پس از اجراي انتخابات مجلس 21، زمينه برپايي حزب تازهاي فراهم آمد كه در 24 آذر 1342 به نام «ايران نوين» رسمي و حسنعلي منصور، نماينده تهران در مجلس، دبير كل آن شد. بيشتر نمايندگان مجلس، با همآهنگي پيشين در اين حزب نوپا عضو شدند و از آن پس به ظاهر ميبايست حكومت حزبي بر سر كار باشد. در آن هنگام روشن بود كه دولت علم، رفتني است و به جاي وي، منصور نخستوزير خواهد شد. شاه به رغم روش رايج خود، علم را از برنامههاي آينده آگاه ساخت و بدين سان ميخواست اوج اعتماد و دوستياش را به او نشان دهد. او همچنين ميخواست دولت به گونهاي تغيير كند كه كوچكترين شبههاي در شيوه كار علم پديد نيايد. از همان هنگام نيز مسؤوليت آينده علم؛ يعني رياست دانشگاه پهلوي در شيراز با توافق خود وي تعيين شده بود. شاه به علم اشاره كرده بود كه ميخواهد دولت آينده اواخر سال 1342 بر سر كار آيد. اگرچه اسدالله علم، تغييرات دلخواه شاه را درباره دولت به ظاهر با خوشرويي پذيرفت. او چندين بار در يادداشتهاي خود به اين موضوع اشاره كرده و آشكارا نوشته كه هرگز شاه را در اين كار نبخشيده است؛ زيرا وي همه مأموريتهايي را كه شاه به وي واگذار كرده بود، به خوبي به سرانجام رساند و در سختترين اوضاع، همه مسئوليتها را به گردن گرفت و خود را سپر بلاي شاه كرد. او در چنين وضعي، دليلي براي كنار رفتن خود نميديد بهويژه از اين روي كه منصور را خوب ميشناخت و نه تنها او را ارج نمينهاد بلكه سخت از او بيزار بود. بزرگترين دغدغه علم درباره حسنعلي منصور، پيوند نزديك او با امريكاييها و برخورداري وي از پشتيباني آنان به شمار ميرفت كه علم اين نكته را نيز بارها در يادداشتهاي خود آورده است.(1) اواز سوي ديگر، علت اصلي كنار رفتنش را از نخستوزيري و روي كار آمدن منصور را سياست امريكاييها ميدانست؛ چنان كه در يادداشت خود (6/10/1349) آشكارا بدان اشاره ميكند و منصور را نوكر امريكاييها ميخواند و بر اين است كه «دليلي نداشت او (علم) پس از آنهمه خدمت به شاه و برخورد شديد با مخالفان رژيم، كنار رود». علم بر اين باور بود كه كنار رفتنش از نخستوزيري، به اشاره همان كساني (امريكاييها) بوده است كه به انتخاب شدن منصور در انتخابات مجلس هنگام نخستوزيري او كمك كردند.(2) بنابراين، براي علم بسيار ناخوشآيند بود كه دولت را به فرمان شاه به دست كسي مانند حسنعلي منصور بسپارد، اما سرانجام در هفدهم اسفند 1342 استعفا كرد و دولت تازه منصور همان روز برپا شد. شامگاه روز پيش از استعفاي دولت (شانزدهم اسفند)، جمعه بود و علم نيز همچون ديگر جمعهها، به دربار شاه رفته بود. شاه براي خوردن شام ميهمان پروفسور جمشيد اعلم بود و اسدالله علم خود، اتومبيلش را ميراند. شاه از علم خواست كه او را به منزل جمشيد اعلم برساند. هنگامي كه آن دو به مقصد رسيدند، شاه از علم پرسيد: به راستي نظر او (علم) درباره اين تغيير دولت چيست؟ علم نيز در پاسخ او و با ايجاد اندكي تغيير، شعري را خواند كه به لطفعلي خان زند هنگام محبوس بودنش در زندان آقا محمدخان قاجار منسوب است: شاها ستدي جهاني از همچو مني دادي به مخنثي، نه مردي نه زني از گردش روزگار معلومم شد پيش تو چه دَفزني چه شمشير زني علم سالها بعد از اين ماجرا كه اين خاطره را براي علينقي عاليخاني نقل كرد، با خنده به او گفت: «اعلي حضرت همايوني، هيچ از اين شعر خوششان نيامد(3)». وي هفدهم اسفند1342 از نخستوزيري استعفا و شاه با پذيرش استعفاي او، حسنعلي منصور دبير كل حزب ايران نوين و نماينده تهران را در مجلس به نخستوزيري منصوب كرد.(4) متن پاسخ شاه به استعفاي علم چنين است: جناب اسدالله علم استعفاي شما از سمت نخستوزيري ملاحظه و پذيرفته شد. خدمات پرارزشي كه در حوزه نخستوزيري انجام دادهايد بزرگترين افتخار شما خواهد بود؛ زيرا مصادف بوده است با انقلاب بزرگ ششم بهمن ماه 1341 و تمام اقدامات ديگري كه در تكميل انقلاب در سال 1342 انجام گرفت. عواطف مخصوص خودمان را به شما و همكاران شما ابلاغ مينماييم. خدمتگزاري و صميميت و فداكاري شما را هرگز فراموش نخواهيم كرد. 17 اسفند ماه/ 1342 محمدرضا پهلوي(5) پانوشت ها ................................ 1- قيام پانزدهم خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 4، ص 281. 2- امير اسدلله علم، يادداشتهاي علم، ج 2، ص 153ـ152. 3- اسدالله علم، همان، ج 1، ص 51 ـ 50. 4- روزنامه اطلاعات، 17/12/1342. 5- قيام پانزدهم خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 4، ص 381. نامه تاريخ پژوهان ، سال ششم شماره 21 ، بهار 1389 |