سند نامه ::
 
جرقه‌هاي انقلاب در سال 1356

تاريخ سياسي معاصر ايران؛ دكتر سيد جلال ‌‌الدين‌ مدني، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، جلد دوم،صص 240 تا 250

 1- بحث‌كلي:

حوادث سال 56 تقريباً مقدمه‌ايست بر انقلاب،وسايلي است كه نيروها را جمع مي‌كند، تيرهايي است كه فضاي تاريك را لحظه‌اي روشن مي‌سازد. دستگاه استبداد تحت عنوان فضاي باز سياسي درآغاز سعي داشت از رودررویي و هجوم بر اجتماعات پرهيز نمايد و براي سركوبي مبارزين ديگر از حبس و شكنجه و دادگاه و اعدام كمتر استفاده كند و در عوض در خفا افرادي را نابود كند يا در برخوردهاي خياباني از بين ببرد و احتمالاً بعضي از آنها را تقويت كند و اجازه انتقاد و بحث بدهد بدنبال اظهارات آموزگار كه به آزادي بيان و قلم و تحكيم و تقويت نيروهاي سازنده ارج مي‌نهد جمعي از روزنامه نويسان سالهاي قبل كه بتدريج روزنامه‌هايشان بدلايل مختلف تعطيل شده بود درخواست فعاليت آزاد نمودند.

2- 20 آبانماه 56:

شاه به امريكا رفت تا با كارتر ملاقات نمايد. اين مسافرت با مسافرتهاي قبلي تفاوت دارد چرا كه در فضاي باز سياسي انجام مي‌گيرد و تظاهرات پرشور ايرانيان مقيم امريكا عليه شاه با وسعت زياد ترتيب داده شد. اردشير زاهدي با كمك ساواك هم سعي كردند قواي خود را به ميدان آورند و بنفع شاه جمع شوند.در مقابل كاخ سفيد مقابله‌اي بود بين مخالفين و موافقين شاه، قسمتي از جريان از تلويزيون ايران هم پخش شد تا مردم بدانند واقعاً فضاي سياسي باز شده، شعارهاي عليه شاه هم داده مي‌شود و زد و خورد دانشجويان در امريكا و مداخله پليس امريكا بحث طولاني را بدنبال داشت.

3- اولين جرقه‌هاي انقلاب:

نظام شاهنشاهي در حالي كه مي‌رفت مجدداً با چهره جديد وضع خود را تحكيم بخشد و با جابجا كردن چند مهره بر جنايات گذشته سرپوش گذارد با جرقه‌هاي انقلاب مواجه گرديد، هر جرقه شعله‌هايي را بدنبال داشت و هيچ گاه خاموش نشد. قم اولين فرياد را در رابطه با مقاله 17 دي اطلاعات كه در آن به مرجع بزرگ روحاني اهانت شده بود در فضاي ايران بلند كرد و با شهادت جمعي از فرزندان روحاني خويش تحرك عمومي را شدت بخشيد و در چهلم شهداي قم تبريز با قيام خود رژيم را بلرزه انداخت و ديگر شهرهاي ايران يكي پس از ديگري به اين زنجير حركت‌ساز پيوستند و مجال تفكر را از عاملين بيگانه سلب نمودند. امام خميني كه از زمان تبعيد آرام نگرفته بود و همواره با پيام‌هاي خود ملت مسلمان ايران را از واقعيت امور آگاه مي‌ساخت در اين هنگام تكليف قطعي مبارزين در جهت انقلاب را روشن ساخت و گفت« ... اسلام عزيز از شما اي گروههاي مسلمان در هر لباس و شغلي هستيد استمداد مي‌كند و وظيفه همه است كه در نجات آن كوشش كنيد و ضربه‌هايي كه از سلاطين جور خصوصاً در اين پنجاه سال حكومت ضد اسلامي و ملي دودمان پهلوي خورده است و مي‌خورد جبران كنيد. (كلكم راع و كلكم مسؤول) و لازمست با كمال قدرت و هوشياري اشخاص يا گروههايي كه گرايش به مكتب غيراسلامي دارند و به خوي فرصت‌طلبي مي‌خواهند در اين اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما داخل كنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور كنيد و به آنها مجال تحرك ندهيد، بغير مكتب اسلام و شعار اسلامي كشور از خطر نجات پيدا نمي‌كند ... قيام تبريز چون نهضت همه ايران اسلامي است براي دفاع از حق و از احكام اسلام است و نسبت اين قيام را به ماركسيستها يا ماركسيستهاي اسلامي، كه در تبليغات شاهانه است جز خدعه نيست. و دليل برآن است كه اين مكتبهاي انحرافي پايگاهي در ايران ندارند والا شاه از آنها ذكري نمي‌كرد، اكنون بايد تمام جناح‌ها از هر طبقه بدانند كه جز در سايه اسلام و در زير پرچم توحيد و قرآن راه پيروزي مسدود است و چون شاه مي‌خواهد نهضتهاي اصيل اسلامي را از مجراي خود منحرف و به گروههايي كه هم منحرف و هم بين ملت پايگاهي ندارند نسبت دهد. بايد همه گروههاي سياسي و طبقات روشن فكر با صراحت و بدون هيچ ابهام نهضت و تحرك خود را اسلامي و براي اجراي قوانين عدالت‌پرور قرآن كريم معرفي كنند و به گروه روحاني و كارگري و توده ملت بپيوندند كه با اين منطق حيله حساب شده اجانب را كه بزبان شاه اجرا مي‌شود خنثي كنند و در غيراين صورت با برچسب ماركسيسم و احياناً ماركسيسم اسلامي جناحهاي روشن و متحرك را از سواد اعظم كه ملت مسلم است جدا مي‌نمايد ... » دراثر آمادگي قشرهاي مختلف ملت و رهنمودهاي امام آگاهي همه جانبه و وحدتي بي سابقه پيش آمد كه در تحقق هدف لازم بود تلاش هاي مذبوحانه رژيم حاكم و حاميان نيرومند آن بلا اثر ماند.

4- درگذشت مشكوك فرزند امام:

يكي از همگامان راستين امام فرزند او، روحاني مبارز حاج سيد مصطفي خميني بود، كسي كه با تبعيد امام بازداشت و زنداني گرديد، و پس از آزادي از زندان به تبعيدگاه پدر اعزام شد و در مهاجرت امام از تركيه به نجف پدر را همراهي كردو در تمام مدت اقامت در عراق در مبارزه رهبر را رها ننمود و بنظر مي‌آيد شخصيتي جوان سازش‌ناپذير مذهبي سياسي ساخته مي‌شود و بالقوه خطري براي رژيم حاكم محسوب مي‌گردد وي را بدون این که سابقه بيماري داشته باشد در اطاق خواب درگذشته مي‌يابند و باتوجه به موارد ديگر مرگ هاي مشكوكي كه مردم دست ساواك را در آن وارد مي‌ديدند (1) اين مورد نيز عنوان شهادت يافت و در ايران به تجليل بسيار از او پرداختند اين تجليل تا به آنجا رفت كه رژيم را به عكس‌العمل وادار ساخت.

5- مقاله اطلاعات:

روز شنبه 17 ديماه برابر 27 محرم 98 روزنامه اطلاعات مطلبي داشت تحت عنوان«ايران و استعمار سرخ و سياه» به قلم احمد رشيدي مطلق كه درآن صريحاً به آيت الله العظمي خميني اهانت شده بود، مقاله مي‌گفت«تنها خميني با دولت و قوانين و انقلاب كه همه با اسلام همراه است، بتحريك مالكين، به مخالفت برخاست! وگرنه روحانيون ديگر همه با اين قوانين موافقند و احترامشان نيز محفوظ است» نويسنده مقاله با وقاحت تمام نسبت شهرت‌طلبي و بي‌اعتقادي به شخصيتي مي‌داد كه تمام وجودش را درخدمت اسلام و مردم گذاشته بود و او را شاعري عاشق‌پيشه و عامل استعمار و سيد هندي معرفي مي‌كرد (2) ... انتشار اين مقاله در روز 17 دي مقارن جشن‌هاي مربوط به آزادي زنان و كشف حجاب! و از طرفي بدنبال تجليل بي‌سابقه‌اي بود كه از درگذشت فرزند امام، مصطفي خميني كرده بودند.

رژيم خوب مي‌دانست و به تجربه ديده بود خطر اصلي دركجاست، مي‌دانست شخصيت مصمم، مستقيم و بي‌تزلزلي كه هدايت ملت مسلمان را به عهده دارد كيست، رژيم درك كرده بود كه تبعيد طولاني امام نه تنها مردم را از او منصرف نساخته بلكه پيش‌بيني‌هاي او را عينيت بخشيده است. ادعاي توخالي شاه در اصول انقلاب سفيد پس از 15 سال بي‌محتوي باقيمانده و تسلط آمريكا تا به آن درجه رسيده بود كه رژيم مي‌بايست در فضاي باز سياسي! بحيات خود ادامه دهد، و حقوق بشر كارتر را رعايت كند و اين ممكن نبود. بعبارت ديگر سياست آمريكا احتياج داشت كشورهايي مثل ايران را از نقطه انفجار پایين آورد براي حفظ وابستگي از درجه اختناق بكاهد. انعكاس اين سياست در داخل ايجاب مي‌كرد كه رژيم براي حفظ خود به دو شيوه توأم و هماهنگ متوسل گردد تا نتيجه مطلوب بدست آورداز يكسو به سياست‌بازان حرفه‌اي و مشتاقان پست و مقام ميدان بدهد. آنها را ترويج نمايد، سابقه مخالفت آنها را بزرگ سازد طرفداري آنها را از حقوق بشر جلوه دهد. به آنها فرصت دهد تا مقاله تند به شاه بنويسند، عليه دولت اعلام جرم نمايند، اتهاماتي را متوجه بعض وزراي سابق سازند، از زندانيان سياسي به دفاع برخيزند. رژيم از اين جمع فرصت‌طلب قيافه تابناكي مي‌سازد تا در مراحل بعدي مورد استفاده قرارگيرند. از سوي ديگر مي‌بايد رهبر اصلي مبارزه را تحقير نمايند، لجن‌ مال سازند، مردم را نسبت به او به شك و ترديد اندازند و او را از ديگران و مردم را از او جدا سازند. رژيم تصور كرد حوزه‌هاي علميه را مي‌تواند با چنين مقاله‌ها و تبليغاتي از راه خميني بازدارد و به ديگران متوجه سازد رژيم مي‌خواست بدل را جلا دهد با تبليغ دروغين بزرگ سازد و بجاي اصلي بخورد مردم بدهد مقاله رشيدي مطلق اطلاعات در17 دي مقدمه‌اي در همين راه بود كه با شكست مواجه شد و نتيجه عكس داد«ومكروا و مكرالله والله خيرالماكرين».

6- نتيجه فوري مقاله اهانت‌آميز:

مقاله مندرج در اطلاعات عليه امام خميني در سراسر ايران عكس‌العمل شديد داشت ولي در قم بلافاصله نتايج آن ظاهرگرديد و موجي از خشم و نفرت بوجود آورد وضع غيرعادي بر شهر حاكم گرديد 18 دي، روز بعد درس و نماز جماعت و منبر تعطيل گرديد مدرسه خان مركز تجمع شد و جمعيت بسوي منزل آيات عظام حركت كرد تا صداي اعتراض را جمعاً بلند نمايند و وسعت بخشند. عملاً برنامه چنين شد كه جمعيت به هريك از منازل مراجع و روحانيون درجه اول وارد مي‌گرديد و پس از شنيدن نظر آن روحاني درخصوص موضوع و تأييد هماهنگي به منزل ديگري مي‌رفت و صبح و عصر اين جريان ادامه يافت (3)و در پايان شب در مسجداعظم جمعيت انبوه به شعار«درود برخميني» و«مرگ بر حكومت پهلوي» پرداخت تعداد زيادي از نسخ اطلاعات را پاره كردند و شعارهایي عليه نويسندگان آن دادند و بعد از خروج از مسجد تظاهرات با حمله پليس مواجه‌گرديد و پس از مدتي در خيابانهاي مختلف به زد و خورد با پليس تبديل شد و پايان گرفت.

7- 19 ديماه خونين قم:

دوشنبه از صبح زود طلاب طبق وعده شب قبل آن جلو مدرسه خان و ميدان آستانه جمع شدند تعطيل بازار جمعيت را افزون ساخت بسوي منزل يكي از روحانيون راه افتادند و تا ظهر برنامه ادامه يافت و در چند نقطه مأمورين در مقابل جمعيت مانور دادند بعدازظهر اين روز مردم در برابر گلوله مأمورين گارد و پليس قرارگرفتند نويسنده قيام حماسه‌آفرينان قم و تبريز مي‌نويسند« ... حوالي كلانتري يك گارديهاي زيادي مستقر بودن ... روبروي كلانتري با چند ماشين شهرباني بسته شده بود ... سيل جمعيت به خيابان صفایيه ريخت ... در اين دو روز مدارس تعطيل بود. مغازه‌ها هم يكپارچه تعطيل كرده بودند. با این که رهبري تظاهرات بدست طلاب بود مردم عادي بيشتر بودند حتي زنان زيادي در پياده روها در حركت بودند... دانش آموزان عموماً شركت داشتند ... جمعيت وقتي به مانع رسيد مجبور شد از پياده‌رو عبوركند ... پليس هم فرياد زد سد معبر حرام است! ... در اين موقع يك نفر ساواكي پايش را محكم به شيشه بانك زد و همان وقت يك ساواكي ديگر با لباس شخصي و يك پاسبان كه در كاميون نشسته بودند با هم هركدام سنگي بطرف شيشه بانك پرتاب كردند بدنبال اين صحنه‌سازي فرمانده گارد و رنجرها و پاسبان‌ها و مأمورين ساواك اول بعنوان اعتراض به جمعيت گفتند چرا شيشه بانك را مي‌شكنيد و رو به جلادان كه اين پدرسوخته‌ها را بزنيد و حمله شروع شد... با باتوم به ملت حمله ور شدند ... جمعيت به كوچه‌هاي اطراف عقب نشست در جاهاي ديگر شعار شروع گرديده ... طلاب به كوچه ريخته و با شكستن شاخه‌ها و برداشتن سنگ به دفاع برخاستند ... حدود ساعت 5 چند تير هوایي شليك شد ... تابلوي مركز حزب رستاخيز قم كه در كوچه آن طرف است كاملاً خرد شد و بعد فرياد بلند شد كشتند، كشتند بيایيد و جنازه سردست بلند شد. چند نفر دركوچه بانو كشته شدند ... با فرياد لا اله الا الله جنازه حمل مي شد ... تيراندازي لحظه‌اي قطع نمي‌شد ... خيلي از زخمي‌ها از ترس گرفتار شدن بعدي به هرنحو بود فرار مي‌كردند ... از جمله جاهايي كه كشته‌ها را ديدند كوچه آقازاده، كوچه پشت مسجد فاطميه و سه راه آذر ... است و در همين كوچه‌ها با خون بر ديوارها نوشته بودند سلام برخميني، مقتل شهيد، تيراندازي تا ساعت 9 شب ادامه داشت. عده‌اي از فراريها در خانه پناه داده شدند روز 20 دي نيز برخوردهایي وجود داشت اما تعطيل همه شهر را به خاموشي فرو برده بود خبر كشتار قم به ديگر شهرها رسيد و حوادثي را بوجود آورد اصفهان، مشهد، نجف‌آباد تعطيل چند روزه‌اي را بهمراه داشت علماي تهران اعلاميه دادند و در 25 دي جمعيتي را كه رژيم با 400 اتوبوس به قم آورده بود تظاهراتي ترتيب داد.  تعداد كشته شدگان قم معلوم نشد بعضي ارقامي 80/90 را نوشته اند و با اين ترتيب 19 خرداد ماه قم به خرداد 42 و 54 پيوند يافت و استمرار نهضت را نشان داد. جدایي مردم را از عمال رژيم مسلم ساخت و جوابي به تبليغات وسيع رژيم به استفاده از تمام وسايل انتشاراتي و تبليغاتي بود تعدادي از روحانيون قم تبعيد گرديدند (4) بدنبال همين قيام قم بود كه مدارس عالي كشور با اعتصاب و تظاهرات و يورش به مراكز دولتي و انتظامي موج اعتراض دانشجويان را گسترش دادندو مطبوعات جهان به نقل آن پرداختند تا آنجایي كه اغلب دانشگاههاي ايران رسماً از جانب دولت تعطيل گرديد اعلام تنفر و انزجار نسبت به شاه ازطرف روحانيت و حوزه‌هاي علميه و قشرهاي مختلف مردم در شكلهاي جديد ظاهر شد حوزه‌هاي علميه نجف نيز به مدت يك هفته تعطيل و آيت الله خميني و خویي اعلاميه‌هايي صادر‌كردند و در كشورهاي ديگر اسلامي چون سوريه، لبنان، كويت، افغانستان، پاكستان دانشجويان و معلمان اعلام همبستگي نمودند.

8- جنبش 29 بهمن تبريز:

درچهلم شهداي قم مردم تبريز بپاخاستند و پيام آنها را پاسخ گفتند و حركت آغاز شده را تداوم بخشيدند. در اين روز عزاي عمومي اعلام شده بود و شريعتمداري و آيت الله قاضي طي اعلاميه‌هايي با تأييد تعطيل مجلس ختم برگزار كردند از صبح پنجشنبه مردم از تمام اقشار روانه مسجد شدند اما پليس در اطراف مسجد متمركز شده و از ورود جمعيت ممانعت داشتند. اجتماع متراكم شد و پليس براي تفرق و ارعاب شروع به تيراندازي هوایي كرد و مردم عكس‌العمل نشان دادند و با فرياد زنده‌باد خميني بسوي مأمورين حمله كردند موتور و اتومبيل و كيوسك پليس را به آتش كشيدند و با شعار مرگ بر شاه راهپيمایي بزرگ را آغاز نمودند با عصبانيت بسيار بانك‌ها را شكستند و بعضي را به آتش كشيدند سينماها و مشروب فروشي‌‌ها هم مورد تهاجم قرارگرفت ساختمان حزب رستاخيز و حدود 15 اتومبيل آن را در هم كوبيدند در بسياري از نقاط تابلو مربوط به شاه و فرح و پسرش را آتش زدند به مجسمه‌ها حمله كردند هر اتومبيل ارتشي را وارونه مي‌كردند شهرباني قدرت مقاومت و آرام سازي را از دست داده بود ارتش با كاميونهاي سرباز و با تانكهاي خود به صحنه آمد اسلحه مردم آجر وسنگ بود صداي گلوله همه جا شنيده مي‌شد تيراندازي تا ساعت 12 شب ادامه داشت حكومت نظامي برقرار شده بود بيمارستانها از كشته شدگان و مجروحين انباشته بود. دولت جمشيد آموزگار طغيان مردم تبريز را برانگيخته دست بيگانگان شمرد و اشاره به شورويها كرد و اعلام نمود كه در خيل آشوبگران حتي يك تبريزي واقعي نبوده، و همه از آن سوي مرز آمده بودند! دولت حتي مي‌خواست جنبه قوي مذهبي را در قيام مردم تبريز ناديده بگيرد و شاه در مصاحبه‌اي با خبرنگار بي‌بي‌سي گفت شورش‌هاي قم و تبريز نتيجه اتحاد نامقدس بين كمونيست‌ها و اشخاص بسيار مرتجع است.

9- يزد خونين در چهلم تبريز:

روزهاي نهم و دهم فروردين 57 مردم يزد نقش فعالي را ايفای كردند آنان مثل مردم ساير شهرها به تبعيت از رهبري انقلاب عيد را تحريم كردند و براي بزرگداشت شهداي تبريز خود را مهيا ساختند همه جا صحبت از قيام مردم قم و تبريز بود و جنايات رژيم را بازگو مي‌نمودند در چهارشنبه 9 فروردين در روضه محمديه مجلسي برقرار و در خاتمه جلسه مردم به خيابان ريختندو با شعارهاي الله‌اكبر و لا‌اله‌الا‌الله و درود بر خميني و مرگ بر شاه به راهپيمایي پرداختند و در مسير خود شيشه‌هاي چند بانك و سينما و مشروب فروشي را شكستند و گيشه‌هاي اطلاعات و رستاخيز را در هم‌كوبيدند و روز بعد پنجشنبه با دعوت آيت الله صدوقي تعطيل عمومي كردند در مسجد گرد آمدند و با سخنرانيهاي پرشور بازگشت امام را از تبعيد، آزادي زندانيان سياسي و از جمله آيت الله منتظري و طالقاني و از بين رفتن رژيم ديكتاتوري را خواستار شدند و بازهم در خاتمه جلسه بصورت اجتماع در خيابانها براه افتادند اما با تمركز قواي پليس و ارتش مواجه شدند تيراندازي شروع گرديد جمعي كشته شدند و عده زيادي مجروح گرديدند مردم به كوچه‌هاي اطراف هجوم بردند اما با مأمورين دركمين و ماشين‌هاي آب پاش مواجه شدند تعدادي از روحانيون به تبعيد ايرانشهر فرستاده شدند عده‌اي از مردم دستگير و زنداني گرديدند.

10- تحليلي بر جرقه‌هاي انقلاب:

از زمان انتشار نامه رشيدي مطلق پيوسته در ايران و بين طبقات مختلف اين بحث وجود داشت كه آيا رژيم آگاهانه و با اطلاع از عواقب كار نامه را منشر نمود يا صرفاً براي لجن مال كردن و منزوي ساختن امام بود. بعبارت ديگر آيا محاسبات دستگاههاي امنيتي وقوع عكس‌العمل شديد مردم را پيش‌بيني كرده بود و قصد داشت با سركوبي عمومي دوران اختناق را تجديد نمايد و نتيجه‌اي هم چون 15 خرداد 42 بدست آورد؟ موافقين اين نظر به استدلال ادامه مي‌دهند و مي‌گويند فضاي باز سياسي به شاه تحميل شده بود و او بايد به ترتيبي خود را از قيد آن آزاد مي‌ساخت، بايد آمريكا را قانع مي‌نمود كه ايران هنوز بلوغ سياسي پيدا نكرده و اگر اختناق استبداد تعديل پيدا كند متعصبين مرتجع محيط سالم را به هرج و مرج تبديل خواهند ساخت و كمونيستهاي ضدغرب با آگاهي كامل از چنين فضايي سود مي‌برند و ديگر نگهداشتن ايران در دامن آمريكا امكان‌پذير نيست نتيجه این که سياست فضاي باز موقوف گردد لذا رژيم از طريق نامه ايجاد بلوا و آشوبي را تدارك ديده بود و از همين دسته جمعي استدلال مي‌كنند كه فاجعه سينما ركس آبادان، جمعه سياه(17 شهريور) دنباله همين طرح بود اما وسعت نتايج كنترل را از دست رژيم خارج ساخت. هرچند كه از اين نظر و استدلال را نمي‌توان ناديده گرفت و رژيم سلطنت و حافظين داخلي آن چون ساواك براي بقاي نظام شاهنشاهي هراقدامي را مجاز مي‌شناختند و قتل هزاران انسان را بصورت يك وسيله موجه مي‌دانستند اما بصورت مطلق هم نمي‌توان آن را پذيرفت. نامه كذايي مي‌تواند اين استدلال را هم داشته باشد كه تجليل از خميني بايد كاهش مي‌يافت و چون با زد و بند و تهديد و ارعاب مردم زمينه او را مساعدتر مي‌ساخت درصدد برآمدند برنامه طولاني و مستمري در لجن مال كردن او داشته باشند تحقير كنند، به اصطلاح افشاگري نمايند، و تجليل را بسوي ديگر مراجع ببرند و كم‌كم با بدنامي و آلوده كردن و تهمت و افترا شخص اول روحانيت را منزوي سازند. و نامه 17 دي اولين گام آزمايشي بود كه فرصت مقالات بعد پيدا نشد و حتي علمای و روحانيون طراز اول كه بنظر خام طراحان برنامه بايد لااقل سكوت مي‌كردند در صف مقابل رژيم قرارگرفتند و بشدت برآشفتند. بهر صورت محاسبه رژيم غلط بود توقع نداشت با وجود اولين سركوبي، مردم از توپ و تانك و مسلسل نهراسند و با هركشته ده‌ها اجتماع بوجود آورند و پس از سالها سكوت و سكون و اختناق با آن وسعت به مبارزه برخيزند.  دولت جمشيد آموزگار نمي‌دانست مسير اوضاع كجا است و با اين وصف اعلام كرد اكثريت عظيم ملت ايران از روش سختگيرانه‌اي كه دولت در برابر مخالفان در پيش گرفته پشتيباني مي‌كنند. شاه آنهايي را محكوم كرد كه به قول خودش مي‌خواهند ايرانستان بسازند. در لندن كالاهان نخست‌وزير وقت انگليس در پارلمان آن كشور گفت انگليس از فضاي باز سياسي كه شاه مي‌خواهد با حفظ ثبات ايران ايجاد كند پشتيباني مي‌كند. به طوريكه خواهيم ديد قدرت رهبري امام بنحوي بود كه ملت را به انجام امور غيرمعمول وامي‌داشت و در برابر هر شهادت آنها را ورزيده مي‌ساخت در تاريخ اين نوع ارتباط بين رهبر و ملت كمتر ديده شده است و قطعاً بدون پيوند ايماني و اعتقادي و معنوي نمي‌تواند تحقق يابد. همان طور كه قبلاً توضيح داده شد مذهب تشيع در استقرار حكومت اسلامي از چنين زمينه مساعدي برخوردار است و دليل عمده و اصلي جدا نگهداشتن سياست از ديانت و يا آلوده كردن دين و انضمام خرافات به اصول اعتقادي وسيله عوامل مرموز مانع تراشيدن در بنياد چنين حكومتي بوده است و به زعم ما در دوراني كه ابرقدرتها خود را صاحب كشورهاي ديگر مي شناسند استقلال واقعي در سايه حكومت اسلامي امكان‌پذير است.

پی نوشت ها:

1. در رژيم شاه و مخصوصاً دوران ساواك به تعدادي از مرگهاي مشكوك برخورد مي‌كنيم كه مردم آن را مرگ طبيعي ندانستند و هر يك جنايتي از ساواك تلقي گرديد، در اينجا چند مورد را يادآوري مي‌كنيم:

- در سال 1354 رسماً اعلام شد كه 9 زنداني در حال فرار بوده‌اند كه به ضرب گلوله كشته شده‌اند مردم باور نكردند بعد از سقوط رژيم عاملين كشتار اعتراف كردند كه به انگيزه انتقام آنها را كشته‌اند(به فصل ساواك و توضيحات تهراني مراجعه شود).

- صمد بهرنگي، داستان نويس كودكان و مغضوب رژيم در 1347 (1968) گفته شد، كه در رودخانه ارس غرق شده، ليكن بهرنگي شناگر خوبي بوده! مردم عامل قتل او را رژيم حاكم دانستند.

- جلال آل احمد، از مخالفين فرهنگ مبتذل غربي بود كه از انتشار بعضي آثارش جلوگيري شده بود وي در 1974 (53) در دهكده ييلاقي خود در نزديكي درياي خزر بطرزي ناگهاني درگذشت ساواك دستور دفن فوري او را داد.

- دكتر سيد باقر كاشاني كه در سال 1350 در تصادف مشكوكي درگذشت وي از متخصصين پزشكي و فرزند مرحوم آيت الله كاشاني بود او مبارزه جدي عليه رژيم داشت ساواك در ادامه كارش مانع مي‌تراشيد. تصادف او بسياري را باور نيامد و كار ساواك ناميده شد مخصوصاً زد و خوردي كه در مراسم تشييع او صورت گرفت نشانه توطیه بود.

- غلامرضا تختي قهرمان كشتي در سال 45(1966)، كه اعلام شد انتحار كرده، كسي باور نكرد، پليس قبلاً براي او محدوديتهايي انجام داده بود.

- دكتر حسن ارسنجاني وزير پيشين كشاورزي كه در سال 42 وسيله شاه بركنار شد و به سفارت رم رفت در 48 درگذشت گفته شد علت مرگ وي حمله قلبي بوده اما شهرت يافت چون نسبت به رژيم نظر انتقادي پيدا كرده به قتل رسيده است.

- ناصر عامري دبير كل حزب مردم در 1353(74) بعلت انتقاد از رژيم بركنار شد و مورد غضب قرار گرفت و چند ماه بعد در يك حادثه اتومبيل جان خود را از دست داد- عمل را به ساواك منتسب كردند كه او را سر به نيست كرده است.

2. ايران و استعمار سرخ و سياه- احمد رشيدي مطلق (نام مستعار نويسنده)

اين روزها به مناسبت ماه محرم و عاشوراي حسيني بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار كهن و نوشده است استعمار سرخ و سياهش، كهنه و نويش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصومت ذاتي آنها همانند است خيلي كم اتفاق افتاده است كه اين دو استعمار شناخته شده تاريخ با يكديگر همكاري نمايند مگر در موارد خاصي كه يكي از آنها همكاري نزديك و صميمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقي اصلاحات ارضي در ايران است سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهي استعمار سرخ و سياه ايران را كه ظاهراً هركدام در كشور ما برنامه و نقشه خاصي داشتند با يكديگر متحد ساخت كه مظهر اين همكاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و 16 خرداد ماه 2522 (منظور 1342) در تهران آشكار شد.

پس از بلواي شوم 15 خرداد كه بمنظور متوقف ساختن و ناكام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پايه‌ريزي شده بود ابتدا كساني كه واقعه را مطالعه مي‌كردند دچار يك نوع سرگيجي عجيبي شده بودند زيرا در يك جا ردپاي استعمار سياه و در جاي ديگر اثر انگشت استعمار سرخ در اين غایله بوضوح ديده مي‌شد. از يك سو عوامل توده‌اي كه با اجراي برنامه اصلاحات ارضي همه اميدهاي خود را براي فريفتن دهقانان و ساختن(انجمن‌هاي دهقاني) نقش بر آب مي‌ديدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوي ديگر مالكان بزرگ كه ساليان دراز ميليونها دهقان ايراني را غارت كرده بودند و به اميد شكستن اين برنامه و رجعت به وضع سابق است و پول در دست عوامل توده‌اي و ورشكستگان ديگر سياسي گذارده بودند و جالب این که اين دسته از كساني كه باور داشتند مي‌توانند چرخ انقلاب را از حركت باز دارند و اراضي واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند دست به دامن عالم روحانيت زدند زيرا مي‌پنداشتند كه مخالفت عالم روحانيت كه در جامعه ايران از احترام خاصي برخوردار است مي‌تواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشكل سازد بلكه همان طور كه يكي از مالكان بزرگ تصور كرده بود(دهقانان زمين‌ها را بعنوان زمين غصبي پس بدهند !) ولي عالم روحانيت هوشيارتر از آن بود كه عليه انقلاب شاه و ملت كه منطبق با اصول و تعاليم اسلامي و بمنظور اجراي عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحي شده بود برخيزد. مالكان كه براي ادامه تسلط خود همراه از ژاندارم تا وزير، از روضه‌خوان تا چاقوكش را در اختيار داشتند وقتي با عدم توجه عالم روحانيت و در نتيجه مشكل ايجاد هرج و مرج عليخ انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همكاري با آنها نشدند در صدد يافتن يك(روحاني) برآمدند كه مردي ماجراجو بي‌اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراكز استعماري و بخصوص جاه‌طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمين نمايد و چنين مردي را آسان يافتند. مردي كه سابقه‌اش مجهول بود و به قشري‌ترين و مرتجع‌ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقام كشور با همه حمايتهاي خاص موقعيتي بدست نياورده بود در پي فرصت مي‌گشت كه به هر قيمتي هست خود را وارد ماجراهاي سياسي كند و اسم و شهرتي پيدا كند.  روح الله خميني عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسب‌ترين فرد براي مقابله با انقلاب ايران يافتندو او كسي بود كه عامل واقعه ننگين روز 15 خرداد شناخته شد.  روح الله خميني معروف به (سيد هندي) بود درباره انتصاب او به هند هنوز حتي نزديكترين كسانش توضيحي ندارند به قولي او مدتي در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراكز استعماري انگليس ارتباطاتي داشته است و بهمين جهت بنام(سيد هندي) معروف شده است قول ديگر اين بود كه او در جواني اشعار عاشقانه مي‌سروده و بنام(هندي) تخلص مي‌كرده است و بهمين جهت به نام هندي معروف شده است و عده‌اي هم عقيده دارند كه چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندي را از آن جهت انتخاب كرده است كه از كودكي تحت تعليمات يك معلم بوده است. آن چه مسلم است شهرت او بنام غایله‌ساز 15 خرداد بخاطر همگان مانده است كسي كه عليه انقلاب ايران و بمنظور اجراي نقشه استعمار سرخ و سياه كمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاك، آزادي زنان- ملي شدن جنگلها وارد مبارزه شد و خون بيگناهان را ريخت و نشان داد هستند هنوز كساني كه حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه‌گران و عناصر ضد ملي بگذارند.

براي ريشه‌يابي از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن توجه به مفاد يك گزارش و يك اعلاميه و يك مصاحبه كمك مؤثر خواهد كرد چند هفته قبل از غایله 15 خرداد گزارشي از طرف سازمان اوپك منتشر شد كه در آن ذكر شده بود(درآمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولي است كه در آن وقت عايد ايران مي‌شد) ... چند روز قبل از غایله اعلاميه‌اي در تهران فاش شد كه يك ماجراجویي عرب بنام(محمد توفيق‌القيسي) با يك چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگير شده كه قرار بود اين پول در اختيار اشخاص معيني گذارده شود. چند روز پس از غایله نخست وزير وقت در يك مصاحبه مطبوعاتي فاش كرد(بر ما روشن است كه پولي از خارج مي‌آمده و بدست اشخاص مي‌رسيده و در راه اجراي نقشه‌هاي پليد بين دستجات مختلف تقسيم مي‌شده است) خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل توده‌اي در هم شكسته شد و راه براي پيشرفت و تعالي و اجراي اصول عدالت اجتماعي هموار شد در تاريخ انقلاب ايران روز 15 خرداد بعنوان خاطره‌اي دردناك از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند و ميليونها مسلمان ايراني بخاطر خواهند آورد كه چگونه دشمنان ايران هر وقت منافعشان اقتضا كند با يكديگر هم دست مي‌شوند حتي در لباس مقدس و محترم روحاني( اطلاعات 17 دي 1356 شماره 15506).

3. آيه الله گلپايگاني در اجتماع راهپيمايان گفت« خداوند شما طلاب را تأييد فرمايد كه در مقابل اهانتي كه به مقام روحانيت شده است احساس مسؤوليت كرديد وحدت شما در اين امر مهم پيش از ورود ریيس‌جمهور آمريكا ... كه نفعي عايد آنها كند براي آنها شكننده است ... اينها دروغ مي‌گويند كه ما با كارهاي آنان موافقيم» شريعتمداري گفت« ... كار شما و راهتان مقدس است زيرا در دفاع از مقام مرجعيت و روحانيت حركت كرديد ما قبل از ورود شما مشغول فعاليت بوديم ... و به كار ادامه مي‌دهيم ... و نمي‌توانيم بيش از اين كاري انجام بدهيم» بعدازظهر نيز جمعيت به منازل آيات الله نجفي مرعشي، روحاني، حایري رفتند(براي تفصيل موضوع به كتاب قيام حماسه‌ آفرينان قم و تبريز صفحات40 و بعد مراجعه شود).

4. بعضي از تبعيد شدگان قم: فهيم كرماني به سقز، مكارم به چاه‌بهار، حسين نوري به خلخال، گرامي به شوشتر، يزدي به بندرلنگه، سيد‌علي خامنه‌اي به ايرانشهر شيخ علي تهراني به چاه‌بهار، محمدجواد حجتي كرماني به ايرانشهر، رباني املشي به شهر بايك، خلخالي به رفسنجان، رباني شيرازي به كاشمر، معاديخواه به سيرجان.

پورتال نور