند و با طلبه هاي تحريک شده درگير شدند و با آنها کتک کاري کردند و مي گويند دو يا سه نفر هم از طلبه ها کشته شده اند. به هر رو پس از انجام
گرفتن ماموريت، سربازهايي که لباس غيرنظامي پوشيده بودند اما فراموش کرده بودند کفش هاي خود را عوض کنند و همگي پوتين هاي به شکل سربازي به پا داشتند به صف ايستادند و شعار«جاويد شاه» سردادند و با اين کار ناشيانه و حرکت بچه گانه ثابت کردند که يورش آورندگان به مدرسه فيضيه سرباز و آن هم سرباز گارد شاهنشاهي بودند و با اين ترتيب روحانيت را يکپارچه برانگيخته و وادار کردند که واکنشي از خود بر ضد شاه نشان دهند.
آيت الله گرامي نيز در خاطرات خود درباره اعمال وحشيانه عمال رژيم چنين مي نويسد:
آن روز خيلي هتک کردند، قرآنها را سوزاندند، عمامه ها را سوزاندند. بعدا بسياري از کساني را که زخمي شده بودند به بيمارستان بردند. ظاهرا آن روز تيراندازي نشد. پس از حمله دژخيمان رژيم به مدرسه فيضيه، گروهي از اراذل و اوباش قم به همر اه گروهي از کماندوها- که ظاهرا از تهران آمده بودند- مجددا به مدرسه فيضيه حمله کردند و عده اي را با چوب و چماق زدند و تهديد کردند، ولي زد و خورد مفصل نشد. مردم آثار جرم مثل عمامه هاي سوخته شده و خوني، قرآن هاي پاره پاره شده را ديدند.
شهيد محلاتي درباره انگيزه ماموران از حمله مجدد به مدرسه فيضيه مي گويد:
اگر در نخستين يورش، انگيزه اصلي مهاجمان، اطاعت تز فرمانده عمليات بود، دريورش دوم، سخن از مهاجماني زخم خورده و سرشکسته است که چون گرگ هاي تيرخورده اي بودند که انگيزه انتقام نيز داشتند!
درگيري بين ماموران و حاضران در مدرسه فيضيه تا ساعت 7بعداز ظهر آن روز ادامه داشت و در پايان ماموران لباس ها، کتاب ها و بسياري از لوازم طلاب را در صحن مدرسه به آتش کشيدند.

حادثه اي مشابه در مدرسه طالبيه تبريز

همزمان با واقعه مدرسه فيضيه، مدرسه طالبيه نيز مورد هجوم وحشيانه ماموران رژيم قرار گرفت. در آن روز عده اي از ماموران شهرباني و ساواک تبريز بمنظور پاره کردن اعلاميه امام خميني که در مدرسه طالبيه نصب شده بود، به آنجا رفته بودند که با اعتراض جمعي از طلاب مدرسه روبرو شدند و به درگيري ميان آنان منجر شد. براثر اصابت سنگ پرتاب شده از سوي طلاب به سوي ماموران، يکي از آنان کشته شد و ماموران مجبور به فرار شدند.
اين برخورد قهرمانانه چند روحاني بي سلاح طالبيه، در برابر مشتي دژخيم مسلح و مجهز، باعث تقويت روحي مردم و جامعه روحانيت تبريز و وحشت بيش از حد رژيم و باند مزدور او شد و آنان را به درندگي و اعمال تلافي جويانه واداشت. يکباره صدها کماندو،چترباز، درجه دار و ... با اسلحه گرم و سرد به مدرسه مزبور ريختند و روحانيون مدرسه را هدف گلوله قرار دادند. با چاقو و دشنه سينه شکافتند! و پهلو دريدند، درب و پنجره حجره ها را درهم شکستند و هرچه در سر راه خود ديدند، خرد کردند و يا با خود بردند و آن مرکز علمي را همانند مدرسه فيضيه به حمام خون بدل کردند.
علي رغم آنکه وقايع فيضيه و طالبيه بطور مستقيم تحت نظر و با اطلاع کامل رژيم شاه صورت گرفت، رژيم تلاش هايي براي انکار دخالت خود در آن وقايع داشت.
پس از حمله به مدارس فيضيه و طالبيه، رژيم شاه کوشيد تا دست خود را در آن واقعه پنهان کند؛ لذا اعلام داشت که درگيري قم بواسطه نزاع ميان گروهي از دهقانان موافق اصلاحات ارضي و گروهي از روحانيون مخالف اصلاحات روي داده که به فوت يکي از دهقانان منجر شده است! همچنين واقعه مدرسه طالبيه را به دليل مخالفت گروهي ازطلاب با حق راي به زنان دانست!

روزنامه اطلاعات در تاريخ 6فروردين 1342راجع به اقدامات جنايات باري که از سوي رژيم در مدارس مذکور روي داد چنين نوشت:
طي زد و خوردهاي قم و تبريز سه نفر کشته و عده اي مجروح شدند. گزارش رسيده از تبريز حاکي است که در اولين روز سال نو عده اي از طلاب علوم ديني اعلاميه هايي را که عليه بانوان و حق راي آنها صادر شده بود به ديوار بعضي از معابر وخيابانها نصب کردند. اين جريان باعث ناراحتي روشنفکران و بانوان شد و روز بعد عده اي عليه اعلاميه اي مزبور اعتراضات و تظاهراتي نمودند. اين عده قصد داشتند اعلاميه ذکر شده را از ديوار کنده، پاره نمايند. اين امر باعث شد که بين عده اي از طلاب و مخالفين اعلاميه ها مشاجره و زدوخورد درگيرد. دامنه نزاع توسعه يافت و ماموران پليس ناچار به مداخله شدند و براي متفرق نمودن زدوخورد کنندگان، تيراندازي هوايي شد. اين گزارش حاکي است که در اين حوادث، دو نفر از عابرين کشته شدند و عده اي نيز مجروح گرديدند. در اين حادثه چهارنفر از ماموران انتظامي نيز زخمي شده اند که فعلا بستري مي باشند.

http://portal.anhar.ir/node/8526#gsc.tab=0