سند نامه ::
 
علم و فراماسونري

 از ديگر اقدامات مشترک اسدالله علم و شاه، که با تأييد آمريکا صورت گرفت، افشاي اسامي افرادي بود که در فراماسونري عضويت داشتند. از سالها پيش اغلب دولتمردان ايراني به سازمان فراماسونري، که تشکيلاتي مخفي و در خدمت انگلستان بود، وابستگي داشتند. اسدالله علم و شاه براي نشان دادن وابستگي اين افراد به کشورهاي خارجي و تبرئه نمودن خود، عمليات دامنه‌داري را انجام دادند، از جمله اين اقدامات انتشار اسامي افراد فراماسونر به عنوان نوکر خارجي‌ها بود. افراد فراماسونر عمدتاً از نسل قديم سياستمداران ايران بودند و وابستگي‌شان به انگلستان محرز بود و شيوه‌هاي محافظه‌کارانه‌اي را دنبال مي‌کردند، در واقع در اين زمان استفاده از تجربيات سياستمداران قديمي به نوعي کار‌آيي خود را از دست داده بود و با اهداف جديد رژيم کمتر همخواني داشت. از سوي ديگر در اين برهه شاه در تلاش بود تا از سيطره سياستمداران قديمي، که کمتر به وي وقعي مي‌نهادند، رهايي يابد. رژيم با اين طرح سعي داشت به نوعي وابستگي خود به کشورهاي خارجي و بالاخص انگلستان را انکار نمايد. از سوي ديگر اغلب رجال سياسي که عضو فراماسونري بودند با شخص علم رقابت داشتند. بنابراين طبيعي مي‌نمود که جهت بي‌اعتبار کردن آنها موضوع فراماسونري و وابستگي آنها را مطرح سازد. شايعاتي نيز وجود داشت که فراماسون‌ها در برابر بلندپروازي‌ها و برنامه‌هاي به اصطلاح اصلاحي شاه و غيره مقاومت مي‌کردند.

در واقع شاه و باند علم ـ شاپور ريپورتر سعي داشتند با افشاي اسامي فراماسون‌ها ضمن جلوگيري از بعضي مخالفت‌هاي ماسون‌ها کنترل و نظارت خود را بر اين سازمان که به واسطه ارتباط با بيگانگان خود را رقيب شبکه علم ـ ريپورتر مي‌پنداشتند گسترش بدهند، انتصاب جعفر شريف امامي به رياست لژ بزرگ ايران صحت اين ادعا را اثبات مي‌کند. مضافاً اين که گذشت زمان نشان داد که هيچ‌گونه برخورد جدّي با تشکيلات مزبور نشد و امکانات فراواني نيز در اختيار آنان قرار گرفت.

اسدالله علم در اين راستا فعاليت‌هاي بسيار گسترده‌اي انجام داد، و با قرار دادن اسناد مربوط به عضويت افراد سرشناس فراماسون در اختيار نويسندگان و مورخان وابسته به خود، کمک زيادي به شناساندن اعضاي فراماسونري کرد. مهم‌ترين اثر منتشر شده درباره فراماسونري و فراماسون‌هاي ايران کتاب سه جلدي اسماعيل رائين بود که طبق اسناد موجود اسماعيل رائين آن را با همياري دربار و اسدالله علم تهيه و منتشر کرده بود.1

در واقع رائين هيچ‌گاه قادر نبود بدون کمک و کسب موافقت از رژيم، چنين کتابي را تهيه و چاپ کند. به همين دليل بود که: وقتي کتاب سه جلدي اسماعيل رائين به نام فراموشخانه و فراماسونري در ايران منتشر شد بحث‌هاي داغي درگرفت. از جمله اين که چطور شد چنين کتابي اجازه انتشار يافت. يا با وجود سرّي بودن محافل ماسوني چگونه اسناد لژها در اختيار رائين قرار گرفت. اگر دقت شود در اين کتاب تعريف مبالغه‌آميزي نسبت به شاه وجود دارد، به اين عبارت که: شاه از مجراي واسطگي اسدالله علم با وجود دريافت پيشنهادات و هداياي جالب و قيمتي، به عضويت لژهاي فراماسوني درنيامد.2

نويسنده کتاب پدر و پسر هم بر مساعدت پرارزش اسدالله علم براي چاپ کتاب رائين تأکيد مي‌کند. به نظر وي علم با موافقت قبلي شاه مي‌خواست بسياري از رجال قديمي ايران را، که شامل مقامات مهمي مانند رياست مجلسين، وزارت، سفارت، سناتوري و نمايندگي مجلس بودند، با معرفي آنها به عنوان عضو فراماسونري، تضعيف کند و در ضمن از ريشه‌دار شدن افرادي نظير هويدا به وسيله اين تشکيلات جلوگيري به عمل آورد. به همين دليل بود که اسدالله علم بهرغم وابستگي‌اش به انگلستان در تهيه منابع کتاب رائين و فراهم آوردن اسباب چاپ و توزيع آن فعاليت‌هاي زيادي انجام داد.3

اسدالله علم درباره انتشار کتاب رائين و چگونگي موضع‌گيري‌اش در قبال فراماسونري و فراماسون‌ها مي‌نويسد:

... کتابي به قلم اسماعيل رائين درآمده به نام فراماسونري و سابقه عمل آن در ايران. تمام طبقه بهايي و اغلب رجال فعلي که بر سرکارند مانند شريف امامي رئيس مجلس سنا و علاء وزير اسبق دربار و يک عده هفت صد نفري فراماسون هستند. خدا پدرش را بيامرزد. درباره من حقيقت را نوشته است. من اين حکايت را براي مرحوم خان ملک ساساني که پدر زن رائين و از مخالفين سرسخت فراماسونري و از آزاديخواهان به نام بود نقل کرده بودم که وقتي فراماسونها پيش من آمدند و با اصرار دعوتم کردند گفتم من افتخارم اين است که دست شاه ايران را مي‌بوسم. دست کس ديگري را ولو امپراتور انگليس باشد ... حاضر نيستم ببوسم. از مراسم عضويت دست‌بوسي گراند مستر (استاد بزرگ) است. هر چه اصرار کردند من شانه خالي کردم. حتي روزي از لندن به پاريس مي‌رفتم در هواپيما، شخصي خودش را به من نزديک کرد و تعجب کردم که اين خارجي چطور اين قدر خوب هويت مرا مي‌شناسد بعد خودش را معرفي کرد که فراماسون است و باز مرا دعوت کرد که باز هم رد کردم. از نخست‌وزيران مشروطيت فقط هژير،مرحوم سپهبد زاهدي،مرحوم رزمآرا،علي اميني وخود من جزو فراماسونري نبودهايم.4

اسدالله علم از نحوه عملکرد فراماسون‌ها در ايران سخت انتقاد مي‌کند و آنها را سد راهي در برابر توسعه کشور مي‌داند. علم هنگامي را به ياد مي‌آورد که در زمان نخست‌وزيري‌اش پيشنهاد تشکيل سپاهيان دانش را داده بود اما به قول او «يک عده پدر سوخته که در رأس آنها همين فراماسونها بودند به عرض مي‌رساندند که اين بچه‌هاي فاسد دهات را خراب و آلوده خواهند کرد و اين بزرگترين خطري است که رژيم شاهنشاهي را تهديد خواهد نمود».5

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

1. همان، ص 216- 215 .

2. عبدالله برهان، بيراهه. چاپ اول ، تهران، رسا، 1368ص 213 .

3. محمود طلوعي، پدر و پسر.  چاپ اول، تهران، نشر علم، 1372 ص692 .

4. اسدالله علم، يادداشتهاي علم.  ج 1 ص 143-142 .

5. همان، ص 179 .

مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران