مظفر شاهدي علم مهره مورد توافق مشترک شاه ـ امريکا و انگلستان بود و چنان که از فحواي اسناد و خاطرات علم برميآيد وي تقريباً عاليترين و شايد تنها رابط سفارتخانههاي انگلستان و امريکا و شاه بود و تمام امور سياسي، اقتصادي، نظامي اين دو کشور با ايران با حضور وي عملي ميشد. پرويز راجي، آخرين سفير شاه در انگلستان، در اينباره مينويسد: «شاهنشاه تأکيد کردند که اصولاً خطمشي خارجي دولت از طريق وزير دربار ]اسدالله علم[ اعمال ميشود و نه به وسيله وزير خارجه».1 حسين فردوست نيز که خود از مشاوران نزديک شاه بود و سالها در دستگاه او خدمت کرده است، در اينباره مينويسد: «من در تمام دوران زندگي خود تنها يک نفر را ديدهام که واقعاً محمدرضا براي روابط خارجيش به او نياز داشت و او علم بود.»2 وي در جاي ديگر مينويسد: «...محمدرضا به علم اطمينان خاصي داشت و هيچ فرد ديگري نميتوانست جانشين تمام و کمال او تلقي شود».3 مذاکره با شرکتهاي بزرگ اقتصادي جهان، انعقاد قراردادهاي نفتي، مذاکرات اوپک، معاملات بزرگ تجاري و بازرگاني، خريد تجهيزات، تعادل بودجه و اموري از اين نوع از جمله مواردي بودند که خود شاه پرداختن به آنها را حق مسلم خود ميدانست، و از آنجا که کشورهاي انگلستان و امريکا جزو اصليترين طرفهاي معامله با ايران بودند اسدالله علم به عنوان رابط منحصر بهفرد شاه با آنان برگزيده شده بود. به رغم ارتباط تنگاتنگ و در عين حال توأمان اسدالله علم با نمايندگان سياسي ـ اطلاعاتي و ... دو کشور انگلستان و امريکا، بهنظر ميرسد که وي تا آخر عمر به انگلستان بيش از آمريکا اهميت ميداد. در واقع علم اعتقادش به انگلستان در مقايسه با امريکا راسختر بود. هر چند وي کاملاً حساسيت موقعيت امريکا و روابطش با ايران را درک ميکرد، اما در نهايت رأياش را به سود انگليسيها صادر ميکرد. به نظر علم نقش انگلستان در ايران همواره برجسته باقي ماند. با اين حال وي در طول حيات سياسياش روابط خود را با مأموران اطلاعاتي و بلندپايه اين دو کشور حفظ کرد و گسترش داد. ازجمله کساني که از سوي انگلستان به عنوان مأموران عاليرتبه اطلاعاتي ـ سياسي در ايران فعاليت کردند و در مسائل بسيار مهم سياسي، اقتصادي، اطلاعاتي رابط اصلي محسوب ميشدند، اردشير جي و پسرش شاپور جي بودند. اردشير جي درتثبيت حکومت رضا شاه تلاشهاي گستردهاي را صورت داد و به عنوان يکي از اصليترين رابطين حکومت ايران و انگلستان در آن دوره نقش بسزا برعهده گرفت. پس از وي پسر و در واقع جانشينش در حوزهاي گستردهتر کار پدر را دنبال کرد و تا جايي که به مأموريت وي مربوط ميشد به خوبي از عهده اجراي آن برآمد. شاپور جي معروف به ريپورتر در سال 1299ش/1911م در تهران متولد شد. وي فرزند اردشير جي بود. شاپور جي در کالج وست مينيستر و کينگز وابسته به دانشگاه کمبريج تحصيل کرده و در سال 1318ش/1939م در رشتههاي علوم سياسي، تاريخ و زبان انگليسي فارغالتحصيل شد. وي پس از اتمام تحصيلاتش با سمت مسئوليت ويژه از سوي رياست دانشگاه کمبريج به وزارت خارجه اين کشور معرفي شد. او خدمات پرارزشي براي انگلستان در فرانسه، خاورميانه، مرزهاي هندوستان و برمه انجام داده و از سوي دولت بريتانيا نشان خدمات ممتاز را دريافت کرده بود. وي در سال 1322ش/1943م با مسئوليت ويژه در هندوستان به خدمت مشغول شد و يک ايستگاه راديويي به زبان فارسي براي ايران و افغانستان تأسيس کرد. شاپور جي در سال 1324ش/1945م با پذيرفتن مسئوليتي ديگر به بحرين اعزام شد و سال بعد رهسپار چين شد و در آن جا به خاطر فعاليتهاي چشمگيرش در انعکاس حوادث و وقايع اين کشور به دريافت توصيهنامه خدمات ويژه از سوي دولت بريتانيا نايل آمد. در سال 1326ش/1947م به عنوان مقام دوم وزارت امور خارجه حکومت هند و دبير اول ارشد اولين سفير اکروديته هند در ايران مشغول به کار شد. شاپور جي در وقايع بحران نفت به مدت سه سال به عنوان مقام دوم وزارت امور خارجه امريکا در منصب مشاور سياسي سفير امريکا در تهران، يعني هندرسون، انتخاب شد. او در براندازي حکومت دکتر مصدق تلاشهاي چشمگيري انجام داد. وي در اين زمان در دانشکده افسري تهران به تدريس مشغول بود و همزمان براي روزنامه تايمز لندن، يو.اس.ريپورت، و وُرلد نيوز مقاله تهيه ميکرد. پس از پايان مأموريتش در سفارت امريکا، از سوي وزير خارجه اين کشور يک شغل دايمي در وزارت خارجه امريکا براي او درنظر گرفته شد و جهت قدرداني از خدمات وي در جهت اهداف مشترک، برگه شهروندي ايالات متحده به او اعطا شد. شاپور ريپورتر سپس با ارتقا به درجه سرهنگي بهعنوان افسر رابط شاه و امريکا و انگليسيها برگزيده شد و در اين ميان خدمات ارزشمندي جهت تثبيت روابط شاه ايران با اين کشورها انجام داد. او پس از چندي به درجه سرتيپي ارتقا يافت و در اين زمان ديدارهاي فراواني از واشنگتن و لندن به عمل آورد و در ايجاد پيوندهاي نزديک بين شاه ايران و انگلستان نقش بسزا يافت. در همين حال وي ارتباط بسيار نزديکي با برخي از افراد نزديک به شاه برقرار کرد و اين امر به او امتيازات چشمگيري بخشيد. شاپور ريپورتر مشاور عمده مقامات امريکايي و انگليسي در مسائل مربوط به ايران و شاه بود و از نظر قومي و مذهبي شناخت بسيار زيادي از ايران داشت.4 سند ديگري در دست است که تابعيت شاپور جي به بريتانيا همراه با مأموريت ويژهاش در ايران و ساير ممالک جهان را توضيح ميدهد. اين سند که در واقع گذرنامه بريتانيايي شاپور جي ريپورتر در ايران است، از سوي وزارت دادگستري ايران در سال 1326ش/1947م صادر شده است. در بخشي از اين گذرنامه آمده است: آقاي شاپور اردشير جي ـ گذرنامه بريتانيايي ـ علامت مخصوص ممالک متحد بريتانيا و ايرلند شمالي ـ ... از سفارت کبري دولت اعليحضرت بريتانيا در تهران اين سند به نام اعليحضرت پادشاه بريتانيا از کليه کساني که ممکن است ارتباط با آن پيدا کنند تقاضا دارد و ميخواهد که بدارنده آن اجازه دهند به طور آزاد و بدون عائق و مانع عبور کنند و هرگونه کمک و حمايت که مورد احتياج مشاراليه باشد دربارهاش به عمل آورند ـ صادر شد در تهران اول مارس 1947/1326ش ـ محل امضا، رئيس قسمت امور کنسولي در سفارت بريتانيا. نام دارنده سند آقاي شاپور اردشير جي ـ مليت تبعه بريتانيا ـ محل تولد تهران ـ تاريخ تولد 26 فوريه 1921. 5 بنابراين روشن ميشود که شاپور اردشير جي ريپورتر از سوي دو کشور انگلستان و امريکا به طور مشترک نقش رابط را با مقامات ايران برعهده داشت. در اوايل دهه 1330ش/1950م همزمان با فعاليتهاي شاپور جي بر ضد دولت ملي دکتر مصدق، همسر وي آسيه آزمانوکيان نيز در مرکز اطلاعات سفارت امريکا در تهران مشغول به کار جاسوسي بود. بنابراين اقدامات شاپور جي همراه با عمليات جاسوسي همسرش در سفارت امريکا بر ضد دولت مصدق بس معنادار و در عين حال مهم مينمايد. در نامهاي که در سال 1331ش/1952م از سوي مرکز اطلاعات امريکا در ايران با عنوان آسيه آزمانوکيان صادر شده است از خدمات ارزنده وي بسي تقدير و تشکر به عمل آمده است.6 دوستي و همکاري اسدالله علم با شاپور جي جهت تثبيت موقعيت شاه، همزمان با حکومت مصدق شروع شد و تا سالها پس از سقوط حکومت وي ادامه داشت. شاپور جي در روزنامهها و نشريات معتبر جهان از جمله تايمز لندن مقالاتي جهت تثبيت موقعيت شاه در ايران به چاپ ميرساند تا بدينوسيله بتواند دوستي شاه را با کشورهاي امريکا و انگلستان محکمتر کند. در اينباره شاپور جي ريپورتر در طي نامهاي به اسدالله علم در سوم ماه مه 1954/1333ش، يعني يک سال پس از سقوط مصدق مينويسد: اميراسدالله عزيزم ـ مقالهاي را برايت ميفرستم که در روز 22 اوت سال گذشته براي روزنامه تايمز نوشته بودم. در آن زمان شاه هنوز در مسافرت خارج بسر ميبرد. اين مقاله را لطفاً بخوان و به اعليحضرت نشان بده. زير بعضي از قسمتهاي مقاله را خط کشيدهام ولي معتقدم که مقاله بشدت در آن زمان داراي اهميت بود.7 اين مقاله به وسيله روزنامههاي معتبر در تمام نقاط امپراتوري بريتانيا و کشورهاي مشترکالمنافع بارها به چاپ رسيده ... مطمئنم اين مقاله مورد پسند شما و اعليحضرت قرار خواهد گرفت. توجه کنيد که من ميگويم «شاه و دولت او» همچنين ميگويم «نظام پادشاهي در بين ايرانيان کاملاً جا افتاده است» و غيره. وقتي که همديگر را ديديم ميتواني نظراتت را به من بگويي. ارادتمند ـ شاپور.8 اسدالله علم تنها رابط شاه با شاپور جي بود. علم نظريات شاه را درباره چگونگي و ميزان تأثيرگذاري مقالات و گزارشات شاپور جي به وي منعکس ميکرد. شاه غالباً از اين نوع مقالات و نوشتجاتي که به نفع وي توسط ريپورتر به چاپ ميرسيد، خرسند بود. علم در يکي از نامههايش خطاب به شاپور جي ريپورتر مينويسد: «از رپورتاژي که فرستادهايد نهايت تشکر را دارم. متن آن از نظر شاهنشاه هم گذشت. مورد توجه ذات مقدس شاهانه قرار گرفت. اميدوارم بزودي شما را زيارت کنم».9 پس از سقوط مصدق مسائل مربوط به نفت ايران در عرصه بينالمللي اهميت بسزايي يافت. نفت در دوران حکومت مصدق ملي اعلام شده بود. پس از عزل مصدق انتظار ميرفت که تغييرات و تجديد نظرهايي در مسئله ملي شدن صنعت نفت ايران ايجاد شود. با اين حال جو عمومي کشور اجازه چنين کاري را نميداد. بنابراين به نظر ميرسيد که انگلستان تا حدود زيادي متقاعد شده باشد که به اصطلاح «ميراث مصدق را نميشود ناديده گرفت».10 با اين حال انگلستان از طريق مأموران ويژهاش، که در رأس آنها شاپور جي قرار داشت در تلاش بود تا جهت ايجاد ارتباط نزديکتر با شاه او را قهرمان ملي کردن نفت معرفي نمايد. اسدالله علم و شاپور جي که در سرنگوني مصدق نقشي بسزا برعهده داشتند، اين بار پس از سقوط او در تلاشي فراگير بر آن شدند اقدامات او را به حساب شاه بنويسند تا انگلستان در جو عمومي کشور وجهه بدي پيدا نکند و از سوي ديگر روابط شاه و انگلستان در قالبي گستردهتر ادامه يابد. در اينباره شاپور جي طي نامهاي به اسدالله علم خاطرنشان ميسازد که او در طي مقالاتي نقش شاه را پس از سقوط مصدق به عنوان هماهنگکننده و قدرت مافوق دولت و مجلس طبقهبندي کرده و از سوي ديگر شاه را حمايتکننده اصلي از مسئله ملي شدن نفت ايران معرفي کرده است که «ميخواهد به توافق نفتي شرافتمندانه و منصفانهاي که از لحاظ سياسي داراي اهميت فراوان است دست يابد». در واقع لندن که از ملي شدن نفت ايران کاملاً به هراس افتاده بود در پي ناکامياش بر آن شد تا نظر مساعد شاه را براي اخذ پارهاي امتيازات درباره نفت ايران جلب کند. به همين دليل شاپور جي درصدد برآمد اين فکر را از طريق اسدالله علم به شاه القا کند و نهايتاً اين اقدام شاه را از منظر دولتمردان وايتهال گامي مؤثر در توسعه روابط دو کشور قلمداد کند.11 شاه نيز که به موضوع فروش نفت به کشورهاي اروپايي و امريکايي علاقهمند بود، اسدالله علم را مأمور کرد تا با سفرا و نمايندگان کشورهاي اروپايي و امريکايي تماس بگيرد و آنها را متقاعد سازد تا در قبال خريد نفت، کالا و تجهيزات نظامي به ايران بدهند. اسدالله علم در اين مورد با شاپور جي تماس گرفت و او را متقاعد ساخت تا درباره اهميت خريد نفت ايران و ايجاد روابط بازرگاني و تجاري و سرمايهگذاري در بخشهاي مختلف صنايع، کشاورزي و ... با انگلستان صحبت کند. شاپور جي که کاملاً از شرايط و وضعيت حساس ايران اطلاع داشت و اشتياق شديد شاه را به اجراي برنامههايش درک کرده بود، موقعيت را براي گرفتن امتياز از ايران بسيار مناسب تشخيص داد و سعي کرد نظريات شاه را به دولتمردان عاليرتبه انگليسي انتقال دهد. شاپور جي در اينباره طي يک سخنراني در مقابل شاهزاده ولز، نخستوزير انگلستان و شهردار نيويورک و گروه ديگري از بلندپايگان انگليسي اهميت ايران را بهعنوان کشوري مستعد براي فعاليتهاي اقتصادي به آنها گوشزد کرد و افزود:
... گفتار من در مورد ايران است ... در هر حال فکر ميکنم تعداد کساني که نسبت به زمينههاي فراوان موجود در ايران شناخت دارند بسيار اندک است و پر واضح است که جهل در چنين مواردي دشمن سعادت است. کساني که در بريتانيا پيشرفتهاي جهاني را تعقيب ميکنند ايران را به عنوان سرزميني ميشناسند که پيشرفتهاي همهجانبه و ويژه در آن صورت گرفته و ستايش از رهبري شاه نيز امري جهاني و فراگير شده است. ولي اين مسئله براي منافع تجاري بريتانيا آغاز راه است و نه انجام آن ... ميتوان به برخي از آخرين موفقيتهاي بريتانيا در ايران اشاره کرد ... طرح شاه لوله گاز با شرکت ايمگ، مشارکت شرکت روتس در صنايع اتومبيلسازي ايران، احداث کارخانه ديزل ليلاند، احداث کارخانه ديزل انگليش الکتريک ... شواهدي روشن مبني بر آغاز پروژههاي عظيم کشاورزي ـ صنعتي در اوايل سال 1971 در دست است ... بريتانيا نميتواند موفقيتهاي به دست آمده در ايران را که ديگر تکرار نخواهد شد از دست بدهد. وضعيت جغرافيايي کليدي و چهارراه مانند، ثبات سياسي، جمعيت رو به رشد و انبوهي از دولتمردان ماهر و کادر اداري و فني روبه رشد از ويژگيهاي مشخص اين کشور است. ايران جايي است که صنعت و تکنولوژي انگلستان ميتواند آن را براي خود به مثابه «وطن دور از وطن» تلقي نمايد ... ايران داراي مجموعه شرايطي است که ميتواند اين کشور را مرکز پايگاه محلي صادرات ما سازد ... در خصوص نيازهاي دفاعي ايران شاه سفارشات بسيار بزرگي به بريتانيا داده و سفارشات بيشتري نيز در راه است. ايران متحد بريتانياست و از چنان اعتبار بالايي در سطح جهاني برخوردار است که دفاع از اين کشور هيچگاه مورد انتقاد واقع نخواهد شد ... فکر ميکنم پيرامون اين مطلب که ايران به مثابه يک شريک تجاري بالقوه براي بريتانيا داراي مزاياي فراواني است به حد کافي صحبت کردم. ]شاه ايران ميگويد [از کشور من که داراي ذخاير وسيع است نفت بيشتري بخريد. در مقابل ما هم براي خريد مايحتاجمان از بريتانيا پول بيشتري صرف خواهيم کرد ... تا جايي که به ايران مربوط ميشود سادهترين و شايد هم تنها راه ادامه منافع تجاري ما اين است که نيازهاي معقول ايران را به وسيله درآمد بيشتري از نفت تأمين نماييم بگذاريد تا صنايع نفتي ما ثابت کنند که ميتوان تا سطح منافع دوجانبهاي که ايران پيشنهاد ميکند، بهطور عادلانه پيشرفت حاصل کرد.12 روابط دو جانبه اقتصادي بين ايران و انگلستان، شاه را مشتاق خريد تجهيزات پيشرفته نظامي از آن کشور کرد. ولي از آنجا که کشور پيشرفتهاي نظير انگلستان به فروش تجهيزات پيشرفته خود به ايران چندان رغبتي نشان نميداد، شاه به اسدالله علم مأموريت داد تا درباره فروش اين تجهيزات با مأموران انگليسي مذاکره کند. از جمله اين تجهيزات موشکهاي هدايتشونده از نوع راپير بود. اسدالله علم با کمک شاپور جي توانست انگلستان را متقاعد سازد تا اين موشکها را به ايران بفروشد. شاپور جي هم بهخوبي از عهده اين معامله برآمد. شاپور جي در اکثر معاملات تجاري کلان بين ايران و انگلستان واسطه ميشد. معاملهاي که از طريق عادي انجام آن عملي نبود توسط شاپور جي و اسدالله علم صورت ميگرفت. سپهبد محسن مبصر، رئيس سابق ژاندارمري کل کشور، درباره نقش شاپور جي در ايران مينويسد: ... ميدانستم و ميديدم که او ]شاپور جي[ دوست بسيار صميمي و محرم آقاي اميراسدالله علم و به همان علت در دربار و حتي پيش اعليحضرت اعتبار ويژهاي کسب کرده بود و چه بسا در برخي موارد مشورتهايي از او ميشد. در کارهايي هم که به او مراجعه ميگرديد او در آنگونه موارد با شيوه ويژهاي که داشت و با مقدم شمردن و درنظر گرفتن منافع و مصالح کشور کارفرماي خود در دادن نظريهها و انجام کارهايي که از او خواسته ميشد تا حد قانعکنندهاي ميکوشيد. ارتباط و فعاليتهاي شاپور جي در سازمانهاي اطلاعاتي در انگلستان از نظر من نميتوانست پنهان بماند و نه تنها من که همه آنهايي که کارهاي اطلاعاتي داشتند ميتوانستند بدانند و ميدانستند که او به چه نوع کارهايي مشغول است. چنين شخصي را نميشود جاسوس ناميد او را ميتوان رابط دانست نه سرجاسوس غرب.13 بنابراين روشن ميشود که اسدالله علم و شاپور جي رابطين مورد اعتماد طرفين (شاه و کشورهاي انگلستان و امريکا) در تأمين نيازهاي دو طرف تلاشهاي فراواني به کار ميبردند و در انجام مأموريتهايشان نيز تا حدود زيادي موفق شدند. شاپور جي که در اکثر ميهمانيهاي علم حضور داشت و با خانوادهاش تماس بسيار نزديکي برقرار ساخته بود، توانسته بود همسر و فرزندان علم را نيز در شبکههاي جاسوسي وارد سازد. هر چند زن علم (ملکتاج) چندان مستعد جاسوسي نبود، اما چنانکه حسين فردوست بدرستي خاطر نشان ميسازد، دختران علم و بهويژه نازعلم، که همسرش يک فرد انگليسي به نام ريچارد ايوري بود، در فعاليتهاي جاسوسي بسي کارآمد شده بود.14 در واقع جاسوسان و مأموران اطلاعاتي انگلستان و امريکا، که متشکل از عناصر داخلي و خارجي بودند، غالباً در دربار پهلوي دوم حضور داشتند که شبکهاي گسترده و در عين حال منظم آنها را به هم مربوط ميساخت؛ کنترل اين شبکه با شخص اسدالله علم بود. از جمله نمايندگان سيا (C.I.A) در ايران که با اسدالله علم ارتباط بسيار تنگاتنگي داشت گراتيان ياتسويچ، يوگسلاويالاصل و سرهنگ نيروي هوايي امريکا، بود. وي در اکثر مجالس و ميهمانيهاي رسمي و خصوصي اسدالله علم حضور داشت و از اطلاعات و اخبار وي استفاده فراوان ميبرد.15 از سفراي معروف امريکا که در سالهاي 1351ـ1352ش/1972ـ1973م در ايران بسر ميبرد و روابط بسيار نزديکي با اسدالله علم داشت «ديک» بود. وي پيش از اين، رياست سيا (C.I.A) را بر عهده داشت. ديک از حدود سالهاي 1321ـ1322ش/1942ـ1943م در سيا سوابق جاسوسي داشت. همسر ديک «سينتيا هلمز» در کتابي که از شرح مسافرتشان در ايران به رشته تحرير درآورده است از روابط بسيار نزديک خود و شوهرش با اسدالله علم و خانوادهاش مفصلاً سخن به ميان آورده است.16 حسين فردوست همکاري اسدالله علم با دستگاههاي اطلاعاتي امريکا و انگلستان را از هم قابل تفکيک نميداند. به نظر وي «مهرهها و عوامل اطلاعاتي انگليس و امريکا در ايران زياد قابل تفکيک نيستند. هر چند بودند عناصري که به طور خاصي براي امريکا يا انگليس کار ميکردند ولي در رابطه با شخصيتهاي مهم دربار ميبينيم که مثلاً فردي مانند اسدالله علم که جد اندر جد عامل انگليس است مهمترين رابط محمدرضا هم با انگليس و هم با امريکاست».17 اسدالله علم نيز در خاطراتش در خصوص ارتباطش با دستگاه اطلاعاتي امريکا و انگلستان مينويسد: «... امروز بعد از ظهر يک سري ملاقاتهاي طولاني داشتم. جلسات مخفي با رؤساي امنيتي خودمان و نمايندگان اينتليجنس سرويس و سيا که علاوه بر کارهاي ديگر اقدامات احتياطي براي اقامت قريبالوقوع شاه در سنت موريس را مورد بررسي قرار داديم».18 در اين دوره با اعمال قدرت فوقالعاده علم بود که سرويسهاي اطلاعاتي انگلستان نفوذ بيش از حدي به دست آورده بودند و در کنترل دربار تلاشها و فعاليتهاي مضاعفي انجام ميدادند: «... غروب نماينده اينتليجنس سرويس بريتانيا در تهران به ديدنم آمد تا به من هشدار دهد که کدبانوي کاخ يک زن انگليسي به نام فلورانس با نفر اول ک.گ.ب در سفارت شوروي رابطه دارد. هم تکان خوردم و هم وحشتزده شدم ... اين موضوع را سر شام گزارش دادم ... شاه دستور داد زنک بدون اخطار قبلي اخراج شود.»19 چنين بود که اسدالله علم وزير دربار شاهنشاهي تا اواخر عمر در رأس تشيکلات حکومتي شاه در حل و فصل تقريباً تمام امور مهم سياسي داخلي و خارجي اعمال نفوذ ميکرد. و به ويژه مسائل خارجي و ارتباط با کشورهاي قدرتمند و استعماري جهان نظير انگلستان و امريکا غالباً از کانال اسدالله علم قابل حل و فصل بود. وي سالها نقش خود را به خوبي ايفا کرد و به چنان مقام والايي در زمان پهلوي دوم دست يافت که پيش از او هرگز کسي در دوره پهلوي اين منزلت را نيافته بود. علم در سالهاي پاياني حکومت رژيم محمدرضا پهلوي پيوسته ارتباط خود را با مأموران و نمايندگان سياسي ـ اطلاعاتي کشورهاي امريکا و انگلستان حفظ کرد و از نظر سياست داخلي نيز دخالتش در کليه شئون کشور محسوس بود. بنابراين وي به موقعيت و شرايط حاکم بر کشور کاملاً آگاهي داشت. علم بهويژه در سالهاي آخر عمر رژيم از خطرات بالقوه و در عين حال جدي که رژيم پهلوي را تهديد ميکرد، کاملاً اطلاع داشت. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. پرويز راجي. خاطرات پرويز راجي، خدمتگزار تخت طاووس. ترجمه ح.ا.مهران. چاپ اول، تهران، انتشارات اطلاعات. 1364، ص 89 . 2. حسين فردوست، خاطرات...، جلد اول، ص 254 . 3. همان، ص 259 . 4. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 1ـ32ـ129ـ الف. 5. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 3ـ107ـ129ـ الف. 6. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 2ـ142ـ129ـ الف. 7. اشاره شاپور جي به فعاليتهايي است که منجر به سقوط دکتر مصدق شد. 8. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 2ـ272ـ129ـ الف. 9. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 1ـ272ـ129ـ الف. 10. مصطفي علم. نفت: قدرت و اصول. ترجمه غلامحسين صالحيار، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 495 . 11. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 4ـ272ـ129ـ الف. 12. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 12ـ98ـ129ـ الف. 13. محسن مبصر، پژوهش: نقدي بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست. ص19-20 . 14. حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 296 . 15. همان، ص 340 . 16. سينتيا هلمز، خاطرات همسر سفير. 17. حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 289 . 18. اسدالله علم. گفت وگوهاي من با شاه. ج 2، ص 443 . 19. همان، ص 599 . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران |