سند نامه ::
 
موقعيت اسدالله علم در شرق کشور

مظفر شاهدي

 اشتغالات اسدالله علم در مرکز کشور به معناي پايان يافتن فعاليتهاي مختلف سياسي، اجتماعي وي در شرق کشور، که موطن اجدادي وي محسوب مي‌شد، نبود. علم هنوز هم اقتدار فوق‌العاده‌اي در بين اهالي اين مناطق داشت و از نظر مردم اين نواحي وي هنوز هم امير و حکمران آنها محسوب مي‌شد. در اين زمان هنوز اعضاي خاندان علم و خويشاوندان نزديک وي در اين نواحي اقتدار سابق خويش را حفظ کرده بودند و مسائل سياسي، اداري و امنيتي اين مناطق هنوز هم با اعمال نفوذ اين خاندان حل و فصل مي‌شد. اسدالله علم در اين زمان از نفوذ زيادي در اين مناطق برخوردار بود. در اين ميان به ويژه «مردم بلوچ و روستاييان او را خان يا رئيس خودشان مي‌شناختند». به رغم تأسيس دادگاههاي حل و فصل دعاوي و شعبات دادگستري در اين مناطق، اسدالله علم جهت استمرار بخشيدن اقتدارش در اين مناطق، هنگامي که وارد مناطق شرقي کشور مي‌شد «سنت قديمي تظلم» را رعايت مي‌کرد، و روستاييان و ديگر افراد به جاي ارجاع دعاويشان به دادگاههاي رسمي کشور، از وي مساعدت مي‌خواستند.

 

اسدالله علم، زماني که به شرق کشور مي‌رفت، به عادت گذشته «هنوز سنت قديم تظلم را رعايت مي‌کرد و به ساير کارهايش کار وقت‌گير ملاقات با مردم مستمند را که به ديدارش مي‌آمدند افزوده بود. آنها در طول راه خراسان مي‌ايستادند تا عريضه خودشان را به او بدهند». علم براي اين که قدرت خود را نمايش دهد از گماردن محافظان دولتي براي حفظ جانش در اين مناطق جلوگيري به عمل مي‌آورد، زيرا «افراد بلوچ خودشان از او محافظت مي‌کردند».1

 

اسدالله علم در طول زمامداريش در وزارت دربار بارها شاه و فرح را به بيرجند و قائنات و سيستان دعوت کرد. وي در اين ميهمانيها اسرافکاريهاي فراوان انجام مي‌داد و جهت نمايش قدرت، گروههاي مختلف و فراواني از مردم اين منطقه را به استقبال شاه و فرح ميآورد. در طي اين مسافرتها، که غالباً در چادرهاي مجلل پذيرايي انجام مي‌شد، کمترين نشاني از غذاهاي ايراني و محلي وجود نداشت؛ بلکه علم پيشاپيش آشپزهاي مشهوري از کشورهاي اروپايي را به اين مناطق مي‌فرستاد تا از خودبيگانگي راحتي در سرزميني که آن را متعلق به خود مي‌دانست، اشاعه دهد.

 

به برکت اقتدار علم در کشور بود که ديگر اعضاي خاندان و دوستانش نيز نفوذ فراواني در کشور بدست آورده بودند. از جمله اين افراد مي‌توان از محمدحسين‌خان خزيمه نام برد که در اين زمان بارها نماينده مجلس و سناتور انتصابي مجلس سنا شد. اميرحسين‌خان خزيمه در سيستان و بلوچستان و قاينات اقتدار فراواني داشت و هرگاه از تهران عازم آن مناطق مي‌شد تمامي مقامات سياسي، اداري عالي‌رتبه استان جهت استقبال از وي در فرودگاه زاهدان حاضر مي‌شدند؛ که اين حضور و استقبال به خاطر ترسي بود که از او و اسدالله علم داشتند. چنان که در يک مورد يکي از مقامات عالي‌رتبه استان که بدون دليل قانع‌کننده‌اي از حضور در مراسم استقبال از علم خزيمه طفره رفته بود، از کار برکنار شد. بنابراين اسدالله علم به غير از قدرت بلامنازعه‌اش، موقعيت خانداني خود را نيز در کشور به ويژه در شرق کشور تحکيم مي‌بخشيد تا در مواقع لزوم به عنوان يک اهرم فشار بر ضد مخالفانش از آن سود جويد.

 

در اين زمان شرق کشور از جمله مناطقي بود که کنترل و امنيت آن مستقيماً به اقتدار و نفوذ اسدالله علم در اين مناطق مربوط مي‌شد. اين مناطق ساليان طولاني تحت سيطره خاندان علم قرار داشتند. اين سلطه و نفوذ هنوز هم در دوره انتصاب علم در وزارت دربار تداوم داشت. در صورتي که علم تشخيص مي‌داد در اين مناطق به سرعت ناامني و اغتشاش صورت مي‌گرفت؛ بدون اين که نيروهاي نظامي و شهرباني قادر به مهار آن بشوند. فرماندهان ژاندارمري اعزامي به اين مناطق که رسماً مسئوليت حفظ امنيت اين مناطق را برعهده داشتند، بارها از وقوع سرقت و دزدي گزارش مي‌دادند که در قالب کاروانهاي عظيمي از سارقان مسلح انجام مي‌گرفت؛ حتي در اين گزارشات قيد شده بود که سارقان خود را از مناطق تحت نفوذ اسدالله علم معرفي مي‌کنند، اما به دليل قدرت فوق‌العاده علم هيچ‌گاه فرمانده کل ژاندارمري را ياراي عرض اندام و حتي اعتراض و انتقاد نبود. به ويژه اين که ارتشبد ازهاري رئيس ستاد ارتش و نصيري رئيس ساواک از منصوبين پيشنهادي اسدالله علم بودند. در نتيجه رؤساي ژاندارمري براي اين که از خشم علم دور بمانند، گزارشات ناامني اين مناطق را بهطور غيرمستقيم مطرح مي‌کردند. از جمله اين که «برخي موارد عدم امنيت و راهزني از خارج منطقه تحريک مي‌شود». حتي راهزنان و دسته‌هاي مسلحي هم که در همين ارتباط دستگير مي‌شدند، دستگاههاي قضايي چاره‌اي جز آزاد کردنشان نداشتند. بنابراين «کاملاً روشن بود که تحريکات از ناحيه علم است و منظور اين است که هم ابواب جمعي خود را حفظ کند و هم دائماً وابستگي امنيت منطقه را به خود و خانواده‌اش گوشزد کند» هنگامي که اويسي فرمانده کل ژاندارمري شد، براي اين که از نامهرباني اسدالله علم نسبت به خود اجتناب ورزد، از طرح مسائلي نظير احتمال دخالت طرفداران علم و غيرو، در ناامنيهاي منطقه شرق کشور، خودداري مي‌کرد و «اين عدم امنيت را به فقر نسبت مي‌داد و نه علم، و نظرش توسط شوراي عالي هماهنگي تأييد مي‌شد».2

 

هرچند سند يا گزارشي که دال بر شرکت اسدالله علم در قاچاق مواد مخدر باشد در دست نداريم، اما از قبل اقتدار و نفوذ او، اطرافيانش بدون واهمه آزادانه به قاچاق مواد مخدر مبادرت مي‌کردند. به ويژه با امکانات وسيعي که از سوي وزارت دربار در اختيار دوستان و آشنايان و بستگان نزديک علم قرار داده شده بود، قاچاق مواد مخدر براي آنها بسيار سهل مي‌نمود.

 

از جمله اين امکانات خودروهاي واگذاري به وزارت دربار بود که که با پلاکهاي آبي در اختيار دوستان و اطرافيان اسدالله علم قرار داده مي‌شد؛ و بدون اين که ژاندارمري يا ديگر نيروهاي انتظامي جرأت تفتيش و بازرسي اين ماشينها را داشته باشند، محموله‌هايشان، که عبارت از مواد مخدر بود، از مرزهاي شرقي راهي مناطق مختلف کشور مي‌شد. بنابراين دستگيري اين افراد، به دليل ترس از خشم وزير دربار براي نيروهاي امنيتي امکان نداشت و حتي اگر گزارشي هم داده مي‌شد، ترتيب اثري بدان داده نمي‌شد و نهايتاً به دست فراموشي سپرده مي‌شد، حتي خود شاه نيز کراراً از طريق گزارشات گوناگون در جريان امر قرار داده مي‌شد، اما تصميمي قاطع اتخاذ نمي‌کرد.3

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 1. سينتيا هلمز. خاطرات همسر سفير، ترجمه اسماعيل زند، تهران، نشر البرز، ص 494 .

2. حسين فردوست، جستارهايي از تاريخ معاصر ايران، جلد اول، ص 494 .

3. محسن مبصر، پژوهش: نقدي بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، ص426 .

مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران