حِـــرمان و خُـــسران، قسمت دوم


7072 بازدید

حِـــرمان و خُـــسران، قسمت دوم

مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی

مقاله حاضر، قسمت دوم شرح مستند و تبیین برخی مقاطع زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی (1396-1310) است که از بخش­های مختلف دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم آقای دکتر مجتبی سلطانی، استخراج و اقتباس شده، و در قالب یک مقاله مستقل در هشت قسمت، با تنظیم مجدد ارائه می­‌شود. لازم به ذکر است که آدرس دقیق و مشخصات منابع و مآخذ پرشمار این مقاله را در کتاب مزبور می­‌توان یافت. این کتاب در آخرین مراحل فنی چاپ و انتشار قرار دارد که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به زودی نشر و توزیع خواهد شد.

قسمت قبلی

****

گرایش به امام خمینی

البته نشریه پیام مجاهد، اخبار و اطلاعیه‌­های امام خمینی و روحانیون انقلابی ایران و خارج از کشور را نیز منتشر می­‌کرد. پیام مجاهد از مهر 1352، بعضی از اطلاعیه‌­های امام را به سبک روحانیان مبارز نجف معمولاً با این عنوان درج می­‌نمود: «پیام قائد بزرگ اسلام حضرت آیت‌الله عظمی خمینی» اما از بهمن 1356، عنوان «پیام امام خمینی» را به کار می­‌برد.

تحلیل های مندرج در این نشریه از مبانی فکری منسجم و استواری برخوردار نبود و غالباً غلظت چپگرایانه و التقاطی داشت. گاهی هم دیدگاه­‌های اسلام گرایانه در آن به چشم می‌خورد. مواضع اسلامی این نشریه به تدریج از سال 1354 به بعد بیشتر شد. ضمناً از ابتدای انتشار، این نشریه مواضع صریح و رادیکال ضد امپریالیستی و آمریکاستیزانه اتخاذ می‌کرد و در دفاع از فلسطین، موضع ضداسرائیلی و ضد صهیونیستی آشکار داشت. همچنین برخلاف مواضع رهبران نهضت آزادی داخل کشور، نشریه پیام مجاهد آشکارا علیه رژیم سلطنتی اعلام موضع می کرد و دیدگاه های انقلابی جریان اسلام خواه و پیروان امام خمینی را در کنار مواضع سایر گروه­‌های التقاطی و چپگرای خواهان سرنگونی نظام شاهنشاهی، منتشر می ساخت. فضای حاکم بر این نشریه، اصالت دادن به هر نوع مخالفت و مبارزه علیه رژیم شاه بود و سویه های اعتقادی آن گاه بسیار کمرنگ و ضعیف می‌­شد.

به رغم چنان گرایش های التقاطی نه چندان پنهان نهضت آزادی خارج و دکتر یزدی، چون نام و هویت نهضت آزادی در دهه پنجاه شمسی، غالبا معرف گرایش اسلامی محسوب می‌شد و شخص دکتر یزدی و برخی همکاران نهضتی اش نزد بخش قابل توجهی از مبارزان مسلمان، حُسن شهرت داشتند و به ارتباط مستقیم با امام خمینی و مبارزان روحانی مقیم نجف مفتخر و مباهی بودند، به ویژه از سال 54 به بعد که سازمان مجاهدین اهمیت و اعتبار و نقش گذشته اش را از دست داد، به تدریج نهضت آزادی خارج ازکشور هویت جدیدی یافت و کوشید خود را به مثابه یک جریان اصیل اسلامگرای پیرو امام خمینی، طرح و تثبیت کند. هر چند که در داخل تشکیلات نهضت خارج، تا مدت ها نسبت به امام خمینی مواضع تردیدآمیز غلبه داشت.

آقای محمد هاشمی برادر حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که پیش از انقلاب عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریک )گروه فارسی زبان( بود اختلافات با نهضت آزادی خارج کشور به گردانندگی دکتر یزدی را در مورد شریعتمداری، مصدق، و انحصارطلبی تشکیلاتی وی، چنین شرح داده است:

«اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتی­ ها و به ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود... یکی از بحث ها در داخل انجمن، بحث مرجعیت بود .نهضت آزادی و طرفداران آن از مرجعیت آیت­‌الله شریعتمداری تقلید می کردند، اما اعضای مستقل انجمن، طرفدار مرجعیت امام بودند. پیش از این در بحث نشریه روحانیت و 15خرداد هم نهضتی ها به نفع خودشان اقدام به ترویج او کرده بودند و حتی این موضوع را شایع کرده بودند که آقای شریعتمداری نسبت به مسائل روز، روشن­ تر از امام هستند... وزنی که نهضت آزادی برای شریعتمداری قائل بود، از امام بالاتر بود. آن زمان اینگونه مطرح بود که چون آقای شریعتمداری مرجع نهضت آزادی بود... مرجعیت آقای شریعتمداری را بیشتر از امام ترویج می‌کردند.

... دومین اختلاف ریشه ای...بحث روحانیت و مبارزات گذشته بود...نهضت آزادی­ها مصدق را مورد حمایت و تجلیل قرار می­‌دادند و بی رحمانه روحانیت و آیت­‌الله کاشانی را محکوم می کردند...آنان در سمینارها و تجمع­‌ها و بحث ها بعضاً به روحانیت می­‌تاختند...بعدها در سال های 1354 [به بعد] که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدار کرد، نظرش عوض شد.

...از لحاظ تشکیلات و سازماندهی نیز دچار اختلاف شدیم که ریشه در تز سه بُعدی دکتر یزدی داشت...دکتر یزدی و دوستان نهضت [آزادی] فعالیت های سیاسی در انجمن اسلامی را درست نمی­‌دانستند و به همین دلیل اجازه نمی‌­دادند انجمن های اسلامی وارد این مسائل شوند. عده ای از بچه ها آمدند و گفتند ما نمی­‌خواهیم عضو نهضت آزادی شویم و در عین حال می خواهیم کار سیاسی هم انجام دهیم.»

حجت الاسلام محتشمی در خاطرات خود نقل کرده است که دکتر یزدی در سال 1352، به تکثیر و توزیع ماهنامه 15 خرداد که از نجف ارسال می شد اعتراض داشت به علت اینکه آن نشریه امام خمینی را تجلیل و تبلیغ می کرد: «مخالفتی که دکتر یزدی با انتشار ماهنامه 15 خرداد در آمریکا می کرد، برای این بود که در این ماهنامه، «امام» مطرح می شد و با مطرح شدن امام مخالف بود....حضرت امام حتی در میان کسانی که در خارج کشور به اصطلاح مبارز بودند و عنوان اسلامیت را در مبارزه یدک می کشیدند و با اسم امام، دانشجویان را جمع می­‌کردند، غریب بوده است... در حالی که موجودیت سیاسی امثال یزدی و قطب زاده و بنی صدر در میان دانشجویان مسلمان خارج از کشور، امام بود، می گفتند: امام نباید مطرح بشود.»

همزمان با گسترش نفوذ امام خمینی در بین دانشجویان و مبارزین خارج کشور و افزایش فشارها و مطالبات آنان از تشکل های دانشجویی و سیاسی خارج، دکتر یزدی نیز به تدریج در خط مشی و مواضع خود تغییراتی ایجاد می­‌کرد و همگرایی بیشتری به امام خمینی و روحانیت انقلابی نشان می داد.

اما در سال 1357، دگردیسی تحلیل ها و مواضع دکتر یزدی به سمت حمایت از انقلاب به رهبری امام خمینی، چنان شتاب گرفت که نهضت آزادی خارج را رو در روی مواضع محافظه کارانه مهندس بازرگان و نهضت آزادی داخل کشور قرار داد. دکتر محمدمهدی جعفری نقل می کند که در سمینار هماهنگی شاخه های نهضت آزادی در اروپا و آمریکا با ایران که خردادماه 1357 در آلمان برگزار شد، وی به اتفاق دکتر فریدون سحابی به عنوان نمایندگان نهضت آزادی داخل کشور، جزوۀ تحلیل سیاسی مهندس بازرگان را ارائه داد. وی تصریح می­‌کند که: «دکتر یزدی و قطب زاده و اکثریت اعضای جلسه به شدت با تحلیل مهندس بازرگان و اصول کلی حاکم بر آن مخالف بودند و آن را غیرانقلابی، رفرمیستی و لیبرالیستی می دانستند.» به همین علت دکتریزدی پس از انقلاب مدعی شد که: نهضت آزادی خارج «مستقل از واحد داخل کشور بوده است و برنامه‌­ها و روش ها و خط مشی خود را مجزا و مستقل، تعیین و اجرا می نموده است.» مهندس بازرگان هم طی سفر خود به اروپا در پاییز 1357 ، ضمن مصاحبه با نشریه ایران پست تأکید کرد که نهضت آزادی خارج «کم و بیش به دنبال نهضت [آزادی داخل کشور] هستند، اما به لحاظ عدم ارتباط، آنها مستقل هستند.» در آذرماه 1357 بیانیه ­ای تحت عنوان «قطعنامه نهضت آزادی ایران در خارج از کشور» انتشار یافت. این بیانیه، اعلام موضع علیه نهضت آزادی داخل کشور محسوب شد. در این قطعنامه، صریحاً با خط مشی «سنگر به سنگر یا گام به گام» طرح شده توسط مهندس بازرگان و نهضت، اعلام مخالفت شده بود و با ذکر مواضع نهضت داخل کشور، تأکید شد که: «مسئولیتی در مواضع متخذه توسط این برادران در ایران نخواهیم داشت.»

سماع و جمهوری سوسیالیستی

یکی از موارد قابل توجه در دوره اول فعالیت های تشکیلاتی یزدی در خارج کشور، ارتباط وی با دولت مصر و آموزش نظامی وی و برخی دیگر در آن کشور بود. دکتر یزدی تأکید داشت که: «از جمله فعالیتهای ما در خارج از کشور، سازماندهی مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه بود.» چون این اقدام از سال 1342 شروع شد، سرهنگ نجاتی از آقای یزدی می پرسد: «... می توان گفت که نهضت آزادی در شروع تهیه طرح نبرد مسلحانه در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، پیشگام بوده است؟» و در پاسخ، دکتر یزدی می گوید: «شاید همینطور باشد.» پنج تن از اعضا و مرتبطین نهضت آزادی خارج کشور در پی مذاکراتی که با محوریت دکتر یزدی با مقامات دولت مصر صورت گرفت، در تاریخ 1342/10/25 (1964/1/15) ذیل متن میثاق با دولت مصر تحت حکومت جمال عبدالناصر را امضا کردند که بر مبنای آن، این پنج نفر نمایندگان «نهضت آزادی ایران» معرفی شده‌اند و «اصول و مبانی تشکیلاتی و اعتقادی» خود را اینگونه اعلام نمودند: تلاش در راه «برقراری جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی... تحقق دموکراسی به همراه سوسیالیسم بر مبنای عقیده به خداوند و اصول و مبانی اسلام»

پنج نفر مزبور (ابراهیم یزدی، علی شریفیان، بهرام راستین، مصطفی چمران، پرویز امین) به تأکید دکتر یزدی و سرهنگ نجاتی، نمایندگان گروه سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) محسوب می شدند. نام و عنوان سماع، در واقع یک نام‌گذاری درون­‌گروهی نهضت آزادی خارج بود. دکتر یزدی گفته است که در بهمن 1341 و «دریافت اولین پاسخ­ های مثبت از مقامات مصر»، گزارش مفصلی برای مهندس بازرگان فرستاده و در پاسخ، مهندس بازرگان «با اصل استراتژی مبارزه مسلحانه مخالفت نکرده بود» و با اشاره به مذاکرات مزبور، تلویحاً اقدام دکتر یزدی و دوستانش را تأیید کرده بود. در حالی که در سال 1361، کتابچه‌­ای از طرف نهضت آزادی انتشار یافت که در آن چنین تصریح شده بود: «آقای مهندس بازرگان در جریان [برنامه اعزام به مصر] قرار گرفتند و آن را تأیید نمودند. در تهران نیز یک گروه سه نفری [از نهضت آزادی] مسئول تدارک لازم برای اجرای این برنامه ها شدند و مأمور ارتباط با خارج از کشور. یکی از اعضای این هیأت سه نفری مرحوم رحیم عطایی[خواهرزاده بازرگان و از مؤسسین اصلی نهضت آزادی] بود.» بعد از استقرار گروه مزبور در قاهره (تیرماه1343)، به گفته دکتر یزدی؛ از طریق دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، دیگر عضو مؤسس نهضت آزادی، با مهندس بازرگان و بقیه اعضای زندانی نهضت، ارتباط و هماهنگی انجام می­‌گرفت و انتخاب و معرفی افراد برای آموزش­های نظامی و چریکی زیر نظر صدر حاج سیدجوادی صورت می‌­پذیرفت.

از سال 1371 که برای اولین بار تصاویر برخی اسناد مربوط به اعزام اعضای نهضت آزادی خارج به مصر توسط سرهنگ نجاتی انتشار یافت و سپس دکتر یزدی هم در خاطراتش آنها را بازنشر کرد، تاکنون وی و دیگران فقط به متن فارسی «اصول مرامی» گروه مزبور استناد کرده اند که «کوشش برای تحقق نظام جمهوری و رژیم اقتصادی سوسیالیستی متکی بر جهان بینی خداپرستی» را به عنوان هدف ذکر کرده است. در حالی که طبق متن عربی که به تصریح دکتر یزدی توسط یکی از اعضای گروه، علی شریفیان رضوی ترجمه و تهیه شده، و سند اصلی ارائه شده به مقامات مصری بود، هدف گروه مزبور صریحاً ایجاد «جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی»، ذکر شده است. در هر حال، هر دو تعبیر متن فارسی و عربی، بیانگر تداوم نگرش التقاطی «نهضت خداپرستان سوسیالیست» در خط مشی «نهضت آزادی خارج» محسوب شده است و نمی توان این واقعیت را در پیشینه دکتر یزدی و همفکرانش نادیده گرفت و از آن به سادگی عبور نمود. نکته ای که کمتر به آن توجه شده و ریشه چپگرایی و رادیکالیسم در درون نهضت آزادی را مغفول ساخته است.

به گفته دکتر یزدی، طی دو سال 1343 و 1344 تعداد 31 تن، در مجموع 4 دوره آموزشی در مصر، شرکت کردند که اسامی واقعی یا مستعار تعدادی از آنها در برخی منابع منتشره ذکر شده است. در سال 1345 به علت مشکلات درون گروهی و تیرگی روابط با مقامات مصر، برنامه آموزشی مزبور قطع شد و دکتر یزدی پس از مدتی اقامت در لبنان، تابستان 1346 به آمریکا بازگشت.

یزدی، چمران و نهضت آزادی خارج

گفتنی است که دکتر چمران در مرداد 1358 طی مصاحبه ای ضمن شرح سوابق سیاسی و مبارزاتی خود و نام بردن از نهضت مقاومت ملّی، انجمن های اسلامی و جبهه ملّی خارج کشور، هیچ نامی از «نهضت آزادی» نمی برد و کوچکترین اشاره ای به عضویت خود در نهضت خارج نمی کند و با آنکه از اقامت در مصر و فراگیری آموزش­های جنگ چریکی و سازماندهی مخفی نیز سخن گفته است، کوچکترین اشاره ای به نهضت آزادی خارج و یا داخل نکرده است. زیرا نهضت آزادی خارج تا سال 1350 و به ویژه فروردین 1352 که برای اولین بار نشریه پیام مجاهد را ارگان خود معرفی کرد، فعالیت تشکیلاتی علنی نداشته است. دکتر چمران از اواخر سال 1349 در لبنان مستقر شده بود و آن زمان پیوند یا ارتباط تشکیلاتی با نهضت آزادی خارج، موضوعیت نداشت. روابط وی با دکتر یزدی و سایراعضا یا هواداران نهضت آزادی خارج و داخل، غالبا به صفت فردی و همفکری مبارزاتی بوده است. اما به نظر می­‌رسید دکتر یزدی با تاریخ سازی، اصرار داشت دکتر چمران را در کنار خود به عنوان مؤسس و عضو اصلی نهضت آزادی خارج معرفی کند، در حالی که این موضوع به وسیله شخص شهید چمران یا اسناد مستقل دیگر تأیید نمی­‌شد. حتی مهندس بازرگان هم طی مصاحبه ای در سال 1360، با اشاره به سوابق آشنایی خود با چمران از سال 1332 و شرح فعالیتهای سیاسی او در نهضت مقاومت ملّی و انجمن اسلامی دانشجویان، هیچ اشاره و ادعایی مبنی بر عضویت دکتر مصطفی چمران در نهضت آزادی داخل و خارج، ننمود.

دکتر سید محمدمهدی جعفری از اعضای اولیه نهضت آزادی تأکید می کند که در خارج کشور و «در بدو کار، دکتر مصطفی چمران با دکتر یزدی در این زمینه همکاری می کرد. اما پس از مدت کوتاهی دکتر چمران برای آموزش چریکی به مصر رفت و پس از آن نیز امام موسی صدر او را به لبنان برد و دکتر چمران عملاً از همکاری با شاخه آمریکایی نهضت آزادی ایران، بازماند.»  

  البته ارتباط و یا همکاری با نهضت آزادی خارج کشور و سایر گروه­‌هایی که گرایش انقلابی و مواضع صریح علیه رژیم سلطنتی داشتند، در سال­های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، برای بسیاری از مبارزان خارج کشور، امری غیرمعمول نبود و دلیلی وجود نداشت تا پس از پیروزی انقلاب آن را انکار کنند. کما اینکه دکتر چمران در مصاحبه خود صریحاً از ارتباط و همکاری با جبهه ملی خارج کشور که آن هم دارای مواضع قاطع در نفی نظام سلطنتی بود، سخن گفته ولی هیچ نامی از نهضت آزادی نبرده است. بنابراین به دور از داوری یا گرایش له و علیه، نمی توان اثبات نمود که دکتر چمران پیوند تشکیلاتی و عضویت حزبی در نهضت آزادی خارج کشور داشته است. اما در عین حال، شواهد و مدارکی مبنی بر همکاری و ارتباط نزدیک وی با دکتر یزدی و برخی اعضای نهضت خارج وجود دارد که آقای یزدی و همفکرانش از این روابط، تفسیر دلخواه خویش را ارائه می‌­کردند و اصرار داشتنند که او را عضو مؤسس و همکار تشکیلاتی دائمی خویش معرفی کنند.

به نوشته دکتر یزدی، آخرین اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی در آمریکا به سال 1357، عبارت بودند از: «دکتر رضا صدر، دکتر جمشید حقگو، دکتر جلیل ضرابی، دکتر کلود طباطبایی، دکتر شهین اعتضادی، مهندس حسین مظفری، دکتر کمال خرازی، مهندس [هادی] نژادحسینیان، علی آگاه، رضا طباطبایی، محسن سازگارا و خود من.»

آرمان حکومت اسلامی

پس از اعلام تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و ظهور نشانه های اوج گیری جنبش اسلام خواه به رهبری امام خمینی، نهضت آزادی خارج کشور تدریجاً، به تصریح و تأکید بر «حکومت اسلامی» به عنوان آرمان مبارزات علیه رژیم سلطنتی، روی آورد. ارگان نهضت آزادی خارج از کشور در بهمن 1356، شعار جدید خود را اینگونه اعلام کرد: «پیروز باد مبارزه یکپارچه مسلمانان انقلابی در راه سرنگونی رژیم پهلوی و استقرار حکومت اسلامی.» در اسفند 1356، نشریه مزبور چنین نوشت: «شعار نهضت آزادی ایران: وحدت نیروهای اسلامی است در راه پیروزی اسلام و تشکیل حکومت اسلامی برای آزادی و استقلال ایران به رهبری مرجع عالیقدر امام خمینی و با بزرگداشت خاطره دکتر مصدق.»

از میانه سال 1356 که غلظت اسلام­گرایی در مواضع نهضت آزادی خارج و مطالب نشریه پیام مجاهد، افزایش یافت، نزد جمعی از مبارزین این تصور شکل گرفت که جریان نهضت آزادی خارج، در مسیر رشد و تکامل خط مشی قرار گرفته و با توجه به تجربه مبارزات ملّی گرایانه و التقاطی و شکست سازمان مجاهدین خلق، به سمت خلوص بیشتر عقیدتی و سیاسی حرکت کرده است. برخی دیگر نیز چندان خوشبین نبودند و آن را ناشی از عمل­گرایی و فرصت­‌جویی اشخاصی نظیر دکتریزدی می‌دانستند که می­‌کوشیدند از گردونه تحولات مبارزات عقب نمانند و در جریان پرشتاب انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، جایگاه و سهم بیشتری پیدا کنند. پس از فوت مشکوک دکتر شریعتی در لندن (خرداد 1356) و آیت الله سیدمصطفی خمینی در نجف اشرف (آبان 1356)  و قیام 19 دی 1356 مردم قم در حمایت از امام خمینی و وقایع متعاقب آن، نهضت آزادی خارج به ویژه از خرداد سال 1357، تصویر جدیدی از خود به نمایش گذارد و تلاش می کرد خود را نماینده و سخنگوی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در خارج معرفی کند.

نهضت آزادی داخل کشور هم با تأخیر زیاد، آخرین گروه مسلمانی بود که در 14 آبان 1357، برای اولین بار به آرمان مردمی حکومت اسلامی، اینگونه اذعان کرد: «اکثریت قاطع مردم ایران، شاه و رژیم او را نمی­ خواهد و خواستار حکومت اسلامی است.»

دیدار و مکاتبه با امام خمینی

دکتر ابراهیم یزدی بر اساس تجارب تشکیلاتی و آموزش­های داخل و خارج در زمینه سازماندهی مخفی و ارتباطات سیاسی، از آذر سال 1344 با امام خمینی و یاران ایشان تماس برقرار کرد و تا سال 1357 فقط جمعاً دو بار به ملاقات ایشان در نجف رفت (آذر 44 و خرداد 56)، و سومین دیدار که بدون ملاقات یا مذاکرات خاصی با امام بود، در مهر57 به همراهی اتفاقی و غیرمترقبه وی در سفر امام به پاریس، منجر شد.

ولی دکتر یزدی که سال 75 به سرهنگ نجاتی گفته بود از سال 1350 تا 1357 «تقریباً سالی دو بار به لبنان و عراق» سفر می­‌کرده، و به نادرست مدعی شده بود در آن سفرها به دیدار امام خمینی هم می رفته است، به سال 78 در مصاحبه با روزنامه نشاط، قدری تخفیف داده ادعای کذب خود را به همراه اغراق در باره محتوا و نتایج آن، چنین تکرار کرد: «در خارج از کشور، نهضت آزادی ایران ارتباط بسیار تنگاتنگ نزدیکی با شخص آقای [امام] خمینی که در نجف بودند برقرار کرد. حداقل سالی یک بار خود من شخصاً از طرف نهضت می رفتم به نجف و با ایشان دیدار و مذاکره داشتیم، برنامه ها را هماهنگ می‌­کردیم...به خصوص بعد از جریان مرحوم دکتر شریعتی... راجع به بسیاری از مسائل استراتژیک جنبش [= انقلاب] نیز با هم صحبت های خیلی طولانی داشتیم... این ارتباط منظم ما با آقای [امام] خمینی در نجف، در ایجاد تفاهم و هماهنگی میان بخش های مختلف جنبش بسیار مفید و مؤثر بود.» پس طبق ادعای سالی دوبار، 14 بار و طبق ادعای سالی یک بار، حداقل 7 دفعه، در 7 سال مزبور وی باید ملاقات با امام می­‌داشت. اما آقای یزدی در طول 13 سال اقامت امام در نجف، فقط همان سه ملاقات مذکور را داشته است. پس در قیاس با تعداد و کیفیت ملاقات های برخی اشخاص دیگر، به مراتب، دیدارهای یزدی با امام کمتر و کم اهمیت تر به شمار می­‌رفت. نتیجه وهمی دکتر یزدی از آن ادعای نادرست هم که جای خود داشت. البته طی آن سال­ها، وی از طرف انجمن های اسلامی دانشجویان آمریکا و نهضت آزادی خارج، نظیر بسیاری از فعالان و گروه های سیاسی دیگر، با امام و برخی یاران ایشان در نجف، مکاتبات متعارفی نیز داشت. دکتر یزدی در مصاحبه دیگری به سال 1383، ادعای کذب دیدارهای متعدد با امام را اینگونه تکرار کرد: «از سال ۱۳۵۰ به بعد، من تقریباً سالی یکی دو بار به نجف می‌رفتم و در مورد مسایل مختلف با آقای [امام] خمینی به گفتگو می‌نشستیم و این ادامه داشت تا زمان سفر امام به پاریس.»

وی در میزگردی به سال 1378، ضمن ارائه تحلیلی در باره فقدان پایگاه مردمی جریان­های روشنفکری، علت ارتباط­‌ گیری با روحانیون و «نگاه ابزاری» امثال خود به روحانیت و مرجعیت را اینگونه توضیح داده است: «جریان اسلامی روشنفکری دینی هم مثل همه روشنفکران ایرانی، در اقلیت هستند و ارتباطی با توده های مردم ندارند... چه جریان اسلامی روشنفکری و چه روشنفکران لائیک و غیرلائیک در طول 80 یا 90 سال گذشته، هر موقع خواسته‌­اند یک حرکت ملی انجام دهند...ناچار بوده‌­اند برای اتکا به توده های مردم، به سراغ روحانیان بروند. چرا که روحانیان ارتباط تاریخی تنگاتنگی با توده های مردم دارند... ما از اروپا و آمریکا به نجف می­‌رفتیم تا اندیشه‌های سیاسی را منتقل کنیم و آنان را به ورود به صحنه سیاسی مجاب کنیم.»

 حجت‌­الاسلام محتشمی در مقام مشاور رییس جمهور دولت اصلاحات، همان زمان طی سخنان شدیداللحنی علیه دکترمصدق و نهضت آزادی، در پاسخ به اینگونه تحلیل­ها چنین گفت: «امام از سال 1321، آن موقعی که نه نهضت آزادی بود و نه جبهه ملی، در کتابخانه وزیری متنی را نوشتند که خوب است بروید آن را بخوانید، که در آن، دیدگاه امام راجع به رژیم پهلوی و نحوه عملی را که باید در مقابل رژیم انجام شود، مشخص شده است. و یا به کتاب کشف اسرار حضرت امام که در دهه 20 یعنی قبل از تولد جبهه ملی و نهضت آزادی نوشته شده و امام به صورت مبسوط و گسترده نظریات انقلابی خودشان را ارائه کردند، مراجعه کنید.»

البته مانند خیلی از موارد دیگر، دکتر یزدی در مورد اهمیت و ابعاد روابط خود با امام خمینی و دو سه دیدارش با ایشان در نجف، اغراق می کرد و راست و ناراست را با هم می­‌آمیخت، در حالی که طیف وسیعی از فعالان سیاسی داخل و خارج کشور، در آن سال­ها به دیدار و ملاقات امام می­‌رفتند و نظرات خود را نزد ایشان مطرح می­‌کردند. اغلب یاران و شاگردان امام در نجف، در این باره سخن گفته­‌اند. از جمله به گفته آیت‌­الله خاتم یزدی عضو هیئت استفتای دفتر امام در نجف: «روشنفکرهایی که از خارج می آمدند همه به خدمت امام می‌­رفتند و حتی نمایندگان مجاهدین خلق هم به حضور امام می رسیدند. اما امام با گروه گرایی و حزب بازی و دسته بندی ها مخالف بود. با آن که می ­دانست مثلاً دکتر یزدی از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی است یا مثلاً قطب زاده راه دیگری دارد یا بنی­‌صدر...، همه را به حضور می پذیرفت. لکن کمتر به آنها بها می ­دادند... امام به هرکسی که مخالف شاه و دستگاه بود حتی کمونیست ها هم راه می داد.»                 

دکتر یزدی در سال 1354 از طریق حجت­‌الاسلام دعایی درخواست اجازه دریافت و صرف بخشی از وجوهات شرعیه برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی مبارزان مسلمان در آمریکا نمود که به گفته حجت ­الاسلام محتشمی: «با توثیق دو نفر از برادران در نجف اشرف، این اجازه به ایشان داده شد.» اما دکتر یزدی به نادرست گفته است که اجازه مزبور «بدون صحبت و اطلاع قبلی» صادر شد. وی همچنین چند بار با اغراق به بزرگنمایی اهمیت و مفاد اجازه مزبور و عقب کشیدن تاریخ آن به سال 50 و 51،  پرداخته و از جمله در سال 1377 چنین گفته است: «من به عنوان نماینده مخصوص ایشان [در آمریکا] منصوب شدم.» ادعایی که عاری از صحت بود.

گفتنی است که امام خمینی در دوران اقامت در نجف اشرف از آبان 1344 تا اردیبهشت 1357، تعداد 531 اجازه شرعی اخذ و ارسال وجوهات، برای افراد مختلف صادر کرده است. همانگونه که در مقدمه مجموعه «صحیفه امام» آمده است: «اجازه نامه های شرعی تا زمانی معتبرند که گیرندۀ آن بر وصف دیانت و دیگر اوصاف لازم... باقی باشند وگرنه خود به خود معزولند.»

 آقای یزدی با تأکید بر کثرت مسافرت­ های متعدد «واقعی و وهمی» خود به لبنان و عراق، در گفتگویی به سال 1375، حجت­‌الاسلام دعایی را به عنوان رابط بین خود و امام معرفی کرد: «از سال 1350 تا 1357...آقای دعایی، که در میان مدرسین جوان حوزه نجف و هواداران آقای [امام] خمینی از همه فعال­تر و روشن­تر و متعادل­تر بود،  به عنوان رابط میان ما و آقای [امام] خمینی عمل می کردند.... در شهریور1357 آقای دعایی موضوع جدی بودن خروج آقای [امام] خمینی را از عراق اطلاع دادند و خواستند اگر ممکن است به نجف بیایم»... و تقدیر آن بود که، در تاریخ 9 شهریور 1396، پس از انتقال جنازه دکتر یزدی از ترکیه، حجت الاسلام دعایی در ایران بر او نماز میّت را خواند.

البته آقای دعایی تاکنون در باره هر دو ادعای دکتر یزدی (رابط بودن و اطلاع دادن سفر امام)، نفیاً یا اثباتاً اظهار نظری نکرده است. ولی در مصاحبه‌­ای که به تاریخ 13 مهر 1359 با ویژه نامه روزنامه اطلاعات داشت در باره برنامه­ریزی مخفیانه خروج امام از عراق چنین گفته بود: «دقیقاً تا شبی که امام، روز بعدش حرکت می­‌کردند، هیچکس از این جریان خبر نداشت.»

ادعای نقش در هجرت امام به پاریس

دکتر یزدی بارها در مصاحبه ها و نوشته های خود مدعی شد که مشاور و پیشنهاد دهنده هجرت امام خمینی از نجف به پاریس، بوده است. به رغم تکذیب مکرر شخص امام و مرحوم حجت‌­الاسلام حاج احمد خمینی و برخی دیگر از یاران نزدیک امام، وی بر این ادعای نادرست اصرار می ورزید و بارها آن را تکرار کرد. و عملاً و گاه ابلغ من التصریح، دکتر یزدی امام و فرزند و یاران ایشان را به ناراستی متهم می­ ساخت.

امام خمینی در وصیتنامه خویش به این موضوع نیز پرداخته و تأکید می کند که ادعای «بعضی ها» مبنی بر نقش‌­داشتن در رفتن ایشان به پاریس، «دروغ» است. حجت‌­الاسلام هاشمی در خاطرات دوم بهمن 1360، می­‌نویسد: «اول شب احمدآقا آمد... مشورت کرد در مصاحبه‌­ای بگوید که نهضت آزادی در تصمیم رفتن امام به پاریس نقشی نداشته [است]. اخیراً آنهاگفته‌اند که ما کمک کرده‌ایم و جریان رفتن امام به پاریس را گفت که فقط خود احمدآقا و امام در این خصوص تصمیم گیرنده بوده‌­اند.»

در حالی که دو سال پیش از آن، آقای یزدی در سمت وزیر جدید امور خارجه، اردیبهشت ماه 58 طی مصاحبه مشروحی با روزنامه اطلاعات که به شرح سوابق زندگی خود پرداخت، در مورد سفر امام به پاریس بدون آن که کوچکترین اشاره و یا ادعایی مبنی بر نقش خود داشته باشد می گوید: «وقتی جنبش اسلامی ایران با توجه به پیام­های پی درپی امام اوج گرفت، من به نجف رفتم...وقتی به خدمت امام رسیدم، امام عازم خروج از خانه و ترک عراق بودند. از آن لحظه من با امام بودم، از عراق [به مرز] بصره رفتیم و چون در بصره اجازه اقامت [در کویت] به آقا را ندادند بار دیگر به عراق بازگشتیم و آقا تصمیم گرفتند به فرانسه بروند و تصمیم در میان ناباوری همراهان ایشان بحمدالله انجام شد.» قبلاً هم آذرماه 1357 در آخرین شماره نشریه پیام مجاهد، «گزارش هجرت امام خمینی به پاریس» منتشر شد که به رغم تأکید چند باره بر حضور دکتر یزدی در نجف و برجسته سازی همراهی پیش بینی نشده وی با امام در سفر به پاریس، هیچگونه ادعایی درباره مشورت امام با آقای یزدی طرح نشده بود.

اسفند 1358، برای اولین بار در کتابچه بیوگرافی دکتریزدی برای تبلیغات انتخاباتی نخستین دوره مجلس شورا، در این باره چنین ادعا شد: «... امام با قبول پیشنهاد یزدی از سفر به سوریه منصرف و به پاریس هجرت کردند.» البته این موضوع در زمان خود، بازتابی در رسانه های عمومی نیافت و توجه کسی را بر نیانگیخت. اما در نیمه دوم سال 1360، تکرار ادعای کذب دکتریزدی، صبغه سیاسی آشکار پیدا کرد و به وسیله ای برای کسب مشروعیت و بزرگنمایی جایگاه دکتر یزدی و نهضت آزادی تبدیل شد و به عنوان یک ابزار تبلیغی تضعیف رهبری انقلاب و خدشه به استقلال رأی امام خمینی، به کار رفت. به ویژه آن که در آن زمان نهضت آزادی به عنوان یک بخش از ائتلاف رئیس جمهور معزول با سازمان مجاهدین خلق، در افکار عمومی تحت فشار بود و در اقدامات تروریستی و شورشگرانه جریان نفاق، تا حد زیادی سهیم و شریک جرم محسوب می شد. دکتر یزدی نیز به عنوان نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی می توانست از امکان دسترسی به محافل دولتی و تریبون رسمی مجلس و سایر رسانه های عمومی، برای تکرار و تثبیت ادعای خویش استفاده کند.

مقارن با اوایل بهمن ماه 1360 برخی از مطبوعات ضد انقلاب مقیم خارج و رادیوهای فارسی زبان بیگانه مانند رادیوی ضد انقلابی «ایران» مستقر در آمریکا، با پخش برنامه هایی درباره تاریخچه انقلاب اسلامی، با تأکید بر سابقه اقامت دکتر یزدی در آمریکا و تابعیت آمریکایی وی، تأکید داشتند که اقامت امام خمینی در پاریس یک طرح آمریکایی بوده که توسط افرادی مانند دکتر یزدی طراحی شد تا یک حکومت مطلوب آمریکا جایگزین رژیم سلطنتی شود. در این گونه تبلیغات سیاه علیه انقلاب، به ادعای بی اساس دکتر یزدی در مورد نقش وی در هجرت امام به پاریس نیز استناد می شد. از این رو حجت ­الاسلام سیداحمد خمینی متنی درباره جزئیات و چگونگی هجرت امام از نجف به پاریس نوشت که در مطبوعات بهمن 1360 منتشر شد. این متن همان است که حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از مشورت حاج سیداحمد با وی برای تهیه پاسخ به ادعای نهضت آزادی، یاد کرده است.

فرزند امام در آن متن، ضمن تشریح جزئیات و علل هجرت امام خمینی از نجف با اشاره به حضور غیرمترقبه دکتر یزدی در آستانه حرکت اتومبیل های امام و همراهان به سمت مرز کویت، می‌­نویسد: «زمانی که می خواستیم سوار ماشین شویم در تاریکی [پس از نماز صبح] مردی غیرمعمم نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن های اسلامی [دانشجویان] ایران در کانادا و آمریکا، آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچوجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت.» حجت الاسلام سید احمد خمینی در بخش دیگری از نوشته خود چنین تأکید می کند: «من اینجا صریحاً اعلام می کنم... امام، خود تصمیم به هجرت گرفتند و هیچکس [دیگر] به اندازه سر سوزنی در رفتن امام به پاریس دخالتی نداشت. فقط من پاریس را در آن شب عنوان نمودم که امام پذیرفتند... اگر کسی مدعی است که امام را به پاریس آورده است و یا برده است... دروغ محض است.»

فرزند امام خمینی همچنین توضیح داده است که برای جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب و این که «حرکت اصیل و مردمی و خدایی امام به یک حرکت سیاسی مترشح از غرب و شرق و یا این گروه و آن گروه» مبدل نشود، اقدام به انتشار این متن کرده است و مجدداً می نویسد: «برادران و خواهران عزیز، تا امام، [زنده] هست... باید روشن شود که: 1- هیچکس از هجرت امام به جز من و تنی چند از دوستان معمم نجف خبری نداشت. 2- امام خود تصمیم به هجرت به فرانسه را گرفتند و این حرکت به هیچ کس و هیچیک از گروههای سیاسی چه داخل و چه ایرانیان خارج، مربوط نیست. فردا ادعا نشود که ما آمدیم تا امام را راهی پاریس کنیم و یا به ما از ایران گفته شد تا به امام بگوییم در فرانسه بهتر می‌شود مبارزه کرد، و از این قبیل لاطائلاتی که اگر با بودن امام روشنش نکنی، فردا از بزرگترین انحرافات اساسی این انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت.»

شخص امام خمینی نیز از ابتدا در پیام­ ها و سخنان خویش درباره نحوه هجرت از نجف به پاریس، تلویحاً یا صریحاً مداخله دیگران در این زمینه را نفی می‌­کرد. از جمله در اسفند 1357، امام سفر به فرانسه را از مصادیق تقدیر الهی بدون برنامه قبلی خودشان، برشمرد و آن را اینگونه توصیف کرد: «خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و ما غافل بودیم... تصمیم گرفتیم، بدون هیچ فکر سابق، که ما می رویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دُوَل اسلامی خارج بشوم، لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل [انقلاب] در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود.»

به رغم آن که در زمان حیات امام خمینی، مرحوم حجت­ الاسلام سید احمد خمینی تأکید کرد که کسانی که مدعی نقش‌­داشتن در سفر امام به پاریس هستند، دروغ می گویند و آنها را به ارائه اسناد و شواهد دعوت کرد، مع‌­الوصف دکتر یزدی و نهضت آزادی، سکوت را ترجیح دادند، ولی پس از رحلت امام و فرزند ایشان، مجدداً به تکرار ادعای خود پرداختند. دکتر یزدی در کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، که اولین چاپ آن در سال 1362 و چند چاپ بعدی در دهه شصت منتشر شد، ادعای خود را تکرار نکرد و فقط وعده داد که «جزئیات سفر به پاریس طی یادداشت هایی جداگانه شرح داده شده است.» این وعده انجام نشد تا در ویرایش دوم این کتاب به سال 1379، وقتی که حجت الاسلام سیداحمد خمینی دیگر در قید حیات نبود، مجدداً به تکرار و شرح ادعای کذب خود پرداخت. حتی در کتاب تاریخ سیاسی 25ساله ایران به قلم سرهنگ نجاتی که با همکاری و مشورت دکتریزدی تهیه شده و در سال 1371 انتشار یافت، نیز ادعای مزبور به هنگام شرح هجرت امام از زبان یزدی، ذکر و تکرار نشده بود.

دکتر یزدی در اغلب مواردی که طی مصاحبه‌ای یا نوشته‌­هایش، این ادعا را تکرار کرده، دچار تناقض‌هایی در ذکر جزئیات هم شده  و تاریخ ها و وقایع را عمدً یا سهواً جابجا، و یا کم و زیاد کرده است و بر خلاف آنچه که گاه، از ادعای «مشورت امام» تلویحاً عقب‌­نشینی کرده و آن را در حد «پیشنهاد» مطروحه در گفتگوهای قبلی با امام تنزل داده است، در موارد دیگر، صراحتاً مدعی «مشورت امام» و تصریح امام بر «پذیرش نظر وی» شده است. وی در مصاحبه‌­ای گفت که سخن امام خمینی در وصیتنامه «به این معنا نیست که من، پیشنهاددهنده نبوده‌­ام.» و استدلال می کند که، امکان وقوع «عدم مشورت» امام با وی که به آمریکا و اروپا وارد بوده است، «خلاف عقل است.»

حجت‌­الاسلام فردوسی پور از اعضای دفتر امام درنجف و همسفر هجرت به پاریس، در خاطرات خود چنین گفته است: «بعضی­ ها خیال می‌­کنند که دکتر یزدی در جریان سفر امام بوده و به نجف آمده بود. حال آن که اصلاً دکتر یزدی خبر نداشت. ما اگر [در نجف] به ایشان اطلاع نمی­ دادیم که بیا امام را ببین که امام دارد می­ رود، او در حرم مانده بود و اصلاً امام را نمی­‌دید. به این ترتیب به جمع ما پیوست و در مرز عراق و مرز کویت با ما بود. وقتی که دوباره به مرز عراق برگشتیم و از آنجا می­ خواستیم به سمت بصره حرکت کنیم به ما گفتند که دکتر یزدی می ­ماند. من گفتم: چرا؟ گفتند: ایشان گذرنامه­ شان آمریکایی است و مدت [ویزای] اقامتش تمام شده، بنابر این حق اقامت در عراق را ندارد. قرار شد به فرودگاه بغداد برود و مأموران او را از ما جدا کردند و بردند... امام به رییس امن العام [بصره] اعتراض کردند... آن وقت ایشان[= یزدی] را ساعت ده [صبح روز حرکت از بصره به بغداد] آوردند در همان مسافرخانه و تحویل دادند. [قبل از ورود یزدی] صبح که ما از خواب بیدار شدیم حاج احمد آقا سراسیمه به اطاق ما آمد و فرمود: امام فرموده پاریس می ­رویم. تا آن موقع امام به هیچکس نگفته بودند که کجا می­‌خواهیم برویم.»

دعوی مشاورت سیاسی امام

در تبلیغات رسانه­‌های بیگانه و ضد انقلاب در طی سه دهه گذشته، بارها ادعای تأثیرگذاری ویژه دکتر یزدی بر تصمیمات امام خمینی در دوران اقامت ایشان در نوفل لوشاتو و بعد از آن، به اشکال مختلف تکرار شده، و به استناد ادبیات و ادعاهای آقای یزدی چنان آب و تاب داده شده و در مورد آن غلو و اغراق شده که به ذهن مخاطب بی اطلاع چنین القا شود که؛ آمریکایی ها از طریق دکتر یزدی برنامه‌­ها و خواسته­‌هایشان را به امام پیشنهاد می ­دادند و ایشان هم آنها را می­‌پذیرفت. طبعاً مقصود آقای یزدی و دوستانش از چنان ادعاهایی، فقط این بود که جایگاه و اعتبار و اهمیت زیاد وی و نیازمندی امام به مشاوره های ادعایی، القا شود، و گزاره نقش آمریکا، را قبول نداشته و دکتر یزدی را از گرایش و یا مأموریت آمریکایی، مبرّا دانسته­ اند. 

در کتابچه تبلیغات انتخاباتی دکتریزدی منتشره در اسفند 1358، چنین آمده است: «امام با قبول پیشنهاد یزدی... به پاریس هجرت کردند. هجرت امام به پاریس، نقطه عطف بزرگی در تاریخ انقلاب عظیم و شکوهمند ایران شد... دکتر یزدی از نزدیکترین مشاورین امام در این دوره بوده است... یزدی برخی از نهادهای انقلابی را پایه ریزی کرد. از آن جمله است: سپاه پاسداران، دادگاه های ویژه انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، ایجاد هماهنگی و تمرکز کمیته های انقلاب اسلامی، مدیریت کمیته های مأمور در مرزهای خروجی و ورودی کشور، تهیه لیست ممنوع الخروج ها و ممنوع الورودها.» سال ها بعد، دکتر یزدی متناسب با فضای سیاسی داخلی و بین المللی و رعایت حال اپوزیسیون، ادعاهای مزبور را قدری ویرایش کرده و با حذف و اضافات جدید چنین نوشت: «برنامه سیاسی و اجرایی آقای [امام] خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقیح نمودند که بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت تأسیس گردید... طراح و مؤسس سپاه پاسداران... طراح و مبتکر روز قدس... طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب [بوده ام].» گفتنی است که اسناد و شواهد معتبر،  نشان می دهد که به جز مدیریت کنترل مرزها و لیست ممنوع الخروج ها که آن زمان برعهده نخست وزیری بود، سایر دعاوی مزبور، به گونه­‌ای که وی بیان کرده صحت نداشت، اما به اقتضای تصدی دو ماهه معاونت امور انقلاب نخست وزیر دولت موقت، در آن موارد مذکور، سهم و مشارکت داشته است. 

دکتر یزدی در مصاحبه‌­ای به  سال 77 ادعا می­‌کند که در پاریس به عنوان «مشاور سیاسی» امام خمینی حضور داشته، و خاطره ای نیز برای اثبات ادعای خود نقل می‌کند به این شرح: «آقای [امام] خمینی اخلاقشان این بود که از یک ساعت به اذان صبح بیدار می شدند و پس از خواندن نماز صبح مختصری استراحت می­‌کردند، بعد می­ آمدند بیرون یک ساعتی به اتفاق ایشان قدم می زدیم. در آن موقع صبح کوچه باغ های نوفل لوشاتو خیلی خلوت و زیبا و خوش منظره بود. در ضمن قدم زدن، با هم درباره مسائل بحث و گفتگو می­‌کردیم... روی موضوعات [انقلاب] مفصل بحث و گفتگو داشتیم و حاصل این بحث ها این شد که یک برنامه سیاسی نوشته بشود. ایشان از من خواستند که آن را بنویسم. من این برنامه سیاسی را نوشتم در دو صفحه... خود ایشان هم روی نوشته من مختصر اصلاحاتی کرده اند. تمام برنامه هایی که بعداً در حکم مرحوم مهندس بازرگان آمده بود و در ایران پیاده شد، عین آن برنامه است.»

جالب این که ابوالحسن بنی‌­صدر رییس جمهور معزول و گریخته به فرانسه، گفته است که در زمان اقامت امام در نوفل لوشاتو، مشورت­های نظری و تئوریک با او می شده وکارهای عملی با دکتر یزدی بوده است. اما در واقع، نه بنی صدر نه قطب زاده و نه یزدی، در نوفل لوشاتو مشاور سیاسی یا استراتژی امام نبودند. آقای یزدی در پاریس به کمک دوستانش در اروپا بخشی از ارتباطات و امور اقامتگاه امام را در کنار سایر یاران روحانی و غیرروحانی امام انجام می ­داد و شخصاً به عنوان مترجم در مصاحبه ها یا برخی ملاقات­ های امام که نیازمند ترجمه انگلیسی بود حضور داشت. و بالطبع وی برخی متون را به عنوان نگارنده از ماحصل سخنان امام یادداشت و تنظیم می­‌کرد. اما او به گونه‌­ای نقش خود را با اغراق توصیف می‌­کرد که گویی نه تنها در نقش مشاور بلکه در مقام آموزگار و راهنما، امام خمینی را هدایت و راهنمایی ­کرده است. این نوع نگاه را برخی دیگر از اشخاصی که در انقلاب اسلامی با امام همراهی و همکاری داشته‌­اند نیز در مورد جایگاه خود نزد امام، مدعی شده­‌اند و دکتر یزدی، اولین و آخرین فرد در این زمینه نبوده است.

حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی که از دوران نجف در زمره همراهان و یاران امام خمینی بود و در نوفل لوشاتو نیز حضور داشت، و حتی از اواخر دهه هفتاد به بعد با برخی مواضع سیاسی نهضت آزادی و دکتریزدی نیز تقارب پیدا کرد، طی مصاحبه ای به سال 1387 درباره او و ادعاهایش چنین گفت:

«آقای دکتر یزدی یک ویژگی خاصی دارد و آن اینکه بسیار راحت دروغ می‌­گوید و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ می­‌گوید که ممکن است کسی کوچکترین شکی به او نکند. کدهایی را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسیر انقلاب داده، بررسی کنید، می­ بینید که همه آنها دروغ است... می­ گوید تشکیل شورای انقلاب نظر من بود، دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پیشنهاد دادم، سپاه پاسداران را من پیشنهاد کردم. من به عمرم چنین آدم دروغگوی شارلاتانی را ندیده‌ام. یکی از حرفهایش این است که در نوفل لوشاتو، صبح ها که امام قدم می­ زدند، من با ایشان بودم و مسیر انقلاب را مرحله به مرحله برای امام تبیین می­‌کردم! و امام می­‌گفتند اینها را یادداشت کن و به من بده! از این دروغ ­های عجیب و غریب. در حالی که آقای یزدی حتی یک روز هم صبح‌­ها با امام قدم نزده. محل سکونت امام باغچه آقای دکتر عسکری بود که دوتا اتاق داشت. یک اتاق که خود ایشان در آنجا ساکن بود، اتاق دیگر که ما طلبه‌­ها آنجا بودیم. دکتریزدی اصلاً شب ها آنجا نبود. اینها می­‌رفتند به یک ساختمان هتل گونه ای... و ساعت 9 صبح می ­آمدند. امام نماز صبح و تعقیبات را که می­‌خواندند، می‌­رفتند در این باغچه قدم می زدند و تنها هم بودند. ما هم از داخل اتاق ایشان را تماشا می­‌کردیم... اگر یک نفر، حتی دیده که آقای یزدی صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده بیاید بگوید. امام دو هفته اینجا بودند، بعد هم که خانه کوچکی برای ایشان و خانواده ­شان اجاره شد و دیگر کسی غیر از صبیه‌ها و دامادشان آقای اشراقی کسی آنجا نمی‌­رفت و امام هم در ایوان پشت آنجا قدم می ­زدند. دروغ به این واضحی [در مورد قدم زدن یزدی با امام] را این قدر شسته و رفته تعریف می‌­کند که همه باور می­‌کنند و من هم اگر آنجا نبودم، شاید باور می‌کردم.»

آقای علی جنتی که در نوفل لوشاتو حضور داشت نیز در خاطرات خود می‌گوید: «عده‌ای از آقایان مثل قطب‌زاده و یزدی با خبرنگارها مصاحبه می‌کردند و در باره همه مسائل از زبان امام صحبت می‌کردند. امام یک بار مصاحبه‌ای انجام دادند و فرمودند من هیچ نماینده یا سخنگویی ندارم.»

به طور متواتر از زبان بسیاری از فعالان سیاسی حاضر در نوفل لوشاتو نقل شده که در آنجا اختلافات و رقابت شخصی بین بنی‌صدر و یزدی و قطب زاده آشکار بود. از جمله حجت­‌الاسلام حسن روحانی که مدتی در محل اقامت امام حضور داشت، در خاطرات خود چنین نوشته است: «امروز عصر، بنی‌صدر هم به حیاط باغ نوفل لوشاتو آمده بود...چند دقیقه بعد قطب زاده هم رسید. چقدر اینها با هم بد هستند. فکر نمی­‌کردیم چهره­‌های ضد رژیم در خارج از کشور این قدر باهم اختلاف داشته باشند. دکتر یزدی اینها را قبول ندارد، اینها او را.» حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات خود از سفر به آمریکا و اروپا در سال 1354، به این اختلافات اشاره کرده است: «مشکل خاصی که در اروپا داشتیم اختلاف آقای بنی‌صدر و آقای قطب زاده بود که با هم نمی ­ساختند.... اختلافاتی هم بین اروپا و آمریکا – با آقای دکتر یزدی- بود. اما با توجه به فاصله این دو قاره، آن اختلاف کمتر بروز و ظهور داشت. البته در آمریکا اختلافی بین گروه دکتر یزدی و انجمن اسلامی دانشجویان بود که خیلی وقت­گیر و مزاحم بود.»

این اختلافات تا پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. به قول حجت الاسلام خلخالی: «ابراهیم یزدی و بنی‌­صدر و قطب زاده، اوایل انقلاب، همه با هم مثل کارد و پنیر بودند و تشنه قدرت. حتی امام در پاریس تلاش کرده بود آنها را با هم آشتی دهد ولی ممکن نشده بود.»

یک پژوهشگر شناخته­‌شده تاریخ معاصر در باره آن­گونه ادعاهای دکتر یزدی، طی مقاله­‌ای به سال 92 چنین نوشت: «گرفتاری آقای دکتر یزدی مشابه گرفتاری آقای بنی‌صدر است. قضاوت ایشان[یزدی] در این زمینه بسیار رهگشاست: «شما اگر کتاب «کیش شخصیت» بنی‌صدر را بخوانید واقعاً در آنجا دارد خودش را تعریف می‌کند. اِگو(نفس) بادکرده‌ای داشت... من نمی‌خواهم اصلاً به او بپردازم، اما مثلاً می‌گفت در دوران حضور آقای [امام] خمینی در پاریس همه کارهای فکری و برنامه‌ریزی‌ها با من بود، کارهای عملی و اجرایی با دیگران! من به او باید چه پاسخی دهم؟» اگر نفس بادکرده آقای بنی‌صدر موجب طرح چنین ادعایی می‌شود، در مورد آقای دکتر یزدی که علاوه بر مسائل فکری مدعی است فتاوای فقهی امام را نیز هدایت می‌کرده و مانع از تغییر آن می‌شده است چه باید گفت؟ «تورم نفسانی لجام گسیخته».»

همکاری در طرح دیدار بختیار با امام

پس از انتصاب بختیار به نخست وزیری رژیم پهلوی، تلاش­های بسیاری نیز در تهران و پاریس صورت می­‌گرفت تا امام خمینی وادار به پذیرش و ملاقات با بختیار شود. در این رابطه دکترابراهیم یزدی و صادق قطب زاده در پاریس و مهندس بازرگان در ایران، نقش اساسی را ایفا می ­کردند.

حجت الاسلام فردوسی پور از اعضای دفتر امام خمینی در نجف اشرف و یکی از همراهان امام درسفر به پاریس، که آن زمان در دفتر امام مسئولیت داشت، نقل می ­کند که  بعد از شنیدن خبر جعلی رادیوها مبنی بر پذیرفتن بختیار برای ملاقات از سوی امام، «با عجله ]از پاریس[  عازم نوفل لوشاتو محل اقامت امام دام ظله شدیم. به آقای دکتر یزدی برخوردم، پرسیدم چه شد؟ جواب داد: تمام شد، امام ملاقات را پذیرفتند و ما هم مصاحبه کردیم و اعلام نمودیم که امام، بختیار را می‌پذیرد و عنقریب ملاقات انجام می‌شود.»

آیت الله خامنه ای نیز در شرح خاطرات خود از ماجرای برنامه ریزی مسافرت بختیار به پاریس و ملاقات با امام خمینی، در مورد نقل اظهارات دروغ دکتر یزدی از پاریس، چنین گفته است: «عصر یکی از روزها [ی بهمن 57] در مدرسه رفاه با آقایان بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی نشسته بودیم و طبق معمول، غرق در کارها بودیم که [احمد صدر] حاج سیدجوادی و [احمد] مدنی (که آن روز او را نمی شناختم) وارد شدند و گفتند: [ابراهیم] یزدی از پاریس با ما تماس گرفته و خبر داده که امام، ملاقات با بختیار را بدون شرط استعفا پذیرفته است. آن دو از ما خواستند اعلامیه ای بنویسیم و این موضوع را به اطلاع مردم برسانیم. ما آن را بعید دانستیم. حاج سیدجوادی گفت: من دروغ می گویم یا یزدی؟ گفتیم که نه، ولی موضوع را بسیار بعید می­ دانیم. خبرهای پی در پی که تا شب می­‌رسید همگی از موافقت امام می گفت. یادم می ­آید [هاشم] صباغیان نیز همین را می گفت. از شهید مطهری خواستیم مستقیماً با پاریس تماس بگیرد، تماس گرفت. یزدی گوشی را برداشت. [موضوع را] از او پرسید. او هم موافقت امام را با [ملاقات] بختیار بدون استعفا، اعلام کرد.»

اما پس از استفسار مجدد از پاریس بدون وساطت دکتر یزدی، اطلاعیه رسمی امام خمینی صادر شد: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست وزیری، من می پذیرم، دروغ است، بلکه تا استعفا ندهد، او را نمی پذیرم.»

مع الوصف دکتر یزدی بعدها مدعی شد که او از ابتدا با ملاقات امام و بختیار بدون استعفای قبلی وی، مخالف بوده است. و چون این مخالفت را در فرانسه نزد امام هم اظهار کرده بود، امام خمینی در یکی از سخنرانی های خود در زمان دولت موقت، اظهار داشت که در نوفل لوشاتو «آقای دکتر یزدی که همیشه مخالف بختیار بود.»

قسمت بعدی