با تبعيد امام خميني به ترکيه، ساواک براي جلوگيري از اعتصاب ها و اعتراض هاي مردمي به اقدام هاي شديد امنيتي دست يازيد. در اين موقعيت، بازار تعدادي از شهرها دچار تشنج شد، حدود دو هفته، نماز جماعت در اکثر مساجد تعطيل گرديد و در آستانه ماه مبارک رمضان، مبلغان به تبليغ اهداف نهضت پرداختند. افزون بر اين، تومارها، تلگراف ها و نامه هايي از سوي طلاب حوزه هاي علميه و دانشمندان ديني، براي مقام هاي ترکيه فرستاده شد. انعکاس خبر دستگيري و تبعيد امام در خارج از کشور نيز گسترده بود و خبرگزاري ها گزارش هاي مفصلي در اين باره ارسال کردند. فشارهاي داخلي و بين المللي، رژيم شاه را بر آن داشت تا محل تبعيد امام را از ترکيه به عراق تغيير دهد. رژيم شاه چنان مي پنداشت که با حضور امام در نجف، شخصيت وي تحت الشعاع فقيهان آن حوزه قرار مي گيرد يا منزوي مي شود و يا افکارش تعديل مي پذيرد، به ويژه آن که حوزه نجف از سياست بيزار بود و جوي آرام داشت. امام در 13 مهر 1344 از ترکيه به سوي بغداد حرکت کرد و بر خلاف انتظار رژيم با استقبال گرم مردم و مجتهدان عراق روبه رو شد. در کاظمين و سامرا، مردم، طلاب و دانشمندان ديني به استقبال ايشان شتافتند و در کربلا استقبال کنندگان تا 30 کيلومتر از شهر بيرون آمدند. در نجف، بعد از استقبال مردم، مراجع تقليد به ديدار امام رفتند و بدين ترتيب، زمينه تبليغ نهضت فراهم آمد. امام از فرصت پديد آمده بهره برد و پرشورتر از گذشته در جهت رهبري نهضت کوشيد. وي در اولين سخنراني، در تاريخ 23 آبان 1344، به برنامه حکومتي اسلام و مسئوليت دانشمندان ديني در اين مورد اشاره کرد. دو سال بعد در فروردين 1346، امام هم زمان با فرستادن نامه اي سرگشاده به هويدا، خطاب به حوزه هاي علميه اعلاميه اي صادر کرد و آنان را به ادامه نهضت و مقاومت در برابر رژيم فراخواند. او، در نامه سرگشاده به هويدا، رژيم را از ستم روزافزون برحذر داشت، خواستار کاهش فشار و اختناق شد و رژيم را از اسراف بيت المال در خوشگذراني ها و جشن هاي فرمايشي نهي کرد.(1) در پي اين اعلاميه ها، پيام امام به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل و انتشار آن در داخل ايران، رژيم را به وحشت انداخت و به تکاپو واداشت. خودکامگان بر اقدام هاي سرکوب گرانه خود افزودند و تلاش براي جلوگيري از مرجعيت عامه امام خميني بعد از وفات آيت الله حکيم را در رأس برنامه هايشان قرار دادند. اين توطئه با حرکت خودجوش و آگاهانه روحانيان شهرستان ها، تحت عنوان نمايندگان مرجعيت امام خميني، خنثي شد.(2) امام خميني، به مناسبت هاي مختلف مانند مراسم حج، حرکت هاي دانشجويي، جشن هاي دو هزار و پانصد ساله و يا در پاسخ پيام ها و نامه ها، با صدور اعلاميه هايي نهضت را سمت پيروزي هدايت کرد. با وقوع حوادثي مانند شهادت حاج آقا مصطفي خميني(آبان 56) و انتشار مقاله توهين آميز در روزنامه اطلاعات(3)(17 دي 56) مرحله نوين انقلاب آغاز شد که به سرنگوني نظام شاهنشاهي و تأسيس نظام اسلامي انجاميد. در واقع چاپ اين مقاله، آتشي را که از 15 خرداد 42 زير لايه هاي خاکستر اختناق رژيم پنهان مانده بود، شعله ور ساخت. اولين بازتاب انتشار اين مقاله در شهر مقدس قم آشکار شد. در روز انتشار مقاله، هنگامي که کاميون حامل روزنامه اطلاعات براي شهرهاي قم و اصفهان به قم وارد شد، مردم قم به آن يورش بردند و روزنامه ها را به آتش کشيدند.(4) فرداي آن روز، طلاب کلاس هاي درس را تعطيل کردند و در مسجد اعظم گرد آمدند. در اين روز، درگيري هاي پراکنده اي رخ داد، ولي حرکت اصلي مردم در 19 دي ماه شکل گرفت. در اين روز روحانيان و مردم، در حالي که شعارهاي تند عليه دولت مي دادند، نمايندگي روزنامه اطلاعات و دفتر حزب رستاخيز را به آتش کشيدند. در جريان اين حوادث گروهي از مردم قم به شهادت رسيدند. رژيم در واکنش به حوادث قم، براي مهار کردن حرکت مردم گروهي از شاگردان امام را به ديگر شهرها تبعيد کرد، ولي اين تبعيدها جز گسترش شتابان نهضت در ساير شهرها دستاوردي نداشت. در چهلم شهداي قم(29 بهمن 56)، مردم تبريز به پا خاستند و تا مدتي کنترل شهر را از دست مأموران رژيم خارج ساختند. مردم با به آتش کشيدن سينماها، مشروب فروشي ها و مرکز حزب رستاخيز خشم خود را آشکار کردند. در جريان اين حوادث، رژيم دست به سرکوبي شديد زد و ده ها تن را به شهادت رساند.(5) پس از اين حادثه، امام خميني با فرستادن پيامي به مردم تبريز و آذربايجان فرمود: سلام بر اهالي شجاع و متدين آذربايجان عزيز... خاطره بسيار اسف انگيز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعه بسيار ناگوار تبريز پيش آمد... اهالي معظم و عزيز آذربايجان بدانند که در اين راه حق و استقلال و آزادي طلبي و در حمايت از قرآن کريم تنها نيستند. شهرهاي بزرگ چون شيراز، اصفهان، اهواز و ديگر شهرها و مقدم از همه(قم) مرکز روحانيت و پايگاه حضرت صادق(ع) و تهران بزرگ با آن ها هم صدا و هم مقصد و همه و همه در بيزاري از دودمان پليد پهلوي شريک اند.(6) در اربعين شهداي تبريز(روزهاي نهم و دهم فروردين 57)، حوادث تبريز در يزد نيز تکرار شد و پس از آن، اعتراض هاي عمومي در سراسر کشور گسترش يافت. در 27 مرداد 57، شاه در سخنراني تلويزيوني خود، با اين ادعا که مي خواهد ايران را به تمدن بزرگ هدايت کند، خشونت انقلابي مردم را محکوم کرد و خواستار همراهي آن ها شد. روز 28 مرداد، رژيم براي مخدوش کردن چهره انقلابيون، طرح آتش زدن سينما رکس آبادان را اجرا کرد، حدود 700 نفر را در آتش سوزاند و با تبليغات گسترده کوشيد مردم انقلابي را مسئول فاجعه معرفي کند. اين تدبير نتيجه اي پيش بيني ناشده داشت و عامل ورود بيش از پيش مردم، به ويژه خوزستانيان به ميدان مبارزه گرديد. قفل بودن درهاي خروجي سينما هنگام وقوع فاجعه، تأخير در خبردادن به آتش نشاني، نبودن آب در شيرهاي آتش نشاني و توضيحات کارشناسان در مورد کيفيت مواد آتش زا سبب شد تا مردم، برغم گزارش خبرگزاري پارس درباره دستگيري گروهي از خرابکاران، ساواک را طراح و مجري فاجعه بشناسند. اين جنايت و رسوايي ناشي از آن، به برکناري دولت جمشيد آموزگار انجاميد. فاجعه سينما رکس آبادان و تظاهرات ميليوني مردم در دوم شهريور 57(21 رمضان)، مردم را براي حضور در عرصه مبارزه با رژيم آماده تر ساخت. عيد سعيد فطر با نماز عيد فراگير و اعتراض گسترده مردم انقلابي در بسياري از شهرها همراه بود. در تهران، با تلاش شهيد آيت الله دکتر مفتح، اجتماع بسيار عظيمي در قيطريه برگزار شد. پس از نماز، راهپيمايان با شعارهاي انقلابي اعتراض خود را ادامه دادند. خبرگزاري فرانسه در گزارش خود از آن مراسم مي نويسد: ايران وارد تحول برگشت ناپذيري شده است... اسلام قدرت خود را در شهرها، از جمله تهران، نشان داده است.(7) پس از عيد فطر(13 شهريور 57) نيز راهپيمايي هاي اعتراض آميز در کشور ادامه يافت. در اين زمان«دولت آشتي ملي» شريف امامي زمام امور را در دست داشت. اين دولت، با اعلام حکومت نظامي در تهران و تعدادي از شهرها و(8) به خاک و خون کشيدن مردم در 17 شهريور که جمعه سياه خوانده شد چهره واقعي خود را نشان داد. کارتر کشتار 17 شهريور را تأييد کرد و بدين ترتيب، ادعاي حقوق بشر وي نزد مردم، دروغي بزرگ جلوه کرد.(9) امام خميني در فرداي فاجعه، با عبارت«اي کاش خميني در ميان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع براي خداي تعالي کشته مي شد»(10) با بازماندگان فاجعه اظهار همدردي کرد و فضاي باز سياسي شاه را يک بازي خواند.(11) خبرگزاري آسوشيتدپرس در آن روز نوشت: تجربه شاه ايران در مورد آزادي دادن به عموم مردم پس از سيزده روز با اعلام حکومت نظامي تمام شد.(12) پس از فاجعه 17 شهريور، در حالي که دار و دسته اويسي، آزمون و ثابتي در صدد بودند نهضت را به مقابله مسلحانه بکشانند، رهبر انقلاب از اين امر اجتناب کرد و به جاي آن ستون فقرات و ارکان اقتصادي رژيم را هدف قرار داد. اولين موج اعتصاب دو روز پس از جمعه سياه، در پالايشگاه تهران آغاز شد و در کم تر از دو هفته به پالايشگاه عظيم آبادان رسيد. موج دوم اعتصاب(28 شهريور تا 9 مهر)، راه آهن، شبکه هاي آب و برق و بانک ملي را فراگرفت. موج سوم در روز 15 مهر با اعتصاب سراسري دانشگاهيان و فرهنگيان به اوج رسيد. از آن پس، ساير دستگاه ها و تأسيسات دولتي، يکي پس از ديگري به اعتصاب پيوستند و دامنه اعتصاب حتي به ارتش نيز کشيده شد.(13) در مهرماه، در حالي که سالگرد شهادت حاج آقا مصطفي خميني و چهلم شهداي جمعه سياه، کشور را در عزاي عمومي فرو برده بود، اجتماع مردم انقلابي کرمان در مسجد جامع با يورش چماقداران رژيم روبه رو شد. مهاجمان بخشي از مسجد و مغازه ها را به آتش کشيدند و با اين کار اسباب اندوه مردم و بيزاري فزون تر آن ها از رژيم پهلوي را فراهم ساختند. در اين ماه، دولت عراق در هماهنگي با رژيم شاه از امام خواست آن کشور را ترک گويد. امام در نهايت پس از آن که کويت به وي اجازه اقامت نداد، به پاريس رفت. استقرار امام در پاريس سبب شد تا تحولات انقلاب با شتاب فزون تر به گوش جهانيان برسد و ارتباط مردم و رهبر انقلاب بهتر و سريع تر شود. در سيزدهم آبان، اجتماع دانش آموزان و دانشجويان تهراني در دانشگاه تهران به وسيله نيروهاي سرکوب گر شاه به خاک و خون کشيده شد و ده ها تن شهيد و مجروح گرديدند. خبر اين حادثه در سراسر کشور موج آفريد و اين روز نيز در شمار روزهاي مهم تاريخ انقلاب جاي گرفت. در چنين موقعيتي، کارگزاران رژيم ناگزير بارها به ديدار امام خميني شتافتند، ولي نوميد بازگشتند. امام خميني در اين باره فرمود: هيچ شرطي قابل مذاکره نيست و هيچ مهلتي در صورتي که نتيجه آن تأمين ادامه وضع موجود باشد، قابل قبول نيست.(14) رژيم که براي جلوگيري از اعتصاب ها و راهپيمايي هاي اعتراض آميز، در پي راه حل بود، به ياري دولت نظامي ازهاري در کنترل اوضاع کوشيد، ولي توفيق نيافت. در زمان ازهاري، راه پيمايي عظيم سراسري تاسوعا و عاشورا، که باشکوه ترين رفراندوم تاريخ ايران خوانده شد، تحقق پذيرفت. هم زمان با عدم توفيق دولت ازهاري، آمريکايي ها ژنرال رابرت هايزر را در 13 دي 57 به ايران فرستادند تا رژيم شاه را از فروپاشي نجات بخشد. پس از ورود او، شاپور بختيار، که چهره اي به ظاهر ملي داشت، به نخست وزيري منصوب شد، ولي او نيز، همانند دولت هاي پيشين، به جنايت و خون ريزي پرداخت. در اين زمان، شوراي سلطنت تشکيل شد و شاه در بيست و ششم دي ماه، به ظاهر براي معالجه، رهسپار خارج از کشور شد. مردم با شادماني فرار شاه را جشن گرفتند. پس از فرار شاه، شوراي انقلاب اسلامي شکل گرفت و مسأله بازگشت امام به طور جدي مطرح شد. دولت بختيار به بهانه هاي مختلف از آمدن امام جلوگيري مي کرد تا آن که تحت فشار مردم، روحانيان و مدرسان حوزه، که در مسجد دانشگاه تهران تحصن کرده بودند، ناگزير فرودگاه مهرآباد را گشود و رهبر انقلاب در 12 بهمن، با بي نظيرترين استقبال مردمي، وارد کشور شد. امام خميني، پس از چهار روز اقامت در تهران، دولت موقت را به سرپرستي مهدي بازرگان تشکيل داد. اعلام حکومت نظامي و راه پيمايي وابستگان رژيم در حمايت از بختيار، خللي در اراده امام و مردم وارد نساخت، در مقابل، فرماندهي ارتش روزبه روز ضعيف تر مي شد. پيوستن نيروي هوايي به صف انقلابيان ضربه مهلکي بر پيکر فرسوده رژيم بود. فرمان تاريخي امام در ناديده گرفتن حکومت نظامي در 21 بهمن، سبب فروپاشي دولت بختيار در صبحگاه 22 بهمن شد و بدين ترتيب، اداره کشور به دست فرزندان انقلاب افتاد.
--------------------------- پي نوشت ها: 1. حميد روحاني، پيشين، ج 1، ص 216. 2. غلامحسين جمي، خاطرات امام جمعه آبادان در مورد امام خميني، پروژه تحقيقي مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص 35. 3. درباره زمان شروع بحراني که نهايتا به پيروزي انقلاب اسلامي منجر شد، توافقي به چشم نمي خورد. معمولا گروه هاي مخالف رژيم پهلوي، با رهيافت خاصي که نسبت به انقلاب دارند، مقطع خاص يا جريان ويژه اي را به عنوان نقطه شروع انقلاب تعيين کرده اند. جبهه ملي، نقطه شروع را خرداد سال 56 مي داند، زماني که سه تن از رهبران وقت جبهه ملي نامه اي سرگشاده خطاب به شاه منتشر کردند. حزب توده نيز فروردين 56 را، که در آن چند فقره اعتصاب کارگري صورت پذيرفت و زندانيان سياسي دست به اعتصاب غذا زدند، نقطه شروع مي داند. چريک هاي فدايي خلق روي مبارزات ساکنان خارج از محدوده با شهرداري و عوامل انتظامي در تابستان همان سال، به عنوان اولين جرقه انقلاب، تأکيد مي کنند، و بالاخره انقلابيان مذهبي فوت ناگهاني سيد مصطفي خميني در آبان 56 يا درج مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات درباره امام خميني را نقطه شروع انقلاب قلمداد مي کنند.(صادق زيبا کلام، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، انتشارات روزنه، تهران، 1372، ص 131 و 132). با توجه به ماهيت مذهبي انقلاب و روند حوادث و رويدادهاي نهضت امام خميني از 15 خرداد 42 به اين سو، بايد گفت حادثه اي که مشعل انقلاب را روشن ساخت، انتشار مقاله مذکور با امضاي مستعار احمد رشيدي مطلق در 17 دي ماه 56 بود. به علاوه، اکثريت قريب به اتفاق مردمي که در انقلاب شرکت داشتند از حوادثي که گروه هاي غيرمذهبي از آن به عنوان نقطه شروع انقلاب ياد مي کنند، خبر نداشته اند، اما همگي درج مقاله توهين آميز را مي دانستند. رژيم شاه براي گروه هاي چريکي، که گاه دست به عمليات تروريستي مي زدند، يا گروه هاي روشنفکري که شاه اغلب با لحن تمسخرآميزي از آن ها سخن مي گفت، اهميت زيادي قائل نبود و از ميان نيروهاي مخالفش تنها از آيت الله خميني واهمه داشت.(جميله کديور، رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريکا، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374، ص 68). رژيم بدين جهت و در راستاي يک سياست جديد سرکوبي، تصميم به مبارزه گرفت و اين کار را با انتشار مقاله مذکور آغاز کرد. اما با اين عمل وارد مهلکه اي بسيار خطرناک شد که سرانجام وسعت و عظمت آن، نظام شاهنشاهي را فرو ريخت. 4. مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، انتشارات جاويدان، تهران، 1370، ص 741.5. سيد جلال الدين مدني، پيشين، ص 410، عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، نشر کتاب سياسي، تهران، 1368، ص222. 6. صحيفه نور، ج 2، ص40. 7. عباسعلي عميد زنجاني، پيشين، ص 277. 8. به دنبال تظاهرات فزاينده از ساعت 6 بامداد 17 شهريور 1357 به مدت 6 ماه در شهرهاي تهران، قم، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، آبادان، اهواز، قزوين، کازرون، جهرم و کرج مقررات حکومت نظامي اعلام شد. 9. در مورد سياست حقوق بشر کارتر و ايران رجوع کنيد به: نيکي کدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 341 343، 345 و 346. (به نظر اين منبع، در زمينه حقوق بشر در ايران فقط تذکرات پراکنده اي صورت مي گرفت و هرگز آمريکايي ها به طور جدي تهديد نکردند که به دليل پايمال شدن حقوق بشر در ايران ميزان کمک ها و حمايت خود از رژيم شاه را کاهش خواهند داد. به رغم اين امر، شاه ترسيده بود و بعضي از مخالفان هم شهامت يافته بودند نامه ها و عريضه هاي سرگشاده انتشار دهند. اما کشتار 17 شهريور و تأييد کارتر، ادعاي حقوق بشر وي را به يک دروغ بزرگ در نزد مردم تبديل کرد). 10. صحيفه نور، ج 2، ص 100. 11. همان، ص103. 12. سيد جلال الدين مدني، پيشين، ج 2، ص 268. 13. سيروس پرهام، پيشين، ص 51، 52 و 81. 14. صحيفه نور، ج 2، ص 271. پایگاه اطلاع رسانی حوزه |