پا به پای رزمندگان اسلام در خیابان های خرمشهر آزاد شده


6831 بازدید

پا به پای رزمندگان اسلام در خیابان های خرمشهر آزاد شده

خبرنگار کیهان که خود از بچه های خرمشهر است طی نبردهای خرمشهر پا به پای رزمندگان اسلام به درون خرمشهر راه یافت و در زیر گزارشی از مشاهدات وی را در نخستین لحظات ورود نیروهای اسلام به شهر خرمشهر می خوانید:

بعد از گذشت 20 ماه توانستیم به طور مستقیم جاده اهواز-خرمشهر را طی کرده وارد شهر خرمشهر شویم. ما جزو اولین گروه از خبرنگارانی بودیم که قدم بر آستان مقدس شهر خون و شهادت می گذاشتیم. مدخل شهر و پاسگاه پلیس راه خرمشهر یادآور اولین روزهای جنگ و شاهد ستیز بچه های خوب خرمشهر با کافران متجاوز بعثی بود که با تفنگ به جنگ تانکها می رفتند.

در ساعت 10 صبح حمله نهایی برای به دست آوردن بزرگترین پیروزی جنگ آغاز شد. در اولین دقایق حمله گروهی از سربازان صدام با کلیه تجهیزات سوار بر قایق ها، کارون را طی کرده به استقبال برادران رزمنده اسلام شتافتند، [و] در آن قسمت رودخانه خود را تسلیم کردند. همچنین در منطقه فعلیه و حاشیه اروندرود گروه بی شماری از سربازان عراق خود را تسلیم کردند. حمله ناگهانی سربازان اسلام آنچنان رعدآسا بود که عراقی ها نمی دانستند چه باید بکنند. به طوریکه به کلی دست و پای خود را گم کرده بودند. تعداد اسرای عراقی و تسلیم شدگان به قدری بود که تخلیه آنها به اشکال برمی خورد؛ گاهی یک فرد بسیجی گروهی از آنها را جابجا می کرد. عراقی ها آن چنان روحیه خود را باخته بودند که جا بجائی شان احتیاج به اسلحه نیز نداشت. در جاده خرمشهر-اهواز در خط زنجیری، وسائل نقلیه ای به چشم می خورد که اسرا را تخلیه می کردند.

غیر از اتوبوسها اجباراً از کامیون های کمپرسی نیز برای تخلیه آنها استفاده می شد. در طول جاده نیروهای مستقر بسیج و جهاد به آنها آب یخ و شربت می دادند و ما با پیشروی نیروهای دلاور اسلام از شهر خرمشهر، کوچه به کوچه به پیش می رفتیم. ابتدا وارد اولین فلکه شهر یعنی میدان راه آهن شدیم؛ ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راه آهن، همچنین از بنای عظیم خانه جوانان شهر حتی خشتی برجای نمانده بود و من که بیش از 30 سال در این شهر زندگی کرده بودم نمی دانستم برای ورود به مرکز شهر می بایست از کدام طرف حرکت کنم. صدام و صدامیان عملی در شهر زیبای خرمشهر انجام دادند که نمونه اش را شاید در سرزمین های اشغالی فلسطین هم نتوان دید. آنها به هیچ چیز رحم نکردند. خانه ها، خیابانها، بیمارستان ها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابان ها را کنده بودند. حاشیه و امتداد خیابان ها را کنده و نهرهای بزرگ ساخته اند. مغازه ها ویران و غارت شده و در خانه های مردم حتی یک شیرآب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد. وسائل مردم به یغما برده شده و خانه هایشان سوزانده شده است. بعضی از خانه ها هنوز می سوزد و از آنها دود بلند می شود و به دنبال آن صدای انفجار مهمات به گوش می رسد؛ گویا دشمن امروز قبل از ترک شهر و سنگرهای خود آخرین صحنه های رذالت و پستی را به نمایش گذارده است. با ویران کردن خانه ها و مصالح آن برای خود سنگر و خاکریز ساخته اند. خیابان های منتها به کارون را به وسیله تلی از آجر و خاک چون کوهی بلند مسدود کرده اند.

شناخت خیابان ها حتی برای من کاری بس دشوار است. برای دیدن شهر و گرفتن عکس به هر نقطه که می روم با راهی کور و بن بست روبه رو می شوم. نمی دانم چگونه خودم را به مسجد جامع برسانم. در تمام شهر و خیابان ها و بازار خرمشهر حتی یک تابلوی کوچک دیده نمی شود. به مسجد جامع می رسیم. در روی پله های مسجد پزشکیاری با دقت مشغول مداوای یک سرباز مجروح عراقی است و برای این کار چه قدر حوصله به خرج می دهد.

بچه های خرمشهر یکدیگر را در آغوش گرفته و از خوشحالی گریه می کنند. دور و بر مسجد غوغائی برپاست. گروهی روی گنبد رفته، پرچم جمهوری اسلامی را روی آن نصب می کنند و یک برادر روحانی در اتومبیل جیپ نشسته و با بلندگوی دستی برای حاضران نوحه می خواند. در یک گوشه رزمنده ای سوار بر وانت فریاد می کشد شربت مرگ بر صدام حاضر است و آن شربت خاکشیر است که در گرمای هوا و التهاب فراوان، جگرها را خنک می کند. راهی به سمت کارون باز می شود و بچه ها خود را به شط رسانده و به آب می زنند و سر و روی می شویند و من که در خلال 20 ماه جنگ غرب کارون را با دلتنگی از نقطه ای کوچک و یا سوراخ سنگری فقط از شرق نظاره کرده بودم، امروز همچون روزهای خوب قبل از جنگ در خیابان پائین شط به شرق آن می نگریستم و به یاد می آوردم رشادت ها و جانبازی های بچه های خرمشهر را که در کوت شیخ چگونه بر سر عراقی ها گلوله می باریدند و لحظه ای آنان را آسوده نمی گذاشتند.

سرگرد عدالت فرمانده گردان تانک از لشگر 21 حمزه مأمور حمله از طریق «پل نو» به خرمشهر، در یک گفت وگو می گوید: خودم بچه آبادانم. یکی از آرزوهایم این بود که روزی در کارون شنا کنم. این کار را اکنون انجام خواهم داد. وی اضافه کرد عراقی ها با وجودیکه دقیقاً از لحظه حمله ما اطلاع داشتند و خود را کاملاً تجهیز نموده بودند، به علت نداشتن روحیه و هدف، سخت در تله افتاده بودند. ما از طریق شلمچه و«پل نو» به آنها تاختیم. در مورد تلفات عراقی ها سرگرد می گوید: آنها 22 گردان نیرو در شهر داشتند که از این تعداد گروه اندکی توانستند بگریزند. عراقی ها تانک هایشان را در محلی بین شلمچه و«پل نو» مستقر کرده بودند تا بتوانند فرار کنند ولی از 22 گردان نیرو به جز گروهی محدود همگی یا کشته شدند یا اسیر. وی اضافه کرد: به مردم مسلمان ایران بگوئید مددهای غیبی نیز ما را یاری کرد. در گرمای طاقت فرسای جنوب در روز قبل از حمله در خرمشهر تگرگ بارید که هوا به کلی تغییر کرد و این مسئله در چنین فصلی تاکنون سابقه نداشته است.

به سمت اداره بندر و انبارهای آن می رویم. در حاشیه اروند رود هنوز درگیری شدیدی بین نیروهای اسلام و آخرین بقایای سربازان فریب خورده ادامه دارد. نبرد عراقی ها به خاطر تسخیر قطعه خاکی از میهن اسلامی ما دیگر نیست؛ بلکه می خواهند به هر طریق که شده فرار کنند. در این لحظه که ساعت 4 بعدازظهر را نشان می دهد یک فروند هلیکوپتر توپدار عراقی دست به خودکشی می زند و به کمک سربازان محاصره شده خود می شتابد؛ ولی لحظه ای بعد به وسیله گلوله های جانبازان اسلام در قسمتی از محوطه بندر سقوط نموده و آتش می گیرد. تعداد اسرای عراقی بیش از 10 هزار تَن برآورد می شود، و این تعداد اسرا در زمان کوتاه این عملیات بی سابقه است. از طریق «سقتاب» به سمت انبارهای بندر خرمشهر می رویم. منطقه خطرناکی است. عراقی ها در آن سمت اروند رود با خمپاره و تیربار بی هدف محوطه را زیر آتش گرفته اند و هدفشان این است که بقایای نیروهای زمین خورده صدام از طریق فعلیه بتوانند فرار کنند. ولی رزمندگان اسلام قدم به قدم به دنبالشان می روند. عراقی ها هزاران تن کالا را از انبارهای بندرغارت کرده اند... و باز در شهر می گردیم...

در ساعت 5 بعد از ظهر در مدخل شهر خون و شهادت مجدداً تابلوی بزرگ و زیبائی نصب شده است که روی آن نوشته اند: «به خونین شهر خوش آمدید». در شهر خرمشهر به جز تله های سنگین و خودروها، آن قدر اسلحه سبک مانند کلاشینکف و فشنگ به غنیمت گرفته شده که شاید بتوان تمام مردم کشور را مسلح کرد.

 

 

 

مرورگر شما پخش فایل صوتی را پشتیبانی نمی کند


دانلود فایل


به نقل از روزنامه کیهان 4 خرداد 1361