لزوم بازشناسی شخصیت و عملکرد رضاشاه


لزوم بازشناسی شخصیت و عملکرد  رضاشاه

بعد از پیدا شدن  جسد مومیایی  که گفته می شود رضاشاه است ، بار دیگر افکار عمومی درباره شخصیت و کارنامه رضا خان وارد بحث های بی انتهای تاریخی شدند.  روایت رسمی از رضاخان، معلوم و معروف همگان است: رضاخان دیکتاتور بیسوادی بود که انگلیسی ها وی را آوردند و پس از انقضای تاریخ مصرفش، او را به آسانی از ایران بردند. در این بین نیز وی مجری منویات بیگانگان در مسایلی از قبیل کشف حجاب، تحدید حوزه های علمیه و روحانیون، منع عزاداری برای سیدالشهدا بود. گرچه رضاشاه باعث کارهای عمرانی به ظاهر نیکی چون ساخت راه آهن سراسری یا گسترش مدارس و دانشگاه بود، اما اینها جملگی یا با انگیزه تامین منافع استعمار  و در نتیجه به هتک فرهنگ سنت ایران وایرانیان انجامید .

در مقابل اما این روایت، سلطنت طلبان تلاش می کنند از او چهره ای بسازند به عنوان  یک پادشاه نیکوکار، فکور و کاردان که به مثابه یک سرباز پاکباز برای وطن، به آبادی آن قیام و دست اجانب را ازایران کوتاه کرده است. اخیرا هم ادعا می کنند رضاشاه برای رسیدن به هدفش که مدرن سازی ایران بود چون نتوانست و یا  نخواست منفعت خویش را بر میهن و ملت مقدم بدارد، با وارستگی دست از سلطنت شست و خود را فدای بقای نفوس ملت ایران و تمامیت ارضی آن کرد و به تبعید رفت .

اما وقتی به اسناد تاریخی رجوع می کنیم در می یابیم سلسله پهلوی با نقشه انگلیس ها و تحت حمایت آنها با دو شعار محوری "امنیت" و "ترقی" روی کار آمد، چیزهایی که در اواخر قاجار فقدان  آن شدیدا احساس و خواست جدی برای اقشار تحصیل کرده آن زمان بود. کارنامه رضاشاه و سلسله پهلوی در هر دو مقوله امنیت و ترقی، ظاهری مثبت دارد ؛  سازمان دهی ارتش به سبک جدید ، گسترش راه های شوسه و بویژه راه آهن ، توسعه دانشگاه های موجود در آن زمان و تمرکز آنها دردانشگاه تهران،ازجمله مهم ترین آنها محسوب می شود. اما در مقولاتی مانند آزادی مدنی ، عدالت اجتماعی و استقلال ملی ،کارنامه رضاخان و عواملی که در خدمت او بودند ، سیاه تر از آن است که قابل دفاع باشد. بطوریکه خیانت ها و جنایت های رضا خان ، خدمات او در عمران و تامین امنیت کشور رابه شدت تحت تاثیرقرار داد.به عنوان نمونه برای گسترش شهر تهران و دیگر شهرها، تمامی دروازه ها را بیخردانه تخریب کردند؛ یا اینکه درتامین امنیت کشور، عشایر را که نقشی بیبدیل در تولیدات دامی و صنایع دستی داشتند، شدیدا تضعیف نمودند.

با این حال مهمترین اشکال رضاشاه این بود که در فرایند ترقی، نوسازی و تجدد، مردم را به مثابه  موجوداتی منفعل می دید که بایستی به زور چماق و اسلحه ، آنها را رام و آدم کند و به خیال خودش ایران را به مسیر ترقی آورد. این اشکال بزرگی بود که اولا هزینه تجدد را بالا میبرد، و ثانیا آنرا درونی و تعمیق نمیکرد.

بگذریم از اینکه بر خلاف تبلیغات سلطنت طلبان ، رضاخان یک سرباز پاکباز برای وطنش هم نبود، و در ثروت اندوزی و زمین خواری و بالا کشیدن اموال عمومی و اشخاص، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. گزارش های منتشر شده از اسناد باقی مانده نشان دهنده زمین خواری رضا خوان در دوران حکومتش است. نزدیک یک و نیم میلیون هکتار از زمین های مرغوب در نقاط مختلف ایران به مالکیت رضا شاه و خانواده اش اختصاص پیدا کرده بود.

همچنین در خوی جاه طلبی و استبداد رای رضاشاه شکی نیست، بطوریکه وی در نیمه دوم سلطنتش دچارنوعی فوبیای روانی شده وحتی دستور کشتن  نزدیکترین وفادارانش همچون تیمورتاش  صادر کرد در نتیجه  او را به طرز ناجوانمردانه ای در زندان کشتند.

پایان کار رضاشاه و جنگ جهانی دوم

درباره پایان کار رضاشاه باید گفت که وی به دلیل اداره استبدادی مملکت و حذف تدریجی رجال کاردان، ایران را طعمه اشغال متفقین در جنگ جهانی دوم کرد. گرچه مقاومت در برابر ارتش های متجاوز روس و انگلیس، امر ناممکنی نبود؛ اما قریب به اتفاق فرماندهان نظامی به رضاشاه و ایران خیانت کردند. در حقیقت رضاشاه بدوا قصد نداشت مملکتش را دودستی تقدیم ارتشهای متجاوز متفقین کند، بلکه خیانت فرماندهانش وبی انگیزگی ملت که ناشی ازبدکرداری رضاشاه و دولت بود،منتج به آن فاجعه شد.

در پی جنگ جهانی دوم، تعداد کمی از مردم و مسلحین، در درگیریهای رزمی کشته شدند، ولی میلیونها نفر بر اثر قحطی و بیماری های مسری ناشی از اشغال کشور به کام مرگ رفتند. این همه محصول دیپلماسی غلط رضاشاه بود که ابتدا به آلمان هیتلری تمایل نشان داد و بهانه لازم را برای حمله متفقین فراهم آورد؛ و در ادامه نیز سران ارتشی اش که با متفقین تبانی کرده بودند، با خیانت خود شیرازه ارتش را فروپاشیدند.

اما اینکه گفته شده رضاشاه با ترک مقاومت و تسلیم در برابر متفقین، کشورش را نجات داد و خود را قربانی کرد سخن درستی نمی نماید. رضاشاه کار خود را تمام شده میدید، ولی بر انتقال سلطنت نوپای پهلوی به پسرش تاکید داشت. در حقیقت این سیاست فروغی بود که از طریق توافق با انگلیسی ها ادامه  سلطنت  پهلوی بر ایران را برای فرزند رضا شاه تضمین کرد .

به نظر می رسد برای آنکه چهره واقعی رضا خان برای نسل جوان کشور بیش از پیش شناخته شود لازم است مورخین با اتکاء به اسناد موجود باردیگر به بازخوانی تاریخ پهلوی بپردازند. تا فرصت طلبان نتوانند با سوء استفاده از تحرف تاریخ، چهره ملی از دیکتاتور وابسته به جوانان ارائه کنند.