دکتر شریعتی: زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف‌رفته نیست


دکتر شریعتی: زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف‌رفته نیست

در سال ۱۳۳۹ در انجمن دانشجویان اروپا در فرانسه، جلسه‌ای تشکیل شده بود که در آن، آقائی که مشهور است و شما هم می شناسید(از خانواده‌های «معتبری» هم هست) سخنرانی می کرد، حضرت ایشان می فرمودند که «...من، از اسلام، خوشم نمی آید... هرجا آخوندی می بینم نمی دانم چرا حالم بهم می خورد... هر جا منبر و روضه می بینم «اُقم» می‌گیرد... مذهب، عامل استعمار بوده و... ملاها هم در تاریخ ما همیشه، واسطه استعمار بوده‌اند و... و اصلاً من، از مذهب،«خوشم نمی آید...» و حرفهائی از این قماش. همانجا برخاستم و گفتم، «جناب! تو مثل آن خانمهائی حرف می زنی که شکم اولشان را برای شوهرجانشان ناز می کنند- که مثلاً، من از ترشی خوشم می آید، از شیرینی «خوشم» نمی آید، آنرا «خوش» ندارم، دلم می خواهد آلوچه بمکم و نان لواش! شیرین پلو حالم را بهم میزند-...! تو از مذهب و ایدئولوژی و عقیده هم «آنجوری» حرف می زنی!... مگر دین «یام یام» است که تو از آن خوشت بیاید یا خوشت نیاید؟»... برای رد یا اثبات یک مذهب باید استدلال کرد، استدلال علمی و عقلی، نه ابراز احساسات شخصی! من بعنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا می کنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضاء یک آخوند نجف‌رفته نیست، در حالیکه در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ‌رفته هست(باعث خجالت بنده و سرکار!)

این، یک طرف قضیه. از طرف دیگر پیشاپیش هر نهضت مترقی ضداستعماری در این کشورها، همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالِم راستین اسلامی و بخصوص شیعی، وجود دارد. شما که می خواهید این پایگاه فرهنگی ریشه‌دار را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، برای تکیه‌گاه فرهنگی و مردمی خود، بنام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگی، چه پایگاهی را می خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسی را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمه‌های آشفته آثار فرهنگی را؟ باید بر این پایگاه ریشه‌دار تکیه کرد، اگر ایمان داری، بخاطر ایمان، و حتی اگر نداری، اما مسئولی، بخاطر مسئولیت، و اگر ایمان داری و هم مسئولیت که دو دستت را می فشرم، و اگر نه ایمان داری و نه مسئولیت، و بخاطر خوشایند زمانه نطق می فرمائی که: «تبت یدا ابی لهب و تب»! مرحمت زیاد! نطق کن!

این اعتقاد من است و اعتقاد حسینیه ارشاد و همه کسانی که به این راه، کمابیش از طریق درسها، سخنرانیها و نوشته‌ها، آشنایی «مستقیم» دارند و در آن گام برمی دارند و عقاید و افکار و قضاوتهاشان را همه از آقای«می گویند» نمی‌گیرند، که:«بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلام راستین را به آنان ارائه دهد، در بیداری افکار عمومی و بخصوص متن توده‌ ما نقش مؤثر و نجات‌بخشی را ایفا کند، و در احیاء روح اسلام و ایجاد نهضت آگاهی‌دهنده و حرکت‌بخشنده اسلامی، عامل نیرومند و مقتدری باشد، همین «طلبه» و «حوزه» و حجره‌های تنگ و تاریکی است که از درون آنها، سیدجمال‌الدین‌ها بیرون آمده است و(می آید).»

(قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 241 الی 244)

 

ارتجاع

- امروز هر نهضتی که در کشورهای اسیر بپاخیزد فرمول تفسیرات آنان این است که:«اگر منافع آمریکا را تهدید کند، دست آورد کمونیست است، و اگر به کمونیست‌ها بتازد، ساخته امریکاست، و اگر به هردو تاخت، موجی است که انگلستان یا فرانسه برانگیخته‌اند و اگر به «امریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه» همه یکجا حمله برد، آنوقت است که نهضت فاشیست است ومرتجع!!

 

شریعتی و انتقادات:

کتابهای مفصل و متعدد نوشته‌اند و برنامه‌های منظم و معین بسیار علیه من اجرا کرده‌اند که چون هم شخص آنها و هم منطق و قلم و فکرشان بگونه‌ایست که دشمنی‌هایشان را باید بعنوان بزرگترین توفیق الهی، سپاس گفت و من دو سوم توفیقی را که در توجه افکار عمومی و انتشار آثار خود و بخصوص آشکار شدن میزان حقیقت و اصالت و ارزشی که در این طرز فکر خداوند ارزانی داشته، مرهون تحریکات و توهینات و انتقادات همین آقایان هستم که تکفیرهای آنان بهترین تغریظ‌ها بر کتابهای من بوده است و از این نظر، حق‌ناشناسی است اگر دشنام پر برکت این مبلغان بی مزد و منت را جواب گویم.

 

ناله های شرقی

...بدین صورت جامعه‌های غیراروپائی بوسیله جامعه‌های اروپائی الینه شدند، یعنی از خود بیگانه شدند، یعنی دیگر تحصیلکرده یا روشنفکر جامعه مترقی، مثل شرقی حس نمی‌کند، مثل شرقی ناله نمی‌کند، مثل شرقی آرزو ندارد، متناسب با دردهای جامعه خودش درد نمی کشد، بلکه رنجها، دردها، احساسها و نیازهای یک اروپائی را که در سرحد سرمایه داری و برخورداری کامل مادی بسر می برد، احساس می کند.

 

حجره‌ها

- بزرگترین پایگاهی که میتوان امیدوار آن بود که توده‌ ما را آگاه کند، اسلام راستین را به آنان ارائه دهد، در بیداری افکار عمومی و بخصوص متن توده ما نقش مؤثر و نجات‌بخشی را ایفا کند و در احیاء روح اسلام و ایجاد نهضت آگاهی‌دهنده و حرکت‌بخشنده اسلامی عامل نیرومند و مقتدری باشد، همین «طلبه» و «حوزه» و حجره‌های تنگ و تاریکی است که درون آنها سیدجمال الدین بیرون آمده است و می آید.

 

روحانیت

- اول گفتند با ولایت مخالف است، بعد که دیدند یک میلیون نسخه کتاب و نوار از من درباره ولایت در دسترس مردم قرار گرفته، گفتند با روحانیت مخالف است. در این‌باره عرض می کنم که من در طول این مدتی که می توانستم در هر سطحی چه در اروپا و چه در اینجا کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم، همیشه قویترین، مؤمنانه‌ترین و متعصبانه‌ترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی از جامعه علمی درست و اصیل اسلامی کرده‌ام.

 

غربزدگی چپ

- فاجعه غربزدگی و تقلید ناآگاه از غربی شامل حال روشنفکران «انقلابی» و چپ‌گرای ما نیز می شود و اینگونه غربزدگی فاجعه‌آمیزتر و ریشه‌براندازتر، بیماری آن گروه فرنگی‌مآب بی‌دفاع تو خالی و خوش زرق و برق و در یک کلمه «مصرف کننده مدرن است...»

- همانطور که تحصیلکرده‌های ما برای تحصیل به اروپا می روند و دکتر و مهندس و جراح پلاستیک و زمین‌شناس و... باز می‌گردند، روشنفکران ما نیز بصورت سوسیالیست و فاشیست و اگزیستانسیالیست و مارکسیست و رادیکالیست در می‌آیند و در جامعه مشغول کار می شوند.

 

مقلد آقا

- یک بار شنیده بود که واعظی در مشهد به منبر رفته و درباره او گفته است که: «دکتر علی شریعتی مقلد آقای خمینی است»؛ با خوشحالی فراوان گفت:«حماقت این به اصطلاح واعظ روحانی را ببین، او به جای مذمت من بهترین توصیف را از من کرده است. اگر من یک میلیون تومان میدادم، کسی حاضر میشد برود در ملاء‌عام بگوید علی شریعتی مقلد خمینی است؟ این افتخار است برای من که مقلد ایشان باشم. من غیر از ایشان چه کسی را می توانم به عنوان مرجع بپذیریم. آیا ما می توانیم مقلد او باشیم و حق داریم این نام را بر روی خود بگذاریم؟

 

شهادت

- شهادت مرگ تحمیل شده به قهرمان نیست، شهادت هدف است، اصالت است، یک تکامل است، یک مسئولیت بزرگ است.

- شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همیشه منطق و شعور و بیداری و بینائی خویش، خود انتخاب میکند.

 

چه وفادارند و پُر ایمان...

- دکتر علی شریعتی در یکی از کنفرانسهای عمومی دانشجوئی در حسینیه ارشاد خطاب به دانشجویان درباره طلاب حوزه‌های علمیه چنین می‌گوید: به طلاب بیشتر از شما امید بسته‌ام چه عمر روشنفکری شما کوتاه است و چهار تا هفت سال بیشتر نیست و فردا که تصدیق گرفتید و جذب زندگی شدید، بی‌درنگ در طبقه بورژوا قرار می گیرید و خیالاتش از سرتان می پرد، و اما این طلبه است که عمر مسئولیت اجتماعیش با عمر حیاتش یکی است و تا مرگ، مسئول افکار مردم و سرنوشت مردم می‌ماند و اگر طلبه بیدار شود که طلبه بیدار شده است این مجاهدان پاکباز راه علم و ایمان که با پولی که از مخارج یک مرغ آمریکائی کمتر است جوانی را فدای آموزش علم و دین می کند و در زمانی که هر دانشجوئی رشته تحصیلی‌اش را بر اساس درآمد آینده‌اش انتخاب می کند، وی رشته‌ای را برگزیده است که دوران طلبگیش این چنین به زهدی باورنکردنی می‌گذرد و پس از فراغ از تحصیل کوچکترین تضمینی برای تأمین زندگیش وجود ندارد و یکی از امتیازات معمولی دانشجویان نیز شامل حالش نیست و با این همه می بینیم که چه وفادارند و پر ایمان و صبور در این راه گام برمی‌دارند.  

«نقل از کتاب پاسخ به سئوالات و انتقادات»


روزنامه جمهوری اسلامی؛ 30 خرداد 1360